فراخوان دفاع از صحابه رضی الله عنهم

فضایل معاویه س

فضایل معاویه س

ائمه‌ی سلف همواره می‌گفته‌اند که: «معاویه س به منزله‌ی حلقه دری است که هر کسی آن را به حرکت در آورد او را بر کسی که مافوق ایشان است متهم می‌کنیم». [۲۹]

ربیع بن نافع می‌گوید: (معاویه بن ابوسفیان پوشش و ستر اصحاب پیامبر ج است پس هر زمانی فردی پوشش را کشف کرد بر مهاجرین و انصاری که در پس وی وجود دارد جسور می‌شود، و چنین چیزی او را به سوی این می‌کشاند که کتاب و سنت را تکذیب کند و نسبت به اصحاب رسول الله ج طعنه وارد کند.

خطیب بغدادی در تاریخ خود جلد ۱۰ صفحه۱۷۴ از طریق زبیر بن ابوبکر ذکر می‌کند که عمویم مصعب بن عبدالله به من خبر داد و گفت: «ابوعبدالله بن مصعب گفت: امیر المؤمنین مهدی برایم گفت: ای ابوبکر! در مورد کسی که اصحاب رسول الله ج را کم بها می‌کند چه می‌گوئید؟ گفت: من گفتم که: آن‌ها زندیق هستند، گفت: من پیش از تو کسی را ندیده ام که چنین چیزی بگوید، گفت: آنان قصد داشتند که رسول الله را کم‌بها سازند، اما کسی را نیافتند که در این مسأله تابع آنان باشد، لذا آنان را نزد فرزندان این‌ها کم بها کردند، و آن‌ها را نزد فرزندان آن‌ها کم‌ارزش نمودند، مثل اینکه آن‌ها گفته‌اند: رسول الله جبا افراد بد مصاحبت و رفاقت کرده است و چه بد است برای مردی که اصحاب بد داشته باشد سپس مهدی عباسی گفت: بنده نیز همان نظر تو را دارم.

امام ابوزرعه/می‌گوید: (هرگاه کسی را دیدی که اصحاب سول الله را کم‌بها می‌سازد بدان که او زندیق است، و آن به این دلیل که رسول الله ج نزد ما حق است و قرآن نیز حق است و این قرآن و سنت رسول الله ج را اصحاب ایشان به ما رسانده‌اند آنان می‌خواهند شاهدان ما را تجریح کنند تا بدینوسیله کتاب و سنت را ابطال نمایند و تجریح خودشان که زندیق هستند بهتر و اولی است) خطیب آن را در کفایه صفحه ۹۷ و ابن عساکر در تاریخ خود (۳۸/۳۲) آن را روایت کرده‌اند.

در این باب از علماء گفته‌های فراوانی نقل گشته که پرده را از روی کسانی که دیوانه‌وار با دنبال‌کردن مسائل بیهوده و لغزش‌ها در حرمت شکنی اصحاب فرو رفته برداشته‌اند و در میان آنان به معاویه س از همه بیشتر ستم رسیده است.

ما نمی‌خواهیم معاویه س و کسانی که از او برتر‌اند را از گناه پاک و معصوم داریم هر چند این بابی است که ضوابط خاص خود را دارد، و طعن آنان نیز فساد و هدف‌های دور و درازی دارد، و معاویه س علَم امت بود که شایسته‌ی مجد بوده و به آن رسید، صداقت و عفاف و صبر و عدل او و نیز اهتمام ایشان به زیردستان خود و حسن سیاست او با وجود اختلاف منازل و تنوع خواسته‌هایشان آشکار و روشن بود، و مسلمانان بر فضل و صدق و امانت او اجماع دارند.

