حدیث بیست و سوم
عن أبي مالكٍ - الحارثِ بنِ عاصمٍ- الأشْعَرِيِّ س، قالَ: قالَ رسولُ اللهِ ص:
«الطُّـهُورُ شَطْرُ الإِيمَانِ، وَالْحَمْدُ للهِ تَمْلأَُ الْمِيزَانَ، وَسُبْحَانَ اللهِ وَالْحَمْدُ للهِ تَمْلأَُ مَا بَيْنَ السَّمَواتِ وَالأَرْضِ، وَالصَّلاَةُ نُورٌ، وَالصَّدَقَةُ بُرْهَانٌ، وَالصَّبْرُ ضِيَاءٌ، وَ الْقُرْآنُ حُجَّةٌ لَكَ أَوْ عَلَيْكَ، كُلُّ النَّاسِ يَغْدُو؛ فَبَائِعٌ نَفْسَهُ فَمُعْتِقُهَا أَوْمُوبِقُهَا».
(رواه مسلِمٌ)
ترجمه حديث:
از أبومالک حارث بن عاصم اشعری سروایت شده که رسول الله صفرمود: پاکیزگی نصف ایمان است، و الحمدلله و ستایش خدا ترازوی حسنات را پر میکند، و سبحان الله والحمدلله میان آسمان و زمین را پر میکنند، و نماز نور و روشنایی و صدقه دلیل ایمانداری و شکیبایی، فروغ و پرتو ایمان و قرآن دلیلی است به نفع تو یا مدرکی است به ضرر تو، همه مردم بامدادان به تلاش و سعی میآیند، پس هستند کسانی که خود را به خدا میفروشند و خود را آزاد میکنند، یا خود را در مقابل هوی و خلاف خدانمودن هلاک میکنند، این حدیث را مسلم روایت کرده است.
شرح حديث:
در فرموده حضرت ختمی مرتبت صدر حدیث بالا راهنماییهای فراوان است برای کسانی که دیده را بگشایند و حقایق را بفهمند، «الطُّـهُورُ شَطْرُ الإِيمَانِ» پاکیزگی نصف ایمان است، زیرا اخلاق بر دو قسم است: قسمی که پاکشدن از آنها از ایمانداری و قسمی که آراستگی به آنها از ایمانداری است، پس پاکیزگی و خود را پاکساختن از آلودگیها نصف ایمان است، و آراستگی به شایستگیها نصف دیگر ایمان است.
در حدیث دیگر آمده است: «الايمان نصفان: نصف شكر ونصف صبر» ایمان دو نیم است: نیمی سپاسگزاری است و نیمی شکیبایی.
ناملایماتی که در زندگی هست، مانند تهیدستی، صبر در برابر آن نصف ایمان است، و آنچه در زندگی برابر خواهش انسان باشد، مانند توانگری سپاسگزاری برآن نصف ایمان است.
در حقیقت دستور پاکیزگی و آراستگی از دستورهای مؤکد دین مبین اسلام است، و آراستن ظاهر و پاکساختن بدن به وسیله وضوء و آب دستی و غسل و آب تنی و بوخوشی و لباس پاک که در اسلام بسیار برآن تأکید شده است، و در هر فرصت و مناسبتی بر وضوء و یا غسل مندوب تأکید شده است، پاکساختن دندان و خوشبوکردن دهان با مسواکزدن و پاکساختن دستها به چیدن ناخن و اصلاح موی سر و روی و ستردن موی بغل و شرمگاه و استعمال سدر یعنی برگ «کنار» و صابون و پوشیدن لباس فاخر در عید و لباس سفید در بیشتر ایام و تعبیرکردن از آراستگی ظاهر به عنوان به جاآوردن حق نعمت یکی از دلایل آشکار است، زیرا اسلام به پاکیزگی اهمیت فراوان میدهد، و کافی است که انسان سیرت مطهره رسول اکرم را مطالعه نماید و از پاکی و خوشبویی و آراستگی ظاهر پیغمبر اسلام که نوعی از آراستگی باطن مکمل ایشان بوده است، مطالعه نماید تا بداند یکی از علل پیشرفت خارق العاده مسلمانان در صدر اسلام همین طهارت و پاکی از حیث ظاهر و باطن بوده است که در ظاهر مردانی آراسته و پاک و در باطن مردانی شایسته و پاکیزه و در ایمان کامل که از طهارت ظاهر و باطن سرچشمه میگیرد، مانند کوهی عظیم پابرجا و استوار بودهاند .
اما از حیث تفسیر لفظی کلمه طهور – به فتح طاء – به معنی بسیار پاک و به ضم طاء به معنی پاکیزگی و پاکی با دوربودن از ناپاکیها و پاکیزگی به طهارت از وضوء و غسل و غیره همه در زیر کلمه «طهور» داخل است، و عادتاً مقیدبودن به طهارات اسلامی آدمی را از کارهای ناروا که مایه شرمساری و از دستدادن اعتبار و شرف است، باز میدارد.
در روزهایی که انگلیس مقتدرترین کشورها بود و زندانهای بیشمارش پر از زندانیان بود، یکی از سیاستمدارانشان نوشته بود: در تمام زندانهای انگلیس یک زندانی که مقید به طهارت اسلامی باشد، ندیده است.
کلمه «شطر» به معنی نیم است، ولی لزومی ندارد که شطر و نصف به معنای نصف کامل و برابر با نصف دیگر باشد، زیرا در گفتار عرب آمده که: «نصف السنة سفر ونصفها حضر»نیمی از سال در سفر و نیمی از سال در حضر به سر میآورد، اگرچه دو برابر در سفر باشد و یک برابر در حضر و یا بالعکس.
چنانکه معروف است، کسی که سر رشتهداری کاری را متعهد شد، نیمی از مردم دشمن او و نیمی از مردم دوست او میشوند، و ممکن است دشمنانش بیشتر از دوستانش باشند، و ممکن است برعکس باشد. در حدیث است که علم فرایض نصف علم است، یعنی آگاهی از علم قسمت میراث نیمی از علم را تشکیل میدهد که علم یا تعلق به حیات و زندگی شخص دارد و یا به بعد از زندگی و پس از مرگ تعلق دارد، آنچه به پس از مرگ تعلق دارد و قسمت میراث است، نیمی از علم است.
گفتیم که «طهور» به معنی پاکیزگی است و آن شامل پاکیزگی ظاهری و باطنی است، بعضی منظور از «طهور» را وضوء دانسته و مؤلف این قول را نزدیکترین نظرها دانسته است، بازهم اشکالی ندارد، زیرا خدای عزوجل از اسرار عباداتش پیغمبر اکرم صرا بهتر واقف ساخته است. «وَالْحَمْدُ للهِ تَمْلأَُ الْمِيزَانَ» و ستایش خدا با گفتن «الْحَمْدُ للهِ» با فهم معنی آن ترازوی اعمال را پر میکند، زیرا در گفتن آن اثبات همه صفات پروردگار نهفته است، چون صفات بیمانند ذات پاک آفریدگار متعال را معترفبودن است که آدمی را به ستایش وادار میسازد، کسی که معترف به جمیع صفات پروردگار توانا باشد و در برابر آن صفات ستایش خدای متعال را به جا آورد، ثواب آن اگر مجسم شود، عظمتش به حدی است که ترازوی اعمال را با همه بزرگی که دارد، پر مینماید.
در خصوص ترازوی اعمال در روز قیامت آیات قرآن بسیار است، مانند ﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِينَ ٱلۡقِسۡطَ لِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾[الأنبیاء: ۴٧]. «و ترازوهای عدالت و دادگری کامل را برای روز قیامت میگذاریم». در دنیا هر حکمی در باره هر فردی بشود، ملاک آن ظاهر است و بر باطن کسی آگاهی حاصل نمیشود، ولی ترازوهای آخرت ظاهر و باطن هردو را آشکار میسازد، و در آنجاست که هموزن مورچه به حساب میآید و مقدار ذره به وزن میآید.
