فصل: پاکی نیت و زبان نسبت به اصحاب و دفاع از آنها
یکی از ویژگیها و علامات بارز اهل سنت و جماعت، و یکی از نشانههای اهل علم و تابعین، پاکی نیت و زبانشان نسبت به صحابهی اخیار و حاملان پرهیزگار و ابرار شریعت و دفاع از حرمت و آبروی آنان از تیر جراحان و تهمت بیهودهگویان و زخم زبان کینهتوزان و انزجار و ستیز علیه کسانی که دنبال اوهام رفته و در وادی ظلمت و تاریکی فرا گرفته و زبان را در بدگوئی و مجرم نمودن اصحاب و سلب عدالت آن فرو برده و آنان را مثل سائر مردم گردانده لذا در پی بیحرمتی و بردن آبرو حیثیت آنان بر آمده و به جمع نمودن لغزشها و اشتباهات (انسانی) ایشان پرداختهاند میباشد.
امام احمد/با جمعنمودن احادیثی که در آنها طعن و بدگوئی نسبت به بعضی از صحابه رسول الله ج وجود دارد مخالفت میکند و از این کار خشمگین است و میگوید: «اگر آن دربارهی افراد پست مردم هم باشد با آن مخالف هستم چه رسد به اصحاب رسول الله ج ، و باز میگوید: بنده هرگز این احادیث را ننوشتهام. مروزی میگوید: «به ابوعبدالله: گفتم: اگر کسی را که میشناسم این احادیث پست را بنویسد آیا میشود وی را ترک کرد؟ گفت: بلی صاحب این احادیث بیمایه مستحق جحیم است.» خلال در السنه جلد۳ صفحه۵۰ با سند صحیح آن را روایت کرده است. [۷]
داعیان فتنه و گمراهی به این احادیث و اخبار روایت شده دربارهی بدیهای آنان کشش داده و نسبت به حرمت مؤمنان و وزرای رسول خدا ج اسائه ادب کرده و آنها را کمبها مینمایند و زبان خود را در تجریح و انتقامجویی از آنان رها و انواع اتهامات باطل به آنان نسبت دادهاند، و این چنین کمین کردن نتیجهاش سلب اعتماد از برگزیدگان امت و تردید آمیزی در اعمال آنان و فتوحات، علوم و عدالت آنها خواهد شد، و این امت در گذشته مردان برجستهی زیادی داشته است که همواره اصحاب را مدح و ثنا گفته و نسبت به آنان حسن داشتهاند و از بدگوئی و سوءظن به آنها چشمپوشی و خودداری کردهاند.
پس واویلا اگر کسی به آنان تعرض نمود و آتش فتنه را برپا و روشن نماید و بیخردان و غوغاگران را بر افترا نسبت به آنان جری و جسور نماید، بتأکید پیامبر فرمودهاند: «اصحاب من را دشنام نگوئید چرا که اگر هر یکی از شما به اندازهی کوه احد طلا انفاق و بخشش نماید به یک و یا نصف مشت انفاق یکی از آنان نمیرسد، امام بخاری و امام مسلم هر دو در صحیح خود از طریق اعمش از ابی صالح از سعید [۸]و امام مسلم در صحیح خود از طریق جریر از اعمش روایت نمودهاند که گفت: «میان خالد بن ولید و عبدالرحمن بن عوف قضیهای رو داده و خالد او را دشنام گفت، سپس پیامبر ج فرمود: هیچیک از اصحاب من را دشنام نزنید ...) و این اضافه در سبب ورود حدیث محفوظ نشده است، بلکه سفیان ثوری [۹]آن را از اعمش و شعبه و وکیع و ابو معاویه و دیگران روایت کرده که آنها حافظترین و ضبط کنندهترین مردم برای حدیث اعمش بودهاند و این اضافه را ذکر نکردهاند علاوه بر این که بر وجود جریر در آن اختلاف وجود دارد و لذا ابن ماجه (۱۶۱) آن را از طریق محمد بن صباح از طریق «جریر» [۱۰]بدون آن اضافه روایت کرده به این دلیل امام بخاری از آن اعراض نموده و امام مسلم در صحیح خود (۴/۱۹۶۸ بعد از ذکر روایتکنندگان از اعمش میگوید: (در حدیث شعبه و وکیع ذکری از عبدالرحمن بن عوف و خالد بن ولید نشده) و همین صواب است، امام احمد در فضائل صحابه [۱۱]و ابن ماجه [۱۲]با سند صحیح از طریق سفیان از نُسَیرین ذُغلُوق که او محل اعتماد است روایت کرده و میگوید: ابن عمر میگفت: «اصحاب محمد ج را دشنام نگوئید چرا که یک ساعت ایستادن یکی از آنان بهتر از کار یک عمر یکی از شما میباشد».
