خودآرایی زن از دیدگاه قرآن

پیروی و تقلید کورکورانه

پیروی و تقلید کورکورانه

من از پندار و تصور آن خانم متبرج و خودآرا، سخت در شگفتم، او تبرج و خودآرایی می‌کند تا هم‌رنگ مردم شود. و تا اینکه پوشش او موجب نشود که نگاه‌ها متوجه او باشند و مورد مسخره و اهانت مردم قرار بگیرد.

جای بسی تعجب است! آیا از توجه مردم به تقوا و عفت و حیا و آبرویت خجالت می‌کشی ولی از توجه آن‌ها به قرطی‌گری و لوس بازی‌هایت خجالت نمی‌کشی؟ کدام یک بیشتر خجالت‌کشیدن دارد، اینکه با ادب و با وقار در میان مردم ظاهر شوی یا با بی‌شرمی و بی‌آبرویی؟ چطور از آشکارکردن فسق و فجور و نافرمانی از خداوند خجالت نمی‌کشی ولی وقتی‌که ایمان و تقوایت را آشکار می‌کنی خجالت می‌کشی؟ بلکه چطور نمی‌توانی به امتیازی‌که با وقار و پوشش اسلامیت نسبت به زنان دیگر داری و شرافتی‌که از آداب و قوانین اسلام کسب کرده‌ای به خود ببالی و افتخار کنی؟

شگفتا! تو از چیزی‌که بزرگی و شرافت را برایت به ارمغان می‌آورد، خجالت می‌کشی ولی از چیزی‌که پستی و فرومایگی را برای تو به همراه دارد شرمسار و خجول نیستی، بلکه افتخار هم می‌کنی؟!

آیا از فاسقان و دزدان و مشروب خواران پیروی کرده و راه آن‌ها را می‌روی، تا اینکه آن‌ها تو را مسخره نکنند؟ آیا ظلم و ستم می‌کنی تا ظالمین و ستم‌کاران تو را تحقیر نکنند؟ آیا کارهای بد و ناشایست را به جای کارهای خوب و پسندیده انجام می‌دهی، تنها به این دلیل‌که افراد فاسد و لاابالی با دیدۀ تمسخر به تو ننگرند و سرزنشت نکنند؟ آیا رضایت و خشنودی آن‌ها را بر رضایت و خشنودی خداوند مقدم می‌داری؟ از آنجائی‌که این مردم از زمان‌های خیلی دور پوشش و حیا را ندیده‌اند و سالیان درازی است که دستورات اسلام و آداب و رسوم آن را به فراموشی سپرده‌اند، از این‌رو به تو با دیدۀ حقارت و شگفتی می‌نگرند. پس تو ای بانوی بزرگوار و محترم، آنچه را که آن‌ها ندانسته‌اند و نشناخته‌اند، بیاموز و مسائل فراموش‌شده را به یادشان آور و الگوی خوبی برای زن‌های گمراه و غافل و چراغ تابناکی برای چشم‌های خوب آلود و قلب‌های تاریک باش و به ادب و وقار و متانت خودت افتخار و مباهات کن و از نور تقوی و عفت اسلامیت خوشحال و سرافراز باش، چون تو در قلۀ سعادت و کرامتی و در اوج افتخاری و آن‌ها به خاطر نادانی و جهل در درک اسفل هستند. تو از افراد مؤمن و شایسته پیروی می‌کنی و آن‌ها از افراد گمراه و گناهکار پیروی می‌کنند، پس تو باید با مقام بلندمرتبۀ که داری، با دیدۀ حقارت و پستی به آن‌ها بنگری و به نگاه‌های مسخره‌آمیز آن‌ها اهمیت ندهی و طبق فرمایش حضرت نوح÷ باید بگویی:

﴿إِن تَسۡخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسۡخَرُ مِنكُمۡ كَمَا تَسۡخَرُونَ ٣٨ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن يَأۡتِيهِ عَذَابٞ يُخۡزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيۡهِ عَذَابٞ مُّقِيمٌ ٣٩ [هود: ۳۸- ۳۹] «اگر ما را مسخره می‌کنید، پس ما هم شما را مسخره می‌کنیم همان‌طور که شما ما را مسخره می‌کنید پس به زودی خواهید دانست که عذاب خوارکننده برای کی می‌آید و عذاب دائم شامل حال او می‌شود».

یقیناً عفت و حیا و وقار و متانت مانع زیبایی و برازندگی نیست و موجب خواری و بی‌شخصیتی نیست، بلکه این تبرج و خودآرایی است که باعث مسخرگی می‌شود و زیبایی و برازندگی را از بین می‌برد و گاهی وقار و متانت و شرم و حیا از چنان زیبایی برخوردار است که تبرج و خودنمایی را یارای مقابله و همسانی با آن نیست.

