احکام میت و آداب سوگواری

باب چهارم: فتاوای دفن و توابع آن

باب چهارم: فتاوای دفن و توابع آن

س۵۶: جناب شیخ: می‌بینم که مردم در حمل جنازه با هم مسابقه می‌دهند حتی اینکه بعضی رفته و دیگری جای آن را می‌گیرد، آیا در این عمل فضیلت خاصی برای کسی که جنازه را حمل کند وجود دارد؟

ج۵۶: کفن و دفن میّت عموماً و از جمله حمل آن دارای اَجر و پاداش است ولی من به یاد نمی‌آورم که دلیلی وجود داشته تصریح نماید به امر مخصوصی بر حمل کننده جنازه، اما فقهاء ذکر نموده‌اند که «تربیع» چهار گوشه‌ای به صورت چهار طرف حمل کردن آن مستحب است به این طریق که، فرد حامل جنازه اوّل سمت راست جلویی جنازه را برمی‌دارد و سپس به سمت راست قسمت انتهای جنازه را حمل کرده و پس از تغییر سمت نموده و سمت چپ قسمت جلوی جنازه را برداشته و پس از به سمت چپ قسمت انتهایی جنازه آمده و آن را حمل می‌نماید و با این طریق تمام قسمت‌های آن را حمل نموده است.

س۵٧: آیا ذکر معین برای اثنای حمل جنازه وارد گشته است؟

ج۵٧: از برخی سلف وارد شده است که آنان جنازه بر شانه و دوش خود حمل می‌کردند و در حمل آن جابه‌جایی می‌کردند تا هر انسانی بر هر سمت و جانبی آن را حمل کرده باشد، و اما آنچه که من می‌دانم ذکر معینی برای حمل آن وجود ندارد.

س۵۸: اگر جنازه در ماشین حمل می‌شد و تشییع‌کنندگان با ماشین آن را دنبال می‌کردند در چه سمتی نسبت به جنازه مشروع است حرکت نمایند، آیا در جلو، یا پشت، و یا در کنار آن حرکت کنند؟

ج۵۸: وقتیکه جنازه بر شانه و گردن حمل شود سنت است که سواره‌ها پشت جنازه، و افراد پیاده جلو آن، و دو طرف جنازه، یا پشت جنازه همه به نیت پیاده‌ها مساوی است، امّا اکنون که جنازه بر ماشین حمل می‌شود تفاوتی نمی‌کند، و جایز است تشییع‌ کننده بر آن تقدم یا تأخّر نماید.

س۵٩: هرگاه جنازه‌ای از کنار افرادی در حال نشسته برده شود آیا مشروع است که قیام نمایند؟

ج۵٩: هرگاه جنازه‌ای از کنار مردم عبور داده شود مشروع این است که برای آن قیام کنند، و وارد گشته است که در زمان پیامبرصجنازه فردی یهودی بر پیامبرصگذر داده شد پیامبرصبرخاست و آن‌هایی که با وی بودند نیز برخاستند و به پیامبرصگفتند که آن جنازه فردی یهودی بود، پیامبرصفرمود: «أَلَيْسَتْ نَفْسًا» [۴۴]. آیا او آدم نبود؟ و در برخی روایات گفته است ما به خاطر هیبت و احترام مرگ قیام می‌نمائیم، و بر این اساس مشروع است که نشستگان هرگاه جنازه بگذرد قیام نمایند و ننشینند تا از دیدگاه پنهان گردد، سپس در آثار آمده چیزی که دلالت می‌نماید بر نسخ یا رخصت در عدم قیام و اینکه آن آخرین سنت عملی از پیامبرصبوده است، یا اینکه پیامبرصقیام نموده و سپس نشسته است، و به هر حال هرگاه قیام به خاطر هیبت و فشار مرگ باشد، همچنان‌که در روایات آمده است که «إِنَّ لِلْمَوْتِ فَزَعًا» [۴۵]. مرگ دارای سختی و فشار است، مستحب است که برای آن قیام شود، و این زمانی است که جنازه بر شانه‌ها باشد و از آدمی عبور کند. اما در این زمان‌ها که غالباً جنازه با ماشین حمل می‌شود و بر نشستگان عبور داده نمی‌شود، و چنانچه بر نشستگان عبور داده شود مشروع این است که تا از دیده‌ها پنهان می‌گردد قیام نمایند.

س۶۰: هرگاه از کنار شخص جنازه رد نشود اما شخص در مسجد بر جنازه نماز گزارده است آیا هرگاه جنازه را بردند این فرد ایستاده بماند تا جنازه از او پنهان شود و یا بنشیند؟

ج۶۰: هر وقت مردم جنازه حمل کردند و آن را بلند نمودند نباید بنشیند تا از وی پنهان و مخفی می‌گردد.

س۶۱: شخصی در شب مرده است آیا در شب دفن گردد یا به روز تأخیر شود و دفن گردد؟

ج۶۱: بهتر این است که در دفن میّت عجله شود، زیرا از پیامبرصروایت است «لاَ يَنْبَغِى لِجِيفَةِ مُسْلِمٍ أَنْ تُحْبَسَ بَيْنَ ظَهْرَانَىْ أَهْلِهِ» [۴۶].

«نباید جنازه میّت میان خانواده‌اش باقی بماند» و در حدیث علیس آمده است که «ثلاث لا تؤخرهن ..» [۴٧]. سه چیز را به تأخیر نیاندازید، و جنازه را از جمله آن سه چیز ذکر کرده است، هرگاه کسی نباشد که او را کفن و دفن نماید، یا برای او قبر حفر نماید، یا منتظر حضور یکی از خویشان و نزدیکان میّت برای نماز بر او میباشند، و از عدم تغییر جنازه هم احساس اطمینان کنند، به سبب وجود مصلحت و عدم مفسده تأخیر، جائز است، و در غیر این صورت باید در دفن وی سرعت به خرج داد، براساس گفته پیامبرص: «أَسْرِعُوا بِالْجِنَازَةِ فَإِنْ تَكُنْ صَالِحَةً فَخَيْرٌ تُقَدِّمُونَهَا إِلَيْهِ...» [۴۸].

«جنازه را هر چه زودتر به گورستان ببرید، اگر انسان نیکی باشد، پس او را زودتر به خیری که در انتظارش می‌باشد، می‌رسانید ...» تا آخر حدیث.

س۶۲: فردی در شهر ریاض فوت کرده است و تمام برادرانش در شهر دمام (شهری در شرق عربستان) مدفون شده‌اند و قبل از اینکه بمیرد وصیت نموده است که در همان قبرستان که برادرانش مدفون گردیده است دفن شود آیا انتقال وی جائز است؟

ج۶۲: اگر تغییری (بو گرفتن و ...) در جنازه و مفسده‌ای در انتقالش وجود نداشته باشد، انتقال وی بلامانع است.

س۶۳: برخی مردگان به قبرستان حمل می‌گردند و آنان در تابوت می‌باشند حکم دفن میّت با تابوت چیست؟

ج۶۳: تابوت همان صندوق می‌باشد که خداوند آن را از مادر موسی هنگامی که موسی را (در حالت زنده) در آن گذاشت و بیان می‌نماید: ﴿أَنِ ٱقۡذِفِيهِ فِي ٱلتَّابُوتِ[طه: ۳٩]. «او را در صندوقی بیفکن». و اصل بر این است که جایز نیست میّت با تابوت در قبر مدفون گردد بلکه در کفن گذاشته می‌شود و در تابوت قرار داده نمی‌شود.

