مطلب سوم: مراد از فهم سلف
پس از اینکه معنای «فهم» برایمان آشکار گشت و دانستیم که شامل فحوایی است که الفاظ وارد شده بیان میکنند، و شامل استنباط احکام و انواع رهنمونها میباشد، و از طرفی دیگر شامل برداشتها و مفهومهای استنباط شده از اشارههایی است که در نص وجود دارد، و پس از اینکه معنای «سلف» را دانستیم و اینکه منظور ما در اینجا معنای اول، یعنی معنای تاریخی آن میباشد که شامل اهل سه قرن برتر یعنی اصحاب پیامبر ـجـ و تابعین و پیروان نیک آنها، میشود، فقط تعیین معنای «فهم سلف» باقی میماند.
معنای آن با توجه به چیزی که من به آن رسیدم ـ و علم آن نزد الله است ـ: آن علم و فهم و استنباطی است که صحابه و تابعین و پیروان آنها در مورد مراد الله و رسولش ـ جـ در آنچه به مسائل علمی و عملی دین مربوط میشود، از مجموع نصوص شرعی یا برخی از آنها به آن دست یافتهاند و به صورت قول یا فعل یا اقرار (تأیید) از آنها نقل شده است به شرط اینکه مخالف با نص یا قولی مانند آن نباشد.
به شرطی که بر این مسائل اجماع کرده باشند یا جمهور و اکثریت آنها چنین گفته باشند یا اینکه گفتۀ یکی از آنها با وجود انتشار و آشکار شدن با مخالفتی مواجه نشده باشد.
اما اجتهاد فردی برخی از صحابه یا دیگران، در بیان برخی از احکام جزئی یا تفسیر فردی از برخی از آیات قرآنی که در آن اختلاف بوده و اقوال آنها متعدد گشته یا اینکه چنین سخنی از آنها مشهور نیست یا به اشتباه رفتهاند، همۀ اینها از تعریف ما خارج میشوند و نوعی فهم یا قولی از سلف میباشند نه «فهم سلف» و این دو با هم متفاوت هستند.
معنای «فهم سلف» فهمیدن هدف و مراد الله و رسولش ـ جـ بر اساس نصوص (قرآن و سنت) میباشد «و تکیهگاه آنها در فهمیدن کلام پروردگار ـ متعال ـ فعل یا رهنمودی است که از رسول الله ـ جـ مشاهده میکنند که بیانگر و مفسر قرآن است» [۶۶].
پس تمام امر و نهیهای پیامبر ـ جـ را اجرا کرده و خبرهایش را تصدیق نموده و هرچه را که فهم آن برایشان دشوار بود از وی میپرسیدند که نتیجۀ آنها چنین میشود:
۱- راستگو دانستن رسول الله ـجـ و ایمان و باور کامل به سخنانش زمانی که نص از اموری علمی و خبری باشد.
۲- عمل به آن و اجرا و پیادهسازیاش در حد توان، اگر از امور عملی طلبی باشد چه در انجام دادن یا ترک نمودن آن.
۳- رها کردن آن و عدم تقرب به الله ـ متعال ـ بوسیلۀ آن، هنگامی که شارع (قانونگذار دین) با وجود فراهم بودن شرایط، دربارۀ آن سکوت نموده است.
و این یعنی: هر مسلمانی که دوستدار دین است باید به فهم خویش از نصوص شرعی در مورد اعتقاد یا عمل نگریسته و آن را با فهم سلف صالح در مورد این نص مقایسه کند که آیا آنها نیز چنین اعتقادی داشتهاند و به آن عمل کردهاند یا نه؟ پس اگر موافق با آنها بود الله را سپاسگزار باشد و اگر مخالف بود از الله آمرزش بخواهد و به نفس خویش بازگشته و علم و فهم خود را متهم کند. این همان رهنمود نصوص قرآنی و احادیث نبوی و گفتههای سلفی در تشویق به پیروی از سلف ـ رحمهم الله ـ میباشد که إن شاء الله ذکر خواهد شد.
