مطلب اول: دلیلهای حجت بودن فهم سلف
پس از اینکه در فصل گذشته دربارۀ اهمیت فهم سلف سخن گفتیم و پس از بیان دلیلهایی که مقدم دانستن آن را بر ما واجب مینمود، خوب است در این فصل دلیلهای شرعی که بیانگر ضرورت مقدم دانستن فهم سلف و مراجعه به آن هنگام اختلاف و درگیری و داور قرار دادن آن در فهم دلالتهای نصوص و مراد الله ـ متعال ـ و رسولش، است، را با جزئیات بیان کنیم؛ که از جملۀ این دلیلها، آنهایی است که صریح بوده و برخی دیگر این مفهوم را به ما میرسانند.
از جمله این دلیلها:
اول: دلیلهای قرآنی:
۱- خداوند ـ متعال ـ میفرماید: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٠٠﴾ [التوبة: ۱۰۰]. «خدا از مهاجرین و انصارِ پیشقدم پیشین، و پیروانشان در نیکویى، راضى است و آنان [نیز] از او راضیند و براى آنان باغهایى از [بهشت] آماده کرده که نهرها در دامن آن جارى است و جاودانه در آن به سر برند؛ این است کامیابى بزرگ».
این آیه به صراحت پیروان پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار را میستاید، همان کسانی که پیشوایان و رهبران سلف صالح ـشـ میباشند.
پیروی کردن، شامل عقیده و عملی میشود که بر پایۀ فهم درست بنا شده است. این مدح و ستایش، ضامن درستی آن چیزی است که آنان انجام میدادهاند چنانکه مفهوم آن بیانگر باطل بودن اموری است که با آنان مخالف میباشد؛ بنابراین نشان میدهد که فهم آنها در مسائل عقیده و عمل بر کسانی که پس از آنها میآیند، حجت است [۱۴۵].
امام مالک ـ / ـ در وجوب پیروی از صحابه ـ رضوان الله علیهم ـ به این آیه استناد نموده است [۱۴۶].
آیات دیگری که خداوند ـ متعال ـ در آنها صحابه ـ ش ـ را ستوده است مانند این آیه بیانگر حجت بودن فهم آنها میباشند مانند این سخن الله ـ متعال ـ: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ﴾ [الفتح: ۲۹] «محمّد رسول خدا و همراهانش، در برابر کفّارِ [جنگ طلب]، محکم و نیرومند و با یکدیگر مهربانند» و این سخن خداوند ـ متعال ـ: ﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ﴾ [الفتح: ۱۸] «خدا از مؤمنانى که در کنار آن تک درخت [در حدیبیه] با تو بیعت کردند، خشنود شد» و آیات دیگری که به پیروی از آنها فرمان میدهد.
«همۀ اینها امت را از درستی روش، وضوح حجت، و فرمان به پیروی از آثار آنها، آگاه میسازد، اینکه فهم آنها همان فهم درست است و آنچه مخالف و در تضاد با آن باشد فهمی بیمار و بیاساس و نظری باطل است» [۱۴۷].
۲- خداوند ـ متعال ـ میفرماید: ﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِي شِقَاقٖۖ فَسَيَكۡفِيكَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ١٣٧﴾ [البقرة: ۱۳۷]. «اگر آنها نیز به آنچه شما ایمان آوردهاید ایمان آورند، هدایت شدهاند و اگر روى برتابند، بى گمان سر ستیز دارند؛ [پایدار باش که] خدا تو را از [گزند] آنها مصون خواهد داشت؛ که او شنوایى است آگاه».
خداوند ـ متعال ـ در این آیه هدایت را وابسته به ایمانی معرفی میکند که همانند ایمان رسول الله ـ جـ و یارانش باشد، بنابراین ایمان ایده آل، ایمانی است که مانند ایمان صحابه باشد [۱۴۸].
بدون شک این ایمان، نتیجه فهم تیزبین و علم درست نسبت به وحی پروردگار است، و از سویی دیگر امکان ندارد کسانی که پس از آنها میآیند در مقدار ایمان با آنها برابر شوند و جز برابری در کیفیت آن باقی نمیماند و روش و راه و فهمی که در آیه بعدی آمده همین را اثبات میکند.
۳- خداوند ـ متعال ـ فرموده است: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا١١٥﴾ [النساء: ۱۱۵] «هرکه پس از روشن شدن راه هدایت، [باز هم] با رسول به مخالفت برخیزد و راهى جز راه مؤمنان را پیروى کند، او را به راهى که انتخاب کرده است، واگذاریم و به دوزخش درآوریم که بد سرانجامى است».
بدون تردید، سلف صالح ـ یعنی صحابه و تابعین و پیروان نیک آنها ـ شایستهترین افرادی هستند که الله آنها را در اینجا مؤمن نامیده است و به کسانی که راهی غیر از راه آنان را در پیش گیرند هشدار داده است، «قطعاً الله به ایمان اصحاب پیامبر ـ جـ و پیروان نیک آنها گواهی داده است، بنابراین با علم قطعی دانسته میشود که آنها مراد این آیۀ کریمه هستند» [۱۴۹].
