فراخوان دفاع از صحابه رضی الله عنهم

فصل: عواقب خطرناک طعن‌زدن به اصحاب

فصل: عواقب خطرناک طعن‌زدن به اصحاب

پدیده‌ی طعن‌زدن دیگران بلای بزرگ و اخلاقی قبیح بوده و عواقب و اهداف آن بسیار خطرناک است به ویژه وقتی که در شخصیت انصار و یاری‌دهندگان دین و حزب‌الرحمن موحد باشد؛ چرا که ابعاد و تبعات آن دین و تاریخ را تباه می‌سازد بنابر این کسانی که به پیشه‌ی طعن‌زنی مشغول هستند تنها به معیوب نمودن امیر معاویه و دنبال‌کردن لغزش‌ها و اشتباهات در اینجا و آنجا اکتفا نکرده‌اند، بلکه از این حد هم تجاوز نموده و به تعدادی از اصحاب رسیده است، و سهمی از اتهام‌های باطل از قبیل نفاق، فخر فروشی و تکبر و اهتمام به خویشاوندان خود و انحراف از عدل اسلام یا جنگ و کشتار به خاطر سیاست و تعصب‌گرایی و طرفداری از قبایل عرب و غیره از افتراها که حقایق ثابت و نشانه‌های صحیح را تزویر می‌سازند از جانب دشمنان‌شان نصیب آن‌ها شده است، در حقیقت فرزند عمه‌ی رسول الله ج و ابن حواری ایشان از گزند سخنان بی‌مورد و پرت و پلاهای آنان ضربه خورده‌اند و هرآنچه مؤمن از آن بری است و هر منصفی به بطلان آن یقین دارد، آن را به این صحابی بزرگ نسبت داده‌اند. ‌و بزرگان اهل علم بر این اتفاق دارند که ابن زبیر صحابی‌ای شجاع و یکی از مجاهدانی است که در راه خدا آن طور که باید جهاد کرده است، و در اسلام از هر آزمایشی پیروزمندانه بیرون آمده و در راه خدا اهمیتی برای جان و نفس خود نمی‌داد و در جبهه‌های ضد دشمنان دین و بندگان شهوات فرو می‌رفت و در بیشتر پیروزی‌ها و فتوحات اسلامی در حالی که در چهارده سالگی عمرش بود شرکت کرده. ایشان صاحب علم و دانش و ولایت بودند اهل معنویت و عبادت و قیام علیه اهل باطل و جهاد علیه دشمن بودند، اصحاب خصوصاً خاله‌اش ام المؤمنین عائشه او را دوست داشته و قدر و منزلت و فضل او را می‌شناختند، و اما در دست‌گرفتن امارت و جنگشان بر سر آن گمان در مورد او و امثالش از اهل‌خیر و صلاح بر این است که برای خدای رب‌العالمین است و اعلای كلمة‌الله و نصرت دینش و به اهتزاز درآوردن پرچم توحید و جلوگیری از ظلم و ستم بر مظلومین و برگرداندن حقوق‌شان و نشر خیر بین زیردستانش و برپاداشتن جهاد بوده است.

پس خبر وارد شده در مسند (۱/۶۴) از طریق یعقوب از جعفر بن ابومغیره از ابن ابزی از عثمان س که می‌گوید (از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «در مکه قوچی از قریش پناه می‌گیرد که اسمش عبدالله است که چیزی مثل نصف گناه مردم را بگردن دارد». در این روایت نظر وجود دارد چیزی در آن نیست که دلیل باشد بر این که آن عبدالله بن زبیر است.

حافظ ذهبی – در السیر (۳/۳۷۵) می‌گوید: «در سند آن گفته‌های وجود دارد».