حافظ ابن رجب ـ / ـ سخنی دارد که پیامی بسیار مهم به هر جویندۀ علمی است که در پی نجات نفس خویش میباشد: « آنچه باید هر مسلمانی به آن توجه کرده و اهمیت نشان دهد این است که در جستجوی آنچه از سوی الله و رسولش آمده، باشد سپس در فهم و رسیدن به معانی آن بکوشد سپس اگر از امور علمی بود، باید آن را تصدیق کند و اگر از امور عملی بود، تمام تلاش خویش را برای انجام فرمانهای آن و اجتناب از منهیاتش انجام دهد، و همت و توانش را کاملاً صرف این کار کند نه چیز دیگری. یاران رسول الله ـجـ و پیروان نیک آنها در طلب علمِ سودمندی که در قرآن و سنت وجود دارد اینگونه بودهاند» [۶۷] .
پیش از وی نیز شیخ الإسلام ابن تیمیه ـ / ـ هنگامی که دربارۀ اعتقاد مسلمان نسبت به قرآن، پرسیده شد چنین گفت: «اعتقادی که انسان باید در اینباره و غیر از آن، داشته باشد باور به رهنمودهایی است که کتاب الله و سنت رسولش ـ جـ به ما نشان دادهاند و مؤمنان سلف بر آن اتفاق داشتهاند، سلفی که الله آنها و پیروانشان را ستوده و کسانی که راهی غیر از راه آنان را پیموده نکوهش کرده است» [۶۸] .
بنابراین توجه به فهم سلف صالح مرحلۀ دومی است که جویندۀ علم پس از توجه به دلیلهای شرعی قرآن و سنت باید به آن توجه کند تا فهمش نسبت به این نصوص درست شده و از کجی و افراط و تفریط در امان بماند.
قطعاً یکی از بزرگترین اسباب بدعتگزاری در دین، انحراف در فهم نصوص است، و خوارج هنگامی منحرف شدند که نصوص وعید را بد فهمیدند. معیار در فهم امور: فهم صحابه ـ رضوان الله علیهم ـ سپس پیروان آنها که از اهل قرون مفضله بودهاند میباشد، و به همین دلیل است که ابن عباس ـ ب ـ هنگام مناظره با خوارج به آنها چنین گفت: «در میان شما هیچیک از اصحاب رسول الله ـ جـ وجود ندارد ...» [۶۹].
منظورش این بود که صحابه در میانشان نیست تا فهم صحیح از این نصوص را به آنها بیاموزد و فهم کج آن را تصحیح کند. شبهههایی که مردم را از حق منحرف میسازد به سبب فهم نادرست دلیل شرعی است و شخص آن را بر خلاف مراد الله ـ متعال ـ و مراد رسولش ـ جـ میفهمد.
وکم من منکر قولاً صحیحًا
وآفته من الفهم السقیم
[۷۰]
چه بسیار افرادی که سخنی درست را انکار میکنند و فهمِ نادرست آفت آنها است.
واضح است که هر عقیده و عمل تعبدی بر پایۀ فهمی است که شخص عبادتگر از دلیل شرعی آن را به دست میآورد، حال این فهم درست باشد یا اشتباه، و شخص فکر میکند منظور الله ـ متعال ـ یا پیامبرش ـ جـ از این نصوص چنین بوده است.
یعنی هر عقیدهای که سلف صالح از صحابه و اهل قرنهای بافضیلت پس از آنها، به آن باور داشتهاند در مورد الله ـ متعال ـ و فرشتگانش و کتابهایش و فرستادگانش و روز قیامت و اصول دین، بر پایۀ فهمی است که آنها از نصوص قرآن و سنت فهمیدهاند و آن را مراد الله ـ متعال ـ و رسولش ـ جـ دانستهاند.
و هر عقیدهای که با عقیدۀ آنها مخالف باشد در واقع با فهم آنها از این نصوص مخالف بوده و آنها این عقیده را مراد الله و رسولش ـ جـ نمیدانستهاند.
و هر عبادتی که سلف صالح برای نزدیک شدن به الله انجام دادهاند بر اساس فهم آنها نسبت به دلیلهای شرعی بوده است و آنها آن را مراد الله ـ متعال ـ و رسولش ـ جـ دانستهاند.
و هر عمل تعبدی که مخالف با عمل سلف صالح باشد، با آنچه آنها از دلیلهای شرعی فهمیدهاند مخالف است و آنها این عمل را مراد الله و رسولش ـ جـ نمیدانستهاند.
