مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
خواننده عزیز: اجازه دهید، قبل از این که به اصل موضوع بپردازیم، اندکی به نکات زیر بیندیشیم:
آیا یک در صدهم احتمال نمیدهیم؟
هنوز هم مرد آلمانی را که مسلمان شد، به یاد دارم او هرگز راضی نمیشد که با مسلمانی گفتگو کند، و اصلاًنمیخواست از اسلام چیزی بشنود، نه از طریق کتاب و نوار و نه تلویزیون، حتی حاضر نبود نام اسلام را هم بشنود.
خواست خداوند این بود که راه هدایت فرارویش گشوده شود، روزی در جایی ایستاده بود، مسلمانی خواست با او به گفتگو بپردازد، آلمانی گفت: لطفاً راحتم بگذارید! مسلمان که آن آلمانی مسیحی را میشناخت، به او گفت: آیا یک درصد هم احتمال نمیدهی که دین اسلام حق باشد؟!!.
این آلمانی میگوید: این سخن به دلم نشست، وبا خود به فکر فرو رفتم و بسیار اندیشیدم، سپس برخاستم و به مرکز اسلامی رفتم و کتابها و نوارهایی در بارۀ اسلام گرفتم، این امر سبب شد که الحمدلله مسلمان شوم.
حقا که عقل والایی بوده که چنین مبدأیی را پذیرفته است، مبدأیی که پیش از آن برخی از سران مشرکان آن را به کار گرفتند، آنگاه که هنگام بعثت حضرت پیامبرصبه حج رفتند و به کفار مکه آنان را از شنیدن سخنان آن حضرتصمیترسانیدند، برخی از فریب خوردگان در گوش خود پنبه میگذاشتند تا مبادا سخنان ایشان را بشنوند، اما خردمندان میگفتند: چرا سخنانش را نشنوم، اگر حق باشد میپذیرم و اگر نا حق باشد، به من زیانی نخواهد رسید.
به راستی که مسلمانان، و بلکه همۀ خردمندان با انصاف، باید در گفتگوها و مناظرات خود، براین مبدأ عمل نمایند و از وارد کردن اتهامات بر یکدیگر بپرهیزند.
هر یک از فرقههای اسلامی ادعا دارند که فقط آنان بر حق هستند و هر فرقهای احادیث و روایاتی را که مؤید مذهبشان است به رسولاللهصنسبت میدهند و همه میگویند: علمای ما مورد اطمینان هستند و امکان ندارد که به ما دروغ بگویند، و آنان به دین و آیین از دیگران اطلاع بیشتری دارند.
نباید فراموش کنیم که خداوند به انسان عقل داده تا به وسیلۀ آن بین حق و باطل تمییز دهد و هرگز نباید عقل خود را به دیگری اجاره دهد، بدون تردید هر شخصی روز قیامت محاسبه خواهد شد، مبادا کسی بگوید:بگذار تا فلان عالم و شیخ را بپرسم، هر انسانی روز قیامت از اعمالش باز خواست میشود، هیچ کس نمیتواند به بهانۀ عامی بودن و تقلید از فلان عالم، در عقیده، با قرآن مخالفت کند، زیرا در عقاید تقلید از هیچ کسی جایز نیست و هیچ کس در این مورد معذور نخواهد بود.
گفتگویی داغ میان یک مسلمان و مسیحی
میان یک مسلمان و یک مسیحی گفتگویی رخ داد، مسیحی با عصبانیت برخاست و به مسلمان گفت: تو شایستگی نداری که با تو صحبت کنم، تو به مسیح و انجیل ایمان نداری و میخواهی پیامبران را طعنه بزنی و میان آنان تفاوت قایل شوی.
مسلمان به آرامیگفت: لحظهای بنشین و به حرفهایم به خوبی گوش ده، من به مسیح و انجیل ایمان دارم، از این گذشته بر ما مسلمانان واجب است تا به مسیح و انجیل ایمان داشته باشیم...، مسیحی سخنانش را قطع کرد و گفت: پس چرا شما مسلمانان نمیگذارید ما مسیحیان انجیل را پخش کنیم و مردم را به نصرانیت دعوت دهیم، این خود دلیل روشنی است که شما با مسیح دشمنی دارید.
