مطلب اول: اهمیت فهم سلف صالح:
میدانیم که الله ـ متعال ـ قرآن کریم را نازل نمود ﴿تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾ [النحل: ۸۹] «بیان هر امر است» و ﴿تَصۡدِيقَ ٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَتَفۡصِيلَ كُلِّ شَيۡءٖ﴾ [يوسف: ۱۱۱]. «تصدیق کتابهاى پیش از خود و بیان واضح هر چیزى است»، ﴿كِتَٰبٌ أُحۡكِمَتۡ ءَايَٰتُهُۥ ثُمَّ فُصِّلَتۡ مِن لَّدُنۡ حَكِيمٍ خَبِيرٍ﴾ [هود: ۱] «کتابى است که آیاتش از جانب فرزانهاى آگاه استحکام یافته، آنگاه به وضوح بیان شده است». ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ مُّبِينٖ١٩٥﴾ [الشعراء: ۱۹۵] «به زبان فصیح عربی» با این وجود خداوند ـ متعال ـ پیامبرش ـ جـ را با زبان قومش فرستاد ﴿بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ لِيُبَيِّنَ﴾ [إبراهيم: ۴] «هیچ رسولى را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [پیام خدا را] بر آنان به روشنى بیان کند» و او را مکلف به بیان قرآن کریم نمود. خداوند ـ متعال ـ میفرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ﴾ [النحل: ۴۴]. «بر تو هم قرآن را نازل کردیم تا شریعتى را که براى مردم نازل شده است، به روشنى بر آنان بیان کنى؛ بسا که بیندیشند».
رسول الله ـ جـ به بهترین شکل این فرمان را اجرا نموده و آنچه از قرآن و حکمت از سوی پروردگارش بر وی نازل شد را بیان نمود. دریافت کنندگان این بیانات یاران گرامیاش بودند که خداوند آنها را برای همنشینی با پیامبرش و رساندن و تبلیغ دین پس از وی برگزید و آنان به بهترین شکل از نظر فهم و علم و اعتقاد آن را به اجرا در آورده و امانت را به آیندگان و پیروان نیکشان یعنی تابعین و پیشوایان پس از خود رساندند.
میدانیم که نصوص شریعت حکیم به صورت کلی آشکار و قطعی بوده و ابهام و شکی در آن نیست، نه معما و نه طلسم است، با این وجود خداوند ـ متعال ـ بر اساس حکمتی که خود میداند برخی از آیات قرآن را متشابه قرار داده است و میفرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞ﴾ [آل عمران: ۷]. «اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد، بخش [اعظم] آن، آیاتى است صریح و روشن که اصل کتاب است و [بخش] دیگر، آیات متشابه است [که احتمالات مختلفى در معنى و مفهوم آن مىرود]»؛ و فرمان داده که به همۀ قرآن ایمان بیاورید و متشابه را با محکم بسنجید.
از سویی دیگر اختلاف در میان امت یکی از سنتهای کونی است که راه گریزی از آن نیست و یکی از بزرگترین علتهای آن، اشتباه در فهم نص [۹۲] و فهم آن بر غیر مراد الله ـ متعال ـ و رسولش ـ جـ است.
بنابراین شایسته است برای فهم این نصوص مراجعه شود به فهم سلف صالح یعنی صحابه و کسانی که پس از آنها قرار دارند زیرا دانش آنها کاملتر و استوارتر و آگاهانهتر و سالمتر است و به همین دلیل بیش از همه حق و دلیلهایش، و رد باطل را میشناختند [۹۳]. آنها بیش از دیگران دین الله را اجرا نموده و در راه الله از سرزنش هیچ سرزنشگری نمیهراسیدند و مصیبتها آنان را از راه خدا باز نمیداشت بلکه هر یک از آنان حقی که علیه خودش بود را به زبان میآورد و دربارۀ محبوبترین افرادش به خاطر دین و ایمانش، سخن میگفت.
در اینجا چند ویژگی وجود دارد که رجوع به فهم آنها، برای شناختِ حقیقتِ معنای نصوص شرعی را ضروری میسازد، ویژگیهایی که در غیر آنها جمع نشده است و به همین دلیل فهم آنها بر دیگران مقدم است، و از مهمترین این ویژگیها:
۱- سالم بودن منبع دریافتی: آنها با اخلاص تمام و ایمان کامل و تسلیم بودن مطلق، نصوص شرعی را دریافت نموده و به سراغ چیزهای دیگر نمیرفتند.
حافظ لالکائی آنان را اینگونه برای ما به تصویر میکشد: «اسلام را به صورت مستقیم از او دریافت کرده و قوانینش را مشاهده کرده و احکامش را درک و احساس کردند، بیآنکه واسطه یا سفیری میان آنها باشد، آن را آشکارا مشاهده کرده و به صورت شفاهی از وی حفظ نمودند و آنچه در آن بود را تر و تازه گرفته و از زبانش دریافت کردند و باور داشتند که همۀ اینها حق است و خالصانه در قلبشان نسبت به آن یقین پیدا کردند. این دینی است که ابتدای آن به صورت شفاهی از رسول الله ـ جـ دریافت شد و هیچ شک و شبههای در آن وارد نشد، سپس افراد مورد اطمینان بیهیچ دروغ و تحریفی آن را نقل نمودند، سپس گروه بسیار از گروه بسیارِ دیگر، و صفّی از صف دیگر و جماعتی از جماعت دیگر آن را گرفته و دست به دست منتقل شد و آیندگان از گذشتگان گرفتند ...» [۹۴].