امیر معاویه س با پیامبر ج در غزوه‌ی حنین شرکت نمود و از جمله مؤمنان و کسانی بود که خداوند سکینه و آرامش را بر آنان نازل کرد که می‌فرماید: ﴿وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّيۡتُم مُّدۡبِرِينَ ٢٥ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٢٦[التوبۀ: ۲۶] «خداوند در مواقع زیادی شما را یاری کرد و در جنگ حنین بدانگاه که فزونی خودتان شما را به اعجاب انداخت ولی آن لشکریان فراوان به کار شما نیامدند و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شد، و از آن پس پشت کردید و پای به فرار نهادید. سپس خداوند آرامش خود را نصیب پیغمبرش و مؤمنان گردانید و لشکرهائی را فرو فرستاد که شما ایشان را نمی‌دیدید و کافران را مجازات کرد، و این است کیفر کافران».

پس کسی که او را بعد از اینکه ایمان آورده است به نفاق وصف می‌کند بهتان و گناه آشکاری مرتکب گشته و باید از او خواسته شود توبه کند در غیر این صورت طبق اصح اقوال علما باید سلطان و حاکم گردن او را بزند و کسی که خدا امر مسلمین را به او سپرده جایز نیست بدون دلیل و مانعی این کار را ترک کند و از آن بگذرد با اینکه حداقل فکر و اندیشه‌ی شاذ او را خفه کرده و دست و پایش را طوری با غل و زنجیر ببندد که او را از مسیر ظالم و هجوم بی‌انصافانه و اوهام افسار گسیخته باز دارد.

کسی که ناآگاه است گمان می‌کند که چنین چیزی جلوگیری و محدودسازی اجتهاد و احتکار آراء وهجوم علیه اصحاب آن می‌باشد و چنین پنداری گمانی نابجا بیش نیست.

چرا که اجتهاد در فروع شریعت و مسائل مورد اختلاف و ترجیح آنچه دارای دلیل ترجیح است و نیز دیدگاه جدید در مسائل نو و تازه‌ی زندگی و بیان احکام آن‌ها امری واجب بر اهل علم و اهل نظر است، و ضرورت مقتضی آن می‌باشد.

و پیامبر ج برای حاکم مجتهد دو اجر قرار داده است چنانچه به حق اصابه کرد یک اجر و اگر هم پایش از راه صواب لغزید یک اجر دارد، و این حدیث در صحیحین آمده و حدیث عمرو بن عاص س می‌باشد.

و این گونه اجتهاد با تمام قیود و شروط شرعی آن مورد تنازع اهل علم نبوده است و در این باره تألیفاتی دارند، لیکن اجتهاد ناپسند و دور انداخته شده اجتهاد آن دسته از تجریح‌کنندگان صحابه و فرو رفتگان در سلب عدالت آنان و نیز در اختیار قرار دادن فرصت و مجال در طعن زدن نسبت به آن‌ها و کم کردن قدر و منزلت وبی بها نمودن تألیفات و ارزش‌هایشان می‌باشد چنانچه حال و وضع کسانی بعد از آنان آمده‌اند چنین است.

و چنین چیزی در واقع هرج و مرج طلبی و برهم زدن اجماع صحیح است، ‌و امثال آنان اگر به صورت وعید و تهدید و اخطار جدی جلوگیری و منع نشوند، ناچار باید به وسیله‌ی نیرو و حکم دادن آنان به چیزی که شرّشان را خلاص کند و حیله‌هایشان را باطل سازد، منع گردند تا عقاید مسلمان از بلای رافضی‌گری و گرایش اعتزال محفوظ و نگهداری شود. (والله المستعان).

از جمله مناقب امیر معاویه س اینکه پیامبر ج او را جایگاهی رفیع و اعتماد سترگی بخشید که ایشان را کاتب وحی گردانید، و همین کافیست که بدانید در آن چه عزت و شرافتی است، و همواره از این فضیلت برخوردار بود تا زمانی که پیامبر ج از دنیا جدا شدند.