بنابراین این آیه به پیروی از راه سلف صالح فرمان داده و کسانی را که با آنها مخالفت ورزیده و راهی غیر از راه آنان را در پیش گیرند وعدۀ خواری و آتش داده است و میدانیم که «که آنها از اتفاق بر اشتباه مصون داشته شدهاند، به خاطر گرامیداشت آنها و بزرگداشت پیامبرشان..» [۱۵۰].
علماء از این آیه استدلال کردهاند که اجماع این امت حجتی قاطع [۱۵۱] بوده و از اشتباه در امان است. و این یعنی که مخالفت با فهم و نظر سلف، شکستن اجماع است؛ زیرا در صورت مخالفت، راهی دیگر پیموده شده است و حتی الله ـ متعال ـ مخالفت با پیامبر ـ جـ و پیروی از راهی جز راه مؤمنان را به یکدیگر مرتبط قرار داده است، بنابراین هر کس پس از آشکار شدن هدایت با پیامبر مخالفت کند در واقع راهی جز راه مؤمنان را در پیش گرفته، و هر کس راهی جز راه مؤمنان را در پیش گیرد با رسول الله ـ جـ مخالفت کرده است [۱۵۲].
این آیه همچنین بیان میکند که پیروی از راه آنها ـ یعنی روش آنها در عقائد و اعمال ـ [۱۵۳] یکی از واجبات حتمی است و «نهی از مخالفت با راه آنها دربردارندۀ فرمان به پیروی از راهشان است و پیروی از آنها یعنی تکیه بر آنچه آنها به آن تکیه کرده و در گفتار و کردار بر آن اتفاق نظر داشتهاند و آشکار است که گفتار و کردار نتیجۀ فهم است و پیروی از آنها در گفتار و اعتقاداتشان شامل پیروی از آنها در فهمشان میشود زیرا هر کس در فهم با آنها مخالفت کند حتما در گفتار و کردار نیز با آنها مخالفت خواهد کرد ..» [۱۵۴].
۴- این سخن خداوند ـ متعال ـ: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ﴾ [آل عمران: ۱۱۰] «شما نیکوترین مردمى هستید که به جهان عرضه شدید، [زیرا یکدیگر را] به رفتار شایسته فرا مىخوانید و از ناپسند باز مىدارید و به خدا ایمان دارید».
این بهتر بودن دلیلی بر درستی عقیده و عملی است که صحابه ـ ش ـ بر آن بودهاند که ناشی از سلامت فهم آنها نسبت به الله ـ متعال ـ و رسولش ـ جـ میباشد و این آیه پیش از هر کس، خطاب به صحابه ـ ش ـ میباشد، زیرا آنها سلف امت هستند و توصیف آنها به این برتری بیانگر درستی فهمی است که بر آن بودهاند و اساسی مستمر در درستی عقیده و صحت عملشان و تشویق بر پیروی از آنان در این زمینه میباشد [۱۵۵].
۵- این آیه نیز مانند آیۀ پیشین است:﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا﴾ [البقرة: ۱۴۳] «بدین گونه شما را امّتى میانه [رو] گردانیدیم»؛ وسط یعنی: برگزیدگان و دادگران [۱۵۶]. این صحابه ـ رضوان الله علیهم ـ هستند که اینگونه وصف شدهاند و کسانی که در دانش و فهم و در نتیجه در عقیده و گفتار و کردار از آنها پیروی کنند نیز در زمرۀ آنها قرار میگیرند و دلالت این آیه نیز مانند آیۀ پیشین است.
ابن قیم ـ / ـ میگوید: «آنها بهترین و دادگرترین افراد امت از نظر گفتار و کردار و خواستهها و اهداف هستند و به همین خاطر شایستگی این را یافتهاند که در قیامت گواهانی برای رسولان بر امتهایشان باشند و الله ـ متعال ـ گواهی آنها را میپذیرد چرا که آنها گواهانش هستند و به همین خاطر است که آنان را ستوده و بلند آوازه و خوشنام کرده است ...» [۱۵۷]
دوم: احادیث نبوی:
از جمله احادیث نبوی که بیانگر وجوب مقدم داشتن فهم سلف صالح یعنی صحابه و افراد پس از آنها که در قرنهای برتر زیستهاند، است، اینها هستند:
۱- این سخن پیامبر ـ جـ که فرموده است: «فَإِنَّهُ مَنْ يَعِشْ مِنْكُمْ فَسَيَرَى اخْتِلَافًا كَثِيرًا، فَعَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الْمَهْدِيِّينَ الرَّاشِدِينَ، عَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ، وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الْأُمُورِ فَإِنَّ كُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ وَكُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ» [۱۵۸]. یعنی: «همانا هریک از شما که پس از من زنده باشد اختلافات فراوانی را مشاهده میکند، پس باید به روش من و روش جانشینان هدایت یافته و هدایتگرم چنگ بزنید و آن را با دندان محکم بگیرید و بپرهیزید از امور جدید [در دین] چرا که هر امر جدیدی بدعت است و هر بدعتی گمراهی است».