شبهههای بیرونی با فهم آنها در نیامیخت؛ زیرا هنوز آنچه فهمهای زلال و پاک آنان را تیره کند، آشکار نشده بود، بلکه پیامبر ـ جـ آنها را از شائبههای خارجی حفظ میکرد و هنگامی که مشاهده نمود عمر ـ س ـ بخشی از تورات را در دست دارد به وی فرمود: «ألم آتكم بها بيضاء نقية ..» [۹۵] یعنی: «مگر [دین] را روشن و پاک برای شما نیاوردهام ..»؛ و فرمود: «قَدْ تَرَكْتُكُمْ عَلَى الْبَيْضَاءِ، لَيْلُهَا كَنَهَارِهَا، لَا يَزِيغُ عَنْهَا إِلَّا هَالِكٌ» [۹۶] یعنی: «شما را بر راهی روشن رها کردم که شب آن مانند روزش است و هر کس از آن کناره گیرد هلاک میشود».
ابن عباس ـ ب ـ میگوید: «كَيْفَ تَسْأَلُونَ أَهْلَ الْكِتَابِ عَنْ شَيْءٍ؟ وَكِتَابُكُمُ الَّذِي أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّكُمْ ـ ج ـ أَحْدَثُ الْأَخْبَارِ بِاللَّهِ مَحْضًا لَمْ يُشَبْ» [۹۷]. یعنی: «چگونه است که دربارۀ چیزی از اهل کتاب میپرسید؟ در حالی که کتابتان که بر پیامبرتان ـ جـ نازل شده جدیدترین اخبار خداوندی است و چیزی به آن آمیخته نشده است».
آنها این امر را به صورت کامل اجرا نمودند و هنگامی که مردی از شام کتابی برای ابن مسعود ـ س ـ آورد، در آن نگریسته سپس درخواست کرد تشتی که در آن آب است بیاورند و آن کتاب را در آن شست و گفت: «همانا کسانی که پیش از شما بودند با پیروی از کتابهای دیگر و رها کردن کتاب خویش، هلاک شدند» [۹۸].
کتابهایی که پس از این ترجمه شد فهم مسلمانان را تباه کرده، شبهات را در خردهایشان کاشت، دچار شک و عدم یقین شدند، آنچه برای مردم نازل شده بود را نزدشان مشتبه کرد و هنوز هم قربانیان آن را در عصر حاضر مشاهده میکنیم، هنگامی که عرصه باز شده و برخی از دانش آموزان به خواندن و شنیدن مطالب افرادِ به فتنه افتاده، اشتیاق یافتند در نتیجه فهمشان تباه گشته و ایمانشان سست شد، آن هم به نام عدم تعصب و اطلاع یافتن از معلومات دیگران؛ والله المستعان.
۲- اشتیاق آنها در فراگیری علم و فهم نصوص و پرسش دربارۀ مسائلی که در فهم آن دچار مشکل میشدند:
میدانیم که پیامبر ـ جـ که پدر و مادرم فدایش باد ـ پس از رساندن پیام آشکار الهی وفات یافت، وی آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده بود را توضیح داد و هیچ خیری نبود مگر اینکه امتاش را به سوی آن رهنمون ساخت و هیچ بدی نبوده جز اینکه آنها را از آن برحذر داشت چنانکه رسول الله ـ جـ در حدیثی که عبدالله بن عمرو بن عاص ـ ب ـ روایت نموده است میفرماید: «إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ نَبِيٌّ قَبْلِي إِلَّا كَانَ حَقًّا عَلَيْهِ أَنْ يَدُلَّ أُمَّتَهُ عَلَى خَيْرِ مَا يَعْلَمُهُ لَهُمْ، وَيُنْذِرَهُمْ شَرَّ مَا يَعْلَمُهُ لَهُمْ» [۹۹] یعنی: «همانا پیش از من هیچ پیامبری نبوده مگر اینکه باید امت خویش را به سوی آنچه برای آنان خوب میدانسته راهنمایی کند و از آنچه برایشان بد میدانسته برحذر دارد».
پیامبر ـ جـ نیز همین کار را انجام داد تا جایی که ابوذر ـ س ـ میگوید: «لَقَدْ تَرَكَنَا مُحَمَّدٌ ـ ج ـ وَمَا يُحَرِّكُ طَائِرٌ جَنَاحَيْهِ فِي السَّمَاءِ إِلَّا أَذْكَرَنَا مِنْهُ عِلْمًا» [۱۰۰] یعنی: «محمد ـ جـ در حالی ما را ترک کرد که دربارۀ حرکتِ بالهای پرندهای در آسمان، نیز به ما علمی را آموخته بود».
و عمر بن خطاب ـ س ـ میگوید: « قَامَ فِينَا النَّبِيُّ ـ ج ـ مَقَامًا فَأَخْبَرَنَا عَنْ بَدْءِ الْخَلْقِ حَتَّى دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ مَنَازِلَهُمْ، وَأَهْلُ النَّارِ مَنَازِلَهُمْ، حَفِظَ ذَلِكَ مَنْ حَفِظَهُ، وَنَسِيَهُ مَنْ نَسِيَهُ» [۱۰۱]. یعنی: «رسول الله ـ جـ در میانمان ایستاده و از آغاز آفرینش تا هنگامی که اهل بهشت وارد جایگاه خویش و اهل جهنم وارد جایگاه خویش میشوند سخن گفت و برخی آن سخنان را به یاد دارند و برخی آن را فراموش کردهاند».
بنابراین صحابه ـ شم ـ این علوم را فهمیده، به خاطر سپرده و به افراد پس از خود رساندند، و هنگامی که چیزی از آن را نمیفهمیدند از رسول الله ـ جـ یا اصحاب دیگری که آن را میدانستند، میپرسیدند.
آنها مشتاقترین افراد برای فهم قرآن و سنت بودند و اینها نمونههایی از این اشتیاق است:
أ- ابن مسعود ـ س ـ میگوید: «سوگند به آنکه معبود حقی جز او نیست،هیچ سورهای از کتاب الله نازل نشده مگر اینکه میدانم کجا نازل شده است و هیچ آیهای از کتاب الله نازل نشده مگر اینکه میدانم دربارۀ چه نازل شده است و اگر بدانم کسی از من نسبت به کتاب الله آگاهتر است و میتوانم با شتر به او دست یابم قطعاً به سویش سفر میکنم» [۱۰۲].