هر عقیده و عمل تعبدی که سلف صالح با وجود فراهم بودن شرایط، آن را ترک نمودهاند معنایش این است که از نظر آنها، نصوص شرع به آن رهنمون نساخته است، بنابراین مراد الله و رسولش ـ جـ نبوده، و او ـ جـ بدان فرمان نداده است، بنابراین هیچ ربطی به دین ندارد بلکه بدعت و گمراهی است.
به عنوان مثال، فهم سلف صالح درمورد نصوص قرآن و سنت که بیانگر بزرگداشت و احترام به الله ﻷ، یکتا دانستن او، قرار ندادن هیچیک از انواع عبادتهای قلبی و عملی و قولی برای غیر او، واسطه قرار ندادن بین الله و مخلوقاتش در بر آورده ساختن نیازها، پذیرفته شدن دعاها و برطرف شدن مصیبتها، را میتوان ذکر کرد. مانند این سخن عمر ـ س ـ: «اللَّهُمَّ إِنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا، وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاسْقِنَا» [۷۱]. یعنی: «پروردگارا ! ما قبلاً به وسیله پیامبرت ـ ج ـ طلب باران میکردیم و شما باران نازل میفرمودید، اکنون بوسیله عموی پیامبرمان (یعنی عباس ـسـ) از شما طلب باران میکنیم».
این دعا در حضور صحابه انجام گرفت و نقل نشده کسی اعتراض کرده باشد.
مثال دیگر در مورد یکتا دانستن الله به وسیلۀ نامهای نیک و صفات والای او و توسل به آنها، و عدم رد هیچیک از صفاتی که الله با آن خودش را وصف نموده یا اینکه پیامبرش ـ جـ الله را با آن وصف نموده است، میباشد.
اینکه متأخرین گمان میکنند بیان ظاهر این نصوص، تشبیه و عدم منزّه دانستن الله از مثل و مانند را در بر دارد، مخالف با فهم سلف صالح است، مخالف با فهمی که آنها نسبت به مراد الله و رسولش ـ جـ از این نصوص داشتهاند، بنابراین به فهمی که مخالف با فهم آنها باشد توجهی نمیشود، زیرا هر فهمی در زمینۀ عقیده که سلف آن را نمیشناخته، نوآوری و باطل است.
بنا بر آنچه گذشت، پیروی از سلف صالح در زمینۀ فهم آنها از مسائل عقیده و دلیلهای آن، شعار و اصلی از اصول اهل سنت و جماعت شده است، و به همین دلیل امام احمد در رسالهاش که در زمینه سنت (عقیده) است میگوید: «اصول سنت نزد ما پایبندی به آنچه اصحاب رسول الله ـ جـ بر آن بودهاند و اقتدا به آنها و ترک بدعتها است ...» [۷۲]
از سویی دیگر شعار اهل بدعت ترک پیروی از سلف میباشد [۷۳].
از مثال های آن، سخن ابن تیمیه ـ / ـ دربارۀ مناظرههایی است که بر سر عقیدۀ واسطیه انجام داد: «من به کسی که در بخشی از آن ـ یعنی عقیدۀ واسطیه که نمایندۀ عقیدۀ سلف است ـ بتواند از من ایراد بگیرد سه سال مهلت دادم که اگر یک حرف از سه قرن (قرون مفضله) بیاورد که مخالف با آنچیزی باشد که ذکر کردهام، از آن برخواهم گشت و بر من لازم است که همۀ آنچه گروهها از سه قرن نقل کردهاند و با آنچه ذکر کردهام موافق است، را بیاورم» [۷۴].
فهم سلف ـ رحمهم الله ـ شامل سه چیز میشود:
۱- فهم آنها از اصول کلی در مورد اصول یا فروع دین که پیش از این بیان شد.
۲- فهم آنها از نص شرعی.
این فهم از طریق گفتن صریح آن با بیان معنی یا تفسیر، یا عمل به آن اگر از مسائل عملی باشد یا دلیل آوردن از آن، در رد آنچه مخالف با مفهوم این نص میباشد، آشکار میشود.
حکم این امر با توجه به اینکه از صحابه باشد یا پایینتر از وی، بر آن اجماع باشد یا نه، متفاوت است. اگر بر آن حکم، اجماع باشد پس بدون تردید، حجت بوده و الزامآور است و گفتاری که از یکی از آنها نقل شده باشد و امری مشهور بوده و با این وجود، هیچیک از آنها با آن مخالفت نکرده نیز به اجماع ملحق میشود [۷۵]. و فرقی نمیکند که در اصول دین باشد یا در فروع آن [۷۶].