س۶۴: شیخ! هنگامی که مرده در قبر گذاشته می‌شود چه گره‌هایی از کفن میّت باز می‌گردد؟

ج۶۴: گره‌هایی که بر روی بدن وی بسته شده باز می‌گردند، اما گره‌هایی که بالای سر میّت یا پشت پاهای او واقع است باز نمی‌گردند، اما گره‌هایی که بر روی سینه و یا گردن یا شکم و یا ساق‌های پای وی قرار گرفته است باز می‌شوند، و حکمت آن هم این است که میّت بعد از مدتی از دفنش باد و نفخ می‌نماید پس وقتیکه متورم شد گره‌ها باز شده باشند تا بر او سخت و محکم نباشند و نیازی به بازشدن گره‌های بالای سر و یا پشت‌ پاهای وی نیست.

س۶۵: میّت چگونه دفن می‌گردد؟ و کیفیت گذاشتن وی داخل قبر چگونه می‌باشد؟ به طوری که برخی او را بر پشت و گذاشتن دست‌هایش بر روی سینه در قبر می‌گذارند.

ج۶۵: سنت است که او را از طرف پاها داخل قبر نمایند چنانچه بر آنان آسان‌تر باشد، و در غیر این صورت از وسط قبر هم جائز است، و قبر مرد پوشیده نمی‌گردد مگر در صورت وجود عذری همچون مرض و باد، و قبر زن با پارچه‌ای پوشیده می‌گردد تا اینکه لَحد وی با سنگ و خاک پوشانده شود، و لحد از شکاف بهتر است، مناسب‌ترین فرد برای فرود آوردن میّت کسی است که از جهت نَسَبی به وی نزدیک‌تر باشد اگر تمکّن و توانایی داشته باشد، و دخول قبر برای کسی که به فرودآوردن میّت در قبر آگاه می‌باشد جایز و از نزدیکان هم مناسب‌تر است، عمیق کندن و وسیع بودن قبر سنت است به طوری که از خروج بو و از آزار درندگان ممانعت به عمل آورد. و جایز نیست تخته و یا آنچه آتش آن را گداخته است در قبر داخل گردد، مگر در حال ضرورت، و قرار دادن میّت در لحد برطرف راست سنت است، و استقبال قبله واجب است، و فرود آورنده میّت می‌گوید: «بِسم اللهِ وعلى مِلةِ رسولِ الله ج».و سپس خشت را بر لحد می‌گذارند چنانچه سعد بن أبی وقاصس گفت: «أَلْحِدُوا لِي لَحْدًا وَانْصِبُوا عَلَى اللَّبِنِ نُصْبًا كَمَا فُعِلَ بِرَسُولِ اللَّهِج» [۴٩]. پدرم گفت: برایم لحدی بکنید، و آن را با خشت محکم کرده و ببندید، همانگونه که برای بر قبر رسول اللهصچنان شد، و بر اطراف آن خشت‌ها (سنگ‌ها) گِل می‌گذارند و سوراخ‌های میان خشت‌ها را مسدود می‌کنند، سپس سنت تأکید دارد بر قرار دادن صورت او به سوی قبله. چون در حدیث از کعبه گفته شدکه قبله زنده‌ها و مرده‌هایتان می‌باشد. و سنت است هر فرد سه مشت خاک بر روی قبر بریزد. سپس بر قبر خاک ریخته می‌شود، و قبر به اندازه یک وجب از سطح زمین بلند می‌گردد تا تشخیص داده شود، به صورت کوپه‌ای باشد بهتر است، و بر روی آن ریگ و شن گذاشته می‌شود تا با خاک یکدیگر را گرفته و بهم چسبیده شوند، و بر روی آن آب ریخته شود، هیچ ایرادی ندارد که در قسمت بالای آن گِل گذاشته شود تا بچسبد و محکم گردد، و باد آن را به هم نزند، و بعد از دفن برای وی دعای ثبات هنگام ملاقات خداوند سنت است که بگوید: «اللهم لقِّنْهُ حجته، اللهم ثبته بالقول الثابت في الحياة الدنيا وفي الآخرة».

«خدایا! حجت و دلیل او را بر او تلقین فرما، خدایا! با قول ثابت در دنیا و آخرت او را ثابت و تثبیت فرما». و حرف زدن در امور دنیوی و خندیدن و تبسم در کنار مقابر مکروه است، و منعی ندارد که مردم را از خوف و ترس قبر تذکر و یا بترساند، همچنانکه امام احمد از حذیفهس روایت کرده است که ما در خاکسپاری مرده‌ای با پیامبرصبودیم وقتیکه از قبر فارغ شدیم روی لبه قبر نشست و پیوسته به قبر چشم می‌دوخت سپس فرمود: «يُضْغَطُ الْمُؤْمِنُ فِيهِ ضَغْطَةً تَزُولُ مِنْهَا حَمَائِلُهُ...» [۵۰].

«طوری مؤمن در آن فشرده و تحت فشار قرار می‌گیرد که استخوان سینه و دوش و دندهای وی از بین رود» و از جابر در دفن سعد بن معاذ روایت گردیده که پیامبرصدر حالیکه بر روی قبر بود درباره تنگناهای آن سخن می‌گفت [۵۱]. و از ابی سعید روایت است که می‌گوید در دفن جنازه با پیامبرصبودم فرمود: ای مردم این امت در قبرهای‌شان آزمایش و مورد ابتلاء قرار می‌گیرند. و مفصل عذاب و نعیم قبر را بیان کرد [۵۲]. و از براء بن عازب روایت است که گفته برای دفن مردی از انصار همراه پیامبرصبیرون رفته بودیم به قبر رسیدیم و هنوز لحد نشده بود، پیامبرصنشست و ما در کنار وی نشستیم و تکان نمی‌خوردیم فرمود: (از عذاب قبر به خداوند پناه ببرید) (۲ الی ۳ بار) سپس فرمود: بنده مؤمن هرگاه در آستانه انقطاع از دنیا و روی آوری به آخرت باشد فرشتگانی سفیدرویی از آسمان بر وی نازل آیند تا آخر حدیثی که طولانی است و در عذاب قبر و خوشی آن آمده است [۵۳]. روایت أحمد [۵۴]، و رجال سند آن ثقه هستند، و بعضی از حدیث در بخاری است. پس بر کسی که مردم از هول قبر بترساند بخاطر این أحادیث انکار نمی‌شود. والله أعلم.

س۶۶: حد ارتفاع شرعی که قبر به مقدار آن ارتفاع می‌یابد چیست؟

ج۶۶: هرگاه قبر حفر شود و میّت مدفون گردد خاکی را که از کندن قبر بیرون آمده است بر روی قبر ریخته می‌شود و چیزی از آن کم نمی‌گردد، مگر اینکه این خاک فراوان باشد، و ارتفاع قبر نباید از یک ذراع تجاوز نماید، یا در حد معمول ارتفاع یابد و مردم متوجه شوند که این قبر مسلمان است و مورد اهانت و اذیت قرار نگیرد.

س۶٧: کدام یک در قبر بهتر است شکاف یا لحد؟

ج۶٧: لحد بهتر است و از پیامبرصوارد گشته است «اللَّحْدُ لَنَا وَالشَّقُّ لِغَيْرِنَا» [۵۵]. «لحد برای ما و شکاف برای غیر ما»، و این همان است که صاحب کتاب: (الروض الـمربع) آن را اختیار نموده است، و در این زمینه قول سعد ابن وقاصس نیز وجود دارد که گفته است برای من لحدی حفر نمائید و بر رویم خشت نصب نمائید همچنانکه برای پیامبرصانجام شد [۵۶].

