۱- داستان قارون
این داستانی است که قرآن کریم دربارۀ قارون آورده است، آنجا که میفرماید:
﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ فِي زِينَتِهِۦۖ قَالَ ٱلَّذِينَ يُرِيدُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا يَٰلَيۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ قَٰرُونُ إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٖ ٧٩﴾[القصص: ۷۹].
«(قارون) با تمام زینت خود در برابر قوم خویش نمایان گردید (و زر و زیور و قدرت و شوکت خویش را در معرض دیدگان مردمان قرار داد ... (آنان که طالب زندگی دنیا بودند گفتند:) واقعاً او دارای بهرۀ بزرگ و شانس سترگ است».
همۀ اینها از توهمات و خیالات خوشبختی است. و نتیجۀ کفر و ناسپاسی قارون به نعمتهای خداوند، همان بود که خداوند متعال بیان میدارد:
﴿فَخَسَفۡنَا بِهِۦ وَبِدَارِهِ ٱلۡأَرۡضَ فَمَا كَانَ لَهُۥ مِن فِئَةٖ يَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُنتَصِرِينَ ٨١﴾[القصص: ۸۱].
«سپس ما او را و خانهاش را به زمین فرو بردیم، و گروه و دستهای نداشت که او را در برابر خدا یاری دهند (و وی را از عذاب الهی برهانند)، و خود نیز توانست خویشتن را کمک کند».
این چه سعادتی است که عاقبتش این چنین باشد؟!
بنابراین، گفتۀ امیه بن خلف و امثال او در روز قیامت:
﴿مَآ أَغۡنَىٰ عَنِّي مَالِيَهۡۜ ٢٨﴾[الحاقة: ۲۸].
«دارائی من، مرا سودی نبخشید و به درد (بیچارگی امروز) من نخورد».
بیدلیل نیست.
چه بد است مالی که هیچ نفعی به صاحبش نمیرساند.