فضیلت و برتری صحابه
یکی از چیزهایی که بر فضیلت صحابهشدلالت میکند، مدح حضرت علیسبر آنان و مدح آنان بر حضرت علیسمیباشد، وی دربارۀ بیعت با حضرت ابوبکرسمیگوید: «فمشيت عندة ذلك إلي ابيبكر فبايعته ونهضت في تلك الأحداث حتى زاغ الباطل وزهق وكانت كلمة الله هي العليا ولو كره الكافرون، فتولي أبوبكر تلك الامور فيسيرو سددو قارب واقتصد فصحبته مناصحاً وأطعته فيما أطاع الله فيه جاهداً»[۲۷] .
«آنگاه نزد ابوبکر رفتم و باوی بیعت نمودم و در آن وقایع نقش ایفا کردم تا اینکه باطل نابود شد و دین خدا قالب گشت، گرچه کافران ناپسند بدارند، پس ابوبکر زمام امور را بدست گرفت پس آسانی و میانه روی کرد و به راه راست و درست رفت، خیر خواهانه همراهیش کردم و در آنچه از خداوند اطاعت نمود از او اطاعت کردم».
در ابتدای این روایت آمده که حضرت علیسدر ابتدا از بیعت کردن امتناع ورزید، زیرا به خاطر قرابتی که با آن حضرتصداشت، خود را به این امر حق دارتر میدانست و سپس بعد از آن بیعت نمود و حضرت ابوبکرسرا چنان که گذشت مدح و ستایش فرمود و اگر حضرت ابوبکرسچنان نمیبود، هرگز او را به آن صفات نمیستود.
سید محمد آل کاشف الغطا این واقعیت را صراحتاً بیان کردهاست، او میگوید: «هنگامی که «حضرت علیس» دید که هردو خلیفه (اول و دوم) برای نشر توحید و تجهیز سپاه و توسعۀ فتوحات، آخرین توان خود را به کار گرفتند و تکروی و استبداد نکردند، با آنان بیعت و صلح نمود»[۲۸] .
بنابراین معلوم میشود که این سخن که صحابهسبا امر خدا و رسولش مخالفت کردهاند و خلفای ثلاثه حق حضرت علیسرا غصب و در روی زمین ستم کردند، سخنی بی اساس و باطل است، زیرا علاوه بر این روایت از حضرت علیس، روایتی که میان وی و خلفای ثلاثه وجود داشته، بر خلاف این است، زیرا تنها رابطهای که آنان با هم داشتند، رابطۀ دوستی و احترام و اعتراف به فظیلت یکