کلیدهای سعادت

«لا إله إلا الله» کلید بهشت

«لا إله إلا الله» کلید بهشت

به درستی که بزرگترین کلیدها و پرمنفعت‌ترین آن‌ها کلمۀ توحید «لا إله إلا الله» است، و این کلمه نهایت منت خداوند و کلید بهشت است و بر آن تمام امور استوار است، اساس و بنیاد امور خیر است، امام احمد/در کتاب مسندش از حضرت معاذ بن جبلسروایت کرده است که رسول اکرمجفرمودند:

«مَفَاتِيحُ الْجَنَّةِ شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ».

«کلیدهای جنت گواهی کلمۀ «لا إله إلا الله»است» [۶].

ابونعیم/از انسسروایت کرده است که

«قَالَ أَعْرَابِي: يَا رَسُول اللّه! مَا مُفْتَاحُ الْجَنَّةَ؟ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ».

«یک بادیه‌نشین از رسول اکرم جپرسید: ای رسول خدا! کلید بهشت چیست؟ فرمود: «لا إله إلا الله» [٧].

این دو حدیث اگرچه در سندشان ضعیف است، ولی معنای‌شان ثابت و صحیح است و هیچ شکی در آن نیست، نصوص زیادی از کتاب و سنت این را تأیید می‌کند.

از آن جمله حدیثی که در صحیح مسلم از حضرت عمر بن خطابسروایت شده است، در همین معنا است:

«قال رسول الله صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّم: مَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ يَتَوَضَّأُ فَيُبْلِغُ -أَوْ فَيُسْبِغُ- الْوُضُوءَ ثُمَّ يَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ الثَّمَانِيَةُ يَدْخُلُ مِنْ أَيِّهَا شَاءَ».

«هریک از شما که وضو می‌گیرد و سپس وضو را کامل می‌کند و بعد از آن می‌گوید: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ»برای او درهای هشت‌گانۀ بهشت باز می‌شود، از هرکدام که بخواهد می‌تواند داخل شود».

پس این دلیل صحیح و صریحی است بر این که درهای هشت‌گانۀ بهشت با توحید و شهادت «لا إله إلا الله»باز می‌شود، و کسانی که عقیده به توحید نداشته باشند، حال‌شان به همان صورتی است که خداوند فرموده است:

﴿لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِي سَمِّ ٱلۡخِيَاطِۚ[الأعراف: ۴۰].

«درهای آسمان بر روی آن‌ها باز نمی‌گردد (و خودشان بی‌ارج و اعمال‌شان بی‌ارزش می‌ماند) و به بهشت وارد نمی‌شوند، مگر این که شتر از سوراخ سوزن خیاطی بگذرد (که به هیچ وجه امکان ندارد ولذا ایشان هرگز به بهشت داخل نمی‌گردند)».

[۶] مسند احمد شماره ۲۲۱۰۲. [٧] حادی الارواح از ابن قیم، ص ٩٩.