در حدیث صحیح هم ترازوی اعمال ثابت شده است، و هرکسی که سالمترین و بهترین اقوال را بخواهد، همانا اعتراف به میزان اعمال است، چنانکه آیات و احادیث دلالت برآن دارد، کسی که عقلش قاصر باشد و نتواند درک کند که اعمال هم در آخرت دارای جسم و صورت است، برای چنین کسانی هم پیشوایانی از معتزله هستند که حدیث و آیه را تأویل میکنند، به عقیده این که منظور از ترازو خود ترازو نیست، بلکه منظور از آن اجرای عدالت است، و آن هم به طوری که کارهای بسیار ریز و کموزن نیز به شمار آورده شود.
لفظ «موازین» در آیه به صیغه جمع بود، بعضی برآنند که صیغه جمع برای تفخیم و بزرگ جلوهدادن است، مثل این که در حال تعظیم هم صیغه جمع میآید، چنانکه در آیه ٩٩ سوره مؤمنون آمده است: ﴿رَبِّ ٱرۡجِعُونِ﴾[المؤمنون: ٩٩]. «ای پروردگار مرا باز گردانید». و بعضی از علماء معتقدند که میزان متعدد است به طوری که برای هرفردی میزان به خصوص است، «وَسُبْحَانَ اللهِ وَالْحَمْدُ للهِ تَمْلأَُ مَا بَيْنَ السَّمَواتِ وَالأَرْضِ» این دو کلمه «سُبْحَانَ اللهِ وَالْحَمْدُ للهِ» و یا این یک جمله «سُبْحَانَ اللهِ وَالْحَمْدُ للهِ» میان آسمان و زمین را پر میکنند، برای این که الحمد لله عبارت از ستایش خداست، در برابر صفات و زمین را پر میکنند، برای این که الحمد لله عبارت از ستایش خداست در برابر صفات کمال او، و سبحان الله تنزیه است و پاکدانستن خدا از آنچه شایسته او نباشد، پس سبحان الله برای سلب نقایص است و الحمد لله برای اثبات کمالات، و البته اثبات مقدم بر سلب است، و در بعضی از روایات «التسبيح نصف الـميـزان، والحمد لله تملؤه ولا إله إلا الله ليس لها دون الله حـجاب» سبحان الله گفتن نیمی از ترازوی اعمال را پر میکند و الحمدلله هم آن را پر میسازد و لا إله إلا الله هیچ مانعی از قبولشدن ندارد.
در حدیثی به روایت علی سآمده است: «الله اكبر ولا إله إلا الله» آسمان و زمین و میان آنها را پر میکند. و در مسند امام احمد: «ولا يثقل شي بسم الله الرحمن الرحيم» و هیچ چیز در ثواب به سنگینی «بسم الله الرحمن الرحيم» نمیآید، و به همین خاطر است که خدای توانا قرآن را به این کلمه آغاز فرمود، در آغاز هرکار و در ابتدای هر نشست و برخاست گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم» سنت است و همچنین صلوات بر پیغمبر ص.
«وَالصَّلاَةُ نُورٌ» نماز روشنایی است، قلب را صیقل میکند، دیده را روشنایی میبخشد، و از این جاست که در حدیث آمده است که حضرت رسول الله میفرماید: «وجعلت قرة عيني في الصلاة» و روشنی چشم من در نماز است، در حقیقت نماز مایه آسایش روح و چیرگی بر غم و اندوه است. در حدیث آمده که حضرت رسول الله صمیفرمود: «يا بلال» أقم الصلاة وأرحنا بها» ای بلال! اقامه نماز بگو تا در نماز شویم و آسایش یابیم.