آنچه که موجب خشم و نفرت است، این است که زن خودآرا و متبرج، زن مسلمان و با حیا را مسخره می‌کند. گویی ارزش زن به رنگ آمیزی‌ها و بلند بودن ناخن‌هایش است، نه به کمال عقل و تقوی و ادبش و نتیجه این می‌شود که زن بی‌پروا و خودسری که پیرو زنان فاسد و ناآگاه پاریس است، زن با تقوا و پرهیزگاری را که پیرو زنان با ایمان پیامبر است، مسخره کند. پس آیا کفر و نادانی در این عصر و زمانه به حدی رسیده است که باطل به حق و جنون و دیوانگی به عقل و شعور بخندند و فساد و بی‌حیایی تقوا را و بی‌آبرویی عفت و حیا را مسخره کند؟!

ولی اگر شما زنان مسخره‌کننده و از خود راضی صبر کرده و عجله نداشته باشید، قطعاً نوبت آن‌ها هم خواهد رسید و کسانی‌که امروز به آن‌ها می‌خندید، فردا به شما خواهند خندید و پیروزی از آن کسی است که از مسخره‌کنندگان فردا باشد ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ كَانُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يَضۡحَكُونَ ٢٩ وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمۡ يَتَغَامَزُونَ ٣٠ وَإِذَا ٱنقَلَبُوٓاْ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمُ ٱنقَلَبُواْ فَكِهِينَ ٣١ وَإِذَا رَأَوۡهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَضَآلُّونَ ٣٢ وَمَآ أُرۡسِلُواْ عَلَيۡهِمۡ حَٰفِظِينَ ٣٣ فَٱلۡيَوۡمَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡكُفَّارِ يَضۡحَكُونَ ٣٤ عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ ٣٥ هَلۡ ثُوِّبَ ٱلۡكُفَّارُ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٣٦[المطففین: ۲۹- ۳۶] «به درستی‌که مجرمان و بدکاران اهل ایمان را مسخره می‌کردند و می‌خندیدند و هنگامی‌که از کنارشان می‌گذشتند، به چشم طعن و استهزاء می‌نگریستند و وقتی‌که نزد کسان خود باز می‌گشتند با خنده و نیشخند باز می‌گشتند و با دیدن اهل ایمان می‌گفتند که اینان به حقیقت گمراهند، در حالی‌که آنان به نگهبانی از اهل ایمان گمارده نشده بودند، پس امروز هم اهل ایمان، کافران را مسخره می‌کنند در حالی‌که بر روی تخت‌ها می‌نگرند، آیا کافران به آنچه که انجام داده‌اند پاداش داده می‌شوند؟».

بعضی پدر و مادرها می‌پندارند که خودآرایی و تبرج دختران‌شان و عرضه‌کردن زیبائی‌های تن و اندام‌شان سبب می‌شود که زودتر ازدواج کنند، از این‌رو دختران خود را در معرض دید همگان می‌گذارند، همان‌طور که تاجر کالای خود را برای فروش به تماشا می‌گذارد، ولی آن‌ها متوجه نیستند کسی‌که خواهان ازدواج با چنین دختری است، فقط به خاطر حسن و جمال او و به خاطر غنج و دلال اوست و دور شدن دخترشان از حیا و عفت و پوشش و خارج شدن او از آداب و رسوم اسلامی را زشت نمی‌داند. پس او مرد فاسد و شهوت‌ران و بلهوسی است که به دنبال جسم زیبا و عریان می‌گردد تا بهرۀ جنسی ببرد و در جستجوی قلب سلیم و با تقوا نیست تا خوشبخت و سعادتمند شود، پس هرگز چنین مردی همسر صالح و نیکوکاری نخواهد بود.

اما مردی‌که به خاطر وقار و متانت و به خاطر تقوای دخترشان، خواهان ازدواج با اوست و حیا و دینداریش او را به تعجب وا داشته است، پس چنین مردی مسلمان و با دیانت است و همسری صالح و نیکوکار خواهد بود. و هیچ خوشبختی و سعادتی بدون تقوا و دین نخواهد بود.

پس تقوای الهی اساس و پایۀ استقامت و پایداری است و استقامت و پایداری اساس و پایۀ سعادت و خوشبختی است و کسی‌که از خداوند بترسد، از غیر او هراسی نخواهد داشت.

