زندگی حضرت علی رضی الله عنه برای نوجوانان

برجسته‌ترین جنبه‌های عظمت علیس

برجسته‌ترین جنبه‌های عظمت علیس

۱- علم علیس

علیساز زمره‌ی عالمان بزرگ صحابه شبود وی از مشهورترین فقیهانی بود که رأیش از همه دقیق‌تر و در دادن حکم صحیح و رای متین از همه موفق‌تر بود. صحابه‌ی کرام هر گاه مسأله‌ای غامض برایشان پیش می‌آمد به علیسرجوع می‌کردند، لذا از زمان پیامبرصبه تیزبینی و قوت رأی مشهور بود. رسول خداصاو را به عنوان قاضی به یمن فرستاد، از جمله مسائلی که برای وی پیش آمد این بود که: چهار نفر در حفره‌ای افتادند که برای صید شیر کنده شده بود، اولی که افتاد چنگ به رفیق خود زد و او را با خود به گودال انداخت و به همین ترتیب دومی، سومی را و سومی، چهارمی را با خود به درون گودال انداخت، شیری که در گودال افتاده بود آنها را مجروح کرد و بر اثر جراحت در گذشته بود. اولیاء آنان [در رابطه با مقصر و تعیین دیه] با هم به جدال پرداختند و نزدیک بود که یکدیگر را به قتل برسانند. خبر به علیسرسید و گفت: من بین شما حکم می‌کنم اگر راضی شدید آن را اجرا می‌کنم در غیر این صورت شما را از تعرض بهم باز می‌دارم تا رسول خداصبیایند و در بین شما حکم کنند. از قبیله‌ی کسانی که گودال را حفر کرده بودند، ۴/۱ دیه، ۳/۱ دیه، ۲/۱ دیه و یک دیه‌ی کامل را جمع آوری کرد. دیه‌ی نفر اول را ۴/۱ تعیین نمود زیرا او باعث فوت سه نفر بعد از خود شده بود، و به نفر دوم ۳/۱ دیه داد چون او باعث مرگ دو نفر بعد از خود شده بود و برای نفر سوم ۲/۱ دیه مقرر کرد چرا که او باعث مرگ یک نفر شده بود. و به نفر چهارم دیه‌ی کامل داد برای اینکه او به سبب عمل سه نفر قبل از خود هلاک شده بود و در مرگ سه نفر قبلی نقشی نداشته بود. حکم علیسرا نپذیرفتند و صبر کردند تا رسول خداصآمد موضوع را به عرض ایشان رساندند، حضرتصحکم علیسرا تأیید کرد [۱۰].

رسول خداصراجع به علم علیسفرمود: «اقضی امتی علی». «درمیان امت من علی در قضاوت از همه عالمتر است» [۱۱].

و از جمله قضاوت‌های او که دلالت بر هوش و ذکاوت وی می‌کند این است که: دو نفر با هم نهار می‌خوردند، یکی از آنان پنج قرص نان و دیگری سه قرص نان داشت، شخصی آمد و اجازه گرفت که از نان آنان بخورد، به او اجازه دادند و هر سه به طور مساوی نان خوردند. چون سیر شدند مردی که به آنان ملحق شده بود هشت درهم به آنان داد، در تقسیم آن دچار اختلاف شدند. اولی که پنج نان داشت گفت: پنج درهم از آن من است و سه درهم از آن تو. دومی گفت: خیر، آن را به طور مساوی تقسیم می‌کنیم. لذا به نزد علیسآمدند تا میانشان حکم کند. علیسبه مردی که سه قرص نان داشت رو کرد و گفت: رأی رفیقت را بپذیر؛ اما وی نپذیرفت و گفت: من خواهان حقم. علیسگفت: پس در این صورت حق تو یک درهم است و حق او هفت درهم!.

مرد گفت: امیر المؤمنین چگونه چنین می‌شود؟!.

