فراخوان دفاع از صحابه رضی الله عنهم

دشنام و ناسزاگويی اصحاب بر دو نوع می‌باشد:

دشنام و ناسزاگويی اصحاب بر دو نوع می‌باشد:

یکی: اینکه طعن در عدالت و دینشان نباشد، در این صورت کافر نمی‌شود لکن گمراه است و تعزیر و ادب کردنش واجب می‌شود، مانند اینکه بگوید فلان صحابه بخیل است و فلانی ترسو بوده و چیزی از این قبیل که در شأن و مقام آنان ایجاد توهّم کند.

دوم: اینکه طعن در دین و عدالت آنان باشد و یا اینکه از این حد هم تجاوز کند طوری که آن‌ها را مرتد یا فاسق پندارد، پس آن کس مرتد است، چنانکه قبلا به آن اشاره شد،‌ شیخ الاسلام/می‌گوید: (کسی که گمان کند آنان بعد از رسول الله ج جز افراد کمی که به چیزی حدود ده شخص نمی‌رسند مرتد شده‌اند و یا همگی فاسق بوده‌اند، چنین کسی نیز شک و گمان در کافر بودنش وجود ندارد؛ چرا که او آنچه قرآن در ضمن بحث ستایش و مدح از صحابه به آن تصریح کرده را تکذیب می‌نماید، ‌بلکه هرکس در این گونه کفر تردید کند او نیز کافر است، چون همانا کفر وی معین است، ‌و مضمون این گفته چنین می‌شود که ناقلان و حاملان کتاب و سنت کافر یا فاسق بوده‌اند و امتی که ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ[آل‌عمران: ۱۱۰] «شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمده‏اید» است و بهترین این امت، امت قرن اول می‌باشد که اکثرشان کافر یا فاسق بوده‌اند.

و مضمون دیگرش این می‌شود که این بدترین امتها است و پیشگامان این امت بدترین‌های آن هستند،‌ و کفر چنین شخصی از جمله چیزهائی است که به صورت سهل و ساده از دین اسلام تشخیص داده می‌شود، و لذا بسیاری از آن‌ها را می‌بینی که چیزهایی از قبیل این اقوال از وی شنیده می‌شود که به تأکید زندیق‌بودن خودش را آشکار می‌سازد و اکثر زنادقه زیر پوشش مذهب‌شان خود را مخفی می‌نمایند و به فضل خدا نمونه‌های از آنان برملا شد. [۶۹]

سرخسی در اصول خود (۲/۱۳۴) می‌گوید: پس هرکس به اصحاب طعن وارد کند ملحد و علیه اسلام شوریده است، و اگر توبه نکند چاره و درمان وی شمشیر می‌باشد.

مؤمنان در سال ۷۶۶هـ -چنانچه در البدایۀ والنهایۀ (۱۳/۳۱۰) اثر حافظ ابن کثیر دمشقی/آمده- این کار را کرده‌اند. ایشان می‌گوید: (در روز پنج‌شنبه هفدهم ماه مردی در جامع اموی بنام محمود بن ابراهیم شیرازی پیدا شده که او به صراحت شیخین را لعن و دشنام می‌گفت، او را نزد قاضی مالکی قاضی القضاة جمال مسلاتی بردند، ‌قاضی از او خواست که توبه کند و از این کار دست‌بردار شود و جلاد را فرا خواند، در اولین ضربه ای که به او زد گفت: لا إله إلا الله علی ولی الله،‌ و در ضربه‌ی دوم ابوبکر و عمر را لعن نمود، سپس همه مردم بر سر وی ریختند و به شدت او را زدند هر چه قاضی سعی می‌کرد مانع آنان شود نمی‌توانست از آن‌ها جلوگیری نماید، ‌و رافضی مدام به اصحاب لعن و دشنام زده و می‌گفت آن‌ها گمراه بودند، سپس او را به نزد نائب‌السلطنه بردند و گواهی داند که او صحابه‌ی کرام ش را گمراه دانسته است. آن وقت قاضی به ریختن خونش حکم داد و او را به کنار شهر برده و گردنش را زدند، و مردم لاشه‌اش را آتش زدند. خداوند او را شرمسار کرد).

بدانید آنچه تا اینجا درباره‌ی شیعه و رافضیان ذکر گردید قطره‌ای از دریا است و قصد اطاله نداریم، صرف‌نظر از پرداختن به عقاید آنان در مورد اولیاء و صالحین و سائر مردگان از طاغوتیان و غیره که از شرک عرب عصر پیامبر ج جلوتر رفته‌اند،‌ که پیشتر در مورد چگونگی غلو و زیاده‌روی آنان در تعظیم پیشوایانشان و دادن حق خالص خدا به آنان بحث کردیم.