ب- ابن أبی مُلیکة دربارۀ عائشه ـ با ـ میگوید: «او هرچه را میشنید که نسبت به آن شناختی نداشت، به آن مراجعه مینمود تا اینکه آن را فرا بگیرد» [۱۰۳].
ج – امام مالک در «الموطأ» روایت نموده که ابن عمر ـ ب ـ هشت سال سورۀ بقره را فرا میگرفت تا اینکه آن را حفظ نمود [۱۰۴]، و چیزی که او را بر آن داشت تا این کار را انجام دهد این سخن خداوند ـ متعال ـ است که فرموده: ﴿كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ مُبَٰرَكٞ لِّيَدَّبَّرُوٓاْ ءَايَٰتِهِۦ﴾ [ص: ۲۹] «کتابى است مبارک که بر تو نازل کردهایم تا در آیاتش تدبر کنند و خردمندان پند پذیرند» و تفکر در کلام خداوند بدون فهم معانی آن ممکن نیست.
می دانیم که هدف از بیان هر سخنی فهم معانی آن است نه فقط نگریستن به الفاظ آن، و معمولا امکان ندارد که افراد کتابی را در یکی از علوم مانند پزشکی یا ریاضیات بخوانند ولی در پی شرح و توضیح آن نباشند، چه رسد به کتاب الله که سبب مصون ماندن انسان و نجات وی در دنیا و آخرت است؟ [۱۰۵]، به همین دلیل است که ابن تیمیه ـ / ـ میگوید: «شناخت صحابه نسبت به معانی قرآن، کاملتر از حفظ حروفش بوده است و این معانی را بیشتر از حروف آن، به تابعین رساندند...» [۱۰۶].
این امر منحصر به صحابه نبوده است بلکه پیروان آنها از قرنهای پرفضیلت نیز همینگونه بودهاند.
د- مجاهد میگوید: «سه بار قرآن را از آغاز تا پایان آن، برای ابن عباس خواندم، و نزد هر آیهای توقف نموده و دربارۀ آن از وی میپرسیدم» [۱۰۷].
جستجو برای فهم نصوص نزد آنها امری مهم بوده است چنانکه آیاتی که به تدبر فرمان میدهند بیانگر همین امر میباشند. حسن بصری ـ / ـ میگوید: «الله هیچ آیه را نازل نفرموده مگر اینکه دوست دارد که مراد از آن دانسته شود» [۱۰۸].
۳- آنها مشتاقترین افراد برای عمل کردن به آنچه میشنیدند، بودند و عمل جز با فهم و دانش و خرد امکان ندارد.
أ- پیامبر ـ جـ گواهی میدهد که صحابه دارای این خصوصیات بودهاند و میفرماید: «مَا مِنْ نَبِيٍّ بَعَثَهُ اللَّهُ فِي أُمَّةٍ قَبْلِي، إِلَّا كَانَ لَهُ مِنْ أُمَّتِهِ حَوَارِيُّونَ، وَأَصْحَابٌ يَأْخُذُونَ بِسُنَّتِهِ وَيَقْتَدُونَ بِأَمْرِهِ، ثُمَّ إِنَّهَا تَخْلُفُ مِنْ بَعْدِهِمْ خُلُوفٌ، يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ، وَيَفْعَلُونَ مَا لَا يُؤْمَرُونَ» [۱۰۹]
«هیچ پیامبری که الله او را در امتهای پیش از من مبعوث کرده، نبوده، مگر اینکه از میان امتش یاران مخلص و همنشینانی داشته است که سنت او را گرفته و فرمانش را اجرا میکردند سپس بعد از آنها گروهی جانشینشان شدند که میگویند آنچه را انجام نمیدهند و انجام میدهند آنچه را که به آن فرمان داده نشدهاند».
ب – از ابی عبدالرحمن سلمی روایت شده که گفت: «کسانی که برای ما قرآن میخواندند مانند عثمان بن عفان و عبدالله بن مسعود و دیگران، به ما گفتهاند: آنها هنگامی که ده آیه میخواندند از آن جلوتر نرفته تا اینکه دانش و عملی که در آن وجود دارد را بیاموزند. گفتند: پس ما قرآن و علم و عمل را همه با هم فراگرفتیم» [۱۱۰] و ابن مسعود میگوید: «یکی از ما هنگامی که ده آیه میآموخت جلوتر نمیرفت تا اینکه معانی و عمل به آنها را فرا بگیرد» [۱۱۱] و پیش از این بیان شد که ابن عمر ـ س ـ هشت سال را برای فراگیری و حفظ سورۀ بقره صرف نمود.
ابن تیمیه ـ / ـ میگوید: «ما میدانیم که صحابه و تابعین و تابع تابعین قرآن را خوانده و نسبت به تفسیر و معانی آن عالمترند چنانکه آنها به حقی که الله پیامبرش ـ جـ را به خاطر آن مبعوث نمود، داناترند، پس هر کس با قول آنها مخالفت نموده و قرآن را بر خلاف تفسیرهایشان تفسیر کند، هم در دلیل و هم در محتوی به اشتباه رفته است ..» [۱۱۲].
۴- صحابه ـ ش ـ شاهد نزول وحی بودهاند و این امر فهمی به آنها عطا نموده که دیگران در آن سهیم نیستند و شاگردانشان یعنی تابعین و پیروان آنها این فهم را از آنها نقل نمودهاند.
