چرا دیگر خمس ندادم؟
باید بگویم: در زمان مرحوم سید عبدالهادی شیرازی من از ایشان تقلید میکردم و اجازه گرفتم تا خمس سهم امام را به خویشاوندان فقیرم بدهم. بعداً که ایشان فوت کردند از آقای خوئی تقلید کردم.
سفری هم به همراه حاجیه خانم به نجف رفتیم؛ یک شب افطار ماه مبارک رمضان، آقای خوئی ما را دعوت کردند؛ به اتفاق حاجیه خانم، به خدمتشان رفتیم. من از ایشان اجازه گرفتم تمام سهم امام را به خویشان فقیرم بدهم. ایشان نصف سهم امام را اجازه فرمودند.
چطور شد دیگر خمس ندادم؟! کتابی به دستم رسید که روی جلد آن نوشته شده بود: «قال الصادق: لیس الخمس إلاَّ في الغنائم خاصة» «من لا یحضره الفقیه»؛ در صفحۀ: ۹۸ آن نوشته شده: آیاتی که شعار انبیاء را، ﴿لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا﴾، معرفی میکند، متوجه شدم آخوندهای شیعه، کتابهای معروف و مشهور فقه خود را قبول ندارند.
در سورۀ یونس آیۀ: ۷۲ خداوند متعال از زبان حضرت نوح اولین پیغمبر اولوالعزم، میفرماید:
﴿فَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ فَمَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٧٢﴾ [یونس: ۷۲] [۱۵].
و در سورۀ هود نیز از زبان آن حضرت میفرماید:
﴿وَيَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۚ وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْۚ إِنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَلَٰكِنِّيٓ أَرَىٰكُمۡ قَوۡمٗا تَجۡهَلُونَ٢٩﴾ [هود: ۲۹] [۱۶].
در سورۀ شعرا نیز همان حضرت میفرماید:
﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٠٩﴾ [الشعراء: ۱۰۹] [۱۷].
و در سورۀ هود حضرت رب ودود از زبان حضرت هود میفرماید:
﴿يَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱلَّذِي فَطَرَنِيٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٥١﴾ [هود: ۵۱] [۱۸].
و در سورۀ شعرا باز همان حضرت میفرماید:
﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٢٧﴾ [الشعراء: ۱۲۷] [۱۹].
باز در سوره شعرا از زبان حضرت صالح میفرماید:
﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٤٥﴾ [الشعراء: ۱۴۵] [۲۰].
دوباره در سورۀ شعرا از زبان حضرت شعیب میفرمایند:
﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٨٠﴾ [الشعراء: ۱۸۰] [۲۱].
و باز در همین سوره از زبان حضرت لوط میفرمایند:
﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٤﴾ [الشعراء: ۱۶۴] [۲۲].
این که میبینید تمام انبیا † یک صدا با یک عبارت هر کدام در قرون متفاصل در میان مردم مختلف دنیا فریاد میزنند : من از شما مردم برای تبلیغ رسالت خود و زحماتی که برای تبلیغ رسالت خود و زحماتی که برای هدایت شما متحمل میشوم، اجر و پاداش و مزدی نمیخواهم و اجر من بر عهدۀ پروردگار عالم است.
معلوم میدارد که سیره و روش و دستور همگی آنها یکی است بدون اندک تفاوتی؛ زیرا پیغمبران در حکم شخص، همگی یکسانند.
﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ وَمَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ وَمَآ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ مُّبِينٞ٩﴾ [الأحقاف: ۹] [۲۳].
نه تنها شعار پیغمبران در تبلیغ رسالت ﴿لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا﴾ است بلکه هر داعی الی الله و مُبَلغ حق و مُبَیِّن آیات و هادی به راه صلوات چنین است.
تا جاییکه پروردگار جهان بهترین نشانۀ هادیان حق و داعیان صدق را نخواستی و اجر فرد معرفی کرده است.
