تأملی دربارۀ تقیه
دربارۀ تقیه سوال مهمی وجود دارد که قضیه را کاملا روشن میکند و آن این است که: آیا تقیه هنگام ضرورت جایز است یا خیر، و آیا تقیه برای معصوم جایز است؟
پاسخ: تقیه هنگام ضرورت برای غیر معصوم جایز است و دلیلش داستان حضرت عمارسمیباشد، هنگامی که مشرکان آزارش دادندو او مطابق با میل آنان سخن گفت تا که رهایش کنند، و پس از این که مشرکان او را رها کردند و نزد حضرت پیامبرصرفت ایشان به وی فرمود: اگر دوباره آزارت دادند، باز هم چنین کن.
اما برای معصوم تحت هیچ شرایطی تقیه جایز نیست
چرا؟
زیرا معصوم از طرف خود سخن نمیگوید همان گونه که خداوندمیفرماید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤﴾[النجم: ۳-۴] .
«و از روی خواهش «نفسانی» سخن نمیگوید، نیست آن مگر وحی که بر او فرستاده شود».
پس کسی که از طرف خود سخن نمیگوید سخنانش وحی و حکم الهی محسوب میشوند لهذا اصلا امکان ندارد که دروغ بگوید حتی در حال ضرورت، و این است معنای معصوم بودن.
و تجویز دروغ برای معصوم حتی در حال ضرورت به معنای تجویز دروغ برای خداوند متعال است، لذا هنگامی که یکی از صحابه از رسول اللهصپرسید: هرچه میگویید، بنویسیم حتی در حال خشم ؟ فرمودند آری، زیرا من در هر حال جز حق چیزی نمیگویم.
اما این که حضرت پیامبرصدرباره مردی فرمودند: «بد مردی است» و هنگامی که ملاقاتش فرمودند، باچهرهای گشاده و تبسم از او استقبال فرمودند، تقیه نیست، زیرا تبسم هنگام ملاقات اخلاقی والا و اسلامی است و حضرت پیامبرصهنگام ملاقات به او نفرمودند: «تو مرد بسیار خوبی هستی» آنگاه دروغی محسوب میشد.
بنابراین، که هر کس که امام علیسرا معصوم میداند و سپس بگوید که: ایشان گاهی در حال تقیه دروغ میگوید، تناقص گفته است، زیرا امکان ندارد که معصوم دروغ بگوید حتی در حال تقیه و هر کسی که در حال ضرورت از روی تقیه دروغ بگوید، امکان ندارد که معصوم باشد.
پس این که معصوم هیچ گاه دروغ نمیگوید امری مسلّم و قطعی است و در آن هیچ تردیدی وجود ندارد، شیعه امام علیسرا معصوم میدانند اما چون دیدند که سخنان او با عقاید آنان منافات دارد و عقایدشان را باطل میکند، سخنان او و دیگر أئمه را که درباره مدح و ثنای خلفای پیش از او است، نپذیرفتند و چه کار کردند؟
گفتند که این سخنان از روی تقیه است و خرافاتی را که با آن بزرگ شدهاند و باور کردهاند، بر روایات صحیح و متواتر از أئمه مقدم داشتند.
راستی عقلاًچگونه ممکن است که اعتقاد به عصمت با تقیه یک جا جمع گردد؟!!.
یکی از دلایل این که أئمه از کسی جز خدای یگانه نمیترسیدند، بیباک، صریح و حق گو بودهاند، حدیث خواتیم است که کلینی و دیگران روایتش کردهاند، در آن حدیث آمده که: هر امامی در ابتدای امامت خود، انگشتر مخصوص خود را گشوده و هنگامی باقر انگشترش را گشود در آن چنین یافت که کتاب الله را تفسیر کن و پدرت را تصدیق نما و پسرت را وارث خود بگردان و امت را تربیت کن، حق خدا را به جا بیاور و در حال خوف و امن حق را بگو و از کسی جز خدا نترس» و او نیز چنین کرد[۳۶] .
و سپس در روایت بعدی چنین چیزی از امام صادق/نیز ذکر کرده است
این روایت صرحتاً اشاره میکند به این که باقر و صادق رحمها الله تقیه نمیکردند بلکه در حال خوف و امن حق را میگفتند و از کسی جز خدا نمیترسیدند.
این روایت به آنچه شیعه به ایمه رحمهمالله نسبت میدهند که احیاناً از روی تقیه حکام و سلاطین را میستایند، زمین تا آسمان تفاوت دارد!!.
براستی که ابن میثم بحرانی راست گفته که: «این ستایشی که امام علی رضیاللهعنه درباره یکی از آن دو نفر- ابوبکر یا عمرگفته است، مخالف با اجماع ما بر تخطئۀ ابوبکر و عمر و غصب خلافت توسط آنان، میباشد، یا این که این سخن از حضرت علیسنیست و یا این که اجماع ما اشتباه است».
میبینیم که نزد ابن میثم بحرانی این سخنان تقیه نیست و آن را از دو احتمال خالی نمیداند، یا این که این سخنان از حضرت علیسنیست و یا این اجماع شیعه اشتباه است، و تعداد زیادی از علمای شیعه تصریح کردهاند که در نسبت نهج البلاغه به امام علیسهیچ شک و تردیدی وجود ندارد، بنابراین تنها احتمال دوم باقی میماند و آن این که اجماع شیعه اشتباه است.
کاش شیعه ستایشهایی را که در نهج البلاغه و کتابهای دیگر از حضرت علیسنسبت به صحابه و خلفای ثلاثه، روایت شده درک میکردند، آنگاه بود که به حقیقت مذهب خود پی میبرند و از واقعیت اطلاع مییافتند.
بلکه کاش در قرآن تدبر و بر آن عمل میکردند تا روز قیامت رستگار میشدند و در رکاب حضرت پیامبرصو اهل بیت و صحابهاشش، قرار میگرفتند.
[۳۶] الكافي: ۱/۲۸۰، ابن بابویه در التبصره ص ۳۹ و صدوق در علل الشرائع ۱/۱۷۲.