مسلمان گفت: اما بر حضرت مسیح÷فقط یک انجیل نازل شده، در حالی که شما چندین انجیل دارید، و این خود دلیلی است مبنی بر این که شما انجیل را تحریف کردهاید، و اگر انجیل واقعی را که خداوند بر حضرت مسیح نازل کرده بیاورید، خواهید دید که انجیل به حضرت محمدصمژده داده، انجیل و قرآن هر دو کلام پروردگارند، از این گذشته شما حضرت مسیح را فرزند خداوند میدانید، در صورتی که خداوند نه همسری دارد و نه فرزندی، شما بر حضرت مسیح÷دروغ میگویید و از ما میخواهید که دروغ های شما را بپذیریم و در غیر این صورت ما را مخالف حضرت مسیح می دانند.
گفتگوی آنان بدون آن که حاصلی داشته باشد، ادامه یافت و سرانجام مرد مسیحی در حالی که میرفت، چنین میگفت: شما ادعا میکنید که مسیح را دوست دارید، در حالی که با دینش به جنگ برخاستهاید و انجیل را میسوزانید، جای شما جهنم است، جای شما جهنم است...
تعصب و تاثیر آن در تفرقۀ مسلمانان
خوانندهعزیز: گفتگوی مسلمان و مسیحی را خواندی، گفتگویی که بسا با مسیحیان متعصب صورت میگیرد، مسیحیانی که نمیخواهند حق را بپذیرند و بر باطل و ظلالت خویش محکم ایستادهاند، از خداوند میخواهیم که هدایتمان کند و از گمراهی دور بدارد.
باور نکردنی است که مسلمانی نیز در گفتگو چنین روشی داشته باشد و حاضر نباشد سخن دیگری را بشنود و از آن گذشته، در جواب بگوید: شما گمراه هستید، شما میخواهید اسلام را نابود کنید.
متأسفانه این واقعات تلخ نزد برخی از مسلمانان متعصب که نمیخواهند سخن دیگران را بشنوند، وجود دارد، آنان میخواهند به دیگران بگویند: ما بر این عقیده بزرگ شدهایم و در صحت و درستی آن تردیدی نداریم، بنا براین در این باره با ما سخنی نگویید و از ما چیزی نپرسید، شما خودتان باطل و بلکه کافر هستید.
اسلام به ما میآموزد که حتی با یهود و نصاری با وجه احسن سخن بگوییم، خداوند میفرماید: ﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ...﴾[العنکبوت: ۴۶] .
«با اهل کتاب جز به آن (روشی) که بهتر است مجادله نکنید .مگر با کسانی از ایشان که ستم کردند».
و در جایی دیگر خداوند خطاب به پیامبرشصمیفرماید: ﴿وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾[النحل: ۱۲۵] . «و به روشی که بهتر است با آنان مناظره کن».
این است روش پیامبرصو امامان اهل بیتش، مناظره حضرت عبدالله بن عباسشبا خوارج که علیه حضرت علیسشوریدند، برکسی پوشیده نیست و درپی آن بسیاری از خوارج که حق را دریافته بودند، برگشتند[۱] .
در واقع اگر به پیروان هر دینی نگاه کنیم غالبا به دین خود کاملا قانع هستند، فرقههای منسوب به اسلام چنین حالتی دارند، و همانگونه که میدانید، تعدادشان هم کم نیست، و در حدیث آمده که این امت به هفتادو سه فرقه متفرق میشوند.
شاید ساده باشد که هر فرقۀ اسلامی برای تأیید عقاید خویش، احادیث دروغینی را به حضرت پیامبرصنسبت دهد و از مردم بخواهد که آن را بپذیرند و در غیر این صورت آنان را دشمن پیامبرصقلمداد کند.