علیسگفت: اگر هر نان را سه قسمت کنیم هشت نان می‌شود ۲۴ قسمت. در این صورت دوستت پانزده تکه نان داشته و تو نه تکه. و چون به طور مساوی نان خورده‌اید پس هر یک از شما هشت تکه نان خورده است، بنابراین، از سهم تو یک تکه‌ی و از سهم دوستت هفت تکه باقی مانده است، نفر سوم که هشت تکه نان خورده هفت تکه آن متعلق به دوست تو است و یک تکه‌ی آن از آن تو.

مرد گفت: حال راضی شدم [۱۲].

در بسیاری از موارد صحابهشکسانی را که سؤال شرعی داشتند به علیسارجاع می‌دادند. اذینه بن عبدی گوید: به نزد عمرسرفتم و از او پرسیدم: هنگام حج عمره، لباس احرام را از کجا بر تن کنم؟ گفت: برو از علی سؤال کن [۱۳].

یکی از ام المؤمنین عایشه براجع به مسح بر خفین سؤال کرد. گفت: به نزد علی برو و از وی سؤال کن [۱۴].

۲- شجاعت علیس

علیسدر شجاعت در اوج کمال بود، در جنگ بدر آزمونی نیک داد، سه تن از پهلوانان مشرکین بنام عتبه بن ربیع، شیبه بن ربیعه و ولید بن عتبه برای جنگ تن به تن حریف طلبیدند. پیامبرصسه نفر از کسانی که همتای آنان بودند را روانه‌ی میدان کرد. عبیده بن حارثسبرای عتبه، حمزهسبرای شیبه و علیسبرای ولید. علی و حمزه حریفان خوبی را از پای در آوردند، اما عبید با عتبه به نبرد ادامه دادند و همدیگر را مجروح کردند، علی و حمزه ببه کمک عبید شتافتند و عتبه را به هلاکت رساندند [۱۵].

در جنگ احد نیز علیسقدرت خود را به نمایش گزارد و آزمونی مشهور داد، در آن جنگ پرچمدار سپاه کفر طلحه بن ابی طلحه را از پای در آورد، و آنگاه که مسلمانان [مشغول جمع آوری غنائم شدند و خالد بن ولید از پشت سر به آنان حمله نمود و] شکست خوردند، علیساز جمله کسانی بودکه همراه پیامبرصباقی ماند [۱۶]. و چون رسول خداصمجروح شد علیسآب می‌آورد و فاطمه بصورت خون آلود پدر را می‌شست.

بعد از جنگ احد، جنگ حمراء الاسد پیش آمد در این جنگ نیز علیسپرچمدار رسول خداصبود [۱۷].

اما در جنگ خندق یا احزاب علیسامتحانی قابل تحسین از خود به نمایش گزارد. عمرو بن عبدود پهلوان مشرکین از سپاه بیرون آمد و خطاب به مسلمانان گفت: آیا کسی از شما مبارزه می‌کند؟ علیسپیش آمد و گفت: ای عمرو تو با خدا عهد کرده‌ای که اگر کسی از قریش به تو پیشنهاد کند که در بین دو کار یکی را برگزینی حتماً یکی از آن دو را بپذیری و انجام دهی، عمرو گفت: آری. علیسگفت: پس من تو را دعوت می‌کنم که به خدا و رسول خدا و اسلام ایمان آوری. عمرو گفت: من نیازی به اسلام ندارم. علی گفت: پس تو را به مبارزه دعوت می‌کنم. عمرو گفت: ای برادرزاده، چرا؟ به خدا سوگند که نمی‌خواهم تو را بکشم! علیسگفت: اما به خدا سوگند که من دوست دارم تو را بکشم. عمرو از این سخن بر آشفت از اسب پائین جست و بر صورت اسب زد و آن را پی کرد، سپس به سوی علیسآمد، به دور هم چرخی زدند و به مبارزه پرداختند و [بالاخره به آن شیوه که معروف است] علیسعمرو را به هلاکت رساند. [۱۸].