ابن تیمیه میگوید: « اما سخنان صحابه، اگر انتشار یافته و کسی در زمان آنها آن را انکار نکرده است، نزد جمهور علماء حجت است، و اگر دچار اختلاف شدهاند، اختلاف آنها به الله و پیامبرش ارجاع داده میشود و سخن برخی از آنها با وجود مخالفت برخی دیگر، به اتفاق علما حجت نیست، و اگر برخی از آنها سخنی بگویند و دیگران خلاف آن را نگویند و انتشار نیابد در این مورد اختلاف وجود دارد و جمهور علماء به آن استناد میکنند» [۷۷].
سخن آنها در زمینۀ تفسیر و فهمشان نسبت به آیات نیز چنین است که: « بدون تردید سخنان آنها در تفسیر درستتر از سخنان کسانی است که بعد از آنها آمدهاند و نظر برخی از اهل علم چنین است که تفسیر آنها ـ یعنی صحابه ـ در حکم مرفوع (حدیث پیامبر) است. ابوعبدالله حاکم میگوید: «و تفسیر صحابی نزد ما در حکم مرفوع است» [۷۸]. منظور وی این است که حکم استدلال به آن و حجت قرار دادنش مانند مرفوع است و منظور این نیست که اگر صحابه دربارۀ یک آیه چیزی گفت میتوانیم بگوییم که این سخن، گفتار رسول الله ـ جاست ...» [۷۹].
این موضوع نیاز به شرح و تفصیل دارد که در اینجا جای بیان آن نیست و از سویی دیگر باید میان قول صحابی و قول تابعی در استدلال و حجت بودن تفاوت قائل شد [۸۰].
۳- اجتهاد در فهم موضوعی از موضوعات که نص شرعی به صراحت آن را بیان نکرده است و در سایۀ دیگر نصوص و مقاصد کلی شریعت فهمیده میشوند. بدون شک اجتهادِ یکی از آنها دربارۀ آن موضوع، از اجتهاد ما اولیتر است اگر مخالفتی از میان خودشان نباشد، چنانکه امام شافعی میگوید: «آنها در هر گونه عقل و علم و فضیلت و سببی که با آن علم به دست آورده میشود، یا درستی آن فهمیده میشود از ما برترند و نظر آنها برای ما بهتر از نظر ما برای خودمان است» [۸۱].
ابن قیم میگوید: « هنگامی که سخنی از اصحاب رسول الله ـ جـ و ـ ش ـ یافت شود، همان کسانی که سروران امت و اسوۀ پیشوایان و داناترین افراد به کتاب پروردگارشان و سنت پیامبرشان ـ جـ هستند و نزول قرآن را مشاهده کرده و تفسیر آن را میدانستند، و سطح دانش افراد پس از آنها در برابرشان مانند سطح فضیلت و دینداریشان نسبت به آنها میباشد، گمان اینکه درستی در جهت آنها و حق در کنار آنهاست یکی از قویترین گمانها است و از گمانی که در بسیاری از قیاسها استفاده میشود قویتر است، و این چیزی است که هیچ خردمند منصفی دربارۀ آن شک نمیکند. و نظری که موافق با نظر آنها باشد همان رأی درست است. اگر در مورد رخدادهای جدید، باید گمان غالب را در نظر گرفت .. بدون شک گمانی که از قول یک صحابه برای ما ایجاد شده و آن قول مخالفی ندارد، راجحتر است..» [۸۲]. به همین خاطر یکی از اصول امام احمد در اختلاف صحابه، انتخاب قولی میباشد که به قرآن و سنت نزدیکتر است و از قول آنها خارج نمیشود و اگر نتوانست یکی از اقوال را ترجیح دهد اختلاف آنها را ذکر نموده و قولی را به صورت قاطع بیان نمیکند» [۸۳].
با این وجود ما ادعای معصوم بودن تک تک سلف صالح را نداریم اما در مورد فهم گروهی آنها چنین نظری داریم، زیرا رسول الله ـ جـ فرموده: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَجْمَعُ أُمَّتِي عَلَى ضَلَالَةٍ» [۸۴] یعنی: «همانا الله امت من را بر گمراهی جمع نمیکند».