و بعد از فوت برادرش یزید [۳۰]عمر فاروق او را والی دمشق [۳۱]قرار داد و هیچ یک از اصحاب در مدت ولایت به وی تهمت نزده و او را در این مورد طعن نگفته است، و زمانی که عثمان س ولایت را در دست گرفت آن را تأیید کرده و چندین منطقه‌ی دیگر را نیز را در قلمرو تحت فرمان او قرار داد، که موجب منافع و دست‌آوردهای زیادی شد از جمله در سال ۲۷ جزیره‌ی قبرص را فتح کرد (که مسلمان قریب شصت سال در ایام حکم او و مدتها بعد نیز در آن جا ساکن شدند، و پیوسته جهاد و پیروزی‌های در زمان او در بلاد روم و اروپا پا برجا بود) [۳۲]و این به صورت یک اجماع در آمد که بزرگان مردم بر فضل و قدر سیاسی ایشان در آن منطقه و اجرای آن با بهترین شیوه باور داشتند، و اینها حقایق تاریخی ثابت نزد اهل علم و دانش هستند، و هرکس به حقیقت تاریخ آشنا باشد هرگز به هیچ یک از آن‌ها طعن نمی‌زند، و بر عکس کسی که نسبت به این حقیقت نا آگاه است و از او پوشیده باشند قلم خود را در مخاصمه و منازعه با آن‌ها مسلط کرده و حقایق را با احتمالات عقلی و داد و فریادهای روزنامه‌نگاری نابود و محو نموده است که در واقع خود را در مشقت برده و از راه حقیقی مؤمنان منحرف گشته است و امکان ندارد حقایق تاریخی به چیزی مثل این افتراها و شایعات دشمنکارانه دگرگون شوند؛ چرا که تاریخ چنانچه ظلم حجاج را به اثبات رسانده و یزید بن معاویه را سفیه دانسته همان گونه نیز ایمان، علم، حلم و بزرگی و فتوحات امیر معاویه را ثابت کرده است.

و یکی دیگر از مناقب ایشان این است که زمانی که به پادشاهی رسید - که از بزرگترین ملوک این امت است- نیک سیرت بزرگوار و عالیقدر و بسیار عدالت‌خواه بود و توسط ایشان خیرات و پیروزی‌های فراوانی برای دین به دست آمد طوری که چنین چیزی از کسانی بعد از او حاصل نشد و لذا زیر دستانش او را دوست داشتند و مسلمانان وی را مدح و ثنا می‌کردند، و پیامبر ج هم فرمودند: «بهترین پیشوایان شما کسانی هستند که شما دوستشان دارید و آن‌ها نیز شما را دوست می‌دارند، و شما بر آنان رحمت می‌فرستید و آن‌ها هم بر شما رحمت می‌فرستند، و بدترین ائمه‌ی شما کسانی هستند که شما نسبت به آنان کینه دارید و آن‌ها نیز با شما کینه دارند و شما آنان را لعن می‌گوئید و آنان نیز شما را لعن می‌کنند ...).

مسلم در صحیح خود از حدیث عوف بن مالک آن را روایت می‌کند، ‌که لایق‌ترین فرمان‌روا که این حدیث بر او مطابقت دارد معاویه س می‌باشد؛ چرا که مسلمانان او را دوست داشته و برایش دعا می‌کنند و کسی نسبت به او طعن نمی‌گوید و او را بی‌بها نمی‌سازد مگر کسانی که دینشان به آنان اجازه داده باشد.

ابراهیم بن میسره می‌گوید: «هرگز ندیده‌ام که عمر بن عبدالعزیز انسانی را کتک بزند جز کسی که امیر معاویه را دشنام داده باشد که چندین شلاق به او زده است». [۳۳]

و عبدالله بن امام احمد می‌گوید: «از پدرم درباره‌ی کسی که اصحاب پیامبر را دشنام می‌دهد سوال نمودم، گفت: بنده معتقدم که باید گردنش زده شود،‌ سپس گفتم: او حد لازم دارد، اما او به اجرای حد بسنده نکرد و گفت باید گردنش زده شود و من او را مسلمان نمی‌دانم. [۳۴]

و ایشان/می‌گوید: «کسی که یکی از اصحاب رسول الله ج را کم بها و یا نسبت به او بخاطر چیزی که روی داده است کینه داشته باشد یا اینکه بدیهای ایشان را ذکر کند مبتدع می‌باشد تا اینکه از الله برای آنان رحمت بطلبد و قلبش نسبت به آن‌ها پاک شود. [۳۵]