بنابراین، همان طور که ائمه‌ی مسلمانان از آن‌ها حذر کرده‌اند و از حضور در مجالس‌شان و مراوده و معاشرت با آنان و استعانت به ایشان خودداری نموده‌اند باید از آن‌ها حذر کرد و از سپردن هر امری از امور مسلمین به آن‌ها جلوگیری شود. [۷۰]

زیرا آنان خائن‌های هستند که از هر دین و تعهدی بی‌بهره می‌باشند و نه امامی دارند و نه دارای بیعتی هستند و در هیچ جمعه و جماعتی حضور و شرکت ندارند و سبب فروپاشی سقوط دولت اسلامی در بغداد شدند، و با مشرکین و اهل کتاب محبت و دوستی داشته و آن‌ها را علیه مسلمانان یاری دادند تا اینکه سرزمین اسلام به کشتارگاه آن ملعونین تبدیل گردید و در آن اقدام به تخریب و فساد و هتک حرمت‌ها کردند و اموال مردم را غارت نمودند، و اهل علم و مؤرخین امور دیگری را نیز ذکر کرده‌اند که هر قلبی را محزون نموده و هر چشمی را به اشک می‌آورد که بخاطر پرهیز از تفصیل از ذکر آن‌ها خودداری می‌کنیم و جز آنچه مورد رضای خداست نمی‌گوئیم – إنا لله وإنا إلیه راجعون.

در منهاج‌السنۀ (۶/۳۷۴) [۷۱]اثر شیخ الاسلام/گفتاری در مورد ستم و جور شیعیان و یاری رساندن آنان به دشمنان خدا و دشمنی با حزب الرحمن آمده است که گفته‌اند: چنانچه مردم دیده‌اند شیعه علیه مسلمانان با کفار تعاون نموده و آن‌ها را یاری کرده‌اند،‌ هنگامی که هولاکو؛ پادشاه کافر در سال ۶۵۸ هـ وارد سرزمین شام گردید که رافضی‌های اهل حلب و دمشق و حوالی آن‌ها که در شام و مدائن و پایتخت‌ها وجود داشتند آنان از بزرگترین یاری‌دهندگان و همکاران برای برپا کردن حکومت وی و اجرای اوامر او در جهت براندازی حکومت و قدرت مسلمانان بودند.

و بدین شیوه‌ی خاص و عام مردم مطلع هستند که هنگام ورود هولاکو به عراق چه چیزهایی روی داد، آن ظالم ستمگر ‌خلیفه‌ی مسلمین را کشت، و در آن جا خون‌های زیادی ریخت که جز خدا کسی توان شمارش آن را ندارد و وزیر خلیفه ابن علقمی بوده که شیعیان همواره ملتزم و همراه او بوده و او را بسیار و به انواع مختلف -بصورت پنهانی و آشکار که بحث آن بطول می‌انجامد- همکاری می‌کردند.

و همچنین آنان با چنگیزخان نیز همین طور بوده‌اند. ‌و مسلمانان آنان را در سواحل شام و دیگر مناطق دیده‌اند، هنگامی که در میان مسلمانان و مسیحیان جنگ و درگیری برپا شد، با نصاری پیوند داشته و بر حسب امکان آن‌ها را یاری می‌دادند، و نگران فتح پایتختهایشان بودند همانطور که نسبت به فتح عکا و غیره ناخشنود بودند و دوست داشتند که نصارا بر مسلمانان پیروز شوند حتی سال غازان یعنی سال ۵۹۹ هنگامی که لشکر مسلمانان شکست خورد و سرزمین شام از جیش مسلمانان خالی شد و در آن سرزمین شروع نمودند به فتنه‌انگیزی و تلاش در انواع فساد از قبیل کشتار، غارت اموال، حمل پرچم صلیب و برتری دادن مسیحیان بر مسلمین و تحویل دادن اسیران، ‌اموال و سلاح مسلمانان به جنگ‌جویان مسیحی در قبرص و غیره ...

و این مشتی از خروار خیانت شیعه به مسلمین و همکاری نمودن مسیحیان بر علیه آنان می‌باشد، اگر دنبال آنچه را که اهل علم درباره‌ی تاریخ ننگین آنان ذکر کرده بگیریم بحث به طول می‌انجامد و آنچه از خیانت وزیر ابن علقمی در کلام شیخ الاسلام/آمده است، نمونه‌های زیادی در گذشته و حال دارد، خمینی هنگامی که قدرت را در دست گرفت آنچنان تمدن بشری را نابود کرد و علیه دین جنایت نمود که اینجا امکان وصف آن وجود ندارد،‌ ابن علقمی وزیر هنگامی که این مقام را از خلیفه‌ی معتصم عباسی بدست آورد برای غارت دیار مسلمین با تاتار مؤامره کرد و علما و بزرگان آنان را به قتل رسانید، و امر خدا تمام شد: ﴿وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا ٣٨[الأحزاب: ۳۸] «و امر الهی سنجیده و به اندازه‌ی مقرر و مشخص است».