ممکن است برخی از افراد، اشتباه کنند و آنها در این زمینه معذور و صاحب اجر میباشند، ولی ما از آنها تلقید نکرده و عیبجویی هم نمیکنیم . «شناخت فضیلت، ارزش،حقوق و جایگاه پیشوایان اسلام و علم و دلسوزی و اخلاص آنها در برابر الله و رسولش، پذیرفتن هرچه میگویند را بر ما واجب نمیکند، و از طرف دیگر مسائل و احادیثی که در فتواهایشان بر آنها پنهان مانده و بر اساس داشتههای علمی خویش اقوالی گفتهاند که حق بر خلاف آن است، سبب نمیشود تمامی گفتههای آنها را به کناری بیاندازیم، بنابراین نه آنها را گناهکار میدانیم و نه معصوم، و در مورد آنها راهی که رافضه در مورد علی یا شیخین در پیش گرفتهاند را در پیش نمیگیریم، بلکه همان راهی که علی و شیخین ـ ش ـ در مورد اصحابِ پیش از خود در پیش گرفتند را در پیش میگیریم نه آنها را گناهکار فرض میکنیم و نه معصوم میدانیم..» [۸۵].
معلوم است که عمل به فهم صحابه سزاوارتر از عمل به فهم تابعین است، و عمل به فهم تابعین شایستهتر از عمل به فهم تابع تابعین است و به همین صورت .. «و هر چه زمانه به پیامبر ـ جـ نزدیکتر باشد اقوال درست غالبتر است، و این حکم بر اساس کل است نه تک تک مسائل» [۸۶].
فهم سلف و استدلال به آن، دو بخش از علم را در بر میگیرد:
اول: آن مسائل علمی که سلف فهم خود را از طریق گفتار یا کردار یا اقرار بیان کردهاند چه از مسائلی باشد که بر آن اجماع داشتهاند یا اینکه در مورد آن اختلاف نظر کردهاند. و احکام آن بر اساس حالتهای مختلف، متفاوت است چنانکه بیان شد.
دوم: اقتدا به سلف در مسیر پیمودن و به دست آوردن علم، تفکر، روشهای استدلال، تنظیم دلیلها و روش اندیشه در مسائل اختلافی. سلف در مورد دلیلهایی که متخصصان اصول فقه در تألیفاتشان به تحریر در آوردهاند و برگرفته از عمل سلف در این زمینه است، اتفاق نظر داشتهاند [۸۷].
توجه به این بخش از علم کم اهمیتتر از نوع اول نیست، زیرا خداوند اراده نمود که همین سلف صالح پیام اسلام را به همۀ ملتهای زمین برسانند و در مدت زمان اندکی دایرۀ اسلام به اندازهای گسترده شد که چیزی نمانده بود تمام زمین را در بر بگیرد و آن هنگام، علمای سلف خویشتن را در برابر رخدادهای نوینی میدیدند که پایان نداشت، در برابر عرفهای متنوع، جوامع مختلف و زبانهای گوناگون [۸۸]؛ ولی آنها در برابر این رخدادها و اتفاقات جدید، دست بسته نایستادند بلکه برای استنباط احکام و راههای رویارویی با آن بر اساس قرآن و سنت اجتهاد نمودند تا حق آشکار گشته و شبهه از بین رفته و مقاصد شریعت نورانی تحقق یابد، آنها باور داشتند که قرآن و سنت برای هر زمان و مکانی مناسب است و در برگیرندۀ تمام نیازهای بشریت در امور دینیاش است؛ و به همین دلیل امام شافعی ـ / ـ گفته است: «برای هیچیک از افراد دیندار امر جدیدی رخ نمیدهد مگر اینکه در کتاب الله برای آن رهنمودی وجود دارد» [۸۹].
امام احمد نیز میگوید: «هیچ مسألهای وجود ندارد مگر اینکه صحابه در مورد آن یا شبیه آن سخن گفتهاند زیرا هنگامی که سرزمینها فتح شده و اسلام منتشر گشت، در همۀ زمینهها، امور جدیدی پدید آمد، پس آنها بر اساس قرآن و سنت دربارۀ آن سخن گفتند و برخی از آنها در مسائل اندکی بر اساس نظر خویش نیز سخن گفتند» [۹۰].