و فضل بن زیاد می‌گوید: شنیدم که از ابوعبدالله درباره‌ی کسی به معاویه و عمرو بن عاص بی‌ادبی می‌کند سوال شد که آیا می‌توان گفت که او رافضی است؟ در جواب گفت: بر آن‌ها جسارت و بی‌ادبی نمی‌کند مگر کسی که نیت پلید داشته باشد و کسی که با اصحاب رسول الله ج کینه داشته باشد، درون و باطن ناپاک دارد. [۳۶]

و از معافی بن عمران سوال شد: که عمر بن عبدالعزیز کجا و معاویه بن ابو سفیان کجا؟ ایشان از این سوال به خشم آمده و گفت: هیچ کس با اصحاب رسول الله ج مقایسه نمی‌شود، معاویه صحابی و فامیل او و نیز کاتب و امین ایشان بر وحی خداوند عزّ وجل بود. [۳۷]

و به امام احمد گفتند که آیا هیچ کسی با اصحاب رسول الله ج مقایسه می‌شود؟ گفت: «معاذ الله» گفتند: آیا معاویه از عمر بن عبدالعزیز افضل است؟ گفت: آری، به جان خود قسم که رسول الله ج فرموده است بهترین مردم کسی است که با من نزدیکتر باشد. [۳۸]

و آنچه در اخبار در ذم معاویه س آمده مانند حدیث «إذا رأيتم معاوية يخطب علی منبري فاقتلوه»یعنی: هر گاه دیدید معاویه روی منبر من سخنرانی می‌کند او را بکشید. و نیز روایت: (ای معاویه! چطور است هنگامی که مقامی را در دست گرفتی بد را خوب و قبیح را نیک می‌گردانی که در آن بچه بزرگ و بزرگ پیر می‌شود اجل تو آسان و ظلمت بزرگ است).

و روایت: (مردی از این راه می‌آید که بر غیر دین من حشر می‌شود و اتفاقاً معاویه از آن راه پیدا شد) و یا روایت: (معاویه داخل تابوتی در قعر آتش و پایین آن قرار دارد).

پس کسی که اندک عنایتی به حدیث داشته باشد تردیدی ندارد که این اخبار دروغین ساخته‌ی دروغگویان است، و در هیچ یک از کتب معروف و تألیفات مشهور اهل اسلام وارد نشده‌اند و رافضیان بسیار به ساختن احادیث در ذم معاویه اهتمام کرده‌اند چنانچه خلّال در کتاب «العلل» [۳۹]و ابن الجوزی در کتاب خود «الموضوعات ۲/۱۵» به بعضی از آن‌ها اشاره نموده‌اند. و بقیه را نیز بر آن باید قیاس کرد.

دروغ‌پردازی شیعیان به این حد هم خاتمه نیافته و آنان از دروغگوترین انسان‌ها هستند،‌ که احادیثی در مدح اهل بیت ساخته‌اند که در واقع جائی‌که احادیث صحیحی در فضل آنان موجود است بی‌نیاز از این هستند که با احادیث دروغ به مدح آنان بپردازند، ‌کما اینکه احادیثی در ذم بنی امیه ساخته‌اند بدلیل اینکه بعضی از آنان بعد از فتنه، علی س [۴۰]را دشنام می‌گفته‌اند، و طوایف گمراهی که دارای هیچ معیاری از عدل و انصاف نبودند در این ذم ودشنام گوی آن‌ها را همراهی نموده و در سب و افترا فرورفته و پرت و پلا گفتند.