در جنگ خیبر ابتدا فتح قلعه‌های یهود بر مسلمین دشوار آمد. تا اینکه پیامبرصفرمود: «لأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ، لَيْسَ بِفَرَّار» «فردا پرچم را به مردی می‌دهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و خیبر به دست او فتح خواهد شد، او اهل فرار و عقب‌نشینی نیست». سپس علی را فراخواند، علیسدر حالی که چشم درد داشت خدمت پیامبرصرسید، حضرتصآب دهان به چشم او مالید و بهبود یافت [۱۹].

پس به سوی خیبر حرکت کرد، چون به نزدیک قلعه‌ی خیبر رسید یهودیان قلعه بیرون آمدند و مبارزه کردند، مردی یهودی ضربه‌ای به علیسزد، سپر از دست علیسافتاد، لذا دری را که در کنار قلعه افتاده بود برداشت و با آن از خود دفاع کرد و هم چنان آن را در دست داشت و می‌جنگید تا اینکه خداوند بدست او خیبر را فتح کرد.

ابو رافع که در این جنگ همراه با علیسبود گوید: من و هفت نفر سعی کردیم که آن دری را که علی به عنوان سپر بدست گرفته بود جابجا کنیم اما موفق نشدیم [۲۰].

از ابن عباس بپرسیدند: آیا علی در جنگ صفین خود شخصاً نبرد کرد؟ [در حالی که شصت سال داشت] ابن عباس گفت: بخدا سوگند هیچ کسی را چون علی ندیدم که خود را به خطر اندازد، او را دیدم که بدون زره و کلاه خود و تنها با شمشیری که داشت به سراغ مردی که کاملاً زره پوشیده بود رفت و او را به هلاکت رساند [۲۱].

۳- پرهیزگاری و زهد علیس: روزی به عمر بن خطابسزمانی که خلیفه بود گفت: «ای امیر المؤمنین! اگر مایلی که به پیامبرصو ابوبکرسملحق شوی آرزویت را کوتاه کن، و همیشه اندکی گرسنه باش، ردا و بالاپوش کوتاه۲۲بپوش و پیراهن بلند برگزین و کفش‌هایت را وصله کن تا [با این نوع زندگی زاهدانه] به آن دو یار بپیوندی» [۲۳]این توصیه ما را به روح خلق و خوی او و راه و روشی که در زندگی دوست داشته است رهنمون می‌سازد. و همین گونه نیز در دوران خلافتش زیست، لباس خشن می‌پوشید و از استفاده از اموال مسلمین جداً پرهیز می‌کرد، ابو سعید ازدی گوید: علی را در بازار دیدم که می‌گفت: چه کسی پیراهن مناسبی دارد که آن را به سه درهم بفروشد؟ مردی گفت: من دارم. به نزد او رفت آن را پسندید و خرید و به تن کرد، دید که آستین آن بلند است گفت: آن را برایم کوتاه کنید.

شخصی وی را سرزنش کرد که چرا لباس ارزان قیمت می‌پوشی؟ گفت: تو را به لباس من چه کار؟ این لباس از تکبر بدور است. شایسته است که هر مسلمانی از او پیروی کند.

مردی در یکی از روزهای سرد بر علیسوارد شد، دید که از سرما به خود می‌لرزد در حالی که پتوئی کهنه به خود پیچیده است. گفت: یا امیر المؤمنین! خداوند در این اموالی که در اختیارت نهاده است، حقی برای شما و خانواده‌ات قرار داده است، و تو با خود این چنین می‌کنی؟ علیسگفت: من از اموال شما چیزی را کم نخواهم کرد، این پتوئی است که با خود از مدینه آورده‌ام.

