مثال از واقعیت:
کسی که در حج بیندیشد، از دوران پیامبر صتا به امروز در مییابد که حج با گذشت سالها و قرنها جدای از ترس نبوده است.
پس از اینکه ترس از قریش، تمام شد طولی نکشید تا اینکه راهزنان در اغلب راههایی که به مکه منتهی میشد در طول سیزده قرن انتشار یافتند که گویا آنکه به مکه میرود مفقود و آنکه از مکه باز میگردد متولد شده است.
و هنگامی که مردم برای حل مشکل راهزنان همکاری کرده و این ترس برطرف شد ترس از آتشسوزی در خیمهها ایجاد شد و این ترس سالهای درازی با حج همراه بود و مردم برای حل مشکل آتشسوزی تلاش میکردند.
پس از آن ترس از تظاهرات و سپس انفجارها سپس جمرات، سپس سیلها، سپس آنفولانزای مرغی، و تا به امروز مردم برای بستن دروازهٔ ترسی تلاش نکردند مگر اینکه دری جدید از ترس گشوده شد.
تا جایی که تا کنون کسی را نمییابی که تصمیم به حج گرفته باشد مگر اینکه در دلش احساس ترس وجود دارد، از ابتدای نیتش و تا زمان بازگشت به سوی خانوادهاش.
به نظر شما این همراهی میان حج و ترس چه حکمتی دارد؟؟
شاید هدف از این امر ـ والله اعلم ـاین باشد که عبادت ترس از الله ـ سبحانه و تعالی ـ از ادعای زبانی به اجرای آن با دل و اعضای بدن باشد.
چگونه؟؟
اگر از هر یک از اشخاصی که برای حج میرود بپرسی: مگر حوادث ترسناکی که در حج سال گذشته اتفاق افتاد را نشنیدهای؟ آنچه به سببش مردم بسیاری کشته شدند؟ مگر از احتمالات ترسناکی که در حج امسال وجود دارد با خبر نیستی، احتمالات گوناگون؟ حتما میگوید: بله.
اگر بگویی: پس با وجود این نگرانیها چه چیزی سبب شده به حج بروی؟
پاسخ را اینگونه درمییابی: ترس من از تهدید خداوند در حق کسی که با وجود توانایی حج نکند بزرگتر از تمامی این ترسها است.
و این هدفی از اهداف بزرگ حج یعنی محقق ساختن توحید ترس از الله پروردگار جهانیان است.