پیش از این، سخن ابن مسعود ـ س ـ و سوگند وی دربارۀ آگاهی نسبت به آیاتی که نازل شده و مکان نزول آنها ذکر شد، و علی بن ابی طالب ـ س ـ نیز میگوید: «سلوني عن كتاب الله, فإنه ليس من آية إلا وقد عرفت بليل نزلت أم بنهار في سهل أم في جبل» [۱۱۳] یعنی: «دربارۀ کتاب الله از من بپرسید چرا که هیچ آیهای نیست مگر اینکه میدانم در شب نازل شده یا در روز، در دشت نازل شده یا در کوه».
ابن تیمیه ـ / ـ میگوید: «صحابه فهمی نسبت به قرآن داشتند که بر بیشتر متأخرین پنهان مانده است، همچنین صحابه نسبت به امور سنت و وضعیت و حالتهای پیامبر ـ جـ فهمی داشتهاند که بیشتر متأخرین نسبت به آن شناختی ندارند. آنها پیامبر ـ جـ و نازل شدن وحی را مشاهده نمودند و آنها پیامبر ـ جـ را نظارهگر بوده و از گفتار و کردار و احوال او شناختی داشتند که در فهم مراد او به آن استدلال مینمودند آنچه که بیشتر متأخرین آن را نمیدانستند بنابراین حکم را از اجماع یا قیاس بر گرفتند» [۱۱۴].
شاطبی دلیل تکیه بر بیان صحابه را بر شمرده و میگوید: «دوم: مشاهدۀ مستقیم حوادث و رخدادها و نازل شدن وحی یعنی قرآن و سنت؛ آنها در فهم حالتها و قرائن آن عمیقتر و نسبت به اسباب نزول داناتر بوده و به سبب همین امر چیزهایی را درک مینمودند که دیگران درک نمیکنند و شخصِ شاهد، چیزهایی را میبیند که شخصِ غائب مشاهده نمیکند پس هرگاه آنها مطلقی را مقید کرده یا عامی را خاص نمودند عمل کردن به آن راه درست است و این زمانی است که اختلافی در این مورد از آنها نقل نشده باشد ولی اگر برخی از آنها نظر مخالفی داشته باشد امر اجتهادی است» [۱۱۵].
پس این شناخت تأثیر بزرگی در فهم آیاتی دارد که جز با فهمیدن سبب نزول آن معنایش آشکار نمیشود و این ویژگی تنها برای کسانی وجود دارد که نازل شدن وحی را مشاهده نموده و تفسیر آن را فهمیدهاند.
از مثالهای آن:
أ- آنچه ابو ایوب ـ س ـ از سخن خداوند ـ متعال ـ: ﴿وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ﴾ [البقرة: ۱۹۵]. «در راه خدا انفاق کنید، و خویشتن را به دست خود به هلاکت میفکنید»، فهمیده بود، آن هنگام که مردی در نبرد قسطنطنیه به دشمن حمله ور شد و مردم گفتند: دست نگه دار! لا إله إلا الله، خود را به هلاکت میاندازد .. پس ابو ایوب سبب نزول آن را بیان کرده و گفت: انداختن خود به هلاکت این است که به مال خود پرداخته و جهاد را رها کنیم» [۱۱۶] بنابراین، شناختی که ابو ایوب نسبت به نزول این آیه داشت و هم عصر بودن با نزول این آیه سبب شده بود تا فهم او نسبت به این آیه بیشتر باشد و معنای اشتباه آن را تصحیح کند.
ب – نمونهای دیگر تصحیح فهم عروة توسط عائشه ـ لـ در مورد این سخن الله ـ متعال ـ: ﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾ [البقرة: ۱۵۸]. «صفا و مروه از [جمله] سمبلهاى [دین] خداست؛ هرکه حج خانه [کعبه] و یا عمره به جاى مىآورد، ایرادى بر او نیست که میان آن دو کوه رفت و آمد کند»، عروه از این آیه برداشت کرده بود که اگر شخص سعی میان صفا و مروه را انجام ندهد اشکالی ندارد، ولی مادر مؤمنان عائشه ـ لـ این را انکار نموده و بیان کرد که این آیه دربارۀ آن دسته از انصار نازل شد که از سعی میان صفا و مروه در حرج بودند زیرا آن را برای بُت مَنات انجام میدادند پس، از پیامبرـ جـ پرسیدند و الله این آیه را نازل فرمود [۱۱۷].
نصوص بسیار دیگری نیز وجود دارند که جز با شناخت سبب نزول آنها، معنای کاملشان درک نمیشود، مانند این سخن الله ـ متعال ـ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡۖ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡ﴾ [المائدة: ۱۰۵] [۱۱۸] «اى ایمان آوردگان، مراقب خود باشید؛ اگر شما به راه هدایت باشید، هرکه گمراه است به شما زیانى نخواهد رساند» و این سخن خداوند ـ متعال ـ: ﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحۡمَدُواْ بِمَا لَمۡ يَفۡعَلُواْ فَلَا تَحۡسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٖ مِّنَ ٱلۡعَذَابِۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ١٨٨﴾ [آل عمران: ۱۸۸] [۱۱۹] «هرگز مپندار کسانى که از رفتار [ناهنجار] خود سرمست هستند و دوست دارند به خاطر آنچه نکردهاند، مورد ستایش قرار گیرند، از عذاب [الهى] برهند»، و آیات دیگر.