مولانا جلال الدین هم از قول پیغمبران میفرماید: دست مزدی مینخواهیم از کسی دست مزد ما رسد از حق بسی خدمت از رسم ور پیغمبری است مزد خدمت خواستی سوداگری است چنانکه در سورۀ یس از زبان مؤمن آل یاسین میفرماید:
﴿ٱتَّبِعُواْ مَن لَّا يَسَۡٔلُكُمۡ أَجۡرٗا وَهُم مُّهۡتَدُونَ٢١﴾ [یس: ۲۱] [۲۴].
پس امتیاز مالی برای پیغمبر و خانواده و خویشان او جز به منظور رسالت آنها نیست و چنین امتیازی برای هیچ پیغمبری نبوده و پیغمبر اسلام نیز مانند آنها است.
راستی این چه میراثی بوده است که پیغمبر اسلام برای خویشاوندان خود قرار داده است؛ او که به نص آیات شریفۀ قرآن نباید اجر و مزد از کسی بخواهد و نخواست پس اجر و مزد او چه بوده است که نخواسته است و این که خواسته است پس چه چیز است؟
کدام پادشاه جبار و چنگیز خونخوار برای خویشاوندان خود چنین میراثی گذاشته است؟
صرف نظر از پیغمبران حتی پادشاهان، آیا فرعون و نمرود و شداد که ادعای پیغمبری میکردند، چنین میراثی برای نوادگان خود توانستند تامین کنند؟ نعوذ بالله هذا بهتان عظیم. این چه تهمت بزرگ و بهتان عظیمی است که به پیغمبر زدهاند که او را جبارترین مرد روی زمین معرفی کردهاند؟
مگر این پیغمبر اسلام نیست که در بیش از هشت آیه قرآن صراحتاً فریاد ﴿لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا﴾ بر آورده است.
در سورۀ الأنعام رسول اکرم ج بفرمان پروردگار عالم مامور است که ابلاغ کند
﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٠٩﴾[الشعراء: ۱۰۹].
«بگو: ای محمد که من در امر رسالت از شما اجر و مزد و پاداشی نمیخواهم».
و این قرآن و رسالت من جز ذکر و پندی برای جهانیان نیست.
در سورۀ سبأ میفرماید:
﴿قُلۡ مَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٖ فَهُوَ لَكُمۡۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٞ٤٧﴾[سبأ: ۴۷].
«بگو ای محمد آن اجری که من از شما خواستم آن را برای خود شماست (مودة فی القربی: دوستی در راه تقرب به خدا) اجر من جز بر خدا نیست و اوست که بر همه چیزی شاهد و ناظر است».
در سورۀ «ص» باز خداوند چنین دستور میفرماید:
﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَكَلِّفِينَ٨٦﴾[ص: ۸۶].
«بگو ای محمد بر تبلیغ رسالت از شما اجر و مزدی نمیخواهم و من از متکلفین (زحمت افکنان) نیستم».
در سورۀ المومنون میفرماید:
﴿أَمۡ تَسَۡٔلُهُمۡ خَرۡجٗا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيۡرٞۖ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ٧٢﴾[المؤمنون: ۷۲].
که در تفسیر آن گفتهاند: مگر تو اجر و مالی خواستی که آنان به تو بدهند. و این تهمت در وضع و حال تو شود و به جهت آن قبول قول تو بر ایشان گران آید.
در سورۀ طور، آیۀ: ۴۰ در سرزنش کسانی که از قبول رسالت رسول الله ج تن میزدند، باری دیگر همین معنی را تکرار کرده میفرماید:
﴿أَمۡ تَسَۡٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ٤٠﴾[الطور: ۴۰].
«(ای پیامبر) آیا از آنها پاداشی درخواست میکنی، که (آنها از ادای آن در رنجند و) برایشان (گران و) سنگین است؟!».
در سورۀ فرقان، آیۀ: ۵۷ میفرماید:
﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلٗا٥٧﴾ [الفرقان: ۵۷].
«بگو ای محمد من از شما اجر و مزدی نمیخواهم جز اینکه هرکس بخواهد بسوی پرودگار خود راهی فرا گیرد».
در سورۀ شوری، آیۀ: ۲۳ میفرماید:
﴿قُل لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ وَمَن يَقۡتَرِفۡ حَسَنَةٗ نَّزِدۡ لَهُۥ فِيهَا حُسۡنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ شَكُورٌ٢٣﴾[الشورى: ۲۳].
