منات - نقد و بررسی واقعه غدیر خم

علمداری علی در بیشتر جنگ‌ها

علمداری علی در بیشتر جنگ‌ها

حتی در زمان فعلی هم اگر کسی از هر خانواده چند نفر را کشته باشد امنیت جانی ندارد چه برسد به قبایل بدوی در عصر جاهلیت. [۲۸]دقیقاً به همین دلیل، پیامبرصدر انتها می‌فرماید: خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن باش با هر که با او دشمن است.

- سن پایین حضرت علی÷(۳۳ سال) و احترامی که فرهنگ عرب به افراد مسن داشته است.

- جلوگیری از درگیری بین بنی‌هاشم با سایر تیره‌ها به خصوص بنی امیه.

- سرمشق قرار دادن حضرت علی÷برای سایر مسلمین در رفتار و کردار.

- امضاء فضایل و ارزش‌های والای حضرت علی÷طی ۲۳ سال تا آن لحظه.

پیامبرصفرموده‌اند: «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق». در اینجا موقعیت بسیار به جا و مناسبی بوده که از خدمات ۲۳ ساله حضرت علی÷قدردانی شود.

- پیامبر اکرمصدر حدیث موثقی فرموده‌اند: هر آنچه از من به شما میرسد را با قرآن محک بزنید، اگر موافق قرآن بود آنرا قبول کنید و اگر مخالف بود رد کنید. اکنون مشکل شیعه و اهل سنت در این است که: آیا کلمه مولی، معنی دوست می‌دهد یا معنی والی و حاکم و خلیفه و جانشین رسول الله؟ ما می‌دانیم که حضرت علی÷داماد پیامبرصو پسرعموی او و از قبیله بنی‌هاشم بوده است. و به عقیده شیعه در قرآن می‌خوانیم: ای پیامبر بگو من از شما پاداش و اجری نمی‌خواهم جز دوستی و مودت و مهربانی با خاندانم. اگر کلمه مولی را با این آیه تطبیق دهیم غیر از وجوب دوستی و اظهار محبت نسبت به علی، به معنای دیگری دست پیدا نمی‌کنیم. دقت کنید که درخواست اجر و پاداش باید در انتهای کار باشد و ما می‌دانیم که پیامبر اکرم ۷۰ روز پس از این واقعه رحلت فرمودند، پس درخواست دوستی با علی به عنوان نماینده بنی‌هاشم و اهل بیت و خاندان پیامبر نمی‌تواند زیاد تعجب آور باشد، زیرا پیامبرصدر مقام آنند که مزد خود را از مردم دریافت کنند، مزدی که چیزی نیست جز اظهار دوستی و محبت نسبت به خاندان پیامبرصکه آن هم به نفع خود مردم است.(یعنی جز مراعات دوستی و احترام بین طرفین چیزی نخواسته و نه تنها برای خاندان خودش، بلکه بطور کلی) حتی در ادامه حدیث نیز پیامبر اکرمصبرای اینکه کسی معنای دیگری از سخنان ایشان به خصوص کلمه مولی برداشت نکند (که با کمال تعجب عده ای از افراد سودجو و یا جاهل در آینده و پس از دو قرن چنین کردند) کلمه مولی و منظور اصلی خود را چنین توضیح و تفسیر می‌کنند: خدایا دوست داشته باش(وال) هر که او را دوست دارد و دشمن باش با هر که با او دشمن است.

- توصیه ایشان جهت تصدی امور وصایتی نبی اکرم.

همراه با معرفی حضرت علی به عنوان وصی (معنای وصی با خلیفه بسیار متفاوت است) و عهده‌داری امور پس از رحلت پیامبر توسط ایشان.

در اینجا ذکر این نکته لازم است که چنانچه پیامبر از اولین روز دعوت علنی بنی‌هاشم حضرت علی÷را به عنوان وصی خود معرفی کرد و هیچکس(‌افرادی مانند ابولهب و...) در آن لحظه ایشان را مورد تمسخر قرار نداد که شما هنوز در مکه هم امنیت نداری چگونه برای پس از رحلت خودت و برای تمام قبایل شبه جزیره، جانشین (خلیفه) معرفی می‌کنی؟ بلکه ابوطالب را مسخره می‌کنند که از این به بعد باید از بچه ات (حضرت علی) پیروی کنی. پاسخ، ساده است، منظور پیامبرصدر آن روز و موارد بعدی که چنین اشاراتی داشته‌اند (مانند وصی و جانشین و... در خصوص حضرت علی) این بوده است که:

- حضرت علی÷فرزند ابوطالب بوده و ابوطالب حامی جدی پیامبر و رئیس قبیله بنی‌هاشم.