توصیف علیساز زبان ضرار صدائی: بهترین حسن ختام در بحث از اخلاق علیسو جنبه‌های عظمت او روایتی است که دولابی نقل کرده است که معاویه به ضرار صدائی گفت: ای ضرار علی را برای ما توصیف کن – این موضوع بعد از به شهادت رسیدن علیسبود – ضرار گفت: خیر، او را توصیف کن. ضرار گفت: به خدا سوگند علیسدور اندیشی نادر بود، مردی نیرومند که سخنش حجت بود و عادلانه قضاوت می‌کرد، علمش فراوان و خردش بسیار، از دنیا و خوشی‌های آن دوری می‌جست، و به خلوت و تنهائی شب مأنوس بود و بسیار می‌گریست و اندیشه می‌کرد و افسوس می‌خورد و با خود سخن می‌گفت. لباسی را می‌پسندید که کوتاه بود و غذائی را دوست داشت که ساده بود، در جمع ما چون یکی از ما بود، هر گاه به نزد وی می‌رفتیم به نزدیکمان می‌آمد و هر گاه از او سؤال می‌کردیم پاسخ می‌داد و چون خبری را جویامی‌شدیم ما را با خبر می‌ساخت، به خدا سوگند با وجود اینکه با ما این چنین نزدیک و دوست بود اما از هیبتش قادر به سخن گفتن با او نبودیم، هر گاه تبسم می‌کرد دندان‌هایش چون رشته‌ای از مروارید بود، اهل تدین را گرامی می‌داشت و با بینوایان هم نشین می‌شد، قوی در امر ناحق خود به او امیدی نداشت و ناتوان از عدل او ناامید نمی‌شد. خدا گواه است: چند بار او را دیدم – آنگاه که سیاهی شب همه جا را فرا می‌گرفت و ستاره‌ها ناپدید می‌شدند – به محراب می‌رفت و در حالی که محاسنش را در دست می‌گرفت، چون مارگزیده به خود می‌پیچید و چون دردمند می‌گریست و می‌گفت: ای دنیا برو دیگری را بفریب! آیا تو خود را بر من عرضه کرده‌ای یا در کمین من هستی؟ هیهات هیهات! ای دنیا من تو را سه طلاقه داده‌ام و راه بازگشت و رجوع نیست، ای دنیا! عمرت کوتاه و مجلست حقیر و ارزشت ناچیز است. آه. آه. از کم بودن توشه، و وحشت و طولانی بودن راه.

معاویهسگریست و گفت: خدا ابو الحسن را رحمت کند، به خدا سوگند این چنین بود، ای ضرار غمت از فقدان او چگونه است؟

ضرار گفت: چون غم آن کسی است که یکی از کسانی را که در پناه اوست سر ببرند، که نه اشکش بند آید و نه از غمش کاسته شود [۲۴].

درود و رحمت خدا بر او باد و او را پاداش نیک عطا کند، و به ما توفیق دهد که از سیره و روش آن بزرگوار درس آموزیم و عبرت گیریم.

