شهادت علیس
ابن ملجم وارد کوفه شد، زنی را دید بسیار زیبا بنام قطام از قبیلهی تیم الرباب، پدر و برادر قطام جزو خوارج بودند و در جنگ نهروان کشته شده بودند. ابن ملجم شیفتهی قطام شد و کاری را که به خاطر آن به کوفه آمده بود فراموش کرد و تصمیم گرفت با وی ازدواج کند، موضوع را به قطام گفت: قطام در پاسخ گفت: عهد کردهام ازدواج نکنم جز در برابر مهریهای که غیر از آن چیزی نمیخواهم. ابن ملجم گفت آن چیست؟ قطام گفت: سه هزار دینار، یک غلام و قتل علی ابن ابی طالب. ابن ملجم گفت: مهریهای را که میخواهی میپردازم جز قتل علی. زیرا کشتن علی به این معنی است که خواهان من نیستی بلکه میخواهی کشته شوم.
قطام گفت خیر بلکه میخواهم او را غافلگیر کنی، اگر موفق شدی دل مرا و خود را التیام دادهای و با من زندگی خوشی را خواهی داشت و اگر هم کشته شدی آنچه که نزد خداوند است خیلی بهتر از متاع و زینت دنیا و مردمان آن است. ابن ملجم گفت: بخدا قسم فقط برای قتل علی به این شهر آمدهام، بسیار خوب به آنچه میخواهی میرسی. سپس هنگام نماز صبح در کمین علیسنشست و [در جلوی در ورودی مسجد] ضربهای بر وی زد و در همان حال گفت: ای علی! حکم فقط از آن خداست نه از آن تو و یاران تو. علیسبر زمین افتاد، مردم ازدحام کردند و ابن ملجم را گرفتند و به نزد امیر المؤمنین علیسآوردند. به آنان گفت: نفس در برابر نفس. اگر زنده نماندم او را همانگونه که مرا کشته است بکشید و اگر زنده ماندم خود دربارهی او قضاوت خواهم کرد، بعد از آن دو یاسه روز زنده ماند و در سال چهلم هجری به دیدار حق شتافت.