موقف مسلمان در قبال روایات طعنهزننده به اصحاب:
اصحاب در اسلام و جهاد با رسول الله ج و نشر علم و تبلیغ آن و نیز در محو و نابود نمودن آثار شرک و ذلتدادن طرفداران آن و همچنین دفاع از حریم دین با جانهای پاک و روحیهای متعالی پیشقدم بودهاند که خداوند بدینوسیله آنها را از گناهان پاک و درجات آنان را بلند مینماید و در واقع خداوند از آنان راضی و خشنود گردیده، و آن روایات و آثاری که در ذکر بدیهایشان روایت شده است دارای سه مرتبه میباشند:
اول: آنچه دروغ و کذب است جز از طرف ابو مخنف لوط بن یحیی شیعهی کذاب [۴۲]یا سیف بن عمر تمیمی صاحب کتاب (الردۀ والفتوح) یا واقدی [۴۳]متروک یا غیره که آنها خود و روایتهایشان نزد اهل حدیث [۴۴]مورد اعتبار و اعتماد نمیباشند و آنها از عمدهترین دشمنان اصحابشدر نقل بدیها و معایب و وقایع ساختگی میباشند و هرگز اهل حدیث و ناقدین آن و دانشمندان جرح و تعدیل به علت عدم ضبط و دروغهای زیادشان بر هیچ یک از آنان اعتماد نکردهاند.
دوم: آنچه سندش صحیح است و اساس و بنیان خوبی دارد، بخاطر حسن ظن به صحابهی کرام واجب است آن را خوب تعبیر کرد، پس آنان سزاوارترین مردم نسبت به این و بهترین کسانی هستند که الفاظ و افعالشان بر نیکوترین نیات و برجستهترین کردار حمل گردد، و هرکس خود را از خیر محروم میسازد و از نیت پاک محروم است و بر گفتار و مقاصد ائمهی دین هجوم میکند، و از احتمال لغزش و از گمان جرح را میسازد در واقع ظلمش بزرگ و جهل و نادانی بر او غلبه کرده و آنچه از بیبهرهگی و خروج از دایرهی دین که نصیب امثال او بیماردلان شده نصیب وی هم میشود.
سوم: آنچه از روی اجتهاد محض و شبه و تأویل ناشی میشود مانند وقایعی که میان آنها پیش آمده و دیگر امور گفتاری و کرداری است، این امور که از اجتهاد و تأویل وارد شدهاند کسی که در آن اصابه میکند دو اجر و کسی که به خطا میرود یک اجر دارد و خطا هم بخشودنی است؛ چرا که بخاری (۷۳۵۲) و مسلم (۱۷۱۶) از طریق یزید بن عبدالله از محمد ابن ابراهیم بن حارث از بسر ابن سعید از ابوقیس مولای عمرو بن عاص از عمرو بن عاص که ایشان از رسول الله ج شنید که میفرمود: هنگامی که حاکم بر اساس اجتهاد حکمی کرد اگر در اجتهاد اصابه نمود دو اجر دارد و اگر به خطا رفت یک اجر دارد.
پس بر این اساس هرکس فتوای صادر کرد یا اینکه حکمی را اجرا نمود یا اینکه بخاطر شبههای که برایش پیش آمده یا بخاطر سنتی که به ایشان نرسیده یا تأویل و تفسیری که دارای وجه و معنای خاصی است خلاف حق را گفت همانا او در این اجتهاد ثواب و پاداش دارد و خطایش بخشوده میشود، کما اینکه این خبر بر آن دلالت میکند و چنانکه خداوند در دعای مؤمنان میفرماید: ﴿رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ﴾[البقرۀ: ۲۸۶] «پروردگارا! اگر ما فراموش و خطا کردیم ما را بدان مگیر». و در صحیح مسلم (۲/۱۴۶ نووی) از طریق سعید بن جبیر از ابن عباس به صورت مرفوع آمده: خداوند تبارک و تعالی فرمود: «بتحقیق این کار را کردم».
و این اصل از جمله مسائلی است که اهل سنت و جماعت بر آن اتفاق دارند و خوارج و معتزله و همفکرانشان با آن مخالفت نمودهاند و هیچ یک از مجتهدین را معذور نمیدانند و دلایل تهدید و وعید را به تک تک آنان بسته و آنها را مذموم و گمراه شمردهاند.
