چند توجیه قبرپرستان
توجیه نخست:
ممکن است برخی از آنان بگویند: شما بر ما سخت میگیرید! چرا که ما مردگان را نمیپرستیم... صاحبان این قبور اولیایی نیکوکارند که نزد الله مکان و منزلت دارند و برای ما نزد او شفاعت میکنند...
در پاسخ به آنان میگوییم: این دقیقا همان شرک کفار قریش در پرستش بتها بود...
زیرا مشرکان عرب به توحید ربوبیت اقرار داشتند، یعنی آنکه آفریدگارِ تدبیرگرِ کار جهان همان الله است که در این مورد (یعنی خلقت و تدبیر امورِ جهان) شریکی ندارد، چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿قُلۡ مَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أَمَّن يَمۡلِكُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَمَن يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَيَقُولُونَ ٱللَّهُۚ فَقُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ٣١﴾ [يونس: ٣١]
«بگو کیست که از آسمان و زمین به شما روزی میبخشد یا کیست که حاکم بر گوشها و دیدگان است و کیست که زنده را از مرده بیرون میآورد و مرده را از زنده خارج میسازد و کیست که کارها را تدبیر میکند؟ خواهند گفت الله؛ پس بگو آیا پروا نمیکنید؟».
اما با این وجود، پیامبر جبا آنان جنگید، زیرا آنان تمام انواع عبادات را خاص خداوند نکرده بودند...
زیرا شرک یعنی آنکه بنده چیزی را که مختص الله ـ سبحانه و تعالی ـ است برای غیر او انجام دهد، حال تفاوت ندارد که این غیر الله ـ چنانکه در جاهلیت نخست میگفتند ـ بت باشد یا نام دیگری بر آن نهاده شود مانند ولی و قبر و ضریح...
توجیه دوم:
شاید برخی از وابستگان قبور بگویند: ما برای طلب شفاعت به صاحبان قبور که از اولیاء و صالحانند تقرب میجوییم، چرا که این مردگان گروهی از صالحانند که نزد خداوند دارای جاه و منزلت هستند... برای همین از آنان میخواهیم برای ما نزد خداوند شفاعت کنند...
خطاب به آنان میگوییم: شما را چه شده؟ دعوتگر خداوند را اجابت کنید و به او ایمان آورید... خداوند قرار دادن شفیعان را شرک نامیده است:
﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨﴾ [يونس: ١٨]
«و به جای الله چیزهایی را میپرستند که نه به آنان زیان میرساند ونه به آنان سود میدهد و میگویند اینها نزد الله شفاعتگران ما هستند بگو آیا الله را به چیزی که در آسمانها و در زمین نمیداند آگاه میگردانید او پاک و برتر است از آنچه [با وی] شریک میسازند».
همچنین میگوییم: ما نیز مانند شما به این اعتقاد داریم که خداوند به انبیا و اولیای خود شفاعتی عطا کرده، و آنان نزدیکترین مردم به اویند... اما خداوند ما را از درخواست کردن آنان و دعایشان نهی نموده...
درست است؛ انبیا و اولیا و شهدا نزد خداوند دارای شفاعتند، اما این شفاعت در اختیار خود آنان نیست که برای هر کس که بخواهند شفاعت کنند و از هر کس که نخواهند باز دارند... هرگز... آنان تنها پس از اجازهی خداوند و تنها برای آنان که خودِ خداوند راضی است، شفاعت میکنند...
توجیه سوم:
شبههای است که ممکن است شیطان به دل برخی از مردم بیندازد و آن این است که قبر پیامبر جبدون انکاری از سوی مسلمانان به مسجد نبوی افزوده شده است و اگر چنین کاری حرام بود در آن دفن نمیشد...
پاسخ: پیامبر جدر همان جایی دفن شد که درگذشته بود... در واقع وی در مسجد دفن نشد بلکه در جحرهی خود دفن شد... آغاز کار چنین بود و صحابهشوی را در حجرهی ام المومنین عائشه دفن کردند تا کسی بعدها نتواند آن را مسجد قرار دهد، چنانکه در حدیث عائشهلآمده که رسول خدا جدر بیماری وفاتش فرمود: «خداوند یهود و نصارا را لعنت کند؛ قبور پیامبران خود را مسجد قرار دادند» ام المومنین میگوید: اگر چنین نبود قبرش را بیرون [از خانه] قرار میدادند، اما ترسیدند که مسجد قرار داده شود [به روایت بخاری و مسلم].
آری؛ ایشان جنخست در خانهی عائشهلدفن شدند و خانهی عائشه از سمت شرق به مسجد چسبیده بود...
سالها گذشت و مردم بیشتر شدند و صحابه مسجد را از همهی جهات گسترش میدادند مگر از جهت شرق... مسجد از سمت غرب و شمال و جنوب توسعه داده شد به جز از سمت شرق، چرا که قبر پیامبر جآنان را از توسعهی مسجد از آن سمت باز میداشت...