«بگو: ای محمد، من بر امر رسالت اجر و مزدی نمیخواهم جز مودت و دوستی شما با یکدیگر در راه تقرب به خدا».
این هفت سوره و آیات آن عموماً مکی است و در ابتدای رسالت رسولخدا ج تا هجرت ادامه داشته است.
در سورۀ یوسف که مدنی است در آیۀ: ۱۰۴ میفرماید:
﴿وَمَا تَسَۡٔلُهُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ١٠٤﴾[یوسف: ۱۰۴].
«تو از ایشان اجر و مزدی نمیخواهی و نخواهی خواست زیرا قرآن و رسالت تو پندی برای تمام جهانیان است».
و امری که مربوط به تمام جهانیان است، از آن مزدی نمیتوان گرفت جز از پروردگار جهانیان.
پس به حکم سیره و روش عموم پیامبران ‡ در اجر و مزد نخواستن در قبال تبلیغ رسالت، خواستنِ اجر و مزد بر تبلیغ رسالت، بر پیغمبر آخرالزمانص نیز به طور مسلم حرام بوده است. بنابراین، نمیتوان هیچگونه امتیازات مالی برای آنجناب و خاندان ایشان قایل شد. حال باید دید به چه دلیل و چرا خمس ثروت تمام دنیا به طایفهای اختصاص دادهاند؟!! پس معلوم گردید آقایان برای گرفتن خمس هیچ دلیلی ندارند. من پس از خواندن این آیات و چندین روایت از شیخ مفید و شیخ طبرسی و شیخ طوسی و روایتهای دیگر از علماء شیعه که خمس مخصوص غنایم جنگ میباشد. من با خواندن این آیات و روایات دیگر خمس ندادم.
مولانا صفی علیشاه میفرماید:
هم بدانید از غنایم هر چه هست
چونکه آوردید از کافر بدست
پنج یک زان از خدا و از رسول
باشد از تعیین خلاق عقول
هم زخویشان رسول منتخب
ز آل هاشم و آل عبدالمطلب
هم یتیمان و هم مساکین زان سلیل
هم بود سهمی ز انباء السنیل
اما خاطرهای دارم، یک روزی مولف کتاب خمس، جناب آقای حیدر علی قلمداران [۲۵] به اصفهان تشریف آوردند، منزل بنده. رفقای روحانی به دیدن ایشان آمدند؛ خلاصه بحث خمس شد؛ پس از بحث زیاد، آقای قلمداران فرمودند: شماها چنانکه روایتی آوردید که پیغمبر ص یک ریال، یک درهم یا یک فلس از ارباح مکاسب خمس گرفته است، من به شما قول میدهم که پنجاه هزار تومان به شما بپردازم.
هیچ کدام از رفقا جواب ندادند. بعداً فرمودند: چنانچه یک روایت دروغ هم بیاورید، آن هم قبول دارم. دوستان به خنده افتادند. مطلبی که خودم استنباط کردم و کسی برایم نگفته یا از کتابی خوانده باشم اینکه در مذهب شیعه بعد از قرآن، نهج البلاغه میباشد؛ بنده آن را کاملاً مطالعه کردم. حضرت علی س از کلیۀ مسایل فرو گذار نکردهاند. در خطبهها، نامهها، فرمانها و وصیتهایشان همه چیز را فرمودهاند.از حج و توحید و جهاد، از زکات، اوقات نماز ـ اگر خمس هم بود چطور میشود که حضرت علی س این مسئله به این بزرگی را فراموش کرده باشد؟ حاشا و ابدا و ابدا ـ پس خمس مخصوص غنایم جنگی میباشد.
حال ببینیم مولانا اقبال لاهوری دربارهی اصحاب ش چه فرموده است.