و امام محمد بن صبیح بن سّماک [۱۳]میگوید: دانستم که یهود اصحاب موسی ÷ و نصاری اصحاب عیسی ÷ را دشنام نمیدهند، پس چرا ای جاهلان شما اصحاب محمد ج را دشنام میگوئید؟ و میدانم که از کجا آمدهای، گناهان خودت تو را مشغول نمیسازد و إِلّا اگر بگناهان خود مشغول میشدی از خدا شرم مینمودی، بتأکید گناهان خودت تو را حتی از پرداختن به بدکاران منع میکند چه رسد به نیکوکاران، اما اگر تو از نیکوکاران بودی به بدکاران هجوم نمیکردی بلکه از خداوند ارحم الراحمین برای آنان درخواست مغفرت مینمودی، لکن تو از بدکاران هستی، که شهداء و صالحین را عیبدار مینمائی، ای عیبدار کنندهی اصحاب محمد ج ! اگر شب را در خواب بودی و روز را روزه نمیگرفتی برایت بهتر از قیام شب و روزه گرفتن بود با آنهمه بدگوئی که نسبت به اصحاب محمد ج کردهای! قیام شب و روزه گرفتن با بیحرمتی به بزرگان معنی ندارد، مژدهات باد به چیزی که هیچ مژدهی خوشی در آن نیست اگر توبه نکنی از آنچه میشنوی و میبینی! آنها در اُحد شرفیاب شدند و عفو خداوند دربارهی ایشان نازل گردید خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ مِنكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ إِنَّمَا ٱسۡتَزَلَّهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ بِبَعۡضِ مَا كَسَبُواْۖ وَلَقَدۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٞ ١٥٥﴾[آلعمران: ۱۵۵] یعنی: «آنانکه در روز رویاروئی دو گروه فرار کردند، بیگمان اهریمن به سبب پارهای از آنچه کرده بودند آنان را به لغزش انداخت و خداوند ایشان را بخشید، چرا که خداوند آمرزنده و بردبار است».
پس در مورد کسی که خدا او را عفو کرده چه میگوئید؟ آخر جز با جاهلان به چیزی دلیل میآوری ای جاهل؟ بدترین خلف آنست که سلف خود را دشنام گوید و به خدا سوگند یک نفر از سلف از هزار نفر خلف [۱۴]بهتر است.
اهل علم اتفاق دارند که صحابهی کرام ش بعد از انبیاء بهترین انسانها هستند و در صحیحین از طریق ابراهیم از عبیده از عبدالله س آمده است که پیامبر ج فرمودند: (بهترین مردم کسانی هستند که با من (از نظر زمانی) نزدیک ترند). و برترین صحابه ابوبکر سپس عمر و عثمان و علی بن ابی طالب – ش اجمعین – میباشند و دلایل بسیار است. و عموم اهل علم بر این باور هستند، خداوند جلّ و علا – بقای صحابه را سبب امن و امان برای امت گردانید لذا همینکه عصر آنان گذشت و نسلشان منقرض گشت انواع فتنهها و بدعتها دامنگیر مردم بعد از آنان شد و جور، ستم و فساد [۱۵]و بیبند و باری شیوع یافت، لذا در صحیح مسلم [۱۶]از طریق سعید بن ابی برده از پدرشان آمده است که گفت: نماز مغرب را با رسول الله ج خواندیم سپس گفتم: چرا اینجا ننشینیم تا نماز عشا را هم بخوانیم؟ میگوید: آنجا نشستیم و پیامبر وارد شد و فرمود (هنوز اینجا هستید؟) گفتیم: ای رسول خدا! با شما نماز مغرب خواندیم سپس گفتیم: اینجا میمانیم تا نماز عشا را هم بخوانیم، فرمود: (نیک کرده اید یا اصابه کرده اید) و راوی میگوید سپس سرش را به سوی آسمان بالا برد که معمولاً این کار زیاد میکردند و گفت: «ستارگان سبب امنیت آسمانند، هر زمانی ستارگان رفتند آنچه به آسمان بیم داده شده پیش میآید، و اصحاب من نیز نگهدارندهی امتم هستند لذا وقتی اصحاب من رفتند آنچه به آنان بیم داده شده است پیش خواهد آمد).
و این دلیل بر فضل آنان و بزرگی این است که چگونه خداوند به وسیلهی آنان بدعت و فتنهها و جور و فساد را دفع و برطرف کرده است، لذا شایستهی این هستند که خدا آنها را وزیر پیامبرش و گروه دوستش قرار دهد.
عبدالله ابن مسعود س میگوید: خداوند به قلب بندگان نگاه کرد و قلب محمد ج را بهترین قلبها یافت لذا او را برای خود برگزید و او را به رسالت خویش مبعوث نمود، سپس بعد از قلب ایشان به قلب بندگان نگاه کرد و قلب اصحاب را بهترین قلبهای بندگان یافت لذا آنان را وزیر پیامبرش گرداند که در راه دین او جنگ و نبرد کردند) امام احمد(۱/۳۷۹) آن را از طریق عاصم بن ابینجود از زر بن حبیش از عبدالله روایت کرده و سندش حسن میباشد.
و قتاده از عبدالله ابن مسعود س ذکر کرده و میگوید: (هرکس از شما اگر قرار است از کسی پیروی نماید به اصحاب محمد ج تأسی جوید و آنها را الگو قرار دهد، چرا که آنان مخلصترین این امت از نظر درونی و عمیقترینشان از عمق علمی و کمترین آنان از جهت رحمت و استوارترین آنان از نظر هدایت و از نیکترین آنها در هر حال و وضعی میباشند. قومی هستند که خداوند آنها را برای مصاحبت پیامبرش انتخاب نمود، پس فضل آنان را بشناسید و از آثار آنان پیروی کنید؛ زیرا آنها بر راه هدایت مستقیم بودند) ابن عبدالبر در جامع العلم وفضله [۱۷]روایت کرده و در آن انقطاعی وجود دارد؛ چون ابن مسعود قبل از ولادت قتاده وفات کرد.