سپس در سال ۸۸ هجری، یعنی ۷۷ سال پس از وفات پیامبر و بعد از آنکه همهی اصحاب پیامبر جکه در مدینه بودند درگذشتند، ولید بن عبدالملک، خلیفهی اموی دستور داد تا برای توسعهی مسجدالنبی آن را ویران کردند و امر کرد تا آن را از همهی جهات توسعه دهند و حجرههای همسران پیامبر جرا به مسجد بیفزایند... بدین ترتیب مسجد از سمت شرق نیز گسترش یافت و حجرهی ام المومنین عائشهلبه مسجد افزوده شد و قبر پیامبر جهمجوار مسجد گردید...
این بود داستان قبر پیامبر خدا جو مسجد ایشان...
بنابراین کسی نمیتواند به واقعهای که پس از صحابهشرخ داده استدلال نماید چرا که این کار مخالف احادیث ثابت و صحیح و مخالف فهم و عمل سلف امت است... در واقع ولید بن عبدالملک اموی ـ که خداوند از او درگذرد ـ در وارد ساختن حجره به داخل مسجد پیامبر جاشتباه نمود، زیرا پیامبر جاز بنا نمودن مساجد بر قبرها نهی کرده است و درست این بود که مسجد از دیگر جهات توسعه داده میشد نه از جهت حجرهی ام المومنین...
باز به وابستگان قبور میگویم: دعوتگر خداوند را اجابت کنید و به او ایمان آورید...
به خاطر خدا بگویید: آیا شنیدهاید که کسی از سلف صالح این امت به ضریح و قبور توسل کند؟ و از آن پادشاه دانا غافل شود؟
آیا شنیدهاید که کسی از آنها نزد قبر پیامبر جیا یکی از صحابه یا اهل بیت بایستد و حاجتی بخواهد یا خواهان حل مشکلی شود؟
بنگر که در دوران عمرسهنگامی که با آنان برای نماز طلب باران خارج شد، دستانش را به دعا بلند کرد و گفت: «خداوندا ما هنگامی که دچار خشکسالی میشدیم به دعای پیامبرمان توسل میکردیم و باران میبارید... خداوندا [هماکنون] به دعای عموی پیامبرت جتوسل میجوییم...». سپس روی به عباسسکرد و گفت: «ای عباس، برخیز و از خداوند بخواه به ما باران عطا کند» آنگاه عباس برخاست و خداوند را به دعا خواند و مردم برای دعای او آمین گفتند و گریستند... تا آنکه ابرها بر بالای سر آنان جمع شدند و بارید...
پس بنگر به صحابهی گرامی پیامبر که هم علمشان بیش از ما بود و هم محبتشان به پیامبر جبیش از محبت ما، اما در هنگام بروز سختیها به نزد قبر پیامبر جنرفتند و نه گفتند: ای رسول خدا! برای ما نزد خداوند شفاعت کن!
هرگز... زیرا آنان میدانستند به دعا خواندن مردگان جایز نیست، حتی اگر آن میت، پیامبر باشد...
آه و حسرت بر بیچارگانی که امروزه بر خاک و استخوان مردگان جمع میشوند و از آن خواهان مغفرت و رحمت هستند...
ای قوم ما! کجا میروید؟ به نظر شما هنگامی که پیامبر خدا جاز برپا داشتند تصاویر و مجسمهها نهی نمود، این کارش بیهوده و بیهدف بود؟ یا آنکه ترسیده بود مسلمانان باری دیگر به جاهلیت نخست باز گردند؟ به عبادت تصاویر و مجسمهها؟ و چه تفاوتی است میان کسی که تصاویر و مجسمهها را بزرگ میدارد و کسی که قبرها و ضریحها را؟
***
از دیگر وسائل شرک، قسم به غیر الله است...
سوگند یاد کردن به کعبه و امانت و شرف و زندگی فلان کس و مقام پیامبر و فلان ولی، هیچکدام جایز نیست و همه حرام است، چرا که سوگند نوعی بزرگداشت است که تنها شایستهی الله است...
امام احمد از ابن عمر روایت کرده است که رسول الله جفرمود: «هر کس به غیر الله سوگند یاد کند، شرک ورزیده» و رسول خدا جمیفرماید: «هر که میخواهد سوگند یاد کند، به الله قسم بخورد یا ساکت شود»...
اگر شخصی به کسی یا چیزی غیر از خداوند سوگند یاد کند با این اعتقاد که عظمت وی مانند الله است، این کارِ او شرکِ اکبر است، اما اگر معتقد باشد که مقام وی پایینتر از خداوند است، مرتکب شرک اصغر شده است.
اما کسی که از روی فراموشی به غیر خدا قسم یاد کندکفارهاش این است که بگوید: «لا إله إلا الله»، چنانکه بخاری از پیامبر خدا جروایت نموده که فرمود: «هر که سوگند یاد کرد و در سوگندش گفت: قسم به لات و عزی، بگوید: لا إله إلا الله»...
و هر که به این نوع سوگند عادت کرده باید بر ترک آن با نفس خود مجاهده کند...
همینطور برخی از انواع شرکهای لفظی بر زبان بعضی از مردم جاری میشود مانند این سخن که: هر چه تو و خدا بخواهید، یا: اگر خدا و فلانی بخواهند... یا: من جز خدا و تو کسی را ندارم... یا این از برکات خدا و برکات شماست...
اما صحیح این است که مثلا بگوید: اگر خدا بخواهد و سپس فلانی بخواهد... یا اگر یاری خدا و سپس یاری فلانی نبود...
***