در مسند امام احمد و صحیح ابن حبان از پیغمبر روایت شده که فرمود: «من حافظ عليها، كانت له نورا وبرهانا ونجاة يوم القيامة» کسی که بر نمازهای پنچگانه محافظت نماید، برای او روشنایی و دلیل ایمانداری و وسیله رهایی از عذاب خواهد بود. و در حدیث آمده است: «كان ص إذا حزبه أمر، فزع إلي الصلاة» عادت حضرت رسول صاین بود که چون کاری او را نگران میساخت و یا مشکلی پیش میآمد، به نماز پناه میبرد و از خدای توانا استمداد میفرمود و چیزی نمیگذشت که مشکل مانند آب آسان میشد، این امر پناهبردن به نماز و روآوردن به خدا، چارهخواستن از او تعالی، شیوه هریک از عرفا و دانشمندان بوده است، حتی ابوعلی سینا میگوید: هرگاه در درمان بیماری فرو میماندم، وضو میساختم و به سوی مسجد جامع روان میشدم و در آنجا نماز میخواندم و چاره کار را از خدای تعالی میخواستم و دیری نمیگذشت که درمان بر من آسان میشد. دانشمندان بسیار در سیرتشان نوشتهاند که هرگاه مسألهای لاینحل میشد، از طریق وضو و رویآوردن به مسجد و نماز و چارهخواستن از خدای تعالی آن را به زودی حل میکردند.
خلاصه آنهاییکه اهل بصیرت هستند و ایمان در دلشان زنده است هرگاه در برابر کاری عاجز ماندند، رو به خدا میآورند و از او چاره میخواهند و عادت دیری نمیگذرد که از نومیدی رهایی مییابند و چاره کارشان میشود.
«وَالصَّدَقَةُ بُرْهَانٌ» و صدقهدادن و کارهای خیر انجامدادن و کمک به مستمندان دلیل ایمانداری است؛ زیرا هر معاملهای که ده یک فایده دربر داشته باشد، هیچ کاسبی از آن روگردان نخواهد شد، پس موقعی که در برابر یک ریال صدقه خدای توانا وعده هفتصد برابر و بیشتر دادهاند، چگونه ممکن است شخص باایمان از این همه فایده روگردان شود؟.
در حدیث آمده که حضرت رسول فرمود: «ما نقصت صدقه من مال» صدقه از مال کسی کم نخواهد کرد، با این حال صدقه و کمک به مستحقان مایه خوشنودی خدا و دعای خیر مستمندان و جلوگیری از پیشآمدهای ناگوار است.
در حدیث است: «صنائع المعروف تقي مصارع السوء» کارهای خوب از پیشآمدها و زمینافتادنهای بد جلوگیری میکند، و نیز در حدیثی دیگر هست: «داووا مرضاكم بالصدقة» بیمارانتان را با صدقه درمان کنید.
یکی از دانشمندان میگوید: فرزندم بیمار شد تا این که پزشکان از درمان او فرو ماندند و یک روز اظهار کردن که بیش از این از ما کاری ساخته نیست، من با این ترتیب احساس کردم که پزشکان میخواهند به من بفهمانند که از درمان گذشته و مرگش حتمی است، با این که پیداست چه حالی داشتم، از خانه بدر شدم، در خارج از خانه به خاطرم آمد که حضرت رسول الله صفرموده است: بیماران خود را به صدقه درمان کنید، من به خاطرم گذشت که امروز این فرمایش پیامبر را میآزمایم، اگر صحیح بود که همیشه برایم درس عبرتی است، و اگر صحیح نبود مقداری صدقه میدهم، چندان تفاوتی در مصرف روانهام نخواهد داشت، آنگاه به خاطر آوردم که چه کسانی فی الواقع مستحق هستند، رفتم و به ایشان صدقهای رساندم، در مراجعت با کمال تعجب دیدم وضع فرزندم بهبود یافته است، چشمش باز است و سخن میگوید و از آن به بعد حالش رو به بهبود رفت و کم کم شفا یافت.