س۶۸: بسیاری از مردم عادت کرده‌اند که بر روی قبر میّت در هنگام دفنش سه مشت خاک بریزید سپس کنار رفته و فردی دیگری می‌آید آن هم سه مشت می‌ریزد و همینطور ادامه می‌یابد، این تعداد (سه مشت) اصلی در شرع دارد؟

ج۶۸: آری، در شرع اصل و پایه‌ای دارد، در حدیث ابوهریرهس روایت شده است که پیامبرصبر جنازه‌ای نماز گزارد سپس نزد مرده آمد و از طرف سرش سه مشت خاک بر قبر وی ریخت [۵٧]، همچنین فقهاء در کتاب‌های خود بر این تصریح نموده‌اند و گفته‌اند مستحب است که دفن کنندگان میّت سه مشت خاک از طرف سر میّت بر وی بریزند و بگویند: «بِسْمِ اللَّهِ وَعَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ».

س۶٩: نظر شما در مورد موعظه‌هایی که امروزه کنار قبرها هنگام دفن میّت انجام می‌گیرد چیست؟ [۵۸].

ج۶٩: به نظر من موعظه‌ی کنار قبرها امر مشروعی نیست، و نباید به صورت سنتی دائمی اتخاذ گردد، اگر سببی پیش آمد مشروع است، مثلاً دیده شود که عده‌ای هنگام دفن میّت در قبرستان می‌خندند و مسخره و مزاح می‌کنند، در این حال بدون شک موعظه نیک و بجاست، زیرا سبب مقتضی وعظ وجود دارد، اما صِرف خطیب شدن برای مردم، و مردم سرگرم دفن میّت باشند، در سنت پیامبرصدارای اصل نیست و نباید انجام شود.

در روایت صحیح ثابت شده است که پیامبرصخود را به جنازه و تدفین مردی از انصار رساند وهنوز لحد کنده نشده بود، در اینجا پیامبرصنشست و صحابه با شکوه خاصی با او نشستند و تکانی از کسی دیده نمی‌شد، و در دست او چوبی بود که به آن زمین را می‌خراشید، شروع نمود از حالت انسان در زمان مرگ و بعد از وفات برای آنان می‌گفت، این واضح است که او همچون خطیب برای مردم سخنرانی ننموده است، لکن او نشسته بود و یاران وی نیز در کنار وی منتظر بوده‌اند که این قبر کنده و لحد شود و پیامبرصبا آنان حرف زده است، همچنانکه شما و دوستانت در انتظار دفن میّت با هم می‌نشینید حرف می‌زنید، و سخن برای جمع گفتن با حالت سخنرانی با سخن گفتن خصوصی و دوستانه تفاوت دارد. همچنین پیامبرصوقتی که مرده‌ای دفن می‌شد بر سر او می‌ایستاد و می‌فرمود: «اسْتَغْفِرُوا، لِأَخِيكُمْ وَاسْأَلُوا لَهُ التَّثْبِيتَ فَإِنَّهُ الْآنَ يُسْأَلُ» [۵٩].

«برای برادرتان استغفار نمائید و برای او تثبیت بطلبید، زیرا الآن از او سؤال و پرسش می‌شود». و این هم مسأله‌ای خاص بوده است و سخنرانی نبوده است، و همچنین ایستادن ویصنزد قبر یکی از یارانش و با یاران خود سخن می‌گفت و اشک از چشمانش جاری می‌شد، و می‌گفت: «مَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ وَقَدْ كُتِبَ مَقْعَدُهُ مِنَ الْجَنَّةِ وَمَقْعَدُهُ مِنَ النَّارِ» [۶۰].

«هیچکدام از شما نیست مگر اینکه نشیمنگاه وی در بهشت یا جهنم تعیین گردیده است»، این حدیث یا به معنای آن. و مفهوم این احادیث دلالت ندارد بر مشروعیّت سخنرانی در وقت تدفین میّت به گونه‌ای که به یک عادت مورد اتباع در آید، این نوع مسائل می‌بایست ما در آن‌ها تحقیق و بررسی کنیم.

س٧۰: آیا دعای بعد از دفن میّت گروهی یا انفرادی انجام می‌گیرد؟

ج٧۰: اصل در دعای بعد از دفن این است که هرکسی به تنهایی دعا کند. اما اگر کسانی بودند که به کیفیت دعا آگاه نبودند، یکی می‌تواند دعا کند و دیگران آمین گویند، و آمین گفتن بر دعا مثل دعا است، همچون مأموم در نماز که امام سوره حمد را می‌خواند و مأموم بر دعای وی آمین می‌گوید.

س٧۱: آیا در دعای برای میّت بعد از دفن دست‌ها بالا می‌آیند؟

ج٧۱: رفع الیدین در هر دعای خارج از نماز سنت است، رفع آن‌ها از اسباب قبول دعا و اجابت سؤال است، از سلمانس از پیامبر صروایت کرده است که پیامبر صفرمود: «إنَّ رَبَّكُمْ حَيِيٌّ كَرِيمٌ ، يَسْتَحِي مِنْ عَبْدِهِ إذَا رَفَعَ يَدَيْهِ إلَيْهِ أَنْ يَرُدَّهُمَا صِفْرًا» [۶۱].

«خداوند زنده و گرامی است، شرم می‌کند از بنده خود هرگاه دستانش را به سوی او بلند کند اینکه آن‌ها را خالی رد نماید»، و سیوطی احادیث مربوط به رفع الیدین را در رساله‌ای به نام «فض الوعاء في أحاديث رفع اليدين في الدعاء» جمع‌آوری نموده است که چه بیشتر از چهل حدیث از (سنت لفظی و عملی) پیامبرصمی‌‌رسد، دعای برای میّت بعد از دفن کنار قبر وی نیز در سلسله همان احادیث قرار گرفته است، هنچنانکه در همان سلسله احادیث دعای بعد از نمازها و روزه و حج و مانند آن نیز آمده است.

س٧۲: آیا جائز است که ما برای دعای میّت نزد قبر وی ایستاده و یا بنشینیم؟ [۶۲].

ج٧۲: زیارت شرعی برای قبرها این است که به قصد پند و عبرت و یادآوری باشد و برای تبرک جستن از صاحب قبر نباشد، پس هرکسی نزد قبرها بیاید بگوید: «السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الدِّيَارِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَلاَحِقُونَ أَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَلَكُمُ الْعَافِيَةَ» [۶۳].

«سلام بر شما ای مسلمانان و ایمانداران، اَهل سرای قیامت و ما ان شاءالله به شما ملحق خواهیم شد، برای خود و شما از خداوند عافیت می‌طلبیم». و می‌تواند با دعاهایی دیگر از مأثورات دعا نماید، و اموات را فرا نمی‌خواند، و در کشف ضرر یا جلب نفع به آنان پناه نمی‌جوید، دعا عبادت است باید فقط در مقابل خداوند انجام گیرد، و ایرادی نیست اگر کنار قبری بایستد و برای میّت استغفار و دعا نماید، نه به قصد تبرک و استراحت باشد، زیرا قبرستان جای استراحت و سکنی گزیدن نیست تا در آن بنشیند، و به مفاد حدیث «اسْتَغْفِرُوا، لِأَخِيكُمْ وَاسْأَلُوا لَهُ التَّثْبِيتَ.. الخ» [۶۴].

«وقوف بر قبر مشروع است برای دعا و طلب مغفرت برای صاحب آن».

س٧۳: حکم اذان و اقامه در قبر میّت هنگام گذاشتن میّت در آن چیست؟ [۶۵]

ج٧۳: بی‌گمان این عمل بدعت است خداوند، جواز و دلیلی بر صحت آن نازل نکرده است، زیرا از پیامبرصو یاران وی و تابعین نقل نشده است، همچنانکه قرآن می‌فرماید: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ[التوبة: ۱۰۰].

«پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی روش آنان را در پیش گرفتند و راه ایشان را به خوبی پیمودند هم خداوند از آن‌ها راضی است و هم آن‌ها از خدا راضی شده‌اند».

و پیامبرصفرموده است: «مَنْ أَحْدَثَ فِى أَمْرِنَا هَذَا مَا لَيْسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ» [۶۶]. «هرکس در دین ما چیزی احداث نماید که از دین نباشد بر او مردود است»، و در لفظ و عبارت دیگری فرموده است: «مَنْ عَمِلَ عَمَلاً لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ» [۶٧]. «هرکس عملی انجام دهد که سنت و روش ما بر آن نیست آن عمل مردود بر اوست»، و باز گفته است «شَرَّ الأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا ، وَكُلُّ بِدْعَةٍ ضَلالَةٌ» [۶۸]. بدترین امور بدعت‌های آن است، و هر بدعتی ضلالت و گمراهی است. وصلی الله علی نبینا محمد و علی آله وصحبه وسلم.

س٧۴: نظر شما در این باره که گفته می‌شود که مرده تلقین را می‌شنود بعد از دفن چنانکه صدای پای تشیع کنندگان را می‌شنود، چیست؟

ج٧۴: تلقین مشهور همان است که میّت را بعد از دفن ندا دهند، و به او گفته می‌شود: ای فلان ابن فلانه هرگاه دو فرشته نزد شما آمدند چنین و چنان بگو، و یا به یاد آور آنچه که از معرفت خدا و دین و پیامبر صدر دنیا بر آن بوده‌ای، و یا بگو لا إله إلاَّ الله محمّد رسول الله. حدیثی درباره آن روایت شده است که از دارقطنی می‌باشد و ضعیف است، و حافظ ابن حجر در بلوغ المرام به آن اشاره کرده است، و صنعانی نیز در سبل السلام آن را وارد نموده است، و این حدیث لفظ غریبی است، هیچ کدام از اصحاب سنن سته آن را تخریج نکرده‌اند، واضح این است اینکه بدان عمل نمی‌گردد، و میّت با این کلام تلقین نمی‌گردد، و اگر فرضاً سخن را هم بشنود همچنانکه صدای نعل را می‌شنود هیچ فایده‌ای به او نمی‌رساند، اگر با کافری یا فاسقی از دنیا برود، و همانا به آنچه در دنیا انجام داده بهره‌مند می‌گردد، والله اعلم.

س٧۵: فرد مسلمانی مرده است و دارای فرزندانِ زیادی می‌باشد، و دارای مال و سرمایه فراوانی می‌باشند، آیا حلال است برای آنان که گوسفندی برای میّت ذبح نمایند و یا در روز هفتم یا چهلم برای وی نان بپزند، و برای میّت هدیه کنند و مسلمانان را بر آن جمع و دعوت نمایند؟ [۶٩]

ج٧۵: صدقه دادن از میّت مشروع است، و اطعام فقرا و مساکین و بخشش به آن‌ها و اکرام مسلمین از راههای خیر و نیکی است که شرع درباره آن‌ها ترغیب نموده است، ولی ذبح گوسفند و گاو و شتر و یا پرنده برای میّت در زمان مرگ یا روز معینی مانند هفتم و چهلم و روز پنجشنبه و یا جمعه از بدعت‌ها و مستحدثاتی است که در زمان سلف صالح ما نبوده است به مفاد حدیث «مَنْ أَحْدَثَ فِى أَمْرِنَا هَذَا مَا لَيْسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ» [٧۰]. و «وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الأُمُورِ فَإِنَّ كُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ وَكُلَّ بِدْعَةٍ ضَلاَلَةٌ» [٧۱]. ترک این نوع بدعت‌ها واجب است.

س٧۶: جناب شیخ! بعد از دفن میّت حدیثی است می‌گوید «يبقى قدر ما يُذبح البعير» به اندازه و مدت ذبح نمودن شتری در کنارم بمانید [٧۲].

ج٧۶: خدا خیرت دهد، ابن عمرو بن العاصببه آن توصیه نموده است که باندازه ذبح شتری و تقسیم گوشت آن نزدم بمانید، ولکن پیامبرصامت را به آن ارشاد ننموده است و طبق آنچه که ما می‌دانیم صحابه آن را عملی ننموده‌اند، لکن پیامبرصهرگاه از دفن میّت فارغ می‌گشت، بر آن می‌ایستاد و می‌گفت: «اسْتَغْفِرُوا ؛ لِأَخِيكُمْ وَاسْأَلُوا لَهُ التَّثْبِيتَ...الخ» [٧۳]. «برای برادرتان استغفار کنید الخ...». پس شما بر روی قبر بایست و بگو: خدایا او را تثبیت نمائید سه بار، خدایا او را ببخشایی سه بار، سپس برگردید اما مکث در کنار قبر مشروع نیست.

س٧٧: حکم تلقین میّت چیست؟ اعمال انجام شده بعد از دفن میّت با استمداد از سنت عملی پیامبرصچیست؟ و آیا ذکر بعد از نماز با جهری ادا می‌گردد؟ و آیا مأموم در آن و یا غیر آن از امام تبعیّت می‌نماید؟ [٧۴].

ج٧٧: اولاً: فتوایی درباره حکم تلقین قبلاً از ما صادر شد که این متن آن بود: (سنت پیامبرصاین بود که هرگاه از دفن میّت فارغ می‌شد، او با یارانش بر قبر او قیام کرده و برای او طلب مغفرت و تثبیت می‌نمودند، و یاران را نیز به آن امر می‌نمود [٧۵]و کنار قبر نمی‌نشست و میّت تلقین نمی‌نمود. امام ابن تیمیه گفته است [٧۶]تلقین بعد از مرگِ میّت براساس اجماع واجب نیست، و از عمل مشهور مسلمینِ عصر پیامبرصو خلفای راشدین هم نبوده است، و بلکه مأثور است از گروهی از صحابه مانند ابی امامه و واثله بن اسقع، از جمله ائمه که بدان رخصت داده است امام احمد می‌باشد و گروهی از یاران احمد و شافعی آن را مستحب دانسته، و برخی از علماء نیز آن را مکروه دانسته زیرا اعتقاد به بدعت بودن آن را دارند، و علماء را در این زمینه سه اقوال است، استحباب، کراهت، اباحه، و این سه قول متعادل‌ترین اقوال است، و امّا مستحب که پیامبرصبه آن دستور داده و بر آن تشویق نموده است دعا برای مرده می‌باشد).

ثانیاً: پیش‌تر فتوایی از ما در مورد آنچه که بعد از دفن میّت از دعا و استغفار مشروعیت دارد صادر گشت که، این متن فتواست: (ایستادن کنار قبر و برگرداندن خاک قبر بعد از دفن جائز است، و بلکه وقوف بر قبر به خاطر استغفار و دعا برای میّت مستحب است، زیرا ابوداود و حاکم از عثمانس روایت کرده‌اند که پیامبرصهرگاه از دفن میّت فارغ می‌شود بر روی قبر می‌ایستاد و می‌گفت «اسْتَغْفِرُوا، لِأَخِيكُمْ وَاسْأَلُوا لَهُ التَّثْبِيتَ...الخ» [٧٧]. «برای برادرتان استغفار کنید و برای او تثبیت ایمان طلب کنید»، که او هم اکنون از او سؤال و پرسش می‌شود، و از بیان و کیفیت استغفار برای میّت بعد از دفن حدیث معتمدی وارد نگشته است طبق آگاهی ما، هر آنچه در این باره وارد گشته است به صورت مطلق است، پس برای امتثال امر به استغفار و دعا هر طور دعای استغفار را می‌توان عملی کرد، مانند: «اللهم اغفر له وثبته على الحق» و مانند این.