این حدیث فرمانی صریح در پیروی از سنت و روش خلفای راشدین ـ رضوان الله علیهم ـ است، کسانی که پیشوایان سلف و برگزیدگانشان میباشند و هر گاه امر بدون هیچ چیزی و به صورت مطلق باشد واجب بودن را میرساند بنابراین این حدیث بیانگر وجوب پیروی از راه و روش آنها ـ رضوان الله علیهم ـ در فهم و علم و عقیده و عمل است.
این تنها فرمان به پیروی از خلفای راشدین ـ ش ـ است، چه رسد به اینکه همۀ صحابه از یک نص امر مشخصی را بفهمند [۱۵۹].
شاطبی ـ / ـ میگوید: «پیامبر ـ جـ سنت خلفای راشدین را در کنار سنت خود قرار داده است و همانا از جملۀ پیروی از سنت وی، پیروی از سنت آنها است و اینکه امور جدید بر خلاف آن است و در کنار آنها چیزی به شمار نمیرود؛ زیرا آنها ـ ش ـ در روش و سنت خویش یا پیرو سنت پیامبرشان ـ جـ بودهاند یا پیرو آنچه که از سنت وی ـ جـ به صورت کلی یا جزئی فهمیدهاند، و بر دیگران پوشیده مانده، بودهاند و چیزی بر آن نیفزودهاند» [۱۶۰].
۳- این سخن پیامبر ـ جـ: «خَيْرُ القرون قَرْنِي، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ يَجِيءُ أَقْوَامٌ تَسْبِقُ شَهَادَةُ أَحَدِهِمْ يَمِينَهُ وَيَمِينُهُ شَهَادَتَهُ» [۱۶۱]. «بهترین قرنها، قرن من است سپس کسانی که پس از آنها میآیند سپس کسانی که پس از آنها میآیند سپس مردمانی میآیند که گواهی یکی از آنها از سوگندش پیشی گرفته و سوگندش از گواهیاش پیشی گرفته است».
این حدیث را پانزده صحابی [۱۶۲] روایت کردهاند، و تعداد بسیاری از متخصصین آن را متواتر دانستهاند [۱۶۳].
پس این حدیث نشان میدهد که اهل این سه قرن که سلف صالح ـ شـ میباشند بهترین افراد امتاند، ابن قیم ـ / ـ میگوید: « و این اقتضا میکند که آنها را در هر دروازهای از دروازههای نیکی مقدم داشت چرا که اگر تنها از برخی جهات کارشان خیر بود، به صورت مطلق بهترین قرنها نبودند» [۱۶۴]، پس میفهمیم که آنها بهترین افراد امت از نظر فهم و برترین از نظر دانش و عمیقترین از نظر بنیان گذاری و نیکوترین در کردار و باور میباشند.
آیا معقول است که در قرنی که سلف صالح میزیستهاند کسی سخن درست را در این مسائل به زبان نیاورده و حقیقت را نفهمیده است تا اینکه بعدها افرادی آمده که حکمی از احکام الله را فهمیده باشد که آن بزرگواران نسبت به آن جاهل بودهاند، و به حقی رسیده است که آن پیشوایان در آن اشتباه کردهاند، قطعاً این تهمتی بزرگ است.
از آنجایی که آنها با استناد به قرآن و سنت برتر از آیندگان خود میباشند « پس اقتدا به آنها بهتر از اقتدا به کسانی است که پس از آنها آمدهاند زیرا اتفاق نظر سلف دارای عصمت بوده و اگر اختلاف کرده باشند حق از گفتار یکی از آنها خارج نیست و میتوان در گفتار آنها حق را جستجو کرد» [۱۶۵].
تمامی احادیث و آثاری که صحابه را مدح و ستایش کرده و به پیروی از آنها تشویق نموده است همین مفهوم را میرساند، مانند این حدیث: «... لا تسبوا أصحابي» [۱۶۶] یعنی: «یارانم را دشنام ندهید». و «النجوم أَمَنَةٌ للسماء, فإذا ذهبت النجوم أتى السماء ما توعد, وأنا أَمَنَةٌ لأصحابي ...» [۱۶۷] یعنی: «ستارگان سبب امنیت آسمان هستند پس هنگامی که ستارگان از بین رفتند آنچه برای آسمان وعده داده شده اتفاق میافتد و من سبب امنیت یارانم هستم ...» و دیگر احادیث [۱۶۸].
بنابراین، «ترجیح دادن روشی دیگر، غیر از منهج صحابه یعنی باطل دانستن نصوصی که بیانگر فضیلت آنها است؛ زیرا چگونه میتوان افرادی را بر دیگران برتری داد حال آنکه آنها به روش صحیح در فهم دین دست نیافتهاند» [۱۶۹].
۳- ابو واقد لیثی ـ ش ـ از رسول الله ـ جـ روایت میکند که وی روزی فرمود: «إنها ستكون فتن» قالوا: فكيف لنا يا رسول الله؟ أو كيف نصنع؟ قال: «ترجعون إلى أمركم الأول» [۱۷۰]. یعنی: «همانا فتنههایی خواهد آمد، گفتند: ما چه کاری انجام دهیم ای رسول الله ؟ فرمود: به آنچه در ابتدا بود بازگردید».
یعنی به آنچه بازگردید که سلف شما بر آن بودهاند و این شامل فهم آنها از نصوص و عمل آنها به مقتضای آن میشود.