و چنین چیزی جز نادانی و هوا و هوس و تعصب جاهلانه دلیل و توجیه دیگری ندارد چرا که همانا سومین خلیفه از خلفای راشدین عثمان ذی‌النورین س از بنی‌امیه بود، و نیز چندین صحابی‌ا‌ی نیکوکار و برگزیده که قبل از فتنه وفات کرده بودند مانند یزید بن ابوسفیان،‌ ابوالعاص بن ربیع همسر زینب دختر رسول ج و غیره آن گونه که در احادیث صحیح معروف است، از بنی امیه بودند؛ لکن آنان نمی‌فهمند و به تعقل نمی‌آیند و لذا از نیکی بدی و از معصیت کفر می‌سازند،‌ گناه دیگری را به حساب کس دیگری می‌گیرند، پس هنگامی که یزید بن معاویه با مروان بن حکم خطای را مرتکب شده‌اند به گمراهی معاویه و بنی امیه و کسانی که قبل از تولد یزید و مروان وفات یافته حکم کرده‌اند، پس پاک و منزه است کسی که چشمان‌شان را کور و قلب‌هایشان میرانده که حق نمی‌فهمند و به آن نمی‌رسند، و این مسأله دارای بحث‌های مستقلی است که باید به آن‌ها مراجعه شود، اما آنچه اینجا مقصود است اشاره‌ای بر فضل معاویه س و انکارکردن کسانی بود که نسبت به ایشان طعن می‌گویند حال اینکه او با وجود این هم از خطا معصوم نیست بلکه از وی خطا هم روی داده مانند مشارکت در جنگ صفین [۴۱]کما اینکه از دیگران هم واقع شده است، و کسی در میان اهل سنت قائل به عصمت او و یا یکی از اصحاب نبوده است بر عکس شیعیان که آنان می‌خواهند عصمت اهل بیت علی را اثبات کنند که چنین چیزی باطل است. و در صورتی که عصمت برای علی س امکان داشته باشد برای کسی که از ایشان برتر است مانند ابوبکر و عمر و عثمان هم باید ممکن باشد پس وقتی معصوم بودن آنان نفی شود روشن می‌شود که ادعای روافض در حق علی س هم باطل است.

و حقیقت آن است که عموم اهل سنت و جماعت بر آن هستند، و آن مذهب صحابه و تابعین و هدایت‌یافتگان در طی عصور گذشته می‌باشد اینکه هیچ یک از اصحاب از گناه کبیره معصوم نیستند بلکه به عبارت ساده‌تر می‌توان گفت همه جایز الخطاء بوده‌اند.