ثالثاً: فتوایی درباره حکم دعا و ذکر جهری به صورت گروهی. بعد از نمازها صادر گردید که عبارت بود از: [اصل در عبادات توقیف است] و اینکه خداوند به آنچه تشریع نموده است پرستش گردد، و همچنین اطلاق و توقیت و تحریر و تعداد آنچه خداوند تشریع نموده است نباید ما آن‌ها را مقیّد و یا در کیفیت و وقت آن تغییر نمائیم، بلکه به صورت مطلق همچنان‌که وارد گشته است او را عبادت می‌کنیم، و یا با ادله قولی یا عملی تغییر آن به وقت یا تعداد و مکان خاص و یا کیفیت مخصوص براساس شرع ثابت شده باشد، و قول و یا عملی و یا تقریری درباره دعای گروهی بعد از نمازها و یا قرائت قرآن و یا بعد از هر درس ثابت نشده است، حال چه اینکه امام دعا کند و مأمومین به دعای او آمین بگویند، و یا با هم همگی دعا کنند. و از خلفاء راشدین و صحابه هم معروف نگشته است پس هرکس بعد از نمازها و یا قرائت قرآن و یا بعد از هر درسی به خواندن دعای دسته جمعی بپردازد به بدعت گذاری در دین مرتکب گشته است، و از پیامبرصثابت شده است که «مَنْ أَحْدَثَ فِى أَمْرِنَا هَذَا مَا لَيْسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ» [٧۸]. «هرکس در دین ما چیزی احداث نماید که از دین نباشد بر او مردود است»، و فرموده است: «مَنْ عَمِلَ عَمَلاً لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ» [٧٩]. «هرکس عملی انجام دهد که سنت و روش ما بر آن نیست آن عمل مردود بر اوست».

س٧۸: میان گفتار پیامبرص«إنَّ الميّت يُعَذَّبُ ببكاءِ أهلهِ عليهِ» [۸۰]. مرده با گریه اَهل او بر او عذاب داده می‌شود، و میان فرموده خداوند: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ[الاسراء: ۱۵]. «و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد»چگونه می‌توان توافق ایجاد نمود؟.

ج٧۸: معنی این حدیث چنین نیست که میّت به اعمال غیر عذاب داده می‌شود، ولکن صحیح آن است که ابن القیم در کتاب خود به اسم «عدة الصابرين وذخيرة الشاكرين» [۸۱]بیان می‌کند که معنی آن چنین است که مرده از افعال اهل خود از قبیل گریه نمودن و ناله و ضجه زدن رنجور و اندوهگین می‌گردد، همچنانکه در زمان حیات خویش از کردار زشت‌شان متألم می‌گشت، زیرا اعمال نزدیکان مرده بر وی عرضه می‌گردد، بنابراین مرده با عمل ناروای غیر خود تعذیب نمی‌گردد، پس با این توضیح میان آیه و حدیث مذکور تعارضی وجود ندارد.

س٧٩: از جناب شیخ می‌خواهم که مسلمانان را از حکم قرائت قرآن بر اموات آگاه نماید که آیا جائز است یا نه، و حکم احادیث وارده در این باره چیست؟ [۸۲].

ج٧٩: قرائت بر اموات دارای اصلی قابل اعتماد و مستندی نیست، و مشروع قرائت بین زنده‌هاست تا از آن بهره‌مند گردند و کتاب خدا را تدبّر و تعقّل نمایند، اما قرائت بر میّت نزد قبر و یا بعد از وفات او قبل از دفن، یا در هر مکان دیگر، قرآن خوانده شود و به وی هدیه گردد، ما پایه و اصلی را بر آن پیدا نکرده‌ایم، و علماء در این زمینه دست به تألیفات فراوانی زده‌اند عده‌ای به آن جواز داده و ترغیب نموده است تا اینکه برای میّت ختمه‌های قرائت گردد، و آن را در زمره صدقه با مال به حساب آورده‌اند. و عده‌ای از اهل علم آن را امری توقیفی دانسته‌اند، یعنی این عمل از عبادت است، جایز نیست انجام بپذیرد مگر براساس آنچه که شرع ثابت نموده است، و پیامبرصفرموده است: «مَنْ عَمِلَ عَمَلاً لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ» [۸۳]. «هرکس عملی را انجام دهد که امر ما بر آن نباشد آن عمل مردود است» و در این باب دلیل و سندی بر مشروعیّت قرائت برای مرده‌ها یافت نمی‌شود پس باید بر بقاء بر اصل استوار ماند که این کار عبادت توقیفی است پس قرائت برای اموات انجام نمی‌پذیرد، اما دعا و حج و عمره و قضاء دَین اینها اموری می‌باشند که به میّت سود می‌رسانند و نصوصی هم به آن‌ها اشاره نموده است و از پیامبرصروایت شده است که «إِذَا مَاتَ الإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلاَّ مِنْ ثَلاَثٍ صَدَقَةٌ جَارِيَةٌ وَعِلْمٌ يُنْتَفَعُ بِهِ وَوَلَدٌ صَالِحٌ يَدْعُو لَهُ» [۸۴]، «هرگاه بنی آدم بمیرد کردارش با او منقطع گردد مگر از سه چیز صدقه جاریه، علمی که از آن بهره گرفته شود، یا فرزند صالحی که او را دعا نماید» و قرآن هم می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠[الحشر: ۱۰].

«کسانی که پس از مهاجرین و انصار می‌آیند، می‌گویند: پروردگارا! ما را و برادران ما را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دل‌هایمان حسد و کینه‌ای نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحیمی». و خداوند این متأخران را به سبب دعای برای گذشتگان ستوده است، و این ستایش خداوند دلالت دارد بر مشروعیت دعا برای اموات مسلمانان و به آن‌ها سود می‌رساند، و صدقه نیز طبق حدیث مذکور به آنان سود می‌رساند. و فردی که مزد می‌دهد تا برای اموات قرائت شود، مزد را بر فقرا و نیازمندان صدقه نماید و با نیت وصول ثواب صدقه برای میّت باشد، با این مال میّت بهره‌مند گشته و بخشنده مال نیز از بدعت بدور مانده است، و در روایت صحیح ثابت گشته است که مردی گفت ای رسول خدا مادرم وفات یافت و وصیبت ننمود و می‌دانم اگر حرف می‌زد صدقه می‌نمود آیا برای وی اَجر دارد اگر برای او صدقه دهم؟ پیامبرصفرمود: «آری» [۸۵]. پس پیامبرصبیان نموده است که صدقه از میّت به وی سود می‌رساند، و هم چنین حج و عمره، و احادیث به آن اشاره کرده‌اند، و قضاء دین هم به میّت سود می‌رساند، امّا تلاوت قرآن و ثواب آن را برای مرده هدیه نمودن، و نماز برای میّت، روزه گرفتن برای او، غیر مشروع و بی‌اساس می‌باشد.

س۸۰: آیا جزء جزء نمودن قرآن به سی جزء و در جلدهای جداگانه و مستقل به نحویی که قسمتی از آیه در جزو مجلدی، و بخش دیگر آیه در جزء دیگری، و در دست فرد دیگری، و در نیم ساعت مثلاً مجموعه افراد حاضر در جلسه آن را تلاوت نمایند، پس گفته شود این ختمه کاملی از قرآن کریم هدیه به روح متوفای، این عمل جایز است؟ [۸۶].