مسلماً برخی از پیروان این فرقهها نمیدانند که بسیاری از این احادیث، ساختگی هستند، و از این جاست که به آن معتقدند، به طور مثال:
اسماعیلیها که فرقهای از شیعه و منسوب به اسماعیل فرزند امام جعفر صادق رحمهالله هستند، فقط خود را پیرو اهل بیت میدانند و دیگران را گمراه میشمارند، اسماعیلیها میگویند: خداوند در قرآن تعداد امامان را به دوازده امام محدود نکرده و این دلیل صحت مذهب ماست، زیرا امامان ما تعداد معینی ندارند و خداوند میفرماید: ﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا﴾[الأنبیاء: ۷۳] [۲] .
«و آنان را پیشوایانی گردانیدیم که به فرمان ما هدایت میکردند».
پس این آیه دلیل بر این است که تعداد امامان در عدد معینی محصور نیست.
زیدیها که فرقهای دیگر از شیعه هستند، مدعیند که حق با آنهاست و خود را به امام زید بن علی بن الحسین، نوه امام حسین علیهم السلام منسوب میکنند، و روایات بی شماری که مؤید مذهبشان میباشد، به ایشان نسبت میدهند، و میگویند: پیروان مذهب اهل بیت ما هستیم، و فقط ما به حدیث غدیر و کساء عمل میکنیم، و نامهای امامان را مشخص شده میدانیم، دقیقاً همانگونه که حضرت پیامبرصعمل فرمودند، بلکه هر گاه خداوند امامان را ظاهر کند، مردم خود آنها را میشناسند، زیرا فقط کسی از اهل بیت و نسل حسن و حسین علیهما السلام ، امام و واجب الاطاعه است که با شمشیر قیام کند، امّا امامی که در خانه بنشیند و سرانجام با سم کشته شود، امامتش چه سودی دارد؟ حضرت پیامبرصخبر داده که پس از او دوازده خلیفه خواهد آمد، بدون رسیدن به حکومت، خلافتی متصور نیست، اما کسی از اهل بیت که در خانه بنشیند و به حکومت و خلافت نرسد، دلیل این است که او امام نیست.
این همه در حالی است که شیعههای اثنا عشری (دوازده امامی) هم به مذهب خود قانع هستند و میگویند: ما پیروان اهل بیت هستیم، همان اهل بیت که حضرت پیامبرصدستور داده تا در کنار قرآن به آنان نیز تمسک جوییم، آنان کشتی نجات هستند و ما مسلمانان راستینی هستیم که به قرآن و سنت پیامبرصو اهل بیت، تمسک جستهایم.
از این گذشته، اگر از نزدیک به شیعههای اثنا عشری بنگریم، میبینیم که هر فرقهای، از آنان خود را حق و فرقههای دیگر را گمراه و خطاکار میدانند.
زیرا فرقۀ اثنا عشری به فرقۀ اخباریه[۳] و اصولیه[۴] تقسیم میشوند و برخی فرقههای اثنا عشری را بیش از دوازده فرقه ذکر کردهاند[۵] .
هر یک از این فرقهها آن دیگری را بد و بیراه میگوید و علیه آن کتابها مینویسد و آن را متهم میکند که از تشیع واقعی منحرف گشته است. و اختلاف میان آنان تا حدی است که یکدیگر را کافر میدانند و آن گونه که محمد جواد مغنیه در کتاب معروفش «مع علماء النجف»[۶] میگوید.
بر خی از آنان فتوا دادهاند پشت آن دیگری نماز خواندن حرام است. و حتی برخی از شیوخ «اخباریه» کتابهای «اصولیه» را چنان نجس میدانستند که حاضر نبودند به آن دست بزنند بلکه فقط با پارچه آنها را میگرفتند[۷] . مقلدان مراجع نیز چنین حالتی دارند، مثلا مقلدان «شیرازی» یا «سیستانی» یا «تبریزی» یا «مدرسی» مقلدان «عصفور» و یا «بحرانی» را گمراه میدانند، و اینها همه پیروان «احقاقی» را گمراه میدانند و برعکس، و بقیه نیز اینگونه هستند.
