دوران تحصيلی امام مالک و کوشش وی در يادگيری
امام مالک سدر موردشان میگویند: برادری داشتم در سن ابیشهاب زهری. روزی پدرم از ما سؤالی کرد که برادرم جواب صحیح داد. پدرم به من گفت: کبوترها تو را از طلب علم بازداشتهاند. از این قول پدرم ناراحت شدم و مدت ۷ سال در محضر ابن هرمز به کسب علم مشغول شدم. امام مالک در طلب علم کوشا و جدی بود و خود امام میگویند: در هنگام ظهر در زیر آفتاب که هیچ سایهای نبود انتظار خارج شدن نافع بردۀ آزادشدۀ عبدالله ابن عمر شرا میکشیدم که انسانی تندخو و خشن بود. پس از اینکه از خانه خارج میشد خود را مشغول کرده مثل اینکه او را ندیدهام پس بر او سلام کرده و هنگام داخل شدن به خانه از او سؤال میکردم که عبدالله بن عمر در این مسأله چه میگوید؟ او جوابم را میداد و سپس در خانه به روی من بسته میشد.
امام مالک جویای احادیثی بود که ابن شهاب زهری روایت میکرده است. خود امام میگویند: پس از نماز عید با خود گفتم امروز روزی است که ابن شهاب زهری تنها میباشد. در پشت در خانهاش نشستم. صدایش را شنیدم که به کنیزش میگفت: ببین چه کسی پشت در نشسته است؟ کنیز گفت: مالک بن انس است. گفت: او را به داخل بیاور، پس از داخل شدن به خانه گفت: میبینم به خانهات نرفتهای؟ گفتم: نه. گفت: آیا چیزی خوردهای؟ گفتم: نه. گفت: پس غذا بخور. گفتم: احتیاجی به غذا ندارم. گفت: پس چه میخواهی؟ گفتم: برایم احادیث روایت کن. گفت: دفترت را بیاور و چهل حدیث را برای من روایت کرد. طلب زیادت کردم گفت: کافی است. اگر تو این چهل حدیث را حفظ کردهای از جملۀ حفّاظ هستی. گفتم: آیا این احادیث را الان برایت از حفظ تکرار کنم؟ دفتر را از من گرفته و من احادیث را تکرار کردم. گفت: برخیز که تو کیسۀ علم هستی.