[۱۰] امام احمد آن را در مناقب روایت کرده است. ر ک: الریاض النضرة: ۲/۱۹۹. [۱۱] امام احمد در مصابیح آن را روایت کرده است. ر ک: الریاض النضرة: ۲/۱۹۸. [۱۲] الریاض: ۲/۱۹۹. [۱۳] آن را ابن عبدالبر از اذینه بن مسلمة العبدی روایت کرده است. [۱۴] مسلم: ۱/۱۶۰ چاپ دارالطباعة العامرة سال ۱۳۲۹ هجری. [۱۵] سیره‌ی ابن هشام: ۲/۶۲۵. [۱۶] سیره‌ی ابن هشام: ۳/۱۲۷ و ۳۰ و ۸۰ [در جنگ احد چون پیامبرصمجروح شد و قریش در صدد بود که او را به قتل برساند چهار نفر از صحابه که عبارت بودند از علی ابن ابی طالب، عمر بن خطاب، انس و ابودجانه مامور محافظت از رسول خداصشدند. ویرژیل گیورگیو در این مورد می‌نویسد: ابودجانه بر زمین افتاد و پس از چند دقیقه جان سپرد و بعد از او انس از پا در آمد، بعد از افتادن انس گارد مخصوص محمدصدو نفر شد یکی علی و دیگری عمر بن خطاب. سرتاپای علیساز خون ارغوانی بود و از همه جای او خون می‌چکید ولی محمدصرا ترک نکرد. عمر بن خطابسکه قامتی بلند و شانه‌هائی عریض داشت ضمن کارزار گاه نعره بر می‌آورد و برای تشجیع آن عده از مسلمین که می‌جنگیدند رجز می‌خواند. .... وقتی ابو عبیدهس، جراح قشون اسلام توانست خود را به علی ابن ابی طالبسبرساند و او را معاینه نمود مشاهده نمود که علیسهشتاد زخم برداشته است، گفت یا علی من باید از سر تا پای تو را ببینم و تو را به وسیله‌ی تخت روان به مدینه حمل کنم .... عمر بن خطابسدر جنگ احد بیست و یک زخم از شمشیر و نیزه خورد و سعد ابن ابی وقاصسدوازده زخم برداشت ..... مورخین اسلامی می‌نویسند که محمدصو مسلمین در جنگ احد شکست خوردند ... به عقیده‌ی من از نظر یک متخصص نظامی محمدصدر جنگ احد شکست نخورده است بلکه آزمایش ناگوار در آن جنگ برای محمدصپیش آمد. زیرا قشون قریش نه توانست قشون محمدصرا نابود کند و نه موفق شد که مدینه را اشغال نماید. ر ک: محمد پیغمبری که از نو باید شناخت – ص ۲۸۳، ۲۸۴، ۲۸۵، ۲۸۹ با تلخیص – مترجم. [۱۷] یک شبانه روز بعد از اینکه مسلمان‌ها (از احد) مراجعت کردند به رسولصخبر رسید که قشون مکه قصد مراجعت دارد. روحیه و ایمان رسولصآنقدر قوی بود که از دریافت خبر مراجعت قشون مکه نهراسید و به مسلمین گفت که برای جنگ از مدینه خارج گردند. تمام مسلمان‌هائی که در جنگ احد شرکت کردند از جمله مجروحین آن آماده حرکت گردیدند. عمر بن خطاب و سعد بن ابی وقاص با وجود جراحات شدید به راه افتادند ولی ابو عبیده پزشک جراح مسلمانان، از حرکت علی ابن ابی طالب جلوگیری کرد و گفت اگر علی راه بیفتد قبل از اینکه از کوچه‌های مدینه خارج گردد بر اثر جراحات شدیدی که بر او وارد آمده زندگی را بدرود خواهد گفت. محمدصبا قشون اسلام برای اینکه به پیشواز قشون ابوسفیان برود تا نقطه‌ای موسوم به صحراء الاسد (حمراء الاسد) رفت و قشون اسلام در آنجا برای پذیرفتن قشون مکه آماده شد. اما ابو سفیان که قصد داشت به مدینه برگردد دچار تردید گردید و عاقبت ترجیح داد که به مکه مراجعت نماید و مسلمین هم پس از اینکه مطمئن شدند که ابو سفیان مراجعت نخواهد کرد به مدینه برگشتند. نگاه: محمد پیغمبری که از نو باید شناخت ص ۲۹۲ – مترجم. [۱۸] سیره‌ی ابن هشام: ۳/۲۲۵. [۱۹] هیثمی – مجمع الزواید: ۹/۱۲۴. [۲۰] سیره‌ی ابن کثیر ۳/۳۵۹ و گوید: این روایت از نوع روایات مجهول و منقطع است. [۲۱] الریاض النضرة: ۲/۲۲۵. [۲۲. - در آن زمان پوشیدن بالاپوش بلند نشانه‌ی اشرافیت و تکبر و بزرگی بود. مترجم. [۲۳] الریاض النضرة: ۲/۱۹۷. [۲۴] الریاض النضرة: ۳/۲۱۲-۲۱۳، و می‌گوید: دولابی و ابو عمرو مؤلف الصفوة آن را روایت کرده‌اند همچنین ابو نعیم در الحلیة: ۱/۸۴ و اندکی به متن اضافه کردیم بدوناینکه به آن اضافات اشاره نماید.