ج۸۰: اولاً: صحابه پیامبرص، قرآن را با سورها جزءجزء می‌کردند نه به آیات و تعداد حروف، و آن را به هفت حزب تقسیم می‌نمودند، و هر کدام غالباً در هفت شب قرآن را ختم می‌نمود، از اوس بن اَبی اوس نقل شده است که گفته است: از یاران پیامبرصپرسیدم چگونه قرآن را حزب بندی می‌کردند؟ گفتند: [سه و پنج و هفت و نه و یازده و سیزده و یک حزب مفصل به تنهایی] [۸٧]اما جزءجزء کردن آن به سی جزء و یا به ۶۰ بخش با رعایت و توجه به تعدادِ حروف در قرآن در زمان حجاج و به دستور او آغاز گشت و از عراق در کشورهای اسلامی انتشار یافت. حزب بندی اوّل بهتر است زیرا نزد صحابه و تابعین مهم معمول بوده، و با این نوع حزب بندی اتمام معنی و نهایت قصه با اتمام حزب تحقق می‌یابد برخلاف جزءبندی و تحزیب به وجود آمده، به دستور حجاج ثقفی جزء یا حزب گاهی قبل از تمام شدن معنی یا قصه به پایان می‌رسد، و اما آنچه که ذکر شد که قسمتی از آیه در جزء مجلدی و بخش دیگر آیه در جزء دیگر و در دست شخص دیگری تمام معنی و قصه در این نوع تقسیم‌بندی حاصل نمی‌شود و جائز نیست مسلمان آن را انجام دهد.

ثانیاً: صحابه قرآن را تقسیم نمی‌کردند میان خود تا هر کدام جزئی از آن بخوانند و از مجموع قرائت آن‌ها ختمه‌ای حاصل شود و ثواب آن را به روح مرده هدیه کند، هر کدام آنچه که برای او میسّر می‌بود از قرآن می‌خواند، و یا در ظرف چند شب و روز با تلاش و جهد بر استفاده از آن و امید به ثواب آن را ختم می‌نمودند، و از پیامبرصهم معروف نگشته است که او قرآن را بر روح مردگان خوانده باشد، و یا ثواب قرائت آن را به آن‌ها هدیه نموده باشد، و تمام خیر و نیکی در پیروی از او و چنگ زدن به سنت و هدایت وی و سنت خلفای راشدین می‌باشد. وصلی الله علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه وسلم.

س۸۱: برخی مردم هنگام مرگ یکی از افراد به جمع‌آوری مردم می‌پردازند و یکی از قاریان را برای قرائت قرآن در این جمع فرا می‌خوانند آیا این عمل صحیح است؟ [۸۸]

ج۸۱: این عمل بدعت ناروایی است.

س۸۲: جناب شیخ! صحت حدیثی که می‌گوید (سوره یاسین را بر مرده‌هایتان بخوانید) [۸٩]چیست؟ و عده‌ای مردم آن را بر قبر می‌خوانند [٩۰].

ج۸۲: حدیث «إقرأوا على موتاكم يس» حدیث ضعیف می‌باشد، و اگر چنانچه حدیث صحیح هم باشد محل و وقت قرائت آن هنگام احتضار و از دنیا رفتن محتضر می‌باشد، در این هنگام سوره یاسین بر وی خوانده می‌شود، و اهل علم گویند در آن فائده‌ای است و آن هم آسان خارج شدن روح از کالبد فرد محتضر می‌باشد، زیرا در این سوره آیه: ﴿قِيلَ ٱدۡخُلِ ٱلۡجَنَّةَۖ قَالَ يَٰلَيۡتَ قَوۡمِي يَعۡلَمُونَ ٢٦ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ ٢٧[یس: ۲۶-۲٧].

«به او گفته شد وارد بهشت شو، گفت: اى کاش قوم من می‌دانستند که پروردگارم مرا مشمول آمرزش و عفو خویش قرار داد و در صف گرامیان جای داد».

وجود دارد اگر حدیث صحیح باشد بر فرد محتضر خوانده می‌شود و امّا قرائت آن بر قبر اصل و اساس ندارد.

س۸۳: برخی مردم بعد دفن میّت بر قبر اقامه و اَذان می‌گویند و برخی نیز بر قبر قرآن می‌خوانند حکم این عمل چیست؟

ج۸۳: اَذان و اقامه بر قبر پایه و اساسی در دین ندارد، و حدیثی درباره تلقین وجود دارد که صاحب کتاب: (سبل السلام) آن را نقل کرده است و آن این است که هرگاه مرده مدفون گردد به او گفته می‌شود: ای فلان ابن فلانه یاد آور که تو بر شهادت لا إله إلاَّ الله محمد رسول الله قرار گرفته‌ای و ... و این حدیث نیز صحیح نیست بنابراین تلقین و اذان و اقامه بر قبر درست نمی‌باشد، بلکه قرائت قرآن بر قبر نیز جایز نمی‌باشد.

س۸۴: برخی از مردم هنگام احتضار وصیت می‌کنند تا در مدینه الرسولصدفن شوند و در حالیکه مرگش در شهر دیگری به عنوان مثال شهر ریاض می‌باشد پس حکم انتقال آن چیست؟

ج۸۴: ایرادی ندارد اصل بر جواز آن است، اگر زحمت و مشکلی نباشد و بیم تغییر جنازه نباشد، و این نقل و انتقال به علت طولانی بودن نقل و کمبود امکانات باعث تأخیر دفن نگردد، زیرا به مفاد حدیث: «لا ينبغي لجيفة الـمسلم ...» [٩۱]. و حدیث: «أسرعوا بالجنازة ..» [٩۲]. (چند بار در متن تکرار شده« تعجیل در دفن میّت لازم است، و الحاصل اگر از عدم تغیر جنازه، ایمن حاصل شده بود، و وسائل نقل هم مهیا بودند، نقل آن بلااشکال است.

س۸۵: آیا گریه کردن بر میّت اگر گریه با فریاد و زدن به صورت و لباس پاره کردن همراه باشد جایز است؟ و آیا گریه بر میّت تأثیر می‌گذارد؟

ج۸۵: ناله و زاری و پاره کردن لباس و به صورت زدن و زخم کردن آن به دلیل روایت «لَيْسَ مِنَّا مِنْ لَطَمَ الْخُدُودَ أَوْ شَقَّ الْجُيُوبَ أَوْ دَعَا بِدَعْوَى الْجَاهِلِيَّةِ» [٩۳].

«کسی که (هنگام مصیبت) به سر و صورت خود بزند و گریبانش را پاره کند و سخن جاهلی بر زبان بیاورد، از ما نیست»، جائز نیست، و پیامبرصسخت نوحه‌گر را نفرین و نکوهش نموده است.

و از پیامبرصروایت شده که: «إنَّ الـميّت يعذب في قبره بما يناح عليه» [٩۴].

«میّت در قبر به نوحه و ناله و فریادی که بر او می‌شود عذاب داده می‌شود، (البته اگر وصیت کرده باشد)».

و در لفظ دیگر آمده که: «إِنَّ الْمَيِّتَ لَيُعَذَّبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ» [٩۵].

«میّت به سبب گریه و ناله خانواده‌اش عذاب داده می‌شود».

س۸۶: یادبودی که در روز سوم بعد از دفن برای میّت برگزار می‌شود از کجا آمده است؟ [٩۶].

ج۸۶: کسانی آن را ابداع کرده‌اند که از اسلام بی‌خبر، و نسبت به واجبات و اصول و فروع خود ناآگاهند، و در برابر خود مانع و دینی سالمی ندارند، و نمی‌فهمند تا از آن‌ها منع به عمل آورد، بلکه متأثرند از تقلید به اَهل گمراهی و ضلالت، این عمل بدعتی است که در اسلام به وجود آمده است، به مفاد حدیث «مَنْ عَمِلَ عَمَلاً لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ» [٩٧]. مردود است.