و حافظ ابن کثیر/در البدایه (۸/۳۳۹) می‌گوید: این حدیث به طور جدی ناشناخته است و در سند آن ضعف وجود دارد، ‌و این یعقوب همان قمی شیعی است، که در این روایت تفرد داشته و هرگز نمی‌توان چنین چیزی را از او پذیرفت. و بفرض صحت این روایت آن شخص عبدالله بن زبیر نیست چون ایشان دارای صفات پسندیده بوده و قیامش برای بدست گرفتن امارت تنها برای خدا بوده است. علاوه بر این او بعد از فوت یزید بن معاویه امام و پیشوا بوده و چنین چیزی محال نیست در حالی که او ارشد از مروان بن حکم بود؛ چرا که بعد از توافق نظر و اجماع رای و بیعت تمام نواحی و تنظیم امر بر ایشان با او به منازعه پرداخت، والله اعلم.

واین کلام زیبا و خبر نیز معلوم است لکن صحیح نیست به سبب تشیع قمی [۴۵]او را ضعیف دانست و همواره پیشوایان حدیث چون امام بخاری و مسلم و ابوداود و ترمذی و غیره از اهل بدعت و کسانی که بدعت‌شان آن‌ها را از اسلام خارج نمی‌کرد روایت می‌کردند؛ فرق نمی‌کند به بدعت خویش داعی باشند یا خیر و یا اینکه چیزی در تأیید بدعت خویش روایت کرده باشند یا خیر. [۴۶]

پس اعتبار به حفظ و ضبط روای می‌شود، لذا وقتی حافظ معتمد، مورد ثقه و عادل باشد حدیثش صحیح است [۴۷]و بیشتر از یک نفر این یعقوب را معتمد دانسته‌اند. امام نسائی درباره‌ی او گفته است: او جای نگرانی نیست و بیشتر گفته شد که تفسیر خبر به عبدالله بن زبیر صحیح نیست چرا که بهتان و سخن بدون

علم بر خدا می‌باشد، چون عبدالله بن زبیر صاحب دانش و صاحب امر دعوت به سوی خدا و جهاد در راه او و آشکار کردن حق و عبادت بسیار و نماز و روزه بوده است لذا محال است که ایشان ملحد مکه بوده باشند و صحاب شدر زمان او همواره ایشان را مدح و ثنا گفته و منزلت وی را درک می‌کردند. (صحیح بخاری ۸/۳۲۶ الفتح).

از عبدالله بن عباس س آمده که ایشان در ثنای عبدالله بن زبیر می‌گفت: «اما پدرش حواری پیامبر ج بود منظورش زبیر است و اما پدربزرگش صاحب و همراه غار بود که منظورش ابوبکر صدیق می‌باشد و اما مادرش ذات النطاقین. منظورش اسماء بوده و اما خاله‌اش مادر مؤمنان بوده که منظورش عائشه می‌باشد و اما عمه‌اش همسر پیامبر ج بود که منظورشان خدیجه است و اما عمه‌ی پیامبر ج مادر بزرگش بود که منظورش صفیه بوده سپس ایشان در اسلام پاکدامن و قاری قرآن می‌باشد).

پس حقایق روشن و دلایل بر فضل و جلالت قدر و منزلت و سلامت دینشان اقامه شده است، و به کسی که در معرض خشم خدا و غضب او قرار گرفته و در باطل فرو رفته و در گمراهی غوطه‌ور شده و زبان را نسبت به برگزیدگان امت و مردان فاضل گشوده اعتنایی نمی‌شود.

پس تمام صحابه چه آن‌هائی که با فتنه‌ها در ارتباط بوده و چه آنهائیکه در ارتباط نبوده‌اند چون آنان دارای آثار بزرگ و فضایل ارجمند از قبیل نصرت و یاری دین و موقف تند نسبت به کفار و مجرمین و بخشش جان و مال برای حمایت از رسول الله ج و دفاع از ایشان و فتح کشورهای شرق و غرب و رساندن علم و دانش به آنان از راه‌ها و گردنه و از هر سوی زمین و اعلای کلمه‌‌ی اخلاص و تحقق عمل به آن در ظاهر و باطن بوده‌اند، و تمام اینها به اتفاق به دلیل کتاب [۴۸]و سنت ثابت شده است، پس هر که بعد از این همه از آنان بدگویی کند و گمان کند که چنین گفتار وی در مورد زبیر و غیره از مردان نخبه و حاملان و حافظان دین برایش مباح می‌باشد در واقع خود را آزرده و نسبت به دیگران ستم روا داشته ﴿وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٍ ٢٧٠[البقرۀ: ۲۷۰] «برای ستمگران یاری دهنده‌ای نیست».