منظور این است که سلف میدانستند وحی بینیاز از چیزهای دیگر است و الله ـ متعال ـ ما را به فلان نظر یا فلان فلسفه و منطق محتاج نکرده است و حتی بسیاری از مخالفین سلف از بزرگان اهل کلام و دیگران پس از اینکه تلخی دوری از قرآن و سنت را چشیدهاند به سویش بازگشته و فهمیدهاند که با کنارهگیری از آن نفس خویش را تباه کرده و به اشتباه خودشان اقرار کرده و اهمیت بازگشت به سوی وحی را بیان کردهاند [۹۱].
[۶۶] إعلام الموقعین (۴/۱۵۳) [۶۷] جامع العلوم والحکم (ص۷۹) [۶۸] مجموع الفتاوی (۱۲/۲۳۵). [۶۹] این روایت را عبدالرزاق در مصنف ح۱۸۶۷۸ و نسائی در الکبری ح:۸۵۷۵ (۵/۱۶۶) روایت کردهاند و حاکم در المستدرک ح:۲۶۵۶ (۲/۱۶۴) آن را صحیح دانسته و ذهبی با او هم نظر شده است و بیهقی در السنن الکبری (۸/۱۷۹) این حدیث را روایت کرده است. [۷۰] این متعلق به متنبی است. نگا: دیوان متنبی به شرح الواحدی (۱/۱۷۱). [۷۱] امام بخاری در صحیح، ح (۱۰۱۰) و امام مسلم (۸۹۷) [۷۲] شرح أصول اعتقاد اهل السنة والجماعة (۱/۱۵۶). طبقات الحنابلة (۱/۲۴۱). [۷۳] مجموع الفتاوی (۴/۱۵۵) [۷۴] مجموعة الرسائل الکبری (۱/۴۱۷) [۷۵] نگا: إعلام الموقعین (۴/۱۲۷). [۷۶] نگا: همان مصدر (۴/۱۲۶). [۷۷] مجموع الفتاوی (۲۰/۱۴). [۷۸] معرفة علوم الحدیث تألیف حاکم (ص۲۰)، حافظ ابن حجر نیز این سخن را از وی در کتاب النکت نقل کرده است (۲/۵۳۱) و در مورد آن سخن گفته است. سخاوی نیز در فتح المغیث (۱/۱۴۳) آن را آورده و در مورد قول ابن حجر سخن گفته است. همچین نگا: المستدرك (۲/۲۸۵) ط. دار الفکر. و حاشیة سنن أبی داود (۲/۴۱۳) [۷۹] إعلام الوقعین (۴/۱۵۳). [۸۰] مصدر قبلی (۴/۱۵۵). [۸۱] مناقب الشافعی، تألیف رازی (ص۴۹)، نگا: إعلام الموقعین (۱/۸۰) آن را به شافعی در رسالۀ بغدادی قدیم نسبت داده است. [۸۲] إعلام الموقعین (۴/۱۴۷). نگا: همان مصدر (۱/۸۱) [۸۳] إعلام الموقعین (۱/۳۱). [۸۴] ترمذی این حدیث را در کتاب الفتن، باب ما جاء فی لزوم الجماعة ح: ۲۱۶۷ (۵/۴۶۶) روایت کرده است و دارمی آن را در مقدمه باب (۸) و امام احمد در مسند (۵/۱۴۵) روایت کردهاند و البانی آن را در صحیح الجامع ح: ۱۸۴۸ صحیح دانسته است. [۸۵] إعلام الموقعین (۳/۲۸۳) [۸۶] همان مصدر (۴/۱۱۸) [۸۷] نگا: ضوابط فهم السنة النبویة، مقالة د.عبدالله بن وکیل الشیخ، متعلق به کنفرانس فهم السنة الضوابط والإشکالات (ص۱۹). منتشر شده در شبکهٔ السنة النبویة وعلومها. [۸۸] مصدر پیشین (ص۱۹) [۸۹] الرسالة (۱/۲۰) [۹۰] مجموع الفتاوی (۴/۲۰۸). [۹۱] برای فهمیدن برخی از پشیمانیها و اعترافات گروهی از بزرگانشان نگا: شرح الطحاویة (ص۲۲۷) و بعد از آن.