۵- آنها آگاهترین افراد به زبان قرآن کریم هستند، قرآن به زبان آنها نازل شده است ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ مُّبِينٖ١٩٥﴾ [الشعراء: ۱۹۵]، زبانی که در میانشان رواج داشته و بدان عادت داشتند بیآنکه آموزش دیده یا اسلوبهایش را بیاموزند، هیچ کس زبانی شیواتر و بیانی استوار تر و خطابی محکمتر از اهل اولین قرن از قرون بافضیلت سراغ ندارد، و اولیتر از همۀ آنها در این فضیلت یاران رسول الله ـ جـ میباشند، شاطبی دلیل مقدم دانستن فهم صحابه از نصوص را بر شمرده و میگوید: «یکی از آنها: شناخت آنها از زبان عربی میباشد، زیرا آنها عربهای فصیحی بودند که زبانشان دست خوش تغییر نشده بود و از جایگاه بالای فصاحت و شیوایی نزول نکرده بود، بنابراین آنها در فهم قرآن و سنت از دیگران آگاهتر بودند و هرگاه گفتار یا کرداری از آنها آمده باشد که در جایگاه توضیح و بیان قرار بگیرد، از این جهت تکیه بر آن کار درست است» [۱۲۰]. همچنین میگوید: « هر فهمی که از سلف صالح دربارۀ قرآن نقل شود موافق با مقتضای زبان عربی و دلیلهای شرعی است» [۱۲۱].
بدون شک عدم شناخت نسبت به زبان عربی یکی از بزرگترین اسباب فهم نادرست نصوص شرعی است و به همین دلیل امام شافعی ـ / ـ گفته است: «ما جهل الناس ولا اختلفوا إلا لتركهم لسان العرب وميلهم إلى لسان أرسطوطاليس» یعنی: «سبب جهل و اختلاف مردم ترک زبان عربی و میل به زبان ارسطو طالیس است».
از سویی دیگر زبانی که در تفسیر قرآن کریم و فهم نصوص آن مرجع است همان زبانی است که در عصر نزول وحی متداول و رایج بوده است و به لغت جدید نباید توجهی کرد [۱۲۲]. و از محتوا و مفهوم الفاظی که در عصرهای بعدی به وجود آمده است نباید در فهم قرآن کریم استفاده کرد [۱۲۳].
ابن تیمیه ـ / ـ میگوید: «هر کس زبان صحابه، که با آن سخن گفته و رسول الله ـ جـ نیز از طریق آن، آنها را مورد خطاب قرار میداد، و طبیعت کلامی آنها را، نداند، سخن را تحریف میکند زیرا بسیاری از افراد با اصطلاح و عادت قوم خویش در به کار بردن الفاظ رشد مییابند، سپس این الفاظ را در کلام الله یا رسولش یا صحابه مشاهده کرده و گمان میکند که مراد الله یا رسولش یا صحابه از این الفاظ همان چیزی است که در عرف و اصطلاح او به کار میرود، حال آنکه مراد الله و رسولش و صحابه بر خلاف آن است» [۱۲۴]. سپس مثالهایی را در این زمینه ذکر میکند.
پس واضح میشود که زبان نسل صحابه و پیروان آنها همان زبانی است که برای فهم کلام الله ـ متعال ـ و سخنان رسولش ـ جـ لازم است نه آنچه متأخرین از آن استفاده میکنند، و اصطلاحات جدید و الفاظ مجمل چه مصیبتهای بسیاری به بار آوردهاند. دادن معانی جدید به الفاظی که عرب در گذشته آن را به کار نمیبردند از جمله جنایتهای زشتی است که بر عقاید مسلمانان روا داشته شده و شبههها را در افکار آنها کاشته است.
۶- آنها از نظر عقل و فهم و احساس و درک از همه بالاتر و برکتشان بیشتر بوده است.
زیرا نیروی ایمان، تقوی و عقیدۀ واقعی و استوار، درک و فهم انسان را قوی کرده و آن را در مسیر درست قرار میدهد و به بنده قدرت سنجش و نوری میدهد که بوسیلۀ آن میان حق و باطل تفاوت قائل میشود. خداوند ـ متعال ـ میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّكُمۡ فُرۡقَانٗا وَيُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ﴾ [الأنفال: ۲۹]. «اى ایمان آوردگان، اگر از خدا پروا داشته باشید، شما را بصیرتِ شناخت عطا خواهد کرد و بدیهاى شما را بزداید و ببخشد» و میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱهۡتَدَوۡاْ زَادَهُمۡ هُدٗى وَءَاتَىٰهُمۡ تَقۡوَىٰهُمۡ١٧﴾ [محمد: ۱۷]. «و خدا بر هدایت رهیافتگان مىافزاید و پرهیزکاریشان [را قوّت] مىبخشد» و میفرماید: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِۦ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِيتٗا﴾ [النساء: ۶۶] «و اگر به آنچهاندرز داده شدند، عمل مىکردند، قطعاً برایشان بهتر و اساسى تر بود» و بدون تردید بهترین کسانی که این ویژگیها را محقق ساختند، صحابه و تابعین و پیروانشان بودهاند در نتیجه الله ـ متعال ـ که خلاف وعده نمیکند، وعدهای که به آنها داده بود را عملی ساخت و به همین دلیل آنها: «کامل ترین افراد از نظر عقل و منصفترین از نظر قیاس، درستترینشان از نظر رأی و استوارترینشان از نظر سخن بوده و نظرشان از همه صحیحتر و استدلالشان از همه رهیافتهتر و جدالشان نیرومندتر و زیرکیشان بیشتر و الهامشان راستتر و بینایی و بصیرتشان تیزتر و شنواییشان درستتر است» [۱۲۵]، چرا اینگونه نباشد در حالی که قرآن موافق با اجتهادات برخی از آنها نازل شده چنانکه چندین بار در مورد عمر ـ س ـ اتفاق افتاده است مانند فدیه اسیران و حجاب و غیره [۱۲۶]..
به همین دلیل است که عبدالله بن عمر ـ ب ـ میگوید: «هر کس میخواهد روشی در پیش گیرد از کسانی که وفات یافتهاند پیروی کند، آنها یاران محمد ـ جـ و بهترین افراد این امت بودند؛ دلهایشان نیکوکارتر و علمشان عمیقتر و تکلفشان کمتر بود .. مردمی که الله آنها را برای همنشینی با پیامبرش برگزید و دینِ او را منتشر کردند، بنابراین خودتان را به اخلاق و روش آنها شبیه کنید زیرا آنها یاران محمد بوده و بر راه مستقیم هدایت قرار داشتند» [۱۲۷].