س۸٧: اَصل یادبود اربعین چیست و آیا دلیلی بر مشروعیت بزرگداشت چهلم وجود دارد؟ [٩۸].

ج۸٧: اولاً: اصل در آن این است که روشی و عادتی فرعونی است که قبل از اسلام نزد فراعنه انجام می‌گرفت، سپس از آنان گسترش یافته و در دیگران نیز سرایت و نفوذ کرده است، و بدعت ناروایی است و در اسلام پایه و اساسی ندارد، و آنچه از رسول اللهصروایت شده آن را ردّ می‌کند: «مَنْ أَحْدَثَ فِى أَمْرِنَا مَا لَيْسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ».

ثانیاً: بزرگداشت میّت و مرثیه سرایی بر او به طرق مرسوم امروزی و اجتماع برای آن و غلو در ستودن میّت به دلیل حدیث عبدالله بن ابی اَوفی که احمد و ابن ماجه [٩٩]آن را روایت نموده و حاکم نیز آن را صحیح دانسته که گفته: «نهى رسول الله عن الـمراثي». «پیامبرصاز مرثیه ما را نهی نموده است» جایز نیست، و چون در ذکر اوصاف میّت غالباً همراه امت با فخر و تجدید غصه و به هیجان رساندن اندوه اما صِرف تعریف از هنگام ذکر او، و یا هنگام عبور جنازه و ذکر اعمال نیک وی همچون رثای برخی از یاران پیامبر صهنگام شهادت یاران اُحد جائز است. از انس بن مالکس نقل شده است که پیامبرصو یاران از جنازه‌ای عبور کردند او را به خیر و نیکی ستودند، پیامبرصفرمود: «وجبت»، سپس به جنازه دیگری عبور کردند، فرمود: «وجبت»، عمرس گفت: چه چیزی واجب گشت؟ پیامبرصفرمود: «این که بر او ستایش نیک نمودی بهشت برای او واجب گشت، و این جنازه‌ای را که بر آن تعریف شر نمودی آتش بر او واجب می‌گردد، شما در زمین شاهدان خداوند می‌باشید» [۱۰۰].

س۸۸: آیا جائز است میّت را با کلماتی مانند مغفور یا مرحوم توصیف کرد؟

ج۸۸: در روزنامه‌ها اعلامیه در مورد وفات مردگان فراوان گشته است، همچنانکه نشر تعزیه‌ها برای نزدیکان متوفی گسترش یافته است، و آن‌ها میّت را به مغفور و یا مرحوم و مانند این کلمات، و به اینکه او از بهشتیان است، توصیف می‌کنند. و هرکس کوچکترین توجه به امور دینی و عقیده داشته باشد می‌داند که این گونه امور از امور غیبی‌اند، جز خداوند کسی بر آن واقف نیست، و بر طبق عقیده اهل سنت و جماعت نباید برای کسی بر دخول بهشت و یا دخول در جهنم شهادت نمود، مگر آنکه قرآن بر جهنم و دوزخی بودن شهادت داده باشد: مانند ابی لهب، و یا پیامبرصبه آن شهادت داده باشد: مانند عشره مبشره از یاران خود، و شهادت به مغفور و مرحوم فرد نیز همچون شهادت به موارد فوق است، لذا به جای مرحوم و مغفور می‌بایست، غفر الله له، یا رحمه الله، و مانند این کلمات و دعا برای مرده به کار برد.

س۸٩: حکم گفتن «دُفِنَ في مثواه الأخير» [۱۰۱]در جایگاه آخر خود مدفون گردید، چیست؟ [۱۰۲].

ج۸٩: گفتن (در منزل آخر خویش دفن گردید) حرام است، چون گفتن این جمله و مقتضای آن این است که قبر آخرین منزل است برای وی، و این انکار زنده شدن را در بردارد، برای عموم مسلمانان معلوم است که قبر آخرین منزل و مرحله برای مرده نیست، مگر نزد کسانی که باور به قیامت ندارند، به نظر آنان قبر آخرین مرحله میّت است. اما مسلمان آخرین مرحله وی قبر نیست، و یک فرد اعرابی از مردی شنید که: ﴿أَلۡهَىٰكُمُ ٱلتَّكَاثُرُ ١ حَتَّىٰ زُرۡتُمُ ٱلۡمَقَابِرَ ٢[التکاثر: ۱-۲]. «افرون‌طلبی (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است* تا آنجا که به دیدار قبرها رفتید». را می‌خواند و گفت قسم به خدا زائر مقیم نیست. زیرا کسی که زیارت می‌کند می‌رود، پس نیاز به زنده شدن دارد.

س٩۰: گاهی به طواف برای نزدیکان و یا پدر و اجدادم که وفات یافته‌اند می‌پردازم حکم آن چیست؟ و نیز حکم ختم قرآن برای آنان چیست؟ [۱۰۳].

ج٩۰: ترک این کار بهتر است، زیرا دلیلی برای آن وجود ندارد، ولی مشروع است برای کسی از نزدیکانت که دوست می‌دارید اگر مسلمان باشند صدقه بدهید، و هم چنین برای آنان دعا و یا حج و عمره نمود، و اما نماز و طواف از آن‌ها و قرائت قرآن بر آن‌ها بهتر است که ترک شوند، زیرا دلیل و سندی بر وجود آن‌ها نیست، و برخی اهل علم به قیاس بر صدقه و دعا آن را جواز نموده‌اند اما احتیاط‌تر اینکه ترک شوند [۱۰۴]، وبالله التوفیق.

س٩۱: برخی مردم پیشنهاد می‌دهند تا اینکه بر روی هر قبر لوحه کوچکی نهاده شود اسم میّت مدفون در آن قبر بر آن نوشته شود حکم این کار چیست؟

ج٩۱: این عمل جایز نیست، در روایت وارد گشته است که جابرس گفته است: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ يُجَصَّصَ الْقَبْرُ وَأَنْ يُقْعَدَ عَلَيْهِ وَأَنْ يُبْنَى عَلَيْهِ أو يزاد عليه أو يُكتب عليه» [۱۰۵]. «رسول اللهصنهی کرده است از اینکه قبر گچ‌کاری گردد، و بر آن نشسته شود، و بر آن بناء ساخته شود، یا بر آن چیزی بیفزایند، و یا بر آن نوشته شود»، کتابت اسم بر قبور نیز در این نهی داخل می‌گردد، و فرد می‌تواند قبر دوست خویش را با علائمی مانند سنگ و غیره تشخیص دهد، در سنن ابی‌داود ثبت گردیده است که عثمان بن مظعون وقتیکه مُرد پیامبرصبر روی قبر او کنار سر وی سنگی قرار داد و گفت: «أَتَعَلَّمُ بِهَا قَبْرَ أَخِى وَأَدْفِنُ إِلَيْهِ مَنْ مَاتَ مِنْ أَهْلِى» [۱۰۶]. «قبر برادرم با این تشخیص می‌دهم و هرکسی از اهل‌ام بمیرد کنار وی دفن می‌کنم».

س٩۲: حکم گذاشتن شاخه خرما و کاکتوس سبز بر قبر میّت چیست؟ [۱۰٧].

ج٩۲: جایز نیست، پیامبرصبر قبر مردمانی که در حال عذاب دیدن بودند و بر آنان اطلاع یافته بود دو شاخه قرار دارد، و این خاص پیامبرصبود، پس جایز نیست که شاخه خرما و شاخه درخت دیگری بر روی قبرها گذاشته شود. وبالله التوفيق.

س٩۳: آیا جائز است مسلمان را در قبرستان غیر مسلمانان دفن نمود به گونه‌ای که مسلمان در بلاد غیر اسلام فوت کند و انتقال آن به بلاد اسلام بیش از یک هفته طول بکشد و با علم به اینکه تعجیل در دفن میّت لازم و سنت است؟ [۱۰۸].