پس دختران خود را به ازدواج مردان با تقوا و پرهیزگار در بیاورید که اگر آن‌ها را دوست داشته باشند، به آن‌ها ارزش و احترام بگذارند و اگر آن‌ها را دوست نداشته باشند به آن‌ها ظلم و ستم نکنند.

مبادا دختران خود را به ازدواج مردان شهوت‌ران و حیوان‌صفت درآورید، هرگاه نیاز جنسی خودشان را بر آوردند و از بدن آن‌ها بهره بردند، مانند یک تکه استخوان دورشان بیاندازند، بدون اینکه حیا و شرمی داشته باشند و یا اینکه کمترین ترس و واهمۀ از خداوند داشته باشند، زیرا چنین مردانی هدفی جز تمتع و بهره‌گیری جنسی ندارند و معنای سعادت انسانی را نمی‌فهمند.

و تو ای خانمی‌که خود را چنین توجیه می‌کنی که یک زن خودآرا و متبرج فقط به خاطر جلب رضایت شوهرش آرایش و خودآرایی می‌کند و تنها به خاطر اطاعت از فرمان او از منزل با آرایش خارج می‌شود، آیا می‌پنداری که این دلیل تراشی‌ها نزد خداوند سودی دارد پس از اینکه عذر و بهانه‌های تو با این سخن رسول اکرم ج باطل شده است «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق»«اطاعت مخلوق در معصیت خالق روا نیست» و «لا طاعة إلا في معروف»«اطاعت جز در کار نیکو و پسندیده جایز نیست» و خداوند فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ[النساء:۵۹]. «ای اهل ایمان، خداوند و رسول و اولوالامر که از شما هستند را اطاعت کنید».

پس آیا معنایش این است که اطاعت «الوالامر» واجب‌تر از اطاعت خدا و رسولش است؟ چگونه می‌توانی خشم و غضب خداوند را در قبال رضایت شوهر فاسد و بی‌بندو بار برانگیزی؟ پس کدام یک از آن دو در اطاعت و ترس و واهمه سزاوارترند؟ آیا چنین شوهری‌که تو را به فساد و بی‌شرمی دستور می‌دهد و خودش نیز شرم و حیا و غیرت ندارد، در آینده خواهد توانست تو را و خودش را از عذاب دوزخ نجات دهد؟ آیا تو فساد و تباهی می‌کنی تنها از ترس اینکه مبادا شوهرت تو را رها کند و سراغ زن دیگری رود و یا طلاقت دهد و تو از فرزندانت و سعادت و خوشبختی‌ات محروم بمانی؟ آیا این سعادت و خوشبختی موقت و زودگذر خانوادگی مهم‌تر و بزرگ‌تر از سعادت ابدی و همیشگی در بهشت است؟ مگر آن سعادت موهومی و تهدید کننده چیست و تا چه اندازه ارزش دارد؟ و چه بسا اگر تو عاقل و مؤمن بودی، می‌فهمیدی‌که محال است زنی با داشتن چنین شوهر فاسدی‌که فاقد هرگونه صفات مردانگی است و از دستورات پروردگارش غافل است و به طور آشکارا و علنی از دین و اخلاق اسلامی خارج شده است، سعادتمند و خوشبخت گردد.

آری، اگر ایمان حقیقی داشتی، هیچ وقت با چنین شوهری احساس سعادت و خوشبختی را که بیم از بین‌رفتن آن را داری، نمی‌کردی، بلکه احساس بدبختی و ناامیدی می‌کردی و آرزوی رهایی از این بدبختی را داشی و دیگر طاقت و توان تحمل آن را نداشتی، زیرا محال است که یک روح پاک و مطهر با یک روح ناپاک و خبیث منسجم گردد و در هم آمیزد و محال است که مؤمن فرد فاسد و منافقی را دوست بدارد و به او عشق بورزد و از معاشرت با او لذت ببرد و احساس خوشبختی کند و همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُۖ وَيُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ أُوْلَٰٓئِكَ حِزۡبُ ٱللَّهِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٢٢[المجادلة: ۲۲] «هرگز مردمی را که ایمان به خداوند و روز آخرت دارند چنین نخواهی یافت که با دشمنان خدا و رسولش دوستی بکنند، اگر چه پدران یا فرزندان یا برادران و یا خویشان آن‌ها باشند، بر دل‌های آن‌ها نور ایمان قرار داده شده است و خداوند با نور الهی آن‌ها را تائید کرده است و آن‌ها را به بهشتی روانه کند که نهرها از زیر آن جاری است و در آن جاودان خواهند بود، خداوند از آن‌ها خشنود و آن‌ها نیز از خداوند خشنود باشند، ایشان حزب خداوند هستند، بدانید که حزب خداوند رستگارند».

***