عهد فاروق از جمالش تازه شد
حق زحرف او بلند آوازه شد
پاسبان عزت ام الکتاب
از نگاهش خانهای باطل خراب
خاک پنجاب از دم او زنده گشت
صبح ما از او تابنده گشت
********
ای ترا فطرت ضمیر پاک داد
از غم دین سینهای صد چاک داد
تازه کن آیین صدیق و عمر
چون صبا بر لالۀ صحرا گذر
سروری در دین ما خدمتگریست
عدل فاروقی و فقر حیدریست
در هجوم کارهای ملک و دین
با دل خود یک نفس خلوت گزین
هر که عشق مصطفی سامان اوست
بحر و بر در گوشۀ دامان اوست
سو ز صدیق و علی از حق طلب
ذرهای عشق نبی از حق طلب
خاطرهای دارم از دو تا دوست موحد که قبلاً در شرک و ضلالت شیعه غوطهور بودند. یکی دکتر علی مقدم از تبریز و دیگری حیدر علی قلمداران از علمای قم که اهل دیزی جان قم بودند؛ آنها به منزل ما در اصفهان آمدند، مشکلات و عذاب مرا از نزدیک مشاهده کردند و گفتند: حاج آقا ناراحت مباش به امید خدا ما یقین در دل داریم که زیاد طول نمیکشد که آگاهان شیعه فوج فوج سنی میشوند و به حقایق پی میبرند و دیری نشد همرا آقایان دانش ـ شهریار و... که صلاح نیست اسم ایشان را ذکر کنم، وارد منزل ما شدند.
حال ببینیم عبدالقادر بیدل در وصف اصحاب چه فرموده است:
علی الخصوص ابی بکر سرور احرار
که اوست ثانی اثنین اذ هما فی الغار
بذات پاکی نبی بود نسبت خاصش
چو آب با گهی و همچو رنگ با گلزار
بضاعتش همه تسلیم راه احمد بود
چو صبح نقد نفس نیز داشت وقف نثار
بنای خانه دین ریشه نهال یقین
طلوع مهر ازل صبح گلشن اسرار
رسول حق دگری همچو او ندیم نداشت
بحین بعثت و هنگام غزوه و بُن غار
ز بس که بود سرا پای او فدای رسول
نهاد از سر اخلاص پای در دم مار
یقین شناس که او بود بعد پیغمبر ج
امام اول جمع مهاجر و انصار
حال ببینیم عبدالقادر بیدل در وصف فاروق س چه فرموده:
رسول گفت زبان عمر زبان حق است
حدیث لغو نیاید از آن امین هرگ
ز هر دلی که نیابی صفای اخلاصش
همه گر آینه باشد رخش مبین هرگز
چراغ عدلش اگر بذم دین نمیافروخت
نمیگرفت تفاوت شک از یقین هرگز
مبند تهمت خفت بساز تمکینش
که برگ گاه نشد کوه آهنین هرگز
ز دل بر آغبار خیال کینه او
مباش همقدم رافضی یعنی هرگز
فسانهای روافض فسون گمراهیت
مساز مرکز خط یقین جز این هرگز
بجز رسول که داند نهایت قدرش
بنه جبین ارادت بر آستان عمر
موضوعات و سرگذشت من مثنوی هفتاد مَن کاغذ میخواهد فقط اشاره وار، به سر تیتر بعضی مسائل اشاره میکنم.
مشکلاتی که با برادران موحد اهل اصفهان داشتم، در قضیۀ تفسیر قرآن و مسئلۀ مهر گذاشتن بود که یکی از عزیزان در نزدیکی کرمانشاه آقای..... دو نامه را در جواب اینها نوشت؛ الحمد لله بسیار قوی و بجا بود. و مسئله دیگری که در قضیه عقیده پیش آمد، همین دوست مطالب ما را به امام جمعۀ موحد کرمانشاه جناب استاد ربیعی حفظه الله رساند و ایشان کتاب حق الیقین فی سیرة المرسلین را برای ما نوشت.
در زفره ۷۵ کیلومتری اصفهان دوستانی دیندار و خداجو داشتم به اصفهان آمدند و قضیۀ مهدی و حیات و زنده ماندن عیسی برایشان خیلی عجیب بود باز هم استاد ربیعی کتاب آیینۀ اسلام را هدیه برایم فرستاد و مشکلات ما بر طرف شد.