شیخ الاسلام ابنتیمیه(/) میگوید: قول عبدالله ابن مسعود میگوید: آنان بهترین این امت از نظر اخلاص قلبی و عمق علمی و کمترین آنان در جنبهی تکلیف و زحمت بوده کلامی جامع است که کمال معرفت و دقت و عمق علم آنان را بیان مینماید. و همچنین آسانی آن را بر آنان و نیز امتناع آنها از قول بدون علم و آگاهی با کمترین زحمت را میرساند. [۱۸]
و امام ابن ابی حاتم (/) میگوید: «اصحاب محمد رسول الله ج کسانی هستند که شاهد وحی و تنزیل بودند و تفسیر و تأویل را به خوبی میدانستند و آنها کسانی بودند که خداوند جل جلاله ایشان برای مصاحبت پیامبرش ج و نصرت او و اقامهی دین و آشکار نمودن حق برگزید، و از صحبت و مصاحبت آنان برای او راضی بود و آنها را قدوه و الگوی ما گردانید و هرآنچه برای رسول الله ج از جانب خداوند آمد حفظ میکردند، و هرآنچه از سنت و شرع و حکم و قضاوت و امر و نهی و اخلاق، که از پیامبر میدیدند بطور خیلی دقیق و شایسته از آن آگاه بوده و در دین خدا آگاهی داشته و هر امر و نهی خدا و مقاصد او را که از رسول خاتم میدیدند میدانستند، و عیناً تفسیر و تأویل او را مشاهده میکردند و از آن استنباط مینمودند پس خداوند آنها را با منت و اکرام خود قدوه و الگو گردانید و هر شک و تردید و غلطی را از آنها دور ساخت و به این وسیله آنها را مشرّف گردانید، و همچنین ایشان را عدول امت نام نهاد و در کتاب محکم خود میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾[البقرۀ: ۱۴۳] و پیامبر ج فرمایش خدا را که فرمود: وسطاً تفسیر نموده و فرمودند: وسطاً یعنی: عدلاً و آنها عادلترین امت و پیشوای هدایت و برهانهای دین و حاملان کتاب و سنت بودند. و خداوند عزّ وجل به تمسکجستن به هدایت و حرکت در راه و سلوک آنان و اقتدا کردن به آنها دستور فرموده است و میفرماید: ﴿وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ﴾[النساء: ۱۱۵] «و راهی غیر از راه مومنان در پیش بگیرد، او را به همان راهی که در پیش گرفته، واگذار میکنیم».
و امام ابونعیم اصفهانی/دربارهی صحابه میگوید: «ایشان (رضوان الله علیهم) نفس و مال و اهل و عیال و خانه و کاشانهی خود را فدا کردند، از وطن خود فاصله گرفته و برادران خود را ترک کردند، و با پدران و برادران به نبرد پرداختند و صبر و شکیبایی نمودند، جان را نثار کرده و مال خودر ا به امید پاداش خیر انفاق نمودند، و با متمردان با توکل بر خدا مقابله کردند، و رضای خدا را بر ثروت و عزت را بر ذلت و همچنین غریبی را بر وطن و دیار خود ترجیح داده و مقدم دانستند، آنها مهاجرانی بودند که از دیار خود و کاشانهی خود رانده شدند و فضل و رضای خدا را طلب مینمودند، و الله و رسول اورا یاری میکردند، و به حقیقت آنها که صادق بودند، سپس برادران انصارشان اهل یاریرسانی و ایثار و از محبوبترین قبایل عرب از نظر همسایگی بودند، و رسولالله ج خانهی آنها را مکان امن و آرامش قرار داده بود، چه پاکدامن و شکیبا و چه دوستان گُلی بودند، چنانکه خداوند متعال دربارهی آنان فرموده است: ﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ﴾[الحشر: ۹] «(و همچنین از آن) کسانی (است) که پیش از مهاجران در سرای هجرت جای گرفتند و راه ایمان را برگزیدند؛ کسانی را که به سویشان هجرت کردهاند، دوست دارند و در دلهایشان دغدغه و نیازی به آنچه به مهاجران داده شده، احساس نمیکنند و (آنان را) بر خود ترجیح میدهند؛ گرچه خودشان بسیار نیازمند باشند».
لذا کسی که محبت آنها در دلش چسپید و بخاطر خدا ایشان را دوست بدارد و برای آنان فضل قایل شود و از کینهتوزان نسبت به آنان تبرَی جوید وی رستگار و مورد مدح خدا قرار میگیرد که میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠﴾[الحشر: ۱۰] «کسانی که بعد از مهاجرین و انصار به دنیا میآیند، میگویند: پروردگارا! ما را و برادران ما را که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفتهاند بیامرز، و کینهای نسبت به مؤمنان در دلهایمان جای مده، پروردگارا! تو دارای رأفت و رحمت فراوانی هستی».