از ابوعبدالله احمد بن حنبل/پرسیدند: «شما در مورد کسی که گمان می‌کند سخن در مورد بدی‌های اصحاب رسول الله ج برایش مباح است چه می‌گوئید؟ فرمود: این یک سخن بد و پستی است که این قوم به سبب آن کنار گرفته و با مردم معاشرت نمی‌کنند و امر آنان را برای مردم آشکار می‌سازد. خلال در «السنه صفحه‌ی‌ ۵۱۲) با سند صحیح روایت می‌کند.

و کلام ائمه در ذم این دسته و کنار گذاشتن و پرهیز از راه و روش ایشان بسیار است و روش اعتقاد اهل سنت در کتاب‌های «لالکائی و شرح والإبانه ابن بطه و سنت خلال» و غیره بطور گستره به چشم می‌خورد.

و بنده گمان نمی‌کنم کسی که در جستجوی لغزشهای اصحاب بر آمده باشد و در خطاها و اشتباهات مبنی بر شبهات واهی و بی‌اساس به تحقیق و بررسی پرداخته باشد مگر اینکه دینش به او اجازه داده است.

امام احمد/می‌فرماید: «هر زمان دیدید کسی اصحاب رسول الله ج به بدی یاد کرد او را به دشمنی با اسلام متهم کنید». [۴۹]و بر مدعیان اسلام و سنت مفروض است که اصحاب را دوست داشته و آن‌ها را یاری و از ایشان دفاع نمایند و فضائل و محاسن آن‌ها را ترویج نموده و زنده نگهدارند و از بدیهای آنان چشم پوشی کرده و بر دشمنان آنان از قبیل شیعیان و امثالشان؛ دشمنان ملت و پیروان شیطان جواب رد بدهند.

و اما چشم‌پوشی از مجرمان معاصر بیش از همه شیعه و کمونیست‌ها و لائیک‌ها و ملی‌گرایان، و هجوم علیه ائمه اسلام مانند ابوهریره، امیر معاویه و ابن‌زبیر ش و همچنین دنباله‌گیری معایب آنان و متهم‌نمودن مقاصد و اهداف ولایتشان و سوءظن نسبت به آن‌ها و نیز نادیده‌گرفتن محاسن و خوبی‌هایشان بخاطر شبهاتی واهی و بی‌اساس و مواقف احتمالی، جور و ستمی بس آشکار و هتک‌‌حرمت و بی‌اعتماد‌ سازی آنان و روایتهایشان می‌باشد و بی‌ادبی و جسارت و تجاوز علیه دیگران به حساب می‌آید.

پس وای بر آنان روزی که همه نهان‌ها آشکار خواهد شد و مردم در پای حساب قرار می‌گیرند، ‌در برابر خداوند رب‌العالمین؛ چرا که چنین تلاشی برای تجریح انصار دین و گروه موحد خدای رحمان اوج پستی و بدبینی و بی‌احساسی نسبت به دین می‌باشد، و به تأکید کسی که هوای نفسانیش وی را وادار به اسائه‌ی ادب وطعن‌زدن به یکی از صحابه‌ی اخیار سازد معلوم است که نادانی و جهل وی را به چنین کار وا داشته است، مَثل عربی می‌گوید: (سرگین بر وجود شتر و رد پا به عبور کسی دلالت دارد).

بنده با وجود اینکه مطالعاتی زیاد در زمینه‌ی حدیث، تاریخ و غیره داشته‌ام اما تاکنون کسی را از اهل سنت ندیده ام که در مخالفت با رقبای خود هیچ یک از صحابه‌ی کرام ش چه امیر معاویه و چه عبدالله بن زبیر را مورد جرح قرار دهند. و جعل احادیث در مذمت و سرزنش آنان تنها در کتب شیعه یافت می‌شود.

