مخالفت یک امام در احکام شریعت باعث طعن در امامت او نخواهد بود
باید دانست که مخالفت با تمام ائمه اربعه و یا بعضی از آنها نه باعث طعن در امامت آنها و نه تنزل در مقام آنها و نه انتقاد در وسعت عمل آنها و نه خللی در صحت اجتهاد و نه شکی در جستجوی آنها نسبت به حق و صواب، خواهد بود. و هرکسی چنین بپندارد، نسبت به حقانیت و تاریخ تابناک دین امت، به جهل و نادانی رفته است.
برعکس محبت و احترام به این پیشوایان اسلامی و اکرام و ستایش آنها از جمله خصوصیات دین مبین اسلام است. شیخ الاسلام ابن تیمیه/ در مقدمه کتاب خود به نام «رفع الملام عن الأئمة الأعلام» میگوید: «همانگونه که قرآن بیان داشته، بر مسلمان واجب است که در دل محبت و ولای الله متعال، رسول گرامی ج، مومنان و به ویژه مومنان عالمی که به عنوان وارثان انبیا بشمار میآیند، داشته باشد». الله متعال علمای اسلامی را در طول تاریخ به منزله ستارگانی قرار داده که امت در تاریکیهای دریا و خشکی از ارشادات آنها راهنمایی و هدایت مییابند و عموم مسلمانها بر هدایت و روایت آنها اجماع دارند... آنها قائم مقام و جانشینهای پیامبرج در میان امت میباشند، آنها احیاگران سنت او پس از تباهی و خاموش شدن آن هستند. قرآن توسط آنها زنده مانده و آنها به وسیله قرآن، ناطق به حق شدند و در میان امت به مثابه قرآنِ زنده در آمدند و سخنگوی صاحب شریعت شدند.
ابن القاسم گفته است: «شنیدم که مالک و لیث در ارتباط با اختلاف اصحاب رسول الله ج میگفتند: اینکه بعضی گفتهاند که اختلاف آنها به خاطر وسعت و رحمت در دین بوده، چنین نیست، بلکه نظرات آنها بعضی صواب و بعضی اشتباه بوده است و باز امام مالک/ دربارهی اختلاف اصحاب میگویند: بعضی از آنها مخطی و بعضی مصیب بودهاند. اجتهاد در جهت کشف حق و صواب بر تو لازم است».
بنابراین هنگامیکه بعضی از اصحاب از مالک/ از جمله لیث/، بعضی مخطی و بعضی مصیب بودهاند، پس وضعیت غیر اصحاب آنها باید چگونه باشد؟
ابن حزم تقلید را حرام میداند:
اینکه ما در ارتباط با تقلید نرمترین و خفیفترین عبارات را به کار بردیم و گفتیم که تقلید از دیگران نه واجب است و نه سنت، ولی امانت علمی ما را ملزم میدارد که خواننده مسلمان را نسبت به آنچه فقیه توانمند و دارای حجت قوی همانند ابن حزم، بیان داشته است آشنا نماییم ایشان درباره تقلید اینگونه بیان میدارند:
«إنَّ التَقلِیدَ حَرَامٌ، وَلَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَن یَأخُذَ قَولَ أَحَدٍ غَیرَ رَسُولِ اللهِ ج بِلَا بُرهَانٍ».
«تقلید حرام است و برای هیچکس جایز نیست که سوای رسول گرامی ج گفتار هیچکسی را بدون دلیل و برهان بپذیرد»
دلایل ایشان عبارتند از: قرآن میفرمایند:
﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ﴾[الأعراف:۳]
«آنچه از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروی کنید و جز او از معبودان دیگر پیروی مکنید».
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآ﴾[البقرة: ۱۷۰].
«و اگر به آنها گفته شود: آنچه را الله نازل فرموده: پیروی کنید، میگویند: بلکه آنچه را که پدران خویش را بر آن یافتیم پیروی میکنیم».
و باز الله متعال در ستایش کسانی که تقلید نمیکنند میفرماید:
﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٨﴾[الزمر: ۱۷-۱۸].
«پس بندگان مرا بشارت ده. (همان) کسانیکه سخن(ها) را میشنوند و سپس از بهترین آن پیروی میکنند. آنها کسانی هستند که الله هدايتشان کرده است، و آنها خردمندانند».
خداوند متعال میفرماید:
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾[النساء: ۵۹].
«پس اگر در چیزی به نزاع افتادید، آن را به سوی الله و رسولش باز گردانید اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید».
الله متعال در هنگام نزاع و اختلاف جایز ندانسته است که به جز به قرآن و سنت نبوی به کسی دیگر مراجعه گردد و خداوند متعال در هنگام تنازع مردم، بازگشت به گفتار افراد دیگر غیر از قرآن و سنت را حرام نموده است.
تمامی اصحاب، تمامی تابعین و تمام تبع تابعین به طور قاطع اجماع دارند که نباید هیچکس تمام دین خود را به طور خاص از یکی از آنها بگیرند و کسانیکه در تمام مسائل دینی خود متمسک به تمام اقوال ابوحنیفه، یا مالک، یا شافعی و یا احمد -حمهم الله- شدهاند و از پیروی کسی غیر از امام مذهب خود و یا کسانی دیگر چه گذشته و چه بعد از آنها، ممانعت میورزند، به طور قطعی بدانند که با اجماع اولین و آخرین این امت مخالف ورزیدهاند و چنین کسانی در طول سه قرن محمود طلایی از سلف و خلف، الگویی برای خود نمییابند و آنها غیر راه مومنان را پیمودهاند. از چنین حالتی به الله پناه میبریم.
فقهای مذاهب همگی، امت را از تقلید خود باز داشتهاند و کسانیکه علیرغم ممانعت آنها، در تمام مسائل و قضایای دینی به طور خاص از یکی از آنها تقلید کنند با دستورها وسفارشهای آنها مخالفت کردهاند.
چگونه رواست که تقلید به طور خاص از یکی از این مردان (ابوحنیفه، شافعی، مالک، احمد ...) را بر تقلید و تبعیت از عمربنخطاب، یا علی بن ابیطالب، یا ابن مسعود، یا ابن عمرب، یا ابن عباس، یا عایشه امالمومنین ش، اولی و شایستهتر دانست؟ و اگر تقلید از دیگران شایسته میبود، این بزرگواران و فقیهان اصحاب، در رابطه با تبعیت و پیروی به مراتب از دیگران شایستهتر و اولی میبودند.
قبل از همه، این سخنان متوجه علمایی است که قرآن، حدیث، فقه و اصول را خواندهاند و درباره زبان متون و اسالیب آن به تحقیق پرداختهاند، ولی با این وجود به خاطر تن دادن به تنبلی و تمایل به آسایش طلبی، خود را به زحمت نینداختهاند تا با تحقیق و تطبیق متون، اقدامی هر چند اندک به عمل آورند و اگر به ندرت کسانی برای چنین وظیفهای قیام نمایند و به بحث و تطبیق و ترجیح بپردازند- همانگونه که وظیفه یک عالم اسلامی است- بر او نعره خواهند کشید که «بس کن تو چکارهای؟ و مردم را بر همان عقیده و اندیشه و فکرشان واگذار» و چنان بر او میتازند انگار به رد منکری میپردازند!! اما راجع به اشخاص عامی، قول ابن حزم را راجع به اینکه تقلید نسبت به آنها حرام میباشد، نخواهم پذیرفت و شاید در مناسبت دیگری این بحث را مورد بحث و مناقشه قرار دهم.