پس صحابه کسانی هستند که خداوند سینههایشان را گشاده و سکونت و آرامش رابر دلهایشان وارد نموده به ایشان مژده رضوان و رحمت خود را داده است چنانکه میفرماید: ﴿يُبَشِّرُهُمۡ رَبُّهُم بِرَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَرِضۡوَٰنٖ﴾[التوبۀ: ۲۱] «پروردگارشان، آنان را به رحمتی از سوی خویش و رضایت و خشنودی نوید میدهد».
آنها را بهترین امت برای مردم گردانیده که امر به معروف و نهی از منکر میکنند و از خدا و رسولش اطاعت و فرمانبرداری نمودهاند، و آنان را نمونهای برای کتابیان اهل تورات و انجیل گردانید، و بهترین امت ایشان خیر القرون؛ آنهائی هستند که با وی نزدیکترند، خدا قدر و منزلت ایشان را وقتی بلند کرد که به پیامبرش دستور فرمود که با آنان مشاوره نماید؛ چون بر صداقت و صحت ایمان و اخلاص و فراوانی عقل و گرانمایه بودن رأی کمال نصیحت و آشکار بودن امانتداری ایشان رضوان الله علیهم اجمعین آگاه بوده است. [۱۹]
و به اتفاق اهلسنت هیچ کس در شیوائی، فضل و برتری، سبقت گرفتن، و والا مقامی در امر به معروف و نهی از منکر، علم و دانش، دعوت به راه خدا و جهاد به شأن و مقام صحابه نمیرسد، و لذا گفتهاند: «هر آنچه از خیر و نعمت که مسلمانان تا روز قیامت از آن بهرهمند هستند از قبیل: ایمان، اسلام، قرآن، علم و معرفت، عبادات، دخول بهشت، رستگاری از آتش جهنم، و پیروزی بر کفار، و همچنین اعلای كلمة الله همه از برکت تلاش اصحاب کرام است که دین را ابلاغ کرده و در راه خدا جهاد نمودهاند، و هر فردی به خدا ایمان بیاورد تا روز قیامت اصحاب از فضل آن بهرهمند میشوند. [۲۰]
و نیز خداوند دربارهی فضل و مآل (بازگشت) آنها میفرماید: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠﴾[التوبۀ: ۱۰۰] «پیشگامان نخستین مهاجران و انصار، و کسانی که به نیکی روش آنان را در پیش گرفتند و راه ایشان را به خوبی پیمودند، خداوند از آنان خشنود است و ایشان هم از خدا خشنودند، و خداوند برای آنان بهشت را آماده ساخته است که در زیر درختان و کاخهای آن رودخانههای جاری است و جاودانه در آن میمانند، این است پیروزی و رستگاری سترگ».
و مراد از کسانی که به نیکی از آنان اتباع کردهاند اصحابی است که مسلمان شدنشان در آخر بوده، که جماعتی از اهل علم این را گفتهاند و حافظ علائی/در گفتهی زیر آن را تأیید میکند که میگوید: «همه آیات قبلی در مورد کسانی است که از پیامبر ج تخلف کردند از قبیل منافقین در غزوهی تبوک، سپس خداوند بدنبال آن به فضل اصحابی که همراه پیامبر ج جهاد کردند و در غزوات شرکت نمودند میپردازد و آنها را به سابقین اولین و کسانی که بعد از آنان آمدهاند تقسیم نموده است، و بعد به ذکر اعراب بادیه؛ آنهایی که در دل نفاق داشتند یا اینکه در اسلام بطور کلی رسوخ نکرده بودند پرداخته میفرماید: ﴿وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ﴾[التوبۀ: ۱۰۱] «در میان عربهای بادیه نشین اطراف شما منافقانی هستند». از این دلالت میکند که مقصود کسانی است که راه ایشان را به نیکی پیمودهاند که آنان نیز بقیه کسانی هستند که اسلامآوردنشان عقب افتاده است، لذا آیه شامل همه میشود. [۲۱]
و لفظ صحبت بر هر مسلمانی که با پیامبر ج دیدار کرده باشد هر چند برای یک لحظه هم که بوده و بعد مسلمان وفات کرده باشد صدق میکند، و هرکس شرف مصاحبت برای او ثابت شده است شروط تعدیل را لازم ندارد، بلکه همین که شرف صحبت را داشته برای تعدیل وی کافی است.