- پیامبر اکرمص، فرزند پسر (که زنده مانده باشد) نداشته‌اند.

- مسلم بوده که پس از ابوطالب، ریاست قبیله بنی‌هاشم به حضرت محمدصمی‌رسیده است.

علی از کودکی در دامان پیامبر اسلام تربیت شده و پیامبر اکرم با آن روحیه قدرشناس خود می‌خواسته علی را برای پس از خود به عنوان جانشین (یعنی رییس قبیله بنی‌هاشم) معرفی کنند. زیرا در مواردی که ایشان به این نکته اشاره کرده‌اند هیچ امیدی به پیروزی اسلام و ایمان آوردن تمام قبایل نبوده (که کسی بخواهد برای همه آنها خلیفه تعیین کند) و برای همین نیز افراد حاضر، منظور پیامبر را می‌فهمیده‌اند یعنی می‌فهمیده‌اند منظور پیامبر از معرفی جانشین، معرفی شخصی به عنوان ریاست قبیله بنی‌هاشم است، نه رییس تمام قبایل. البته شاید این نکات برای ما که در قرن بیستم و در جوامع صنعتی شهری زندگی می‌کنیم کمی عجیب یا حتی مضحک باشد. ولی برای کسانی که همه چیزشان، قبیله و تفاخرات قبیله ای بوده و همه گوش به فرمان رییس قبیله‌ بوده و ریاست، نوعی افتخار محسوب می‌شده و عصبیتها و همبستگی‌های قبیله ای و هزاران نکته دیگر، آری برای اعراب ۱۴۰۰ سال پیش این چیزها مسخره یا عجیب نبوده است. در ادامه ذکر این نکته جالب توجه است که طبق آیۀ قرآن، پیامبرصدر آن روز باید دعوت را از خویشاوندان نزدیک خود شروع می‌کرده ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤[الشعراء: ۲۱۴]. و چنانچه در جمعی پیامبر اکرمصحضرت علی÷را به عنوان جانشین معرفی نموده باشد به غیر از بنی‌هاشم کسی حضور نداشته و منظور پیامبرصاز جانشین، سرپرستی و ریاست بنی‌هاشم بوده (یعنی همان افراد حاضر) حاضران نیز همین برداشت را از سخنان ایشان می‌کنند و کسی ایراد نمی‌گیرد که تمام قبایل عربستان فرمانده و رییس واحدی ندارند و اگر هم داشته باشند کسی شما را حتی در قبیله خودتان قبول ندارد که شما تازه می‌خواهید جانشین هم برایشان معرفی کنید. [۲۹]مجدداً باید متذکر شوم که ما نباید اوضاع و احوال را طبق شرایط بعدی یا شرایط زمان خودمان، تجزیه و تحلیل کنیم، بلکه فقط باید شرایط همان زمان را در نظر بگیریم‌. بله پیامبرصتمام قبایل را مسلمان کرد ولی ۲۳ سال بعد... پس از پایان مهمانی نیز ابولهب و سایرین ابوطالب را مسخره می‌کنند که از این پس باید از فرزندت پیروی کنی!.

- شما ابن سباء را شخصیتی موهوم و افسانه ای می‌دانید [۳۰]. چطور می‌شود یک نفر را که نامش در بیشتر کتب تاریخی (و حتی کتب شیعه) آمده و حتی فرقه‌ای به این نام وجود داشته (‌سباییه‌) جعلی و موهوم و دروغ دانست ولی نمی‌توان در نحوه برداشت (‌آن هم برداشت فعلی) از یک واقعه‌ی تاریخی(یعنی غدیر) شک کرد و آن برداشت را تحریف شده دانست [۳۱]؟!!.

۱- می‌دانیم که در عربستان شمالی انتخاب رییس یا حاکم بنا به نظر اکثریت و به صورت شوری بوده [۳۲](حتی شخص پیامبر نیز بنا به نظر اکثریت مردم مدینه به ریاست انتخاب می‌شوند) و می‌دانیم که اسلام هر قانونی که مربوط به دوران جاهلی بوده و پسندیده و مثبت بوده را تایید می‌کرده (ماههای حرام، حج و...)