این جمله از ابن مسعود ـ س [۱۲۸]، و حسن بصری [۱۲۹] نقل شده است و مانند آن در نامۀعمر بن عبدالعزیز به عدی بن أرطاه [۱۳۰] نیز وجود دارد.
بنابراین محال است که الله، کسانی که صفتشان چنین است و دین را به ما رساندهاند را از فهم صحیح دین محروم کند، سپس به کسانی که پس از آنها آمدند این فهم صحیح را عطا کند.
به همین دلیل هنگامی که علی ـ س ـ ابن عباس ـ ب ـ را برای گفتگو با خوارج فرستاد در ابتدا به آنها چنین گفت: « از نزد یاران پیامبر ـ جـ سوی شما آمدهام، از نزد مهاجرین و انصار، از سوی پسر عموی رسول الله ـ جـ و دامادش، کسانی که قرآن بر آنها نازل شده و در فهم تفسیر آن از شما داناترند و در میان شما هیچیک از آنها وجود ندارد» [۱۳۱].
امام شافعی ـ / ـ در این باره میگوید: « همانا الله ـ تبارک و تعالی ـ در قرآن و تورات و انجیل، یاران رسول الله ـ جـ را ستوده و فضیلتهایی که از زبان رسول الله ـ جـ دربارۀ آنها آمده، برای هیچ کسی بعد از آنها نیست. الله آنها را رحمت کند و آنچه بدانها عطا نموده را گوارایشان سازد، از جمله رسیدن به بالاترین جایگاه صدیقان و شهیدان و صالحان، آنها سنتهای رسول الله ـ جـ را به ما رساندند، و در حالی که بر او وحی بر نازل میشد مشاهدهاش نمودند، بنابراین مراد رسول الله ـ جـ از عام و خاص و عزم و ارشاد را فهمیدند و آنچه (از دین) را که ما میٔدانیم و نمیدانیم آنها دانستهاند» همچنین میگوید: «آنها در هر علم و اجتهاد و پرهیزکاری و عقل و امری که بوسیلۀ آن به علم دست میآید و استنباط میشود از ما بالاتر هستند و نظراتشان برای ما بهتر و اولیتر از نظراتی است که ما برای خود داریم» [۱۳۲].
سلف صالح ـ رضوان الله علیهم ـ از تمامی افراد امت پر برکت تر هستند و این امر تنها در مورد فهم نصوص قرآن و سنت نیست بلکه در جهاد و مبارزات سخت با دشمنان الله نیز چنین بودهاند همانگونه که پیش از این بیان شد که در صحیحین از ابو سعید خدری ـ س ـ از پیامبر ـ جـ روایت شده که فرمود: «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ فَيَغْزُو فِئَامٌ مِنَ النَّاسِ، فَيَقُولُونَ: فِيكُمْ مَنْ صَاحَبَ رَسُولَ اللَّهِ ـ ج ـ فَيَقُولُونَ: نَعَمْ فَيُفْتَحُ لَهُمْ، ثُمَّ يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ فَيَغْزُو فِئَامٌ مِنَ النَّاسِ، فَيُقَالُ: هَلْ فِيكُمْ مَنْ صَاحَبَ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ ـ ج ـ فَيَقُولُونَ: نَعَمْ فَيُفْتَحُ لَهُمْ، ثُمَّ يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ فَيَغْزُو فِئَامٌ مِنَ النَّاسِ، فَيُقَالُ: هَلْ فِيكُمْ مَنْ صَاحَبَ مَنْ صَاحَبَ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ ـ ج ـ فَيَقُولُونَ: نَعَمْ فَيُفْتَحُ لَهُمْ» [۱۳۳] یعنی: «زمانی بر مردم فرا میرسد که گروهی از آنها به جهاد رفته پس میگویند: آیا در بین شما کسی هست که همنشین رسول الله ـ جـ بوده ؟ میگویند بله. پس آنها پیروز میشوند. سپس زمانی بر مردم میرسد که گروهی از آنها به جهاد رفته و گفته میشود: آیا در میان شما کسی هست که همنشین اصحاب رسول الله ـ جـ بوده؟ میگویند بله. پس پیروز میشوند. سپس زمانی بر مردم میرسد که گروهی از آنها به جهاد میروند و گفته میشود: آیا در میان شما کسی هست که همنشینِ همنشینان اصحاب رسول الله ـ جـ بوده؟ میگویند: بله، پس پیروز میشوند».
و همانگونه که الله شهرها را به روی آنها گشود، دلهایشان را به روی نور الهی و وحی ربانی گشود و دلهای بندگان را برای آنها باز کرد تا از نور الله، نور بر گیرند و بوسیلۀ هدایت پیامبرشان ـ جـ روشن شوند. هنگامی که پیامبر ـ جـ مثال برانگیخته شدن خویش با هدایت و علم را بیان میکند میفرماید: «كَمَثَلِ الْغَيْثِ الْكَثِيرِ أَصَابَ أَرْضًا فَكَانَ مِنْهَا نَقِيَّةٌ قَبِلَتِ الْمَاءَ، فَأَنْبَتَتِ الْكَلَأَ وَالْعُشْبَ الْكَثِيرَ، وَكَانَتْ مِنْهَا أَجَادِبُ أَمْسَكَتِ الْمَاءَ، فَنَفَعَ اللَّهُ بِهَا النَّاسَ فَشَرِبُوا وَسَقَوْا وَزَرَعُوا، وَأَصَابَتْ مِنْهَا طَائِفَةً أُخْرَى إِنَّمَا هِيَ قِيعَانٌ لَا تُمْسِكُ مَاءً وَلَا تُنْبِتُ كَلَأً، فَذَلِكَ مَثَلُ مَنْ فَقُهَ فِي دِينِ اللَّهِ وَنَفَعَهُ مَا بَعَثَنِي اللَّهُ بِهِ فَعَلِمَ وَعَلَّمَ، وَمَثَلُ مَنْ لَمْ يَرْفَعْ بِذَلِكَ رَأْسًا وَلَمْ يَقْبَلْ هُدَى اللَّهِ الَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ» [۱۳۴]. «مانند بارانی است که بر زمینی میبارد، بخشی از آنها آب را پذیرفته و علفهای بسیار میرویاند، و برخی از آن آب را در خود نگه میدارد و مردم از آن آب گرفته و کشاورزی میکنند، بخشی از آنها شورهزار است نه آب را نگه میدارد و نه گیاه میرویاند، پس آن (زمین اول و دوم) مانند کسی است که در این الله آگاه شده و هدایت و علمی که الله مرا با آن فرستاده به او نفع رسانده است و مثال دیگر (زمین شوره زار) مانند کسی است که توجهی به آن نکرده و هدایتی که الله مرا با آن فرستاده نمیپذیرد».