بعضی از اهل اهواء میپندارند که صحبت جز برای مهاجرین و انصار صحّت ندارد، لذا در این هنگام عدالت هیچ یک از کسانی که بعد از آنان آمده جز با آنچه عدالت دیگران از تابعین سپس کسانی بعد از آنان به اثبات رسیده ثابت نمیشود، و چنین گفتهی غلطی را هیچ یک از اهل سنت نگفته است، و شبیه آن مذهب روایت شده از سعید بن مسیب است اینکه جز کسانی که یک سال یا دو سال با رسول خدا بوده و با ایشان در یک غزوه و یا دو غزوه شرکت نموده صحابی به حساب نمیآیند، و چنین چیزی از سعید صحیح نیست و اجماع بر خلاف آن میباشد [۲۲]، حافظ علائی/میگوید: «اجماع در هر عصری بر عدم اعتبار این شرط در اسم صحابی منعقد شده، چرا چنین نباشد حال اینکه هزاران مسلمان که در سال نهم ایمان آوردهاند از صحابه بودند و همچنین کسانی دیگر از قریش و غیره که در زمان فتح مسلمان شدهاند و پیامبر ج را دیدار و مصاحبت نکردهاند مگر مدت کمی، و علما اتفاق دارند که آنها از جملهی اصحاب هستند. [۲۳]و خدای متعال در مدح صحابه میفرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾ [الفتح: ۲۹] «محمد، فرستادهی الله است؛ و آنان که با او هستند، در برابر کافران سرسختند و با یکدیگر مهربان. آنان را در حال رکوع و سجده میبینی؛ فضل و حشنودی الله را میجویند. نشانه(ی درستکاری) آنان از اثر سجده در چهرههایشان پیداست؛ این، وصف آنان در تورات است. و وصفشان در انجیل مانند زراعتی است که جوانه زده و تنومندش ساخته و ستبر و ضخیم شده و بر ساقههایش ایستاده است و کشاورزان را شگفتزده میسازد تا بهوسیلهی آنان کافران را به خشم آورد. الله به اینها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، نوید آمرزش و پاداش بزرگی میدهد». و نیز میفرماید: ﴿وَمَا لَكُمۡ أَلَّا تُنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ ١٠﴾[الحدید: ۱۰] «و شما را چه شده که در راه الله انفاق نمیکنید و حال آنکه میراث آسمانها و زمین از آنِ الله است؟ آن دسته از شما که پیش از فتح (مکه) انفاق کردند و (در راه الله) جنگیدند، همسان دیگران نیستند؛ (بلکه اجر و پاداش) کسانی که پس از فتح، انفاق نمودند و جنگیدند، بزرگتر است. و الله به هر یک (از این دو گروه) بهشت را وعده داده است. و الله به کردارتان آگاه است».
و اکثر اهل علم بر این باور هستند که مراد از فتح، فتح مکه است و دیگری نیز گفته که مراد حدیبیه میباشد که در آن مناقشه وجود دارد، و امام ابن القیم الجوزی/فتح مکه را ذکر کرده که آن (فتح اعظمی است که خدا به وسیلهی آن دینش را و رسول و لشکر و حزب امین وی را عزت بخشید، و به سبب آن سرزمین و خانهای را که برای هدایت عالمیان انتخاب کرده بود از دست پلید کفار و مشرکین نجات دادند، و فتحی بود که مایهی شادابی و خوشحالی اهل آسمان گردید، و ریشهی عزت خود را در دل زمین دوانیده و به سبب آن مردمان فوج فوج به دین خدا در آمدند، و زمین را نورانی و درخشش و پر از شادابی و خوشحالی نمود، پیامبر ج همراه گروه سواره نظام اسلام و لشکریان و سربازان خداوند در سال ۸ هجری در حالی که ده روز از ماه رمضان گذشته بود به سوی آن حمله بردند. [۲۴]و این فتح مکه بوده چرا که در حدیبیه در سال شش و در ذیقعده بود بنابر یکی از اقوال عروه و زهری و محمد ابن اسحاق و غیره.
و در حدیبیه این آیه را بر پیامبرش نازل نمود که میفرماید: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا ١﴾[الفتح: ۱] «همانا ما پیروزی آشکاری برای تو رقم زدیم.» پس خدا این صلح را فتح و پیروزی نام نهاد، و اما مکه فتح در سورهی حدید و سورهی نصر و نیز فرمودهی ایشان ج که فرموده است: «لا هجرة بعد الفتح» «بعد از فتح دیگر هجرتی نیست». بنا بر حدیث متفق علیه ابن عباس، بیتردید فتح مکه و همان فتح اعظم است. و این مسئلهای بسیار روشن و واضح میباشد.
هدف از بیان دلالت آیه بر بلندی مقام صحابه و بزرگی قدر منزلت آنان و نیز تفاوت منزلت و برتری بعضی از آنها بر بعضی و اینکه کسانی قبل از فتح مکه انفاق نموده و نبرد کرده اجر آنان بیشتر و بزرگتر است و شأنشان والاتر از کسانی است که بعد از فتح مکه خرج و بخشش نموده و جنگیدهاند، حال اینکه خداوند هر دو طرف و گروه را به بهشت وعده داده است. لذا بدین جهت متحقق میشود که آنهائی که بعد از فتح مکه به اسلام گرویدهاند از جمله آزادشدگان و غیره، و آنهائی که جهاد نموده و مال خودیش را در راه الله خرچ کرده داخل فرمایش خدااند که فرموده: ﴿وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ﴾[النساء: ۹۵] «خداوند به هر یک (از دو گروه) منزلت زیبا وعده داده است».