چقدر افراد عیال بار هستند که با درآمدی بسیار اندک چند نفر عایله دارند و مجبورند روزی دوبار با نان خشک و خالی بسازند، هنگام شام جیغ و ناراحتی فرزندان را سرباز با گرسنگی به خوابرفتن خود سازند.
در محیطهایی که فشار فقر و تهیدستی زیاد است، کسی که نخواهد از راه کمک به مستمندان جلوی بلا را بگیرد، محال است از طریق پزشک و دوا تنها به شفا بهبودی برسد.
روزگاری که آداب اسلامی رایج بود و صدقات و خیرات به وفور موجود بود، صفای اجتماع و آرامش و دل شادی نیز فراوان بود، از روزی که مظاهر تمدن غرب و بخل مخصوص فرنگیان مرسوم شد، شخصی تندرست به تمام معنی را نمیتوان یافت، گمان نمیبرم هیچ زمانی مانند این دوره دوره وانسفایی بوده باشد که نه خویشی و قرابت در دلهای سنگدلان اثر دارد و نه دیدن افتادگان و بیچارگان.
«وَالصَّبْرُ ضِيَاءٌ» و شکیبایی روشنایی است، روشنایی و زیور مردان بلندنام است. در حدیث آمده: «ما أعطي عبد عطاء خيرا ولا أوسع من الصبر» هیچ هدیه ای بهتر و گشایش بخشتر از شکیبایی به کسی داده نشد، در کلام الله مجید در آیۀ ۱۵۳ سورۀ بقره آمده است: ﴿وَٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ﴾[البقرة: ۱۵۳]. «از صبر و نماز کمک بجویید».
صبر بر سه نوع است: صبر بر طاعت خدای تعالی و صبر از گناهان و صبر در برابر تقدیر و سرنوشت، ساختن با زمانه برای بلند همتان جز از راه صبر میسر نیست، مهمترین انواع صبر همانا صبر در طاعت و صبر از گناه است که هیچگاه در برابر خواهش نفس خود را به نافرمانی خدای تعالی و عواقب آن دجار نسازد، روزهداری که فضایل آن بسیار است، از این جهت است که شعبهای از صبر است، و روزهدار از بام تا شام از شهوت و خوراک و آب خودداری میکند و صبر مینماید.
حضرت رسول صبر را نور نامید، زیرا شخص شکیبا برای گرفتن راه راست به وسیله صبر از نور حق استفاده مینماید و در مواردی که اضطراب و پریشانی افکار پیش میآید، از برکت صبر توفیق بر راه راست مییابد، و نظر به این که از راه صبر طرق اعمال و عواقب آنها را میاندیشد، همیشه کارهایش بر پایه راستی و درستی قرار میگیرد.
در معنی صبر نزد عرفا عبارتی است که لُبِّ آنها یکی است، و آن پایداری بر کتاب و سنت است، و در بلایا و مصایب ادب را نگهداشتن و هیچگاه بر تقدیر زبان اعتراضنگشودن. کلمه ضیاء عبارت از هر روشنایی است که حرارت به همراه دارد، مانند روشنایی خورشید، و نور عبارت از هر روشنایی است که حرارت همراه نیاورد و لذتبخش باشد، مانند روشنایی ماه. و معلوم است که روشنایی ماه از خورشید است، زیرا در قرآن آیۀ ۵ سورۀ یونس آمده است: ﴿هُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ ٱلشَّمۡسَ ضِيَآءٗ وَٱلۡقَمَرَ نُورٗا﴾[یونس: ۵]. «اوست خدایی که خورشید را روشناییبخش و حرارتافزا ساخت و ماه را روشنی داد».
