ادعای اهل تأویل مبنی بر این که آنان در پی علمای اصول گام بر میدارند
اهل تأویل و تحریف میگویند: به تحقیق منهج و خط مشی ما که بر طبق آن عمل میکنیم و آن را پیمودهایم بسیاری از اهل علم از اهل فقه و اصول برحسب آن عمل نمودهاند، منظورشان اهل اصول فقه و اصول دین است، همانا آن علماء تأویل را اینگونه تعریف کردهاند: تأویل یعنی: منصرف کردن لفظ از معنی راجح آن به معنی مرجوحش به خاطر دلیلی که به آن ارتباط دارد.
و جواب ما به آنان از چندین جهت میباشد:
یک: به راستی این تعریف برای تأویل تعریفی اصطلاحیست از جانب جماعتی از علماء متأخر، و همان تأویلی نیست که در قرآن و سنت آمده است، که قبلاً بیان آن گذشت.
پس حمل کردن تأویلی که نصوص آن را آوردهاند بر این معنی اصطلاحی جدید جایز نمیباشد، بلکه الفاظ بر آنچه عرب از سخن خود درک میکنند حمل خواهند شد، و هیچ یک از یاران پیامبر و نسلهای بعدی از قرون برتر تأویل را بدین گونه نفهمیدهاند.
شیخ الإسلام ابن تیمیه/میفرماید: «تأویل در اصطلاح بسیاری از علماء متأخر همان منصرف کردن لفظ از معنی راجح به سوی معنی مرجوح است به خاطر دلیلی که بدان مرتبط میباشد، پس معنی لفظ آن معنی موافق آن نیست به خاطر دلیلی ظاهری که بنابر اصطلاحی، آنان باید تأویل داشته باشد، و گمان بردهاند که مقصود خداوند تبارک و تعالی به لفظ تأویل همان است که آنان میگویند، و برای نصوص تأویلی وجود دارد که مخالف مدلول ظاهریش است که آن را جز خداوند نمیداند و تأویل کنندگان نیز بدان آگاهی ندارند». [مجموع فتاوی شیخ الإسلام ۵/۳۵. و نیز مراجعه کن به: ۳/۵۵،۶٧ از مجموع فتاوی نگاه شرح العقیدة الطحاویة ص ۲۳۵].
و در جایی دیگر بعد از ذکر این نوع از تأویل فرموده: «نامزد کردن این نوع را به تأویل در عرف سلف وجود نداشته است، و این نوع را تنها دستهای از علمای متأخر، آنانی که دور علم فقه و اصول فقه و کلام میچرخند تأویل نام نهادهاند» [مجموع فتاوی شیخ الإسلام: ۴/۶٩].
و لازم است ما در اینجا آگاه باشیم که حمل کردن الفاظ بر معنیهای اصطلاحی جدید راهیست بس خطرناک که به تحریف نصوص میانجامد، و درخشندگی آنها را میپوشاند، و به راستی بعضی از کسانی که به اسلام نیز انتساب دارند در این التزام خطیر غرق گشتهاند، غزالی در کتابهایش که آنان را «المضنون بها علی غیر أهلها»نامیده، لفظ (لوح محفوظ) را به نفس زکیه و لفظ (قلم) را به عقل اول تفسیر نموده است.
و همچنین لفظ: (ملكوت وجبروت والملك)را عبارت از نفس و عقل قرار میدهد. و شفاعت نزد وی: بخششی است که از جانب شفاعت کننده به مستدعی شفاعت عطا میشود با اینکه شفاعت کننده آن را نداند.
و قدیم نزد دانشمندان کلام عبارتست از چیزی که تا به حال هیچ وقت زایل نشده باشد، یا چیزی که غیر خودش در وجود بروی سبقت نداشته باشد، اگر خود وی نیز به عدم و نیستی مسبوق نباشد.
(و اما قدیم در لغت پیامبرصآن لغتی که قرآن آن را آورده است به معنی خلاف تازه و غیر جدید است و لو مسبوق باشد به غیر خود) مانند فرمودۀ خداوند: ﴿وَٱلۡقَمَرَ قَدَّرۡنَٰهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ كَٱلۡعُرۡجُونِ ٱلۡقَدِيمِ ٣٩﴾[یس: ۳٩].
«به صورت ته ماندهی کهنهی خوشه خرما بر درخت در میآید (قوسی شکل و زرد رنگ)».
و نیز درباره برادران یوسف میگوید: ﴿تَٱللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَٰلِكَ ٱلۡقَدِيمِ ٩٥﴾[یوسف: ٩۵].
«به خدا سوگند تو هنوز در گمراهی گذشتهات هستی».
[مجموع فتاوی شیخ الإسلام: ۱/۲۴۵].
و به راستی آنان در این به اشتباه رفتهاند که لفظ قرآنی را بر معنی اصطلاحی حمل کردهاند نه بر آن معنی که عرب از کلام خود فهم میکنند.
دلیل سوم: بسیاری از چیزهایی که کسانی که مسیر تأویل را پیمودهاند آن را تأویل نمودهاند، نصوصی است که تأویل آنها جایز نمیباشد، چه مجاز و تأویل در مورد چیزهایی که نصی دربارهاش موجود باشد داخل نمیشوند، و تنها در ظاهری که برای آن احتمال میرود دخیلند.
و نص بودن لفظ با دو چیز شناخته میشود:
یک: اینکه واژه، احتمال غیر معنی خاص وضعیاش را نداشته باشد. مانند: عشره (= ۱۰).
دوم: واژهای را که در تمام موارد به یک شیوه به کار برده باشند پس در معنی خود نص است و تأویل و مجاز را نمیپذیرد، اگر هم تصور شود که تأویل یا مجاز آن به ذهن بعضی افراد خواهد رسید، و این معنی به منزلۀ خبر متواتری میگردد (که بصورت کلی) احتمال دروغ از آن نمیرود، و لو اینکه به ذهن هر فردی از آن افراد (بطور خصوصی) خطور نماید، و این عصمتی است نافع، که شما را بر نادرست بودن بسیاری از تأویلاتی که در سمعیات انجام گرفته راهنمائی میکند، سمعیاتی که پی در پی در معنی ظاهریشان استعمال شدهاند، و تأویل آنها در این حالت اشتباه است، چه اکیداً تأویل تنها هنگامی به خاطر ظاهرشان انجام میگیرد که به صورتی شاذ مخالف غیر خود از سمعیات باشند، پس نیازمند تأویل میشوند تا میان آنها توافق حاصل گردد، اما اگر همچنان تمام آنها بر یک منوال به کار رفته باشند، بمثابۀ نص و یا قویتر نیز میگردد، و تأویلشان برای نصوص اهل فقه و اصول هم راضی نیستند، چه آنان برای صحت تأویل نزد خودشان شرطهایی وضع نمودهاند، پس اگر این شروط در آن موجود نباشد و یا فاقد شرطی از شروط وضع شده بود تأویل فاسد میشود، و صاحب تأویل، نصوص را بازیچه قرار داده است.