پس کسی که زبان و قلم خود را در طعن و وارد نمودن اتهام نفاق و تشکیک در مسلمان بودن اصحاب به کار انداخته و بدون برهان و دلیل واقعی از جانب خدا و رسولش ج مسائل و فرضیات را در مورد ایشان مطرح سازد در واقع قول خدا را رد نموده و بر اصحاب افترا و بهتان آشکار زده است، و چنین چیزی جز از کسی که کمدیانت و بسیار ستمگر و سیاهدل که جهلش نسبت به کتاب و سنت و سیرهی این مردان به اوج خود رسیده است واقع نمیشود. و شیخ الاسلام/میفرماید: (آن دسته از اهل مکه که سال فتح مسلمان شدند مانند: امیر معاویه و برادرش یزید و عکرمه بن ابی جهل، صفوان بن امیه، حارث بن هشام، سهیل بن عمرو، به صورت تواتر نزد خواص، اسلام آوردن و بقای آنان بر اسلام تا زمان وفات بلکه فداکاریهای شان در راه دین الله و جهاد و فتوحاتشان به اثبات رسیده است. [۲۵]
خداوند متعال در وصف مهاجرین و مدح انصار و ذکر کسانی که بعد از ایشان اسلام آورده و راه آنها را ادامه دادهاند میفرماید: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ٨ وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩ وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠﴾[الحشر: ۸-۱۰] «(و نیز بخشی از اموال فیء) از آنِ فقیران مهاجری است که از دیار و اموالشان بیرون رانده شدهاند؛ فضل (و نعمت الله) و خشنودی او را میطلبند و الله و پیامبرش را یاری میکنند. ایشان، همان راستگویانند. (و همچنین از آن) کسانی (است) که پیش از مهاجران در سرای هجرت جای گرفتند و راه ایمان را برگزیدند؛ کسانی را که به سویشان هجرت کردهاند، دوست دارند و در دلهایشان دغدغه و نیازی به آنچه به مهاجران داده شده، احساس نمیکنند و (آنان را) بر خود ترجیح میدهند؛ گرچه خودشان بسیار نیازمند باشند. و کسانی که از آز و بخلِ نفس خویش مصون بمانند، همان رستگارانند. و (نیز از آنِ) آیندگان ایشان است که میگویند: ای پروردگارمان! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز و در دلهایمان هیچ کینهای نسبت به مؤمنان قرار مده؛ ای پروردگارمان! بیگمان تو، بخشایندهی مهرورزی».
پس -خدا تو را حفظ کند- مدح و ثنایی که خدا از ایشان میکند و رضایتی که از آنها داشته بیاد داشته باش و هیچ نوع کینه و دشمنی نسبت به آنها در دل جای مده؛ چرا که چنین چیزی بر اوج خباثت دلها دلالت میکند، و برایشان طلب و آرزوی نیکی نما که در راه آن جانها و خونها بر زمین نشست.
بر عکس، کسی که طعن زدن و گمانپردازی را پیشهی خود گردانیده در واقع خود را خسته و دیگران را میآزارد و به سوی سراب میدود، و با استدلال به بعضی از روایات که محمل نیکو دارد اما هواهای نفسانی آن را بد تأویل میکند، نفس خود را در هلاکت انداخته و جرأت کرده که به ابوهریره بیحرمتی کند و او را شخصیتی تأثیرگرفته از کعب الاحبار گردانیده و او را شخصیتی معرفی کند که نصوص را به مصلحت امویان به کار گرفته است. [۲۶]و دیگری نیز باران غضب و خشم خود را بر سر امیر معاویه و عمرو بن عاص و عبدالله بن زبیر ش بنام دفاع از اهل بیت فرو ریخته [۲۷]و به شبههای چون سراب تمسّک جستهاند. که از گمراهی بعد از هدایت به خدا پناه میبریم، یهود و نصاری و سرکردگان کفر و ضلالت از این گونه اتهمات سالم ماندند اما ائمهی دین از طوفان آن سالم نماندند و همه مجاهدت و تلاشها را نابود و تباه گردانید.
و از اینجاست که طعن زدن به ابوهریره س ، آن راوی اسلام یا امیر معاویه س یکی از کاتبان وحی [۲۸]پیامبر ج وسیلهی برای آسیبرساندن به دیگر نگهبانان شریعت شده، پس رسیدن به اهداف جز با اسبابی که به آنها تأویل و سوق داده میشود امکانپذیر نیست. و در آن هنگام است که وسایل حکم اهداف را میگیرند.