[۲۹] تاریخ دمشق اثر حافظ ابن عساکر (۵۹/۲۱۰). [۳۰] گفته شده که یزید بن ابی سفیان س هنگامی که مریض شد برادرش معاویه به این خاطر که او را دارای کفایت و قدرت بر سیاست آن سرزمین می‌دانست جانشین خود گردانید و امیر المؤمنین س آن ر امضاء و تأیید نموده و همین برای تو در معرفت و شناخت مردان کافیست، ‌و پیامبر ج فرموده است: «خداوند حق را بر قلب و زبان عمر جاری کرده است» (۳۶۸۲) از طریق خارجه بن عبدالله از نافع از ابن عمربآن را روایت کرده و می‌گوید: حدیث از این رو حسن و صحیح و غریب است. نگا کنید به البدایۀ والنهایه جلد (۷/ص/۹۵)، (۸/۲۱) اثر حافظ ابن کثیر و فتاوای شیخ الاسلام (۴/۴۷۲). (۳۵/۶۴-۶۵). [۳۱] خلیفه بن خیاط در تاریخ خود (۱۵۵) آورده است که: عمر فاروق امیر معاویه را والی دمشق و بعلبک و بلقاء گردانید و بعدها قلمرو تمام منطقه‌ی شام را در اختیار او گذاشت،‌ حافظ ذهبی در «السیر» جلد۳ صفحه (۱۳۳) می‌گوید که: آنچه در خاطره‌ها حفظ شد این است که کسی که معاویه را فرمان‌روای کلّ سرزمین شام گردانید عثمان بوده است». [۳۲] البدایۀ والنهایۀ جلد۸ صفحه (۱۱۸) اثر حافظ ابن کثیر. [۳۳] لالکائی در اصول اهل السنه جلد ۷ صفحه(۱۲۶۶) آن را روایت کرده است. [۳۴] لالکائی در اصول اهل السنه (۷/۱۲۶۶) روایت کرده. [۳۵] مناقب امام احمد، اثر ابن الجوزی (۲۱۰). [۳۶] ابن عساکر در تاریخ خود (۵۹/۲۱۰) و نگا: السّنۀ، اثر خلال ۴۴۷. [۳۷] همان منبع (۵۹/۲۰۸). [۳۸] السنۀ، اثر خلال (۴۳۵). [۳۹] نگاه کنید به گزیده‌ی: «العلل» اثر خلال (۲۲۷) اثر ابن قدامه مقدسی، و المنار المنیف/۱۱۷ اثر ابن القیم. [۴۰] فضل علی بن ابوطالب س و پیش افتادن او در مسلمان شدن و قرابت و نزدیکی ایشان با پیامبر ج و خویشاوندی و دامادی او، علم و دانش او در دین و احکام آن، مقام جهاد، شجاعت، اینکه ایشان چهارمین خلفای راشدین و مژده داده شدن وی به بهشت امری قطعی است و هیچ مسلمانی نسبت به آن بی‌خبر نیست، و هر کس به او دشنام زند در حقیقت افترا و بهتان بزرگی را انجام داده است. خبر از صحیح مسلم (۲۴۰۹) از طریق عبدالعزیز ابو حازم از سهل ابن سعد استخراج شده که گفت: «کسی از اهل مروان عامل مدینه بود و او سهل بن سعد را فرا خواند و به او دستور داد که علی را دشنام گوید. گفت: سهل ابا کرد. سپس گفت: اما اگر این را هم قبول نمی‌کنی، پس بگو خدا ابوتراب را لعنت کند» این لغزش و خطای بزرگی است که قلب هر مؤمنی را ذوب می‌کند و نسبت به آن بی‌پروا و نگاهی به آن نمی‌اندازد و حساب هم نزد رب العالمین است. [۴۱] شیعیان و بعضی از نویسندگان معاصر این واقعه را برای طعن نسبت به معاویه و سلب و نفی همه فضایل و شرافتمندی‌های او و اتهام به مقاصد و نیات ایشان به کار می‌گیرند، و در این قضیه مبالغه نموده و در آن چیزهای را اضافه و ناقص کرده‌اند و حق را با باطل در هم آمیخته و حکایت و دروغهای را برای ذم و بدنام کردن و انتقام گرفتن از ایشان ساختند که از حقد و جور به خدا پناه می بریم، به حسن گفته شد که: ای اباسعید! اینجا گروهی هستند که معاویه و ابن زبیر را دشنام یا لعن می‌گویند! ایشان گفتند: «لعت خدا بر آن‌های که لعن می‌کنند» ابن عساکر در تاریخ خود (۵۹/۲۰۶) آن را روایت کرده و مردی، نزد امام ابوزرعه‌ی رازی آمد و گفت: ای ابازرعه! ‌من معاویه را دوست ندارم! گفت: چرا؟ گفت: چون او با علی بن ابی‌طالب جنگیده است. ابوزرعه گفتند: همانا پروردگار معاویه پروردگاری صاحب رحم است، و دشمن معاویه هم دشمنی محترم است. پس چرا تو در این وسط فضولی می‌کنی؟ « ش اجمعین». ابن عساکر در تاریخ خود (۵۹/۱۴۱) روایت نموده است. و اهل سنت در مورد این قضیه می‌گویند: «در این قضیه علی به حق نزدیک‌تر بوده است» و دلایل آن نیز بس زیاد است و کسی که در آن‌ها آگاهی داشته باشد کوچکترین شک و تردیدی در این باره ندارد، شیخ الاسلام در فتاوی (۴/۴۳۳) می‌گوید: «طبق کتاب و سنت و اجماع سلف ثابت شده است که آن‌ها اهل ایمان و مسلمان بوده‌اند، و اینکه علی بن ابوطالب س و همراهان ایشان نسبت به حق سزاوارتر از کسانی بودند که با او جنگیده‌اند» و تردیدی نیست که معاویه س یک مجتهد و تأویل‌کننده بوده و آنچه برای اهل اجتهاد و تأویل جایز بوده برای ایشان هم جایز بوده است چنانچه در آینده ان‌شاء الله به آن خواهیم پرداخت.