اگر چه این خطاب نسبت به صحابه ـ ش ـ است ولی چنان است که گویی به فتنۀ اختلاف و آنچه میان صحابه رخ داده اشاره میکند و به این اشاره دارد که به آنچه در ابتدا بودهاید یعنی در زمان رسول الله ـ جـ و پیش از ظهور فتنه و اختلاف یعنی زمان ابوبکر و عمر ـ ب ـ برگردید.
برداشت از این حدیث چنین است که هرچه به دوران نبوت و صدر اسلام نزدیکتر شویم از فتنهها دورتریم. همچنین اشاره میکند که سالم ماندن از فتنهها از طریق بازگشت به راهی است که پیشگامان سلف بر آن بودهاند. و خداوند بهتر میداند.
سوم: از گفتار صحابه و پیشوایان نخستین که به پایبندی بر انچه سلف ـ رحمهم الله ـ بر آن بودهاند تشویق میکند:
روایتها و نصوص بسیاری، از صحابه و تابعین و پیشوایان دین وارد شده که به الگو پذیری و پیروی از سلف صالح و پیمودن راه آنها در فهم و دانش و کردار و باور تشویق میکند.
پیش از این در بیان اهمیت فهم سلف سخنان متعددی را از برخی از صحابه مانند ابن عمر و ابن مسعود [۱۷۱] و دیگران مانند حسن بصری و امام شافعی بیان کردیم. در این جا اندکی از گفتههایشان را ـ اضافه بر آنچه گذشت ـ درمورد این موضوع مهم به شما تقدیم میکنم.
۱- از حذیفة بن یمان ـ ش ـ روایت شده که گفت: «ای گروه قاریان، راه پیشینیان را در پیش گیرد که به خدا سوگند اگر شما استقامت کردید بسیار پیش میافتید و اگر آن راه را رها کرده و به راست و چپ رفتید به گمراهی بسیار زیادی دچار میشوید» [۱۷۲].
امکان ندارد که فهم درست در راهی غیر راه کسانی باشد که در هر خیر و خوبی پیشگام بودهاند [۱۷۳].
۲- ابن مسعود ـ س ـ میگوید: «علم را پیش از آنکه برداشته شود فراگیرید .. و باید عتیق را بگیرید» عتیق: همان دوران اول است چنانکه در حدیث بیان شد، یعنی آنچه پیشگامان سلف صالح ـ رضوان الله علیهم ـ بر آن بودهاند که شامل فهم و دانش و عقیدۀ آنها ـ ش ـ میشود.
۳- عثمان بن حاضر نیز همانند آن را روایت کرده و میگوید: به ابن عباس ـ س ـ گفتم: مرا سفارش کن. گفت: «استقامت کن و از امر گذشته پیروی کرده و در دین نوآوری نکن» [۱۷۴].
۴- عمر بن عبدالعزیز ـ / ـ در نامۀ مشهورش به عدی بن أرطأة دربارۀ قضا و قدر و آنچه در آن وارد شده میگوید: « .. به سنت پایبند باشید زیرا سنت را کسی گذاشته که میدانسته خلاف آن اشتباه و لغزش و نادانی و زیادهروی است، پس همان چیزی را بپسند که آنها (سلف) برای خویش پسندیدهاند، آنها بر اساس علم [از فرو رفتن و بحث در قضا و قدر] توقف کردهاند و با تیزبینی دست کشیدهاند در حالی که آنان در کشف امور نیرومندتر بوده و اگر در این کار فضیلتی باشد، سزاوارتر بودهاند. اگر بگویید که این امر جدیدی است که پس از آنها رخ داده است، باید بدانید که این امور جدید از کسانی است که جز سنت آنها را میخواهند و تمایلی به آنها ندارند. آنها پیشگامان ما بوده و به هر اندازه که دربارۀ آن (قضا وقدر) لازم بوده سخن گفتهاند و به مقدار کافی وصفاش کردهاند پس کمتر از آن، کوتاهی و بیش از آن زیاده روی است. گروهی در این موضوع کوتاهی کرده پس جفا نمودهاند و گروهی دیگر در آن کنجکاوی کرده پس زیادهروی کردهاند و آنها (سلف) در وسط قرار گرفته و بر راه مستقیم هدایت بودهاند ...» تا آنجا که میگوید: «آنها همان چیزی که شما از قرآن خواندید را خواندهاند ولی تفسیرهایی از آن میدانستند که شما نمیدانید ...» [۱۷۵].
۵- اوزاعی میگوید: «خودت را بر سنت نگهدار، و همانجایی توقف کن که آنها (سلف) توقف کردهاند و همان چیزی بگو که آنها گفتهاند و دست نگه دار از آنچه آنان دست نگه داشتهاند، راه سلف صالح خویش را در پیش بگیر زیرا همانگونه که برای آنها گنجایش داشت برای تو نیز گنجایش دارد» [۱۷۶] و گفته است: «به آثار سلف پایبند باش حتی اگر مردم تو را نپذیرند» [۱۷۷].