بنابراین، صبر اصل نماز است، زیرا نماز مانند هر عبادت دیگری نیازمند صبر بر مواظبت آن میباشد، و از جهت دیگر صبر همیشه در برابر ناملایمات و فشار آن همراه با سوزش و ناراحتی است، در حالی که نماز چنان که گفتیم، آسایش خاطر و روآوردن به درگاه خدا و لذت مناجات را همراه دارد، این است که نماز را نور و صبر را ضیاء نامید.
شارع مقدس در جستن کامیابی و نیکبختی دو جهان به کمکجستن از صبر و نماز هردو دستور داد: «وَ الْقُرْآنُ حُجَّةٌ لَكَ أَوْ عَلَيْكَ» و قرآن دلیل و گواهی به نفع تو است، اگر آن را به کار ببری و گواه دلیل به ضرر تو است، اگر برخلاف آن رفتار کنی. خداوند فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا خَسَارٗا﴾[الإسراء: ۸۲]. «و فرود میآوریم از قرآن آنچه بهبود و رحمت برای مؤمنان باشد و نیفزاید ستمگران را مگر زیانکاری». قرآن شفای روانها و رحمت دلها و راهنمای عقلها و روشنایی بخش مغزها و بهبودی بخش سینههاست.
در حدیث دیگر حضرت رسول الله صفرمود: «القرآن شافع مشفع وماحل مصدق. من قدمه أمامه، قاده إلي الجنة ومن جعله وراءه دفع في قفاه إلي النار» قرآن شفاعتخواهی است که شفاعت او قبول شده، و چارهسازی است تصدیق شده، کسی که قرآن را روبروی خود قرار داد، او را به بهشت رهبری میکند و میرساند، و کسی که او را پشت سر خود قرار داد، او را به دوزخ میرساند.
در حقیقت این کتاب چه گهرهای شاهواری دربر دارد و چه بندهای گرانبها که عرضه مینماید و چه راههای راست و روشن که در پیش آدمی قرار میدهد، مؤمنان هیچگاه از آن سیر نمیشوند و هیچ موقع از فرمان او سرپیچی نمیکنند، در گور و گردنههای قیامت رهاییبخش و یاریدهنده است و در اوقات فراغت، همدمی غمگسار و مهرگستر گردد، افسوس که اهل قرآن چهره در نقاب خاک کشیدند و عمل به قرآن از سینههای مردان، به درون کتابها انتقال یافت.
«كُلُّ النَّاسِ يَغْدُو» همه مردم چون بامداد شود، از خانه بیرون میروند و به تلاش و کوشش میپردازند و همه با شتاب و سرعت برای به دستآوردن مقاصد خود میکوشند. «فَبَائِعٌ نَفْسَهُ فَمُعْتِقُهَا» پس کسی است که خود را به خدا میفروشد و خود را آزاد میکند، خود را از بردگی گناهان آزاد میسازد و از گرفتارشدن در عواقب گناهان از خشم خدا و عقاب شدید او خود را میرهاند.
ابوبکر بن عیاش گوید: موقعی که جوان بودم مردی به من گفت: بکوش تا آنجا که میتوانی تا در دنیا از بردهشدن در آخرت خود را برهانی؛ زیرا کسی که در آخرت بندی و اسیر و برده و ذلیل شد، رهایی نخواهد یافت. قسم به خدا! این گفته را هیچگاه فراموش نکرده ام.
حسن بصری میگوید: مؤمن در دنیا مانند اسیر است، هیچگاه ایمن ننشیند و برای نیکبختی خود از هیچ کار خیری فروگذاری نکند و بداند که ایمنی نیست، مگر روزی که خدا را دیدار کند و آن روز پس از مرگ است. او گفت: ای آدمیزاده! مردم همه به سوی سودجویی و استفاده روانند، کجا میتوانی مانند خود را به دست آوری؟ بکوش تا خودت استفاده کنی، زیرا هرگز مانند خودت را نخواهی یافت، یعنی اگر تمام دنیا را به دست آوری و نتوانی خود را نیکبخت سازی، وقتی که خودت به کیفر گناهان در دل دوزخ جای گرفتی، هیچیک از فایدههای زودگذر دنیا به کار نمیآید.