کوتاه سخن این که همه ادعا دارند که حق با آنهاست، در صورتی که حقی که چارهای جز آن نیست، پیروی کتاب الله و سنت رسولالله صاست که امامان اهل بیت رضوانالله علیهم اجمعین بر آن عمل نمودند، و هر کس چیزی ادعا کند و آن را به اهل بیت نسبت دهد، قابل قبول نیست.
نمیخواهم در این باره بیش از این سخن بگویم: زیرا موضوع سخن چیزی دیگر است، فقط میخواستم این قضیه را روشن کنم که: هر کس خود را حق بهجانب و بسا دیگران را گمراه میداند، در صورتی که شاید شعارشان یکی باشد.
راستی، اکنون که چنین است، پس باید با چه معیاری میان این فرقهها قضاوت کنیم؟! هر فرقهای میگوید روایاتشان عین واقعیت است و روایات دیگران ساختگی و منسوب به امامان است، و همه باید برای اثبات سخن خود برهان و دلیل بیاورند. سپس به هر فرقهای که خود را حق مطلق میداند میگوییم: شما را به خدا، آیا اجتهادات تمامی مراجع شما حق هستند؟
پاسخ مشخص است که: حق فقط یکی است نه همه، بنابراین، باید پرسید: پس اجتهادات کدام مرجع مطابق مذهب اهل بیت است؟
پس برای شناخت حق باید اجتهاد نمود، و پویندهی حق باید پیرو دلیل باشد و لو اینکه مخالف قول مرجع باشد، نه آنگونه که برخی در هر حال از مرجع تقلید میکنند!.
خداوند متعال ما را مأمور نموده تا از پیامبران پیروی کنیم نه اینکه بدون توجه به دلیل، از مراجع تقلید کنیم، در غیر این صورت کسی که پیرو کلام الله و احادیث پیامبرصباشد و از مراجع تقلید نکند، گناهکار شمرده میشود و هیچ عاقلی چنین سخنی نمیگوید. بی تر دید خداوند به انسان عقل داده تا با آن حق را از باطل بشناسد و خداوند این قرآن عظیم الشان را نازل فرمود و از تحریف و دستبرد محفوظ داشت، تا هنگام اختلاف مرجع این امت باشد و به آن حکم کنند، وگرنه هر کسی، هر چه میخواست، میگفت.
مقصود این است که هر شخصی باید بنگرد و با خود بیندیشد، شاید حق با او و یا کسی دیگر باشد، و گفتگوی علمی و دور از تعصب، در این زمینه، بسیار کمک خواهد نمود.
از خداوند میخواهیم ما را به راه راست هدایت کند، و حقانیت حق و بطلان باطل را به ما بنمایاند و توفیقمان دهد که از حق پیروی کنیم و از باطل اجتناب ورزیم.
اللهم آمین.
[۱] نهج البلاغة ۵۹،۴۶۵ بحار الأنوار۲/۲۳۴،۳۱/۳۰۷،۳۳/۳۳۷۶. [۲] استدلال آنان چنین است، وگرنه این آیه درباره تعدادی از پیامبران علیهم السلام سخن میگوید. [۳] اخباریه انهایی هستند که از میان دلایل شرعی فقط قرآن و حدیث را میپذیرند و هر قولی که از امامان نقل شده باشد، نزد آنان حدیث محسوب میشود و حجت میباشد: زیرا گفتار معصوم است و گفتار معصوم قطعاً حجت است، و کاری به منزلت و درجه حدیث ندارند و همین که حدیثی در یکی از مراجع آنان یافت شود، کافی است. [۴] اصولیه، آنهایی هستند که در استنباط احکام شرعی به ادلۀ چهار گانه کتاب، سنت، اجماع و عقل روی میآورند. [۵] اصولیه، اخباریه، شیخیه، کشفیه، رکنیه، کریمخانیه، غزل باشیه، قرقیه، بابیه، گوهریه، نوربخشیه، محققان در این باره اختلاف دارند، به هر حال مشهور ترین فرقههایشان اصولیه و اخباریه است. [۶] مع علماء النجف، ص ۷۴. [۷] نگا: محمد آل طالقان، الشيخية ص ۹.