[۴۵] و حقیقت تشیع نزد اهل‌حدیث با حقیقت آن نزد متأخرین فرق می‌کند چون اغلب بر این هستند که تشیع متأخرین پیمان‌شکنی و تکفیر صحابه و برائت از امهات المؤمنین و غیره از عظائم و امور خطیر دینشان می‌باشد که اهل‌حدیث بدلیل کثرت کذب و عدم امانت‌داری روافض چیزی از این قبیل را از هیچ یک از آن‌ها روایت نکرده‌اند، و تشیع قمی و امثال او چون ابان بن تغلب و عبیدالله بن موسی و دیگران در صورتی مانع از آوردن روایات آن‌ها نمی‌شود که در شیخین و ام‌المؤمنین عائشه طعن وارد نکنند. نگاه کنید: میزان الاعتدال (۱/۵). [۴۶] اینکه ائمه روایت مبتدع راستگو را می‌پذیرند دلیلی بر بزرگی، عدالت و انصاف آنان می‌باشد، آنان در رأی مبتدع طعن می‌زنند و از او دوری می‌جویند پس وقتی روایتی از وی آمد و آن مبتدع صادق بوده و حافظه‌اش مشکلی نداشت، مانعی برای قبول روایتش به سبب بدعتی که از دایره‌ی اسلام خارج نمی‌شود وجود ندارد و این از اوج انصاف و عدالت و قیام به حق می باشد، و کسی که در قبول روایت بدعت‌گذاری که بدعتش او را از اسلام خارج نمی‌سازد به منازعه می‌پردازد در مورد آن نظر مناقشه وجود دارد چون هیچ کتاب حدیثی از این نوع احادیث خالی نیست و آن در مسند امام احمد در صحاح سته و دو تصنیف عبدالرزاق و ابن ابی شیبه و صحیح ابن خزیمه و ابن حبان و معجم‌های سه‌گانه‌ی طبرانی و غیره معتبر می‌باشد، و امام ابن حبان (رحمه الله) در مقدمه صحیح خود ذکر کرده است (که روایت مبتدع ثقه‌ مادامی که دیگران را به بدعت خویش فرا نخواند مقبول است) و در این چنین چیزی وجود دارد و آنچه در صحیحش آمد مخالف این می‌باشد. از ابومعاویه محمد بن خازم الضریر یکی رجال صحاح سته و دعوت‌گر مرجئه است روایتهای وجود دارد، ابوزرعه در تاریخ بغداد (۹/۲۹۹) و غیره گفته‌اند. و روایت‌های از شبابه بن سوار یکی از رجال صحاح سته که داعی مرجئه بوده نیز روایت شده است، احمد بن حنبل (میزان الاعتدال ۲/۲۶۰) و گفته شده: که شبانه از طرف خود پشیمان شده است. ابوزرعه تاریخ بغداد (۹/۲۹۹). و غیر از این هم داعیان اهل بدعت که با آن‌ها مقابله شد در صحیح ابن حبان و غیره از دیوانهای مشهور اهل اسلام وجود دارد که نمی‌خواهم به طور تفصیل به آن‌ها بپردازم چون نمونه‌ها تمام صفحات را در بر می‌گیرد، و موضوع هم از بس که روشن است نیازی به ذکر مثال‌های زیاد ندارد، والله الموفق. [۴۷] در صورتی که علتی بر حدیث او نیامده باشد از قبیل اینکه از ثقه‌تر از خود به تنهائی روایت نکرده باشد و یا غیره. [۴۸] درباره‌ی این اتفاق نگاه کنید به کفایۀ الأخیار خطیب بغدادی و الاستیعاب ابن عبدالبر، و شرح نووی بر مسلم، و التقریب مع تدریب الراوی و غیره. [۴۹] شرح اصول اعتقاد اهل سنت و جماعت (۷/۱۲۵۲) لالکائی، و تاریخ ابن عساکر (۵۹/۲۰۹).