و این گونه زخم‌ها و دردها در امت اسلامی تشخیص دهنده‌ی امور خیر و عواقب شر می‌باشند که باید از آن‌ها درس و عبرت گرفت و از اسباب این دردها پند پذیر شویم، ‌و در حد امکان برای براندازی رافضیان مفسد و ریشه کن نمودن شر آنان تلاش و سعی نموده و از سپردن امور و پستها به آنان ممانعت کرده و افراد ذی‌صلاح را جایگزین آن‌ها نماییم، ‌قبل از اینکه خود مورد چپاول دشمنان قرار گرفته به حکایت و داستان برای باقیماندگان خود تبدیل شویم، ‌چرا که آنان فاسدان و مخربان زمین هستند. [۷۲]

هیچ عهد و پیمان و یا دینی ندارند که آنان را از اخلاق زشت و اعمال فاسد باز دارد،‌ بیعت و پیمان را با هیچ کسی روا‌ نمی‌دانند چون ایشان حکومت‌های اسلامی و حاکمانشان را در همه عصور طواغیت و دسیسه علیه اسلام به شمار می‌آورند، همانطور که بعضی از آنان گفته‌اند: (ایادی جنایتکار حکام از آغاز وفات پیامبر اکرم با اسلام بازی کرده‌‌اند).

بعضی از آنان حکومت‌های تشیع را استثنا می‌کنند تا زمان مهدی خیالی آنان!

[۶۹] الصارم المسلول (۳/۱۱۱۰-۱۱۱۱). [۷۰] چنین چیزی به معنی بستن باب مناظره و دعوت آنان به حق و سست‌نمودن عقاید و باورهای آن‌ها و پرده‌برداشتن از تناقضات موجود در آن نمی‌باشد،‌ چه این قول – گفته‌ی هر کسی که بوده باشد – خلاف کتاب و سنت و نیز دیدگاه صحیح است، چرا که می‌بینیم خداوند به دعوت مشرکین و بت‌پرستان و قبر پرستان و همچنین اهل کتاب دستور داده و نیز به مناره و مجادله به روش هر چه نیکوتر و بهتر با آنان اجازه داده است. و خداوند عزّ وجل – به نبی خود موسای کلیم دسور می‌دهد که همراه برادرش هارون ÷ نزد فرعون برود که مردم را به کفر کشانده و می‌گوید: من والاترین معبود شما هستم و او را به توحید و ایمان به خدا دعوت نمایند،‌ و نباید از رحمت و هدایت خدای متعال به قلب بندگان در هر اندازه‌ای از کفر و از هر نوع جهت‌گیری و رفتارها که باشند ممانعت و جلوگیری به عمل آورد؛ ‌زیرا به تاکید حق خود را تحمیل خواهد نمود و همواره غالب می‌شود و چیزی بر وی غلبه نخواهد کرد. چه گفته نیک گفته آنکس که می‌گوید: راه نفوذ قول حق به قلب شنوده کجاست
رهایش کن که نور حق در تابیدن و سرایت است
بنابراین، رهاکردن آنان منجر به کثرت آن‌ها و خطرناک‌شدن تلاششان در زیان رسانیدن به دین و دنیا خواهد شد. و این است ثمره‌ی کنار نهادن مطلق چرا که بتأکید جز راه مناظره و گفتگو و کشف شبهات و نصرت حق بقدر امکان کسی نمی‌تواند زبان آن‌ها را کوتاه نموده و از آنان جلوگیری نماید، ‌خداوند هر کس را که دوست داشته باشد به راه راست هدایت می‌کند با این همه دو امر اساسی بر داعی الی الله و مناظره‌کننده واجب می‌باشد: اول: علم و دانش نسبت به مذهب مسلمانان و عقیده‌ی اهل سنت و جماعت تا اینکه مبادا او را در مهلکه انداخته و اغفال نمایند. دوم: علم و آگاهی نسبت به دین و احوال آنان از طریق کتب و واقعیت موجود ایشان. و بدون این دو شرط اساسی مناظره با آنان جایز نمی‌باشد. [۷۱] و مانند آن در الفتاوی، جلد ۸ صفحه: ۴۷۷-۴۸۰. [۷۲] الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر ۵/۳۷۳. و سیر اعلام النبلاء ۱۳/۱۲۰.