در صحیح مسلم آمده است که روزی حضرت رسول الله صقریش را به سوی دینداری دعوت کرد و فرمود: «أی بنی هاشم! أی بنی عبدالمطلب»! خود را از آتش دوزخ برهانید. ای فاطمه! خودت را از آتش برهان». همچنین در صحیح بخاری چیزی مانند همین معنی هست، و در صحیح بخاری و مسلم آمده که وقتی این آیه: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ﴾[الشعراء: ۲۱۴]. نازل شد، حضرت این دعوت را فرمود، در حقیقت جمله «خودت را برهان» یعنی به چه کسی مهر میورزی که از خودت برایت بهتر باشد؟ خوبی را از خودت آغاز کن، اگر به خودت رحم نکردی و با آلودگیها خودت را باختی، همان مثال معروف صدق میکند که بعد از من جهان را آب گیرد.
در قرآن: ﴿إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِيهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ﴾[الزمر: ۱۵].آمده است: «زیانکاران واقعی مردمی هستند که به خود و بستگانشان در روز قیامت زیان رساندهاند» یعنی هم خود را باختند و هم بستگانشان را. کسی که خود و بستگانش را از دست داد و به آتش ابدی گرفتار شد، خسارتی بسیار زیانمند متحمل شده است.
«أَوْمُوبِقُهَا»یا کسی که خود را به شهوتها و گناهان میفروشد و در آتش و عقاب خدای تعالی خود را گرفتار و هلاک میسازد، اما اختلاف است در این که الحمد لله همه ترازوی اعمال را پر میسازد، و سبحان الله نصف میزان را، و لا إله إلا الله میان آسمان و زمین را پر میکند، در حقیقت هریک از اینها همین ثواب را دارد. منتها به حسب اشخاص فرق میکند، چنانکه کسی از نماز خود همهاش را دارد، و کسی از نماز خود صد یک آن را دارد، کسی که به تنهایی نماز میخواند یک فضیلت دارد، و کسی که با جماعت میخواند بیست و هفت درجه فضیلت دارد، گاهی یاد خدا به دل و زبان و اخلاص است، و گاهی با دل غافل و تن ناپاک و زبان بیزبان، و اینها باهم خیلی فرق دارند.
از سلف و پیشینیان کسانی در روز هزار بار تسبیح میکردند، و کسانی چندین بار هموزن خود مال، و کسانی همه ما یملک خود را در راه خیر برای فداء و سربهای خود صرف میکردند. خداوند متعال ما و شما و همه مسلمانان را برآنچه مایه خوشنودی است توفیق دهد، و سبحان الله، والحمدلله، ولا إله إلا الله والله اکبر. اگر در فضیلت آن همین یک مورد که باقیات صالحاتند، باشد، کافی است. خداوند فرماید: ﴿وَٱلۡبَٰقِيَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُ خَيۡرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابٗا وَخَيۡرٌ أَمَلٗا﴾[الکهف: ۴۶]. «باقیات صالحات نزد پروردگارت هم از حیث ثواب و هم امیدواری بهتر است».
ابومالک: نام او از بین ده نام که برای او یاد شده همانا «حارث بن عاصم اشعری» است، پیشوایان حدیث مانند مسلم و ابوداوود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه احادیثی را که او از رسول الله صروایت نموده در صحاح خود آوردهاند. بزرگان صحابه مانند جابر بن عبدالله از او روایت کردهاند. ابومالک أشعری و معاذ و ابوعبیده و شرحبیل همه در زمان خلافت امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب شدر یک روز به مرض طاعون درگذشتهاند، بوجزاهم عن الإسلام خیرا.