ج٩۳: جایز نیست برای مسلمانان اینکه مسلمانی را در قبرستان کافرین دفن نمایند، چون عمل اهل اسلام از زمان پیامبرصو خلفای راشدین و بعد از آن‌ها بر جدایی و اِفراد قبرستان مسلمانان از قبرستان کافرین و عدم دفن مسلمان با مشرک استمرار داشته است، پس بر جدایی قبرستان مسلمانان از کافرین اجماع عملی وجود دارد، همچنان‌که نسائی از بشیر بن خصاصِیه روایت کرده است گفته است: همراه پیامبرصمی‌رفتم بر قبور مسلمین عبور نمود فرمود: این‌ها چه بسا شرهایی را پشت سر نهاده و از انجام آن سرباز زده‌اند، پس بر قبر مشرکین عبور کرد و گفت: این‌ها چه نیکی‌های زیادی را پشت سر نهاده و از انجام آن سرپیچی نموده‌اند، پس این دلالت بر جدایی قبور مسلمین با مشرکان می‌کند.

[۴۴] اخراج مسلم در کتاب الجنائز: ۱۵٩۶. [۴۵] روایت مسلم در کتاب الجنائز باب القيام للجنازة. [۴۶] تخریج آن در سؤال ۲۵ گذشت. [۴٧] اخراج بخاری در کتاب التاريخ الكبير، وأحمد وترمذی وابن ماجه با سند صحیح. [۴۸] متفق علیه: بخاری حدیث (۶۶۳) از حدیث ابوهریره. [۴٩] روایت از مسلم، نسائی، ابن ماجه. [۵۰] روایت أحمد: ۲۲۳۶۰. [۵۱] روایت أحمد وغیره. [۵۲] روایت أحمد والبزار. [۵۳] برای اطلاع بیشتر از عذاب قبر و خوشی به کتاب: (عذاب قبر و خوشی آن) ترجمه ما مراجعه کنید. [۵۴] نگا: مسند أحمد: ۱٧۸۰۳. [۵۵] اخراج از ابوداود: ۲/۶٩، ترمذی: ۲/۱۵۲، نسائی: ۱/۸۳. [۵۶] مسلم کتاب الجنائز: ۱۶۰۶. [۵٧] اخراج از ابن ماجه: ۱/۴٧۴. [۵۸] ابن عثیمین، مجموع فتاوی و دروس الحرم المکی: ۳/۳٧۶. [۵٩] ابوداود، کتاب جنائز، باب استغفار نزد قبر میّت (۲۸۰۴) از حدیث عثمان بن عفانس. [۶۰] بخاری کتاب التوحید، باب قول الله تعالى: ﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِفتح الباری: ۱۳/۵۲۱. [۶۱] روایت ابوداود و ترمذی [۶۲] ابن باز مجله الدعوة: شماره ٧۴۰ [۶۳] مسلم در کتاب الجنائز: باب استئذان النبيص ربه في زياره أمه. [۶۴] تخریج آن گذشت. [۶۵] ابن باز، مجموع فتاوی و مقالات متنوعه: ۱/۴۴۳. [۶۶] شرح صحیح مسلم کتاب الأقضيه: باب نقض الأحكام الباطله ورد محدثات الأمور ۱۲/۱۶، و أحمد: ۲۴۸۴۰. [۶٧] مسلم، کتاب الأقضیه (۳۲۴۳). [۶۸] مسلم از حدیث جابر س. [۶٩] ابن باز، مجله الدعوه، شماره ٧۶۰. [٧۰] تخریج آن گذشت. [٧۱] أبوداود: ۳٩٩۱. [٧۲] ابن عثیمین، کتاب الفاظ ومفاهیم فی میزان الشریعة: ص ۶۰. [٧۳] تخریج آن در سؤال (۶٩) گذشت. [٧۴] هیأت دائمه، مجله الدعوة، شماره ۸۵۳. [٧۵]أبوداود: در کتاب الجنائز، باب الاستغفار عند القبر للميت (۳۲۲۱)، ولفظ حدیث چنین است: «عَنْ هَانِئٍ مَوْلَى عُثْمَانَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ قَالَ كَانَ النَّبِىُّ ج إِذَا فَرَغَ مِنْ دَفْنِ الْمَيِّتِ وَقَفَ عَلَيْهِ فَقَالَ: اسْتَغْفِرُوا لأَخِيكُمْ وَسَلُوا لَهُ التَّثْبِيتَ فَإِنَّهُ الآنَ يُسْأَلُ». ترجمه آن در سؤال ۶٩ گذشت. [٧۶] مجموع الفتاوی: ابن تیمیه (۲۴/۲٩۶). [٧٧] تخریج آن در سؤال (۶٩) گذشت. [٧۸] تخریج آن در سؤال (٧۳) گذشت. [٧٩] تخریج آن در سؤال (٧۳) گذشت. [۸۰] بخاری ومسلم. [۸۱] نص کلام ابن قیم در کتاب مذکور، باب هجدهم ص ۱۰٩، چاپ دار الکتب العلمیه. [۸۲] ابن باز، مجموع فتاوی و مقالات متنوعه (۴/۳۴۰). [۸۳] تخریج آن در سؤال (٧۳) گذشت. [۸۴] مسلم در کتاب الوصية، باب ما يلحق الإنسان من الثواب بعد وفاته (۳/۱۲۵۵) شماره: ۱۶۳۱، وأبوداود در کتاب الوصايا، باب فيما جاء في الصدقه عن الـميت (۲/۱۰۶). [۸۵] شرح مسلم: کتاب الزکاة، باب وصول ثواب الصدقه عن الـميت (٧/٩). [۸۶] هیأت علمی، مجلة الدعوة، شماره ٧٩۶. [۸٧] أحمد، و أبوداود در کتاب الصلاه: ۱۱۸۵. [۸۸] أبوداود در کتاب الجنائز: ۲٧۱۴. [۸٩] ابن عثیمین، الفاظ مفاهیم: ص ۶۱ [٩۰] ابن عثیمین، الفاظ مفاهیم: ص ۶۱. [٩۱] تخرج آن در سؤال (۲۵) گذشت. [٩۲] تخریج آن در سؤال (۶۱) گذشت. [٩۳] بخاری در کتاب الجنائز: ۱۲۱۲. [٩۴] بخاری در کتاب الجنائز: ۱۲۰۶. [٩۵] تخریج آن در سؤال (٧۸) گذشت. [٩۶] ابن باز، مجلة الدعوة عدد ٧٧٩. [٩٧] تخریج آن گذشت. [٩۸] ابن باز، مجلة الدعوة عدد ٧٧٩. [٩٩] نگا: مسند احمد: ۱۸۳۵۱، وسنن ابن ماجه باب ما جاء في الجنائز: ۱۵۸۱. [۱۰۰] مسلم در کتاب الجنائز: ۱۵٧۸. [۱۰۱] ابن باز، مجلة الدعوة عدد ٧٧٩. [۱۰۲] ابن عثیمین، ألفاظ ومفاهيم في ميزان الشريعه: ص ۲۸. [۱۰۳] ابن باز، مجلة الدعوة عدد ٧٧٩. [۱۰۴] چون اصل در عبادات توقیفی است، نه به قیاس. [۱۰۵] ابوداود: ۲/۲٧۲، و نسائی: ۱/۲۸۴. [۱۰۶] نگا: سنن أبوداود: ۲/۶٩. [۱۰٧] ابن باز، فتاوى اسلامیه: ۲/۳٧. [۱۰۸] اللجنة الدائمة، فتاوى اسلامیه: ۲/۳۶.