ابن تیمیه ـ / ـ میگوید: « این فکر در ذهن مسلمانان مستقر گشته که: میراثبران رسولان و جانشینان پیامبران، کسانی هستند که دین را از نظر علمی و عملی و دعوت به سوی الله و پیامبرش اجرا میکنند، بنابراین پیروان واقعی پیامبر، آنها هستند، بسان قطعه زمینی نیکو و پاک که آب را پذیرفته در نتیجه گیاه و علفهای بسیار میرویاند، خودش پاک است و مردم را پاکیزه میکند، و آنها کسانی هستند که بصیرت در دین و قدرت در دعوت را یکجا گرد آوردهاند در نتیجه میراثبران پیامبران هستند که الله ـ متعال ـ دربارۀ آنها فرموده: ﴿وَٱذۡكُرۡ عِبَٰدَنَآ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ أُوْلِي ٱلۡأَيۡدِي وَٱلۡأَبۡصَٰرِ٤٥﴾ [ص: ۴۵] «بندگان پرتوان و بصیر ما، ابراهیم و اسحاق و یعقوب را به یاد آر»، منظور از «أیدی» در این آیه قاطعیت در فرمان الله، و منظور از أبصار، بینش در دین الله است؛ زیرا بوسیلۀ بصیرت، حق درک میشود و بوسیلۀ قدرت میتوان آن را رسانده و اجرا نموده و به سویش دعوت کرد.
بنابراین این طبقه دارای نیروی حفظ و فهم و آگاهی در دین و بصیرت و تفسیر میباشند در نتیجه از نصوص، جویبارهای علم را میجوشانند و گنجینههایش را از آن استنباط میکنند و فهم ویژهای روزیشان گشته است ..» [۱۳۵].
خلاصۀ موضوع: اینکه هرچه عدالت شخص بیشتر باشد، دست یافتش به حق و موفقیتش در رسیدن به آن بیش از دیگران خواهد بود و این چیزی است که مقدم کردن فهم صحابه و پیروانشان را بر دیگرانی که بعدها آمدند، واجب میگرداند.
اضافه بر این توجیهات و دلیلهایی که بیانگر اهمیت فهم سلف و مقدم داشتن آن بر سایر فهمها میباشد، در فصل بعد، دلیلهایی بر حجت بودن فهم سلف و مقدم دانستن آن خواهد آمد.
[۹۲] شیخ الإسلام یکی از اسباب اختلاف به وجود آمده در امت را چنین بیان میکند: «گاهی به خاطر اشتباه در دلیل و نیافتن آن است و گاهی به خاطر عدم شنیدن آن و گاهی به خاطر اشتباه در فهم نص و گاهی نیز به خاطر ترجیح باور نادرست میباشد». مقدمة فی أصول التفسیر (ص۵۵). نگا: رفع الملام عن الأئمة الأعلام. [۹۳] درء التعارض (۷/۱۷۹). [۹۴] شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة (۱/۲۲-۲۳) [۹۵] امام احمد (۳/۳۸۷) و دارمی (۴۳۵) و ابن أبی عاصم در «السنة» (۵) و بزار (۱۲۴ – کشف الأستار) و بیهقی در شعب الإیمان (۱۷۷) و بغوی در شرح السنة (۱۲۶) از جابر روایت کردهاند و در سند این روایت مجالد بن سعید وجود دارد که ضعیف است ولی این روایت دارای شواهدی است که به خاطر آنها شیخ ألبانی در إرواء الغلیل (۱۵۸۹) این روایت را حسن دانسته است. [۹۶] ابن ماجه در سنن، کتاب السنة، باب اتباع الخلفاء الراشدین (۴۳) و امام احمد (۴/۱۲۶) و حاکم (۱/۹۶) از عرباض بن ساریة ـ س ـ این حدیث را روایت کردهاند و ألبانی در السلسلة الصحیحة به شماره (۹۳۷) این حدیث را آورده و صحیح دانسته است. [۹۷] این روایت را امام بخاری در صحیح، کتاب التوحید، باب: قوله تعالی: ﴿كُلَّ يَوۡمٍ هُوَ فِي شَأۡنٖ﴾ [الرحمن: ٢٩] به شماره (۷۵۲۷) تخریج کرده است. [۹۸] امام دارمی این روایت را در مقدمه، با: من لم یر کتابة الحدیث. ح: (۴۷۷)، تخریج کرده است. [۹۹] امام مسلم این حدیث را در صحیح، کتاب الإمارة، باب: وجوب الوفاء ببیعة الخلفاء الأول فالأول ح ۱۸۴۴ (۱۴۷۲/۳) تخریج کرده است. [۱۰۰] امام احمد این حدیث را در مسند (۵/۱۵۳، ۱۶۲) تخریج کرده است. [۱۰۱] امام بخاری این حدیث را در صحیح، کتاب بدء الخلق، باب: ما جاء فی قوله تعالی: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ﴾ح:۳۱۹۲(۶/۲۸۶) و امام مسلم مانند آن در صحیح، کتاب