۶- امام مالک میگوید: «پشتِ سر آنهایی که اهل بدعت باشند نماز نمیگذاریم ..» تا آنجا که میگوید: «تسلیم بودن در برابر سنتها با رأی و نظر و قیاس باطل نمی شود و ما همان تفسیری میکنیم که سلف صالح آن تفسیر را کردهاند و به آن چیزی عمل میکنیم که آنها عمل کردهاند و آنچه آنها رهایش کردند ما رها میکنیم، و این توان برای ما وجود دارد که آنچه از آن دست کشیدند ما نیز دست بکشیم و در آنچه توضیح داده و بیان کردهاند پیرو آنها شویم و در استنباط و نظری که در مورد امور جدید داشتهاند به آنها اقتدا میکنیم در مورد اموری که در آن اختلاف داشته از مجموعۀ آنها [۱۷۸]خارج نمیشویم» [۱۷۹].
او همچنین صاحب این جملۀ مشهور است که منهجی در تغییر و اصلاح به شمار میرود: «انتهای این امت اصلاح نخواهد شد جز با آنچه ابتدای آن اصلاح شده است» [۱۸۰].
۷- عباد بن عباد ابو عتبة الخواص ـ یکی از اتباع تابعین و اهل زهد ـ میگوید: «اندیشه کنید چرا که عقل نعمت است، چه بسا صاحب عقلی که دلش به جای مشغولیت به آنچه به سودش بوده و بدان نیازمند است در چیزی خوض کرده که به زیان اوست تا جایی خودش این امر را فراموش کرده است؛ و از نشانههای برتری عقل شخص عدم نگریستن در چیزی است که نباید در آن نگریست تا مبادا برتری عقل او وبالش شود و رقابت با کسانی که در کردار نیک از او کمتر هستند را ترک کند، یا شخصی که قلبش به بدعتی مشغول گشته و از مردمانی غیر از اصحاب رسول الله ـ جـ تقلید میکند یا اینکه به نظر خودش بسنده کرده و فکر میکند که هدایت تنها در آن است و ترک آن گمراهی است، ادعا میکند که این نظر را از قرآن گرفته است در حالی به جدایی از قرآن دعوت میکند، آیا قرآن، پیش از او و همفکرانش، حاملانی نداشته که به محکم آن عمل کرده و به متشابه آن ایمان بیاورند؟ آنها نسبت به قرآن چون روشنایی برای آشکار شدن راه هستند و قرآن پیشوای رسول الله ـ جـ بود و رسول الله ـ جـ پیشوای اصحابش بود و اصحابش برای بعد از خودشان پیشوا بودند، مردانی که در هر سرزمین معروف بودند و در پاسخ به صاحبان هوی اتفاق نظر داشتند ..» پس از ذکر برخی از صفات آنها میگوید: «.. زیرا آنها در پی آثار گذشتگان نبوده و به مهاجرین اقتدا نکردهآند ..» تا آنجا که میگوید: « باید به قرآن چنگ بزنید به آن اقتدا کرده و پیشوای خویش قرارش دهید، و باید در پی آثار گذشتگان باشید ..» [۱۸۱].
۸- ابو الحسن اشعری (ت ۳۲۴ هـ ) ـ در مرحلۀ آخر فکری که سلفی شد ـ میگوید: « گفتاری که آن را میگوییم و دینی که با آن الله را عبادت میکنیم، پایبندی به کتاب پروردگارمان و سنت پیامبرمان و آنچه از صحابه و تابعین و پیشوایان حدیث روایت شده، میباشد و ما به آن چنگ میزنیم...» [۱۸۲].
۹- ابو نصر سجزی (ت ۴۴۴ هـ ) میگوید: « اهل سنت بر عقیدهای که سلف صالح ـ رحمهم الله ـ برایشان روایت کردهاند ثابت قدم میباشند. عقیدهای که آنها از رسول الله ـ جـ نقل کردهاند، یا از اصحاب او ـ شم ـ در مواردی که نصی از قرآن و پیامبر ـ جـ در آن ثابت نشده است، زیرا آنها ـ ش ـ پیشوا هستند و به پیروی از آثار و روش آنها فرمان یافتهایم و این آشکارتر از آن است که نیاز به برهان داشته باشد» [۱۸۳].
۱۰ – امام ذهبی (ت ۷۴۸ هـ ) میگوید: «اگر در پی انصاف هستی ای بندۀ الله، پس پایبند به نصوص قرآن و سنت باش سپس به آنچه صحابه و تابعین و پیشوایان تفسیر دربارۀ این آیات گفتهاند و به آنچه از مذاهب سلف حکایت کردهاند بنگر، پس یا بر اساس علم سخن بگو و یا بر اساس علم سکوت کن» [۱۸۴].
چهارم: اجماع:
اهل سنت و جماعت اتفاق نظر دارند که بهترین افراد این امت از نظر کردار و گفتار و باورها و دیگر فضیلتها، قرن اول میباشند سپس کسانی که پس از آنها آمدند و سپس کسانی که پس از آنها آمدند.