[۷] نگا به: «الشرح والإبانۀ، ابن بطه صفحه: ۲۶۸-۲۶۹» «الحجۀ فی بیان المحجۀ، امام اصفهانی جلد۲/ص۳۶۸-۳۷۱) «شرح اصول اعتقاد اهل سنت اثر امام لالکائی جلد۷/ص۱۲۴۱-۱۲۷۰ و عقیدهی سلف و اصحاب الحدیث، اثر امام ابوعثمان صابونی صفحه (۸۰-۸۱) عقیدهی طحاویه صفحه۵۷ به تحقیق شیخ آلبانی رحمه الله، الصارم المسلول على شاتم الرسول اثر شیخالإسلام ابنتیمیه، جلد۳ صفحه۱۰۵۸. [۸] صحیح بخاری شماره ۳۶۷۳، صحیح مسلم شماره۲۵۴۱ج۴/۱۹۶۷. [۹] ابن ابیعاصم آن را در «السنۀ ۹۸۸ از عباس بن ولید روایت نموده که گفت: بشر بن منصر از سفیان برای ما گفت و در «زیادات القطیعی على فضائل الصحابۀ اثر احمد ج۱/ ص۳۶۵ و روایت خبر از طریق سفیان از اعمش با زیادت آمده، و اوّل صحیحتر است. [۱۰] آن را از مسانید ابوهریره س قرار داده که این غلط است. [۱۱] ج۱ صفحه۵۷. [۱۲] شماره: ۱۶۲. [۱۳] شرح حال وی در تاریخ بغداد ج صفحه۳۶۸. [۱۴] معافی بن زکریا جریری در کتاب خود «الجلیس الصالح» ج۲ صفحه۳۹۲ به صورت طولانیتر از این روایت نموده. [۱۵] شماره: ۲۵۳۱. [۱۶] صحیح بخاری ۲۶۵۲ و صحیح مسلم ۲۵۳۳. [۱۷] ۲/۹۷ و ابونعیم در الحلیه (۱/۳۰۵) از طریق عمر بن نبهان از حسن از عبدالله ابن عمر(ب) و سند آن ضعیف است. یعقوب بن سفیان و عقیلی و جماعتی دیگر عمر بن نبهان را ضعیف دانستهاند و یحیی بن معین میگوید: وی چیزی نیست، و نیز از او روایت شده: ثقه است. و بخاری میگوید: احادیث او قابل پیروی و تبعیت نیست و ابن جبان در المجروحین (۲/۹۰) میگوید: «احادیث بیسند را از مشاهر روایت میکند پس وقتی چنین است احادیث وی مستحق کنار انداختن هستند. و ابن حجر در التقریب ۴۹۷۵ گفته: ضعیف است و عدالت دربارهی او همین است، و حسن از ابن عمر گفتهاند: نشنیده. و در آن نظر است، بهز میگوید: یک حدیث شنیده است. المراسیل ابن ابیحاتم ص۴۳. و امام احمد و ابوحاتم میگویند: «حسن از ابن عمر شنیده «المراسیل ص۴۳-۴۴» و به ابیزرعه گفته شد: حسن ابن عمر را دیدار کرده؟ گفته: بلی. و آجری این خبر را در الشریعۀ (۱۱۶۱) و ابن عبدالبر ۲/۹۷ از طریق الدورقی روایت نموده که گفت: حکام بن سلم رازی از عمرو بن ابی قیس از عبدالله میگوید: حسن در مجلسی بوده و اصحاب رسول الله ج در آن مجلس یاد شد، او گفت: آنها مخلصترین این امت از لحاظ قلبی بودند. و این صحیح است. [۱۸] منهاج السنۀ (۲/۷۹). [۱۹] الإمامۀ والرد على الرافضۀ: ۲۰۹- ۲۱۱. [۲۰] از کلام شیخ الاسلام ابن تیمیه/. برای تفصیل بیشتر نگاه کنید: طریق الهجرتین اثر امام ابنالقیم/، ص۳۶۲. [۲۱] تحقیق منیف الرتبۀ لمن ثبت له شرف الصحبۀ، ص۶۳. [۲۲] نگا: التقید والإیضاح ص۲۹۷ اثر حافظ عراقی. [۲۳] تحقیق منیف الرتبۀ لمن ثبت له شریف الصحبۀ ص۴۳، و نگا: فتح الباری ۷/۴. [۲۴] زاد المعاد (۳/۳۹۴). [۲۵] الفتاوی ۴/۴۶۶. [۲۶] السلطۀ فی الإسلام صفحه ۲۶۵-۲۷۵، و این شأن و حال بعضی از نویسندگان معاصر متأثر از مستشرقین و آراء نظّام (معتزلی) است، که خود را حاکم و قاضی بر اصحاب رسول الله ج قرار دادهاند، به ساحت والای آن بزرگان ناسزا گفته و نیز حقایق را وارونه نموده و چیزهای عجیب و غریبی آوردهاند و لذا به ابوهریره بطور صراحت طعن وارد نموده، و گمان میکنند که بیشتر اسرائیلیات تورات و غیر تورات که وارد کتب حدیث شده حتی صحیحین نیز از مرویات شاگردان کعب و در رأس آنان ابوهریره میباشد...) آنان کعب را شخصیتی که در راه نشر یهودیت و دروغسازی نسبت به رسول الله ج کار میکرده گردانیدهاند که چنین کلامی بدون دلیل بوده و منشأ آن هوا و نادانی و یا یک نهانکاری پلید است، و گویندهی آن هیچ دلیل یا شبه دلیلی بر چنین افترا و دروغی بیان نمیکند، و اگر چیزی از این قبیل واقع میشد اصحاب علیه آن قیام میکردند و سرش را از تن جدا میکردند، کعب الاحبار در با صحابهی کرام و در بین آنان زندگی میکرد و بسیاری از سنتها را از آنان اخذ مینمود، و به جز کثرت مرویات او از اهلکتاب و آوردن چیزهای عجیب و غریب ایرادی از او نمیگرفتند، علاوه بر اینکه بعضی از چیزهای که از او نقل گشته اصل و اساسی ندارد و از جهت صحیحی از طرف وی نقل شده است. حافظ ذهبی در السیر ۳/۴۸۹ ذکر کرده که: (ایشان اسلام زیبا و دیانتی متین داشت و نیز از علمای برجسته بود...) که ابوهریره بعضی از اخبار بنی اسرائیل را از او دریافت کرده و دلیل ایشان در آن اجازه دادن پیغمبر ج بود که از آنان حکایت کنند، امام بخاری در صحیح خود (۳۴۶۱) از عبدالله بن عمرو بن عاص روایت کرده که پیامبر ج اجازه دادهاند از بنیاسرائیل حدیث گفته شود. پس برخی از اهل اهواء زبان در این مورد گسیخته و به ابوهریره طعن وارد کرده و در روایات او تشکیک و گمانهزنی