چگونگى ولادت آن حضرت
در کتاب مهدى موعود صفحه ۱۸۴ از حکیمه خاتون نقل می کند:
«... چون روز هفتم به حضور امام شرفیاب شدم فرمود: عمه فرزندم را بیاور او را در قنداقه پیچیده نزد حضرت بردم. امام مانند بار اول فرزند دلبندش را نوازش فرمود و زبان مبارک آن چنان در دهان او مى نهاد که گویى شیر و عسل به او مى خوراند...».
توضیح: از این روایت به دست مى آید که روز هفتم تولد امام زمان، حکیمه خاتون وى را در قنداق پیچیده و نزد امام حسن عسکرى برده است.
روایتى دیگر:
در صفحه ۲۰۵ کتاب مهدى موعود از حکیمه خاتون نقل مى کند که گفت: «... هنوز سخن امام تمام نشده بود که نرجس از نظرم ناپدید شد مثل این که میان من و او پرده اى آویختند ... سپس دیدم طفلى سجده مى کند بعد روى زانو نشست و در حالى که انگشتان به سوى آسمان داشت گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و ان جدى رسول الله و ان ابى اميرالـمؤمنين...» در این وقت امام حسن عسکرى با صداى بلند فرمود: عمه، او را بگیر و نزد من بیاور. چون او را در بغل گرفته نزد پدر بزرگوارش بردم به پدر سلام کرد. حضرت هم او را در بر گرفت ناگهان دیدم مرغانى چند دور سر او در پروازند. امام یکى از آن مرغان را صدا زد و فرمود: این طفل را ببر و نگهدارى کن و در هر چهل روز به ما برگردان ... حکیمه مى گوید از امام پرسیدم آن مرغ چه بود؟ فرمود: روح القدس بود که مراقب ائمه است ... بعد از چهل روز بچه را نزد برادرزاده ام برگردانید... من هر چهل روز آن طفل نازنین را مى دیدم ...».
توضیح: این روایت نیز که از حکیمه خاتون نقل شده است نشان مى دهد که روز اول ولادت تا روز چهلم، مرغى بچه را برده است و او در روز چهلم بچه را دیده است. در صورتى که در روایت قبل که از حکیمه خاتون نیز نقل شده بود مشاهده نمودیم که در روز هفتم بچه را در قنداقه پیچیده و نزد پدرش برده است.
روایتى دیگر:
در صفحه ۲۱۰ کتاب مهدى موعود از غیبت شیخ طوسى نقل مى کند و در آن از حکیمه خاتون نقل شده است:
«... امام صدا زد: عمه، فرزندم را بیاور. او را نزد پدرش بردم حضرت نور دیده اش را گرفت و زبان مبارک بر روی چشم هاى او مالید تا دیده گشود سپس زبان در دهان و گوش هاى طفل نهاد و او را در دست گذارد ... امام حسن عسکرى او را به من داد و فرمود: عمه، او را به نزد مادرش ببر تا دیدگانش روشن گردد و محزون نشود و بداند که وعده خدا حق است چون بچه را نزد مادرش برگرداندم صبح صادق دمیده بود من هم خداحافظى کردم و به خانه برگشتم تا روز سوم که به شوق دیدار دوستِ خدا باز سرى به آنها زدم. نخست وارد اتاقى شدم که سوسن جاى داشت ولى بچه را ندیدم پس به خدمت امام رسیدم اما نخواستم ابتدا سخن کنم امام فرمود: عمه، بچه در کنف حمایت خداست ...».
توضیح: این روایت نشان مى دهد که بچه در روز سوم نبوده است.
روایتى دیگر:
در صفحه ۲۱۲ کتاب مهدى موعود از غیبت شیخ طوسى از محمّد بن ابراهیم از حکیمه خاتون نقل کرده که گفت:
«امام حسن عسکرى در نیمه شعبان سال ۲۵۵ مرا خواست و مى گوید به حضرت عرض کردم: یا بن رسول الله، مادر ا ین مولود کیست؟ فرمود: «نرجس».
چون روز سوم شد شوق دیدار دوست خدا در دلم افزون گشت. پس به خانه آنها شتافتم و یک راست به اتاق نرجس رفتم دیدم به عادت زنانى که وضع حمل کرده اند نشسته و لباس زردى پوشیده و سرش بسته است. سلام کردم و به گوشه خانه نظر افکندم دیدم گهواره اى نهاده اند و پارچه سبزى روى آن است. پیش رفتم و پارچه را برداشتم دیدم دوستِ خدا بى قنداق به پشت خوابیده تا مرا دید چشم گشود و با حرکت دست ها مرا طلب کرد».
توضیح: چنان که مشاهده نمودید این روایت برخلاف روایت قبل است که حکیمه خاتون گفت که در روز سوم به دیدار بچه رفته و بچه نبوده است ولى در این روایت آمده که در روز سوم که به دیدار بچه رفته او درگهواره بوده است. و این روایات علاوه بر ضد و نقیض هایى که در آنهاست برخلاف قرآن و عقل مى باشد و یک فرد آگاه به قرآن به راحتى به ساختگى بودن این روایات پى خواهد برد.