این اتفاق نظر را ابن تیمیه ذکر نموده و گفته است: «یکی از چیزهایی که حتماً برای کسی که در قرآن و سنت بیاندیشد آشکار شده و اهل سنت و جماعت از تمامی گروهها بر آن اتفاق نظر دارند، این است که بهترین افراد این امت ـ از نظر کردار و گفتار و اعتقاد و دیگر فضیلت ها ـ قرن اول سپس کسانی که بعد از آنها آمدهاند و سپس کسانی که بعد از آنها آمدهاند میباشند، چنانکه این امر از چند طریق از پیامبر ـ جـ ثابت شده است و اینکه آنها در هر فضیلتی از خلف برتر هستند؛ در علم و عمل و ایمان و عقل، در دین و بیان و عبادت برتر هستند و آنها به بیان هر مشکلی سزاوارترند. و کسی این را انکار نمیکند، مگر اینکه در برابر امری که در اسلام کاملاً معلوم است تکبر ورزد و خداوند با وجود علم او را گمراه ساخته باشد» [۱۸۵].
پنجم: عقل و استناد صحیح:
از جمله:
۱- یکی از امور ثابت نزد عموم مسلمانان این است که صحابه کاملترین اشخاص امت از نظر عقلی و سختترین آنها در پیروی و نیرومندترین در ایمان و پاکترین از نظر علمی و کاملترین از نظر فهم میباشند و کسی در گذشته و آینده از نظر ایمان و علم و فهم و عمل مانند آنها نبوده و نیست. پس محال و غیر ممکن است که افرادی که بعدها آمدهاند از آنها زیرکتر و در شناخت حقیقت فهمشان درستتر از آنها باشد. در فصل دوم: اهمیت فهم سلف این مسأله را شرح دادیم.
۲- هنگامی که فهم سلف با فهم خلف متفاوت باشد این امر از دو حالت خارج نیست:
أ- یا حق با گروهی است که الله آنها را برای همنشینی با بهترین آفریده و برگزیدۀ رسولانش، انتخاب کرده است.
ب- یا حق با گروهی است که دانش خویش را از منطق یونان و از قواعد فلسفی مخالف با عقل و نقل برگرفتهاند .. پس کدامیک از این دو گروه به فهمیدن آنچه الله بر پیامبرش ـ جـ نازل نموده و به مراد الله ـ متعال ـ و مراد پیامبرش ـ جـ سزاوارترند [۱۸۶]؟!.
بنابراین «اصل و اساس واقع شدن گمراهان در چنین تحریفی، رویگردانی از فهم کتاب الله ـ متعال ـ ، آنگونه که صحابه و تابعین آن را فهمیدهاند، و مخالفت با مفهوم آن میباشد و این یکی از بزرگترین جبههگیری در برابر الله و پیامبرش است ولی از راه نفاق و نیرنگ» [۱۸۷].
۳- سران علمای خلف به اشتباه راهی که بر آن بودهاند از جمله فهم و روش استدلال خود اعتراف کرده و از آنچه مخالف با فهم سلف آموختهاند اظهار پشیمانی کردهاند، از اینکه داشتههایشان جز وهم و خیالات فاسد و گمانهای دروغینی نبوده که با خود عذاب شک و حیرت و عدم یقین را به بار آورده است [۱۸۸]. و نصوص این بازگشت و اعتراف بیش از آن است که در این مختصر بگنجد [۱۸۹].
ابن تیمیه ـ / ـ میگوید: «اما هیچ کسی سراغ ندارد که یکی از علمای سلف یا افراد نیکوکار عادی از راه خود باز گردد» [۱۹۰].
یکی از قویترین دلیلهای آشکار و واضح از افرادی که بازگشتهاند: گفتۀ ابوالمعالی جوینی در «العقیدة النظامیة» است که رجوع از تأویل را با استناد به فعل صحابه انجام داده و میگوید: «آنها نخبگان اسلام و به دوش کشندگان بار شریعت بوده و از هیچ تلاشی در ثبت قواعد دین و سفارش به محافظت از آن و آموزش اموری که مردم به آن نیاز داشتهاند، دریغ نکردهاند، بنابراین اگر تأویل این آیات و ظاهر آنها جایز و حتمی بود چه بسا توجه آنها به آن بیش از توجهشان به فروع شریعت بود» [۱۹۱].
و معلوم است که تأویل نتیجۀ فهم بیمارگونۀ نصوص شرعی و مخالف با فهم سلف امت ـ رضوان الله علیهم ـ است.
۴- محال است که افراد سه قرن برتر ـ از جمله قرنی که پیامبر ـجـ در آن مبعوث شده است ـ نسبت به حق نا آگاه بوده، از آن سخن نگفته و به آن عمل نکرده باشند؛ «زیرا اگر بر خلاف این باشد، یا به سبب نداشتن عمل و گفتار یا به خاطر داشتن عقیدهای متناقض با حقیقت و گفتاری بر خلاف صدق است، که هر دوی آنها ممتنع است:
اما گفتۀ اول (آنها عمل نکردهاند) ممتنع است: زیرا هر کس دلش زنده و در پی علم بوده یا اینکه مشتاق عبادت باشد، تحقیق و پرسش در این زمینه و شناخت حقیقت در مورد آن بزرگترین هدف و خواستهاش است ... نفسهای سالم برای هیچ چیزی مشتاقتر از شناخت این امر نیستند.