خاطره و سفرهای من با جناب شیخ محمد ضیایی و آقای سید عبدالرحیم خطیب بسیار طولانی است؛ صفحهای شیرینی که یاد دارم، دوست کُرد ما از منطقۀ کرمانشاه پیش شیخ بزرگوار ضیایی از من شکایت نمود و گفت: جناب شیخ این حاج آقا خیلی تند و سخت است و زیاد سنی شده چکارش کنیم؟ گفتم: میخواهم خودم جوابش را بدهم؛ شیخ فرمود: بفرما، گفتم: آقای کُرد، شما کم سنی شدهاید، من کامل و تا حد آخرش رسیدهام. شیخ خندید و تأیید نمود.
خاطرهام بهسوی علمای خواف و تایباد دنیای نوشتن و تحریر میخواهد.
بهترین دوستانم در جزیره، حاج شیخ احمد رحیمی و عبدالوهاب هلری بودند.
و خاطرهام به بلوچستان به خدمت بزرگان اهل سنت شرفیاب شدم؛ از قبیل مولانا عبدالعزیز ملازاده و فرزند موحد و پاک سرشت ایشان آقای مولوی عبدالملک که بسیار به ما محبت نمود؛ اجر و عزت دنیا و آخرت ایشان را از خداوند خواهانم.
دوستانم صوفی دوست و محمد بلوچ و مولوی ارباب که به من بسیار کمک و خدمت نمودند؛ چونکه اوضاع جسمیام خوب نیست و هر چند لحظهای باید از جایم بلند شوم، طاقت و توان تحریر و شرح حال خود را ندارم.
شرح مفصلی با برادر بزرگوار و عزیز، دوست قدیمی شیخ صدیق منصوری دارم که اگر اجل وفا نمود، بعداً در کتابچهای مینویسم؛ این شرح پر از مصایب و زحمات است؛ به امید اینکه مرگ مهلت دهد. إنشاءالله.
زندگی صحنۀ یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمهی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
[۱۵] پس اگر روی بگردانید، من (در مقابل دعوتم) از شما هیچ مزدی نخواستهام، مزد من، تنها بر الله است و من مأمور شدهام که از مسلمانان باشم. [۱۶] و ای قوم من! بر (رساندن) این (دعوت) از شما مالی نمیطلبم، پاداش من تنها برالله است و من (هرگز) کسانی را که ایمان آوردهاند، (از خود) طرد نمیکنم، همانا آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد و لیکن من شما را قومی نادان میبینم. [۱۷] و من بر (رساندن) این (دعوت) هیچ مزدی از شما نمیطلبم، مزد من تنها بر (عهده) پروردگار جهانیان است [۱۸] ای قوم من! بر (رساندن) این (دعوت) از شما پاداشی نمیطلبم، پاداش من تنها بر (عهدهی) ذاتی است که مرا آفرید، آیا خرد نمیورزید؟!. [۱۹] و من بر (رساندن) این (دعوت) هیچ مزدی از شما نمیطلبم، مزد من تنها بر (عهده) پرودگار جهانیان است. [۲۰] و من بر (رساندن) این (دعوت) هیچ مزدی از شما نمیطلبم، مزد من تنها بر (عهده) پروردگار جهانیان است. [۲۱] و من بر (رساندن) این (دعوت) هیچ مزدی از شما نمیطلبم، مزد من تنها بر (عهده) پروردگار جهانیان است [۲۲] و من بر (رساندن) این (دعوت) هیچ مزدی از شما نمیطلبم، مزد من تنها بر (عهده) پروردگار جهانیان است. [۲۳] (ای پیامبر) بگو: «من از میان پیامبران (وجودی) نو ظهور نیستم. و نمیدانم که با من و شما چگونه رفتار خواهد شد، من تنها از چیزی پیروی میکنم که به من وحی میشود و جز بیمدهندهی آشکاری نیستم». [۲۴] کسانی را پیروی کنید که از شما مزدی طلب نمیکنند و خودشان هدایت یافتهاند. [۲۵] استاد حيدر علی قلمداران علاوه بر کتاب خمس، تعداد قابل توجهی تأليف و ترجمه و مقالات نيز دارد که همگی مقالات و کتابهای ارزنده و محققانهای است، از آنجمله؛ ارمغان آسمان، شاهراه اتحاد (بررسی نصوص امامت) و راه نجات از شر غلات.