خاطرات رضا زنگنه و چگونگی گرويدن ايشان به اهل سنت و جماعت

ماجرای از پل گذشتن

ماجرای از پل گذشتن

از پل گذشتن من شرح شیرینی دارد، زمانی مشاهده نمودم که احترامات خیلی زیادی برای من قایل هستند؛ وقتی می‌خواهم از اتاق بیرون بروم،مردها و دخترها می‌دویدند، کفش مرا جفت می‌کردند، یک لیوان آب می‌خوردم، آن‌قدر دست به دست می‌گشت که هر کدام چند قطره از آن بخورند؛ با خود گفتم: خدایا چه خبر است؟ فهمیدم شیخ گفته: عبدالله در آتیه، نزدیک است از پل بگذرد.

از مردها، حقیر سر و پا تقصیر و از دخترها دختری بود به نام ب ـ ن که بارها در منزل ما در یک اتاق با شیخ می‌خوابیدند و زنِ خودش در اتاقی دیگر می‌خوابید و چقدر زنش از این ماجرا ناراحت بود.

آن دختر هم احترامات زیادی پیدا کرده بود، شیخ گفته بود: به زودی آن دختر هم از پل می‌گذرد.

من که این خبر را شنیدم (عبدالله بزودی از پل می‌گذرد)، چقدر خوشحال شده و شکر خدای را بجا می‌آوردم که الحمدلله در آتیۀ نزدیک، از پل می‌گذرم، از پل گذشتن اصطلاح این دار و دست بود: یعنی حال که از اولیاءالله می‌شوم خیلی کارها را می‌توانم بکنم؛ از آن جمله با امام زمان رابطه داشته باشم. اما من هیچ آثاری در خود نمی‌دیدم. با خود می‌گفتم: خدایا، این‌ها چه بودند. یادم است یک روزی در میدان شاه سابق به آقای سید م ـ ن برخوردم که قبلاً شرحش دادم؛ خدایش بیامرزد؛ دیدم که با ریش سفید و عمامۀ مشکی گریه می‌کند و می‌گوید: عبدالله از تو التماس دعا دارم من چندین سال به شیخ خدمت کردم و تو چند سالی بیش نیست که با او آشنا شدی و الحمدلله که از پل گذشتی. باز با خود می‌گفتم: خدایا، این‌ها چه می‌گویند. من که هیچ فرقی نکردم فقط شکر خدای را بجا می‌آوردم که ان ‌شاء الله در آیندۀ نزدیک، خدمت امام زمان مشرف می‌شوم. ولی هیچ‌گونه اثری در خود ندیدم؛ لابد قابلیت نداشتم که هنوز هم تا این تاریخ قابلیت پیدا نکردم [۶].

[۶] پس از بررسی های بسیار امام حسن عسکری فرزندی نداشته و چون برادرش سید جعفر به دکانداران مذهبی گفت: از اطراف خانۀ برادرم دور شوید و دست بردارید؛ زیرا با فوت برادرم دستگاه امامت تعطیل شده و دیگر برای شما بهانه برای جمع شدن در این‌جا و سوء استفاده و مذهب تراشی‌ها چیزی نیست و برادرم فرزندی نداشته و ندارد، آنان دیدند این دکان مذهبی بسته و این سفرۀ رنگین برچیده می‌شود؛ لذا سید جعفر مرحوم را کذاب خواندند تا کسی به سخن او گوش ندهد و بتوانند دکان مذهبی را سر پا نگه دارند، لذا ۱۵ فرقه شدند و طبق کتاب «الفرق» سعد بن عبدالله اشعری هر کدام برای ابقای دکان، بهانه‌ای درست کرده و همه گفتند: امام حسن عسکری فرزند نداشته صحیح است ولی یکی گفت: امام حسن فوت نشده بلکه غایب شده است، دیگری گفت: برادرش سید محمد امام بوده، دیگری گفت: سید جعفر امام است، دیگری گفت: امام حسن نایب گذاشته است. یک فرقه که از همه زرنگ‌تر و حقه‌باز‌تر بودند گفتند: امام حسن را فرزندی بوده که وقت تولد غایب شده و نوابی گذاشته است؛ مردم ساده نیز پذیرفتند که فرزند تازه تولد شده محتاج به شیر و سرپرست است چگونه بدون شیر و بدون حضانت و سرپرست غایب شده و چه کسی شهادت داده که چنین فرزندی دارد و چه کسی او را دیده و ممکن نیست بچه بدنیا بیاید و بدون شیر و سرپرست بماند مگر آن‌که بشر نباشد و یا جن و ملک باشد.