این امر (حقیقت جویی) در فطرتهای مشتاق وجود دارد پس چگونه میتوان تصور کرد که آن بزرگان با وجود فراهم بودن شرایط آن در قرنهایی که زیستهاند از چنین چیزی بیخبر باشند؟! این امر (عدم اشتیاق به فهم حقیقت) برای بیخردترین مخلوقات و رویگردانترین آنها از الله ـ ﻷ ـ و کسانی که بیش از همه در طلب دنیا غرق شده و از یاد الله غافلند نیز رخ نمیدهد پس چگونه از آن بزرگان چنین چیزی سر زده است؟!
اما احتمال دیگر یعنی اینکه اعتقاد و گفتار آنها نسبت به الله حق نبوده است: این سخن را هیچ مسلمانی و یا هیچ خردمندی که آنها را میشناسد نخواهد گفت [۱۹۲].
۵- استنباط احکام از نصوص شرعی دو پایۀ اساسی دارد چنانکه شاطبی میگوید: «یکی از آنها علم و آگاهی به زبان عربی، دوم: علم نسبت به رازها و اهداف شریعت. اما پایۀ اول، برای صحابه و تابعین و عربهای خالص صفتی غریزی بود و نیازی به قواعد نداشتند. آنان همچنین به خاطر همنشینی طولانی با رسول الله ـ جو شناخت اسبابی که قانونگذاری از آن نشأت گرفته بود پایۀ دوم را نیز کسب کرده بودند، زیرا قرآن و سنت به صورت تدریجی بر اساس اتفاقات نازل شده و وارد میشد،همچنین آنها به خاطر پاکی ذهنشان مصلحتها را درک نموده و اهداف و مقاصدی شریعت در قانونگذاری رعایت نموده است را درک کردند» [۱۹۳]. جزئیات این موضوع، پیش از این در بیان ویژگیهای آنها که سبب مقدم شدن فهمشان بر دیگران شده است، بیان شد.
[۱۴۵] تذکیر الخلف بوجوب اعتماد فهم السلف لأدلة الکتاب والسنة (ص۸) للشیخ ولید بن راشد السعیدان. [۱۴۶] إعلام الموقعین (۴/۱۲۳). ابن قیم نیز در شش صفحه دلالت این آیه بر وجوب پیروی از آنها را شرح داده است سپس ۴۶ توجیه در استدلال بر وجوب پیروی از آنها را ذکر کرده است. إعلام الموقعین (۴/۱۲۳-۱۵۲). [۱۴۷] نگا: مصدر پیشین (ص۹). [۱۴۸] نگا: زاد المسیر (۱/۱۳۴)، دو قول دیگر را نیز ذکر کرده است. [۱۴۹] مجموع الفتاوی (۴/۲) [۱۵۰] تفسیر ابن کثیر (۲/۳۶۵). [۱۵۱] تفسیر سعدی (۲/۱۶۷). [۱۵۲] نگا: مجموع الفتاوی (۱۹/۱۹۳-۱۹۴). و در این باره سه قول ذکر کرده و میگوید: «و قول سوم که قول وسط است میگوید که این آیه بیانگر وجوب پیروی از راه مؤمنان و حرام بودن پیمودن راهی به غیر از راه آنها میباشد و همچنین حرام بودن مخالفت با رسول پس از آشکار شدن هدایت». [۱۵۳] تفسیر ابن سعدی (۲/۱۶۵). [۱۵۴] تذکیر الخلف بوجوب اعتماد فهم السلف (ص۸). نگا: تفسیر ابن سعدی (۲/۱۶۴). [۱۵۵] نگا:مصدر پیشین (ص۸) [۱۵۶] صحیح بخاری، ح:۳۱۶۱. الوسط: العدل. [۱۵۷] إعلام الموقعین (۴/۱۳۳). [۱۵۸] به روایت امام احمد (۴/۱۲۶) و ابوداود (۴/۲۰۰) و ترمذی (۵/۴۴) که گفته است این روایت حسن صحیح است و ابن ماجه (۱/۱۸) و ألبانی در سلسلة الصحیحة ح:۲۷۳۵ این حدیث را صحیح دانسته است. [۱۵۹] القرآن الكریم ومنزلته بین السلف ومخالفیهم، لمحمد هشام بن لعل محمد طاهری (ص ٧٥٣ ). و نگا: توضیح ابن قیم در دلالت این حدیث: إعلام الموقعین (۴/۱۴۰). [۱۶۰] الاعتصام (۱/۶۰). [۱۶۱] تخریج این حدیث گذشت، و همانند آن حدیث ابوهریره از پیامبر ـ ج ـ است که وقتی از وی پرسیده شد کدام مردم بهتر است؟ فرمود: من و کسانی که با من هستند سپس کسانی که پس از ما میآیند سپس کسانی که پس از ما میآیند» به روایت امام احمد (۲/۲۹۷) و ابو نعیم در الحلیة (۲/۷۸) با سند حسن. در حدیث واثلة بن رفعة آمده: «پیوسته در خیر و خوبی هستید تا زمانی که در میان شما کسانی باشند که من را دیدهاند و همنشینم بودهاند، به خدا سوگند پیوسته در خیر و خوبی هستید تا زمانی که در میان شما کسانی باشند که کسانی که مرا دیدهاند را دیده باشند». ابن ابی شیبه این را روایت نموده و سند آن حسن است. حافظ ابن حجر این را در فتح الباری (۷/۷). [۱۶۲] معجم فقه السلف، تألیف محمد المنتصر الکتانی (۱/۷). [۱۶۳] حافظ ابن حجر در الإصابة (۱/۱۲) و سیوطی در متواتر و الکتانی همچنین، آن را متواتر دانستهاند. [۱۶۴] إعلام الموقعین (۴/۱۳۶) [۱۶۵] مجموع الفتاوی (۱۳/۲۴) [۱۶۶] صحیح بخاری در كتاب فضائل أصحاب النبی ـ ج ـ باب: قول النبی: «لو كنت متخذًا خلیلاً» (۳۶۷۳) از أبی سعید س. و صحیح مسلم در كتاب فضائل الصحابة، باب: تحریم سبّ الصحابة، ( ٢٥٤٠ )، از أبی هریرة س. [۱۶۷] صحیح مسلم در كتاب فضائل الصحابة، باب: بیان أن النبی ـ ج ـ أمان لأصحابه، (٢٥٣١ )، از أبی موسى الأشعری س. [۱۶۸] باری اطلاع از دلالتهای این نصوص، نگا: إعلام الموقعین (۴/۱۳۷) و بعد از آن. [۱۶۹] أثر الإتجاه العقدی فی التفسیر (ص ٤٢ ). پایان نامه فوق لیسانس/ یاسر بن ماطر المطر، دانشگاه الإمام، بخش عقیدة (١٤٣۰هـ). [۱۷۰] طبرانی در الکبیر (۳/۲۴۹) و در الأوسط (۸/۲۹۴) روایت کرده است و هیثمی در المجمع (۳/۳۰۳) گفته است: «در سند آن عبدالله بن صالح وجود دارد که ثقه دانسته شده و در او ضعف وجود دارد ولی بقیه رجال آن رجال صحیح میباشند». شیخ ألبانی در سلسلة الصحیحة ح:۳۱۶۵ این روایت را صحیح دانسته است. [۱۷۱] همچنین نگا: إعلام الموقعین (۴/۱۳۹) جملههای ارزشمندی در آن وجود دارد. [۱۷۲] روایت امام بخاری در كتاب الاعتصام، باب: الاقتداء بسنن رسول الله ـ ج ـ (۷۲۸۲) [۱۷۳] إعلام الموقعین (۴/۱۳۹). [۱۷۴] ابن بطة در الإبانة (۱/۳۱۹). [۱۷۵] ابو داود در سنن، عون المعبود (۱۲/۳۶۵). آجری در الشریعة ح:۵۳۹ (۱/۵۵۵) و ابن بطه در إبانة ح: ۵۶۰ (۲/۳۳۵) و مانند آن از عبدالعزیز بن عبدالله بن ابی سلمة آمده است . ابن تیمیه در مجموع الفتاوی (۴/۷-۸) آن را ذکر کرده است. [۱۷۶] ابو نعیم در حلیة الأولیاء (۶/۱۴۳). [۱۷۷] آجری در الشریعة ح: ۱۲۷ (۱/۲۶۲). [۱۷۸] یعنی نظری جدید که در میان آراء آنها مطرح نشده را مطرح نمیکنیم [مترجم] [۱۷۹] نگا: اجماع الجیوش الإسلامیة، ابن القیم (ص۱۵۵)، تحقیق عواد المعتق. [۱۸۰] الشفاء، تألیف قاضی عیاض (۲/۷۱). [۱۸۱] این نامه طولانی را دارمی در سنن خویش در مقدمه، باب: رسالة عباد بن عباد الخواص ح:۶۵۵ (۱/۲۷) آورده است و من این نصیحت را با وجود طولانی بودن آن آوردم به خاطر عمق و مفاهیم دقیقی که در آن وجود دارد و نیازی که در این عصر ما به آن داریم. [۱۸۲] الإبانة عن أصول الدیانة (ص۸). و نگا: العین والأثر (ص۱۱۰). [۱۸۳] الرسالة إلی أهل زبید (ص۹۹) [۱۸۴] العلو للعلی الغفار (ص۱۶). [۱۸۵] مجموع الفتاوی (۴/۱۵۸). [۱۸۶] نگا: ضوابط فهم سنت، د.عبدالله وکیل الشیخ (ص۱۷). [۱۸۷] درء تعارض العقل والنقل (۵/۳۸۳). [۱۸۸] نگا: الاستقامة (۱/۷۹). و مجموع الفتاوی (۴/۲۳). [۱۸۹] نگا: شرح طحاویه (ص۲۲۷-۲۲۸) [۱۹۰] نقض المنطق (ص۴۲). [۱۹۱] العقیدة النظامیة (ص۳۳) تحقیق: الکوثری ط ۱۴۱۲ هـ، المکتبة الأزهریة [۱۹۲] الفتوی الحمویة الکبری، ابن تیمیه (ص ۱۸۰)، ط التویجری. [۱۹۳] الموافقات (۱/۵)