و چنین چیزی علامت تباهی قلبها و جور و ستم در حکم میباشد. در حقیقت چندین دلیل در کتاب و سنت هست مبنی بر این که مجتهدی که به خطا میرود گناهش برداشته شده است چه اینکه مسلمان شدنش پیش افتاده باشد یا اینکه به عقب افتاده باشد و هرکس از روی آرزو و هوس به آنان طعن بزند و دلایل وعید و تهدید را در مورد شخصی معین بیاورد و او را به گمراهی و بدعتگذاری متهم کند در واقع چیزی را از روی جهل و عدم اطلاع نسبت به او گفته و در این مسئله راه خوارج منحرفشده را گرفته و آنچه از ذم و بدگویی که دامنگیر متجاوزان امثال او شده دامنگیر او هم خواهد شد.
و اصل فتنه در این باب از دو سبب ناشی میشود:
اول: عدم استثنا و تفریق به قول بموجب نصوص تهدید از کتاب و سنت از حیث عموم و کلی و بین پیوستنمودن وعید و لزوم آن برای اشخاص معلوم و مشخص، و از این قول و گفتار باطل، فساد منهجی و ستم بر بندگان ناشی شده است، و این درحق دستهای از فرزندان این عصر لحاظ میشود که بعضی را مبتدع دانسته و در اجتهادات برادران خود طعن زده و متهمنمودن آن داعیان الی الله به گمراهی و خروج از مذهب اهل سنت میباشد.
دوم: حسودی و هوا و آرزو دو چیزی که بنده را از پیمودن راه هدایت و حق باز میدارند.
و راه نجات از آنها دو امر مهم میباشد:
اول: علم به اسماء و صفات خدا و احکام حلال و حرام و هرآنچه انسان انجام میدهد و یا ترک میکند، چرا که این مانع جهل و ستم بر بندگان میشود، و به سوی عدل در گفتار و کردار سوق میدهد.
دوم: اخلاص برای خدا که اصل و اساس و باعث هر خیری است، هیچ دارویی برای نفس و شهوات آن بهتر از آن نیست، خداوند دربارهی پیامبر گرامی خود یوسف صدیق میفرماید: ﴿كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ ٢٤﴾[یوسف: ۲۴] «ما این چنین کردیم تا بلا و زنا را از او دور سازیم چرا که او از بندگان پاکیزه و گزیده ما بود».
نافع و اهل کوفه (مخلَصین) با فتح لام قرائت کردهاند یعنی: انتخاب شدگان برگزیده، و دیگران با کسر لام قرائت کردهاند، پس دلالت میکند که اخلاص بنده را از فرورفتن در فواحش و بلاها محفوظ میدارد که از خدا میخواهیم ما را از آن محفوظ دارد.
[۴۲] ابن معین در مورد او میگوید: چیزی نیست (ارزشی ندارد)، و ابن عدی در الکامل (۶/۲۱۱۰) میگوید: آنچه ابن حبان گفته همه ائمه با آن موافق هستند، همان لوط بن یحیی معروف به کنیه و نام خود میباشد که اخبار سلف صالح را بحث کرده است، و از او که یک شیعهی غالی است بعید نمیباشد که در مقام صحابهی کرام زباندرازی کند.) ذهبی (۳/۴۱۹) میگوید: او یک اخباری بیارزش بوده و قابل اعتماد نیست، و ابوحاتم و غیره او را ترک نمودهاند. [۴۳] ابن معین در موردش در الکامل اثر ابن عدی (۲/۱۲۷۱) میگوید: «یک فلس از او بهتر است» و ابوداود نیز در تهذیب الکمال (۱۲/۳۲۶) میگوید: «او چیزی نیست» و ابن حبان در کتاب خود المجروحین (۱/۳۴۰) میگوید: «به زندیق بودن متهم است همواره موضوعات و احادیث بدون اثبات را روایت کرده است» و امام دارقطنی در «الضعفاء والمتروکین» صفحه ۱۰۴ و فسوی در المعرفه والتاریخ (۳/۵۸) گفتهاند: «احادیث او کنار گذاشته شده و چیزی نیستند». [۴۴] وی بهتر از ابو محنف است، اما بخاطر ضعف شدید کنار انداخته شده، یحیی بن معین در التاریخ (۲/۵۳۲) دربارهی او گفته است: «چیزی نیست» و علی بن مدینی در تهذیب الکمال (۲۶/۱۸۷) میگوید: «هیثم ابن عدی نزد بنده قابل اعتمادتر از واقدی میباشد و از حدیث و نسب و در هیچ چیزی مورد رضایت بنده نیست» و امام بخاری و مسلم، احمد، نسائی و حاکم او را ترک گفتهاند، در این باره نگاه کنید به: میزان الاعتدال (۳/۶۲۲) و تهذیب الکمال (۲۶/۱۹۴۱۸۰) و مجروحین، اثر ابن حبان (۲/۲۹۰).