نمودند، و این کار آنان قبل از اینکه طعنی در ابوهریره س باشد بدرفتاری بزرگ و افترا به شریعت میباشد. امثال این اتهام آشکار اگر قائل آن حقیقتش را درک کرده بود از آن دست میکشید؛ چراکه هیچ مسلمان و صاحب خردی به چنین چیزی زبان نمیگشاید، در حقیقت به اتفاق ائمه ابوهریره از حافظترین مردم در احادیث و بهترین ضبطکنندگان بود که بین روایت به خوبی تمییز میداد و امکان نداشت حکایتهای کوتاهی که از کعب میشنید با کلام مصطفی ج با هم قاطی کند، و روایات تأکید میکند که ابوهره س هرآنچه که از رسول الله ج میشنید فراموش نمیکردند، لذا بخاری در صحیح خود (۱۱۹) از طریق ابن ابیذئب از سعید المقبری از ابوهریره روایت کرده و گفته: «گفتم: ای رسول خدا ج بنده احادیث زیادی از شما میشنوم اما فراموش میکنم، فرمود: ردایت را پهن کن و من ردایم را پهن کردم، میگوید: با دستان خود ردا را گرفت، سپس فرمود: جمعش کن و من آن را جمع کردم و بعد از آن هیچ چیزی را فراموش نمیکردم» صحیح بخاری (۷۳۵۴) و صحیح مسلم (۲۴۹۲) از طریق زهری از اعرج از ابوهریره بلفظ دیگری روایت کرده است. [۲۷] این گروه ثوابت شرعی ندارند که با آنها امور را بسنجند، و هدف از منهجشان ناواضح و نشانههایش قاطی است، و من کتاب «الرسالۀ المنقذۀ» اثر زیدی مستوری و کتاب عدالۀ الرواۀ والشهود اثر زیدی مرتضی محطوری را مطالعه نموده ام که در آنها تشابه از جهت پرداختن به مسائل و اتفاق در طعن زدن به بعضی از اصحاب را یافتم، و در کلامشان تناقضات و خلل در ارزیابی و نقص در حکم را مشاهده نمودم. و آنچه از مقالات آنان فهم میشود که یاری و پیروزگردانیدن و تشخیص حق بدون چیزی از باطل و جور و ستم و تعصبورزی و همچنین تهمت زدن به پاکان امکان ندارد، از جمله آن اینکه محبت اهل بیت و کمک به آنها و نیز بیان محاسن و فضایلشان جز با طعن نمودن معاویه س و همراهان او ممکن نیست، و چنین چیز از جهل و گمراهی و یاری بوسیلهی باطل است، در واقع طعن زدن به یکایک اصحاب بخاطر اهل بیت و چیز دیگر علامت کوری و غوطهور شدن در باطل میباشد و اهل سنت که در واقع اهل سنت هستند اهل بیت را بدون غلو و افراط دوست داشته و از آبرو و حرمات دفاع و از وصیت رسولالله ج دربارهی آنان محافظت میکنند، کما اینکه عموم صحابه را دوست داشته و منزلت و شأن آنها را به حق شناخته و هیچ یک از آنان را شتم و دشنام نمیگویند و نسبت به رافضه و نواصب میانه رو هستند، چرا که رافضیان که از همه بیشتر دستورات خدا را کنار نهاده و محارم را انجام دادهاند به استثنای اهل بیت که دربارهی شان افراط و غلو کرده و صفات و خصائص خدای متعال را برای آنها قرار دادهاند عموم اصحاب را تکفیر میکنند. و نواصب نیز که در جهل فرو رفته و به کلهشقی و خیرهسری گرویدند و نقاش و نفاق در آنان زیاد شد از اهل بیت تبری جستند و آشکارا با آنان دشمنی کردند، و پناه بر خدا از گمراهی بعد از هدایت. [۲۸] در اسناد صحیح که در صحیح مسلم (۲۵۰۱) از طریق عکرمه آمده که ابو زمیل به ما خبر داد که ابن عباس برای من گفت: که ابوسفیان از پیامبر ج خواست که معاویه را کاتب نزد خود قرار دهد. ایشان در جواب گفتند: بلی...) و بعضی دربارهی این اسناد بحث کردهاند و عکرمه را به چند دلیل که در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست متهم ساختهاند. نگاه کنید به «زاد المعاد» ۱/۱۰۹-۱۱۰ اما میان اهل علم در این اختلافی نیست که امیر معاویه س یکی از کاتبان وحی رسول الله ج بوده و در میان مطالعاتی که در کتب عقائد و پیگیری که از کتب سیره و غزوات نموده ام کسی را نیافته ام که در این امر مخالفت داشته باشد. احمد بن محمد الصائغ میگوید: نامهای به سوی ابی عبدالله فرستادیم، و از او سوال کردیم خداوند بر تو رحم کند چه میگوئی در مورد کسی که میگوید: من نمیگویم که معاویه کاتب وحی بوده و نمیگویم که او خال المؤمنین بوده بلکه با حکم و زور شمشیر به آن دست یافته است؟. ابوعبدالله گفت: این یک حرف بد و بیارزشی است، و کسانی که این سخن را میگویند با آنان نشست و برخواست نمیشود، و ما آنان را برای مردم مفتضح میگردانیم. خلّال در السنه ۲/۴۳۴ با سند صحیح آن را روایت کرده است.