سوم: عثمان بن عفانس
او عثمان بن عفان بن أبی العاص بن أمیه بن عبدشمس بن عبدمناف است، که نسبش با نسب پیامبر جدر جدش عبدمناف باهم وصل میشوند. و مادرش أروى دختر کریز، و مادر بزرگش أم حکیم دختر عبدالمطلب عمه پیامبر جمیباشد.
ایشان پنج سال بعد از ولادت پیامبرج، در شهر طائف دیده به جهان گشود و پیامبر جاو را ذو النورین لقب داد، زیرا با دو دختر پیامبر جیعنی رقیه و سپس أم کلثوم ازدواج نموده است.
و در مورد فضیلت او أحادیث بسیاری وارد شده است از جمله:
۱- عبدالرحمن بن سمره سروایت میکند:
«جَاءَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ إِلَى النَّبِيِّ جبِأَلْفِ دِينَارٍ فِي ثَوْبِهِ، حِينَ جَهَّزَ النَّبِيُّ ججَيْشَ الْعُسْرَةِ، قَالَ: فَصَبَّهَا فِي حِجْرِ النَّبِيِّ ج، فَجَعَلَ النَّبِيُّ ج، يُقَلِّبُهَا بِيَدِهِ، وَيَقُولُ: «مَا ضَرَّ ابْنُ عَفَّانَ مَا عَمِلَ بَعْدَ الْيَوْمِ» يُرَدِّدُهَا مِرَارًا.[رواه أحمد والترمذي، وحسنه الألباني].
«وقتی که پیامبر ججیش العسره را برای جهاد در راه خدا آماده مىکرد، عثمان سهزار دینار را که در جامه خود قرارشان داده بود، نزد پیامبر جآورد و آنرا در دامن آنحضرت جریخت، پیامبر جدر حالی که دینارها را با دست خود به هم میزد، میگفت فرزند عفان، بعد از امروز هیچ کاری به او ضرر و زیان نمیرساند. و این جمله را همچنان تکرار میکرد.
۲- أبو موسى أشعری سروایت میکند که:
«أَنَّ النَّبِيَّ جدَخَلَ حَائِطًا وَأَمَرَنِي بِحِفْظِ بَابِ الحَائِطِ، فَجَاءَ رَجُلٌ يَسْتَأْذِنُ، فَقَالَ: «ائْذَنْ لَهُ وَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّةِ»، فَإِذَا أَبُو بَكْرٍ ثُمَّ جَاءَ آخَرُ يَسْتَأْذِنُ، فَقَالَ: «ائْذَنْ لَهُ وَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّةِ»، فَإِذَا عُمَرُ، ثُمَّ جَاءَ آخَرُ يَسْتَأْذِنُ فَسَكَتَ هُنَيْهَةً ثُمَّ قَالَ: «ائْذَنْ لَهُ وَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّةِ عَلَى بَلْوَى سَتُصِيبُهُ»، فَإِذَا عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ».[متفق عليه].
«پیامبر جوارد باغی شد و نگهبانی آن باغ را به من سپرد، پس از مدتی مردی آمد و اجازه خواست که داخل شود، پیامبر جفرمود به او اجازه دهید و مژده بهشت به او بده. وقتی که وارد شد، دیدیم که او أبوبکر است، سپس یک نفر دیگر آمد و اجازه خواست، پیامبر جفرمود به او اجازه بدهید و مژده بهشت به او بده، وقتی که وارد شد دیدیم که عمر است، سپس دیگری آمد و اجازه خواست، پیامبر جکمی مکث کرد و سپس فرمود به او اجازه دهید تا داخل شود و مژده بهشت را به او بده در برابر مصیبتی که بر او وارد خواهد آمد، وقتی که وارد شد دیدیم که عثمان بن عفان است.
۳- أبو عبدالرحمن روایت میکند:
«أَنَّ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ حِينَ حُوصِرَ أَشْرَفَ عَلَيْهِمْ، وَقَالَ: أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ، وَلاَ أَنْشُدُ إِلَّا أَصْحَابَ النَّبِيِّ ج، أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: «مَنْ حَفَرَ رُومَةَ فَلَهُ الجَنَّةُ»؟ فَحَفَرْتُهَا، أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّهُ قَالَ: «مَنْ جَهَّزَ جَيْشَ العُسْرَةِ فَلَهُ الجَنَّةُ»؟ فَجَهَّزْتُهُمْ، قَالَ: فَصَدَّقُوهُ بِمَا قَالَ». [رواه البخاري].
«هنگامی که عثمان را محاصره کردند رو به آنها کرد و گفت: شما را به خدا سوگند میدهم و مخاطب را یاران پیامبر جمىکنم: آیا نمیدانید که پیامبر جفرمود: هر کس چاه رومه را حفر نماید بهشت برای اوست؟ و من آنرا حفر نمودم، آیا نمیدانید که فرمود: هر کس جیش العسره را آماده کند بهشت برای اوست، و من آنرا آماده کردم، گفت: پس او را تصدیق کردند.
۴- عبدالله بن عمر لروایت میکند که:
«كُنَّا فِي زَمَنِ النَّبِيِّ جلاَ نَعْدِلُ بِأَبِي بَكْرٍ أَحَدًا، ثُمَّ عُمَرَ، ثُمَّ عُثْمَانَ، ثُمَّ نَتْرُكُ أَصْحَابَ النَّبِيِّ ج، لاَ نُفَاضِلُ بَيْنَهُمْ».[رواه البخاري].
«در زمان پیامبر جهیچ کسی از اصحاب و یاران پیامبر جرا در فضیلت و برتری، هم سنگ و هم سطح أبوبکر سپس عمر و سپس عثمان، نمیپنداشتیم، و غیر از این سه نفر بقیه صحابه در فضیلت مساوی بودند».