الفتن، باب: إخبار النبی فیما یکون إلی قیام الساعة ح: ۲۸۹۲(۴/۲۲۱۷) و امام بخاری مانند آن را از حذیفه ـ س ـ در کتاب القدر، باب: ﴿وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا﴾ ح: ۶۶۰۴ (۴۹۴). [۱۰۲] این روایت را امام بخاری در صحیح، کتاب فضائل القرآن، باب: القراء من أصحاب رسول الله ( ٥٠٠٢ ) و امام مسلم فی فضائل الصحابة، باب: فضل ابن مسعود وأمه ( ٢٤٦٢ ) مانند آن را تخریج کردهاند. [۱۰۳] امام بخاری این روایت را در كتاب العلم، باب: من سمع شیئًا فراجع حتى یعرفه، ( ١٠٣) تخریج کرده است. [۱۰۴] كتاب القرآن. باب: ما جاء فی القرآن ح: ( ١١) (۱/۲۰۵). [۱۰۵] التفسیر والمفسرون، ذهبی (۱/۵۰). [۱۰۶] مجموع الفتاوی (۱۷/۳۵۳). [۱۰۷] ابن جریر طبری این روایت را در تفسیر (۲/۵۲۴) تخریج کرده است. [۱۰۸] ابن تیمیه در درء تعارض العقل والنقل (۱/۲۰۸) این جمله را از وی نقل کرده است. [۱۰۹] امام مسلم این حدیث را در صحیح، كتاب الإیمان، باب: بیان كون النهی عن المنكر من الإیمان...، ( ٥٠ ) از ابن مسعود ـس ـ روایت کرده است. [۱۱۰] ابن أبی شیبة در المصنف، بشماره: ( ٩٩٧٨ ) (۱۰/۴۶۰) و فریابی در فضائل القرآن شماره ۱۶۹ و طبری فی تفسیره (۱/۸۰) این روایت را آورده است. [۱۱۱] ابن جریر در تفسیر (۱/۴۴). [۱۱۲] مقدمة فی أصول التفسیر ص ۹۱. [۱۱۳] ابن سعد در طبقات (۲/۳۳۸) و ابن عساکر در تاریخ دمشق (۴۲/۳۹۸) این روایت را تخریج کردهاند. [۱۱۴] مجموع الفتاوی (۱۹/۲۰۰). [۱۱۵] موافقات (۴/۱۲۸). [۱۱۶] بیهقی این روایت را در سنن کبری، جماع أبواب الخیر، باب: جواز انفراد الرجل والرجال بالغزو فی بلاد العدو (۹/۹۹) تخریج کرده است [۱۱۷] امام بخاری این روایت را در صحیح كتاب الحَجّ، باب: وجوب السعی بین الصَّفا والمروة... ( ١٦٤٣ ) و امام مسلم در صحیح، كتاب الحَجِّ، باب: بیان أن السعی بین الصَّفا والمروة ركن... ( ١٢٧٧ ) از عائشه ـ ل ـ روایت کردهاند. [۱۱۸] نگا: تفسیر طبری (۹/۴۴) [۱۱۹] نگا: صحیح بخاری البخاری كتاب: التفسیر، باب: قوله: ﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ...﴾ ح: (۴۲۹۱) و صحیح مسلم ح: (۲۷۷۸). [۱۲۰] الموافقات (۴/۱۲۸) [۱۲۱] الموافقات (۴/۲۵۳) [۱۲۲] نگا: محاسن التأویل للقاسمی (۱/۲۳۶). [۱۲۳] منهج السیاق فی فهم القرآن (ص۳۶) د.عبدالرحمن بودرع. کتاب الأمة، شماره ۱۱۱ محرم ۱۴۲۷ هـ. [۱۲۴] مجموع الفتاوی (۱/۲۴۳). [۱۲۵] مجموع الفتاوی (۴/۹). [۱۲۶] برای مطالعه برخی از این موافقات نگا: الشریعة للآجری (۲/۳۰۱). [۱۲۷] حلیة الأولیاء (۱/۳۰۵) [۱۲۸] جامع بیان العلم وفضله، ابن عبدالبر، با اختلافی اندک در برخی از الفاظ (ص۴۱۸-۴۱۹). [۱۲۹] ابن بطه در الإبانة الکبری (۱/۳۱۹) [۱۳۰] سنن أبی داود (عون المعبود ۱۲/۳۶۵)، و الشریعة، تألیف آجری ح: ۵۲۹ (۱/۵۵۵) و بان بطة در الإبانة الکبری ح۵۶۰ (۲/۳۳۵). [۱۳۱] تخریج آن گذشت (ص ) [۱۳۲] مناقب الشافعی، نوشته رازی (ص۴۹)، وإعلام الموقعین (۱/۸۰) این قول را در الرسالة البغدادیة القدیمة به شافعی نسبت داده است. [۱۳۳] امام بخاری در فضائل الصحابة، باب: فضائل أصحاب النبی ـ جوسلم ـ و من صحب النبی أو رآه من المسلمین فهو من أصحابه، ح ۲۶۴۹ (۷/۵) و امام مسلم در فضائل الصحابة، باب: فضائل الصحابة ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم، ح ۲۵۳۲ (۴/۱۹۶۲). [۱۳۴] امام بخاری این روایت را در كتاب العلم، باب: فضل من عَلِم وعلَّم ح: ۷۹ (۱/۲۱۱) و امام مسلم در صحیح کتاب الفضائل. باب بیان مثل ما بعث النبی ـ ج ـ من الهدى والعلم ح: ۲۲۸۲ (۴/۱۷۸۷) روایت کردهاند. [۱۳۵] مجموع الفتاوی (۴/۹۲-۹۳).