۲- در مفاد آیه نیز، تصریحی به نام شخص یا حتی اینکه موضوع ابلاغ چیست نشده است.

قرآن در موارد شک برانگیز و شبهه ناک [۳۳]می‌فرماید: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسۡ‍ُٔولٗا٣٦[الإسراء: ۳۶]. آنچه را به آن علم و اطمینان نداری پیروی نکن همانا گوش و چشم و دلها همگی در پیشگاه خداوند مسئولند.

۳- در آیات قرآن آمده که: این قرآن به زبان فصیح عربی و به صورت روشن و واضح و بدون هیچ شک و شبهه ای فرو فرستاده شده و جدا کننده حق از باطل و فرقان و... است. آیا همه این آیات، دال بر این نیست که سخنان خداوند، خالی از ایهام و دوپهلویی و شک برانگیزی است؟ و مردم برای فهم آن نیاز به قیم و عقل دیگران ندارند. و آیا نعوذ بالله خداوند که علام‌الغیوب است نمی‌دانسته که اگر در این آیه ذکری از خلافت نشود یا نامی از خلیفه برده نشود ممکن است امت دچار تفرقه و گمراهی شده و به قول شما مسیر انحراف را طی کند؟ اگر واقعاً به این راحتی می‌شده جلوی انحراف را گرفت چرا خداوند چنین نکرد؟ پس آیا منحرف واقعی خود ما نیستیم؟

- چنانچه واقعه‌ی یوم الانذار و آیه‌ی ولایت و حادثه‌ی غدیر در ارتباط با خلافت حضرت علی ÷می‌بود وقتی پیامبرصدر سال آخر به جنگ تبوک رفتند و علی را در مدینه بالای سر خانواده خودشان می‌گذارند منافقان نمی‌گفتند: پیامبر همراهی علی را خوش نداشت. زیرا اگر خدا و نبی‌اکرم، علی را خلیفه اعلام کرده بوده‌اند، گفتن چنین شایعه ای بیشتر شبیه طنز بود تا شایعه! ضمن اینکه حضرت محمدصحضرت علی را در این آخرین روزها جانشین خود در مدینه می‌کرد نه اینکه سباع ابن غفاری را جانشین خودشان در مدینه کنند و خلیفه‌ی آینده را زیر نظر او قرار دهند!!! براستی چرا علی به جای اینکه برای گله گذاری از مدینه خارج شده و به سوی پیامبر بروند برای منافقان، اشاره به واقعه‌ی یوم انذار و آیه ولایت و غدیر خم نکردند؟ و چگونه آنها نترسیدند که علی که در آینده خلیفه می‌شود و تلافی می‌کند؟ در جریان جنگ تبوک حضرت علی، سرپرست خانوادۀ پیامبر اکرم بوده و نه بیشتر و همین نشان می‌دهد منظور پیامبرصدر مواقف دیگر(مانند یوم انذار و...) وصایت بر خانواده و جانشینی در بنی‌هاشم بوده و نه خلافت و حکومت.

- چنان بود که علی÷در زندگانی فاطمهل، جمعی را اطراف خود داشت و چون فاطمه درگذشت کسان از دور وی پراکنده شدند. درگذشت فاطمهل۶ ماه پس از پیامبرصبود. یکی به زهری گفت: علی ۶ ماه با ابوبکر بیعت نکرده بود؟ گفت: نه علی بیعت کرده بود و نه هیچ یک از بنی‌هاشم بیعت کرده بودند (عجب خفقانی) و چون علی÷دید که مردم از دور وی پراکنده شدند با ابوبکر از در صلح درآمد و کس فرستاد که پیش ما بیا و هیچکس با تو نیاید که خوش نداشت عمر بیاید و خشونت وی را می‌دانست. اما عمر گفت: تنها پیش آنها مرو. ابوبکر گفت: به خدا تنها پیش آنها می‌روم، چکارم می‌کنند؟ گوید: ابوبکر پیش علی رفت که بنی‌هاشمیان به نزد وی فراهم بودند علی برخاست و چنانکه باید ثنای خدا کرد و آنگاه گفت: بازماندن ما از بیعت تو از اینرو نیست که فضل تو را انکار می‌کنیم یا خیری را که خدا سوی تو رانده به دیدۀ حسد می‌نگریم ولی ما را در اینکار حقی بود که ما را ندیده گرفتید. آنگاه از قرابت خویش با پیامبرصو حق بنی‌هاشم سخن آورد و چندان بگفت که ابوبکر گریست. و چون علی ساکت شد ابوبکر شهادت اسلام بر زبان آورد و چنانکه باید حمد و ثنای خدا کرد آنگاه گفت: به خدا خویشاوندان پیامبر خدا را از رعایت خویشاوندان خودم بیشتر دوست دارم. درباره‌ی این اموال که میان من و شما اختلاف است نیت خیر داشتم و شنیدم که پیامبر خدا می‌گفت از ما ارث نمی‌برند هر چه به جا گذاریم صدقه است خاندان محمد فقط از این مال می‌خورند و من در پناه خدا هر کاری را که محمد پیامبر خدا کرده باشد همان می‌کنم. آنگاه علی گفت: وعده‌ی ما و تو برای بیعت امشب باشد. و چون ابوبکر نماز ظهر بکرد روی به مردم کرد و سخنانی در عذر خواهی از علی بر زبان آورد. پس از آن، علی برخاست و از حق و فضیلت و سابقۀ ابوبکر سخن آورد و پیش رفت و با او بیعت کرد (پس داستان اخذ بیعت اجباری و... دروغ است هیچگونه جانبداری و تعصب و یکطرفه نگری در این روایت وجود ندارد) و مردم به علی گفتند: صواب کردی و نکوکردی. گوید: و چون علی به جمع پیوست، مردم به او نزدیک شدند. (تاریخ طبری ص۱۳۳۶).

[۲۸] در اینجا دو شبهه بچه گانه وارد می‌کنند: ۱- ((چرا پیامبرصبرای تامین جانی خودشان بیعت نگرفتند؟! )) اول پیامبری ایشان به تایید همه رسیده و در آن سن و موقعیت ایشان نیازی به اینکار نداشتند، ضمن اینکه مرتبا اعلام می‌کردند به زودی به دیدار خدا خواهند رفت، پس از مرگ واهمه‌ای نداشتند ۲- ((حضرت علی÷به فرمان خدا و پیامبراکرمص، کفار را می‌کشته!)) جالب است ولی این نکته ساده را اقوام مقتولین درک نمی‌کرده اند. زیرا اگر اینرا قبول داشتند دیگر نیازی به جنگ و کشت و کشتار نبود. [۲۹] طبق ضرب‌المثل ایرانی: اول پدریش را ثابت کنید بعد... [۳۰] در بیشتر کتب تاریخی نام این شخص به عنوان یهودی که به ظاهر اسلام آورده و با نیت آشوب و اختلاف در اواخر حکومت عثمان سخنانی گفته (‌مانند: همانطور که محمد خاتم انبیاست علی هم خاتم اوصیاست و...) و به شهرهای مختلف سفر و مردم را به طرفداری حضرت علی دعوت می‌کرده است. برخی از محققین در عصر حاضر وجود وی را جعلی و ساخته ذهن مورخین می‌دانند. در رابطه با او در این کتابها سخن رفته است: البداية والنهاية: ابن کثیر ج ۷ ص ۱۶۷ / روضه الصفا: میرخواند ، ط جدید (۱۳۷۹هـ ج ۲) ص ۷۲۱ / دائرة المعارف بستانی: بستانی ج ۱۱ ص ۵۰۶ ط لبنان / تاریخ العربی: پروفسور نیکلسن ص ۱۲۵/ عقیدة الشیعه: دوایت.م. دونلد سن ط عربی ص ۸۵/ الفصل فی الملل و النحل: ابن حزم ظاهری اندلسی، ط ۱ مصر ج ۲ ص ۳۳ و ج ۴ ص ۱۳۸ / شبهای پیشاور تالیف: سلطان الواعظین شیرازی ط ۳ص ۱۷۱ به بعد [۳۱] البته در این زمینه مثال‌های فراوانی در تاریخ وجود دارد: اختلاف در شیوه وضو گرفتن. داستان قطام. داستان سایه بان پیامبر در جنگ بدر و... [۳۲] تشیع در مسیر تاریخ دکتر سید حسین محمد جعفری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ص ۴۰: اکثر هواداران علی در مخالفت اولیه بر علیه خلافت ابوبکر اصلا از عربستان جنوبی بودند و در دفاع از حقوق علی نقطه نظر کاملا روشن مذهبی داشتند. [۳۳] به خصوص که مایه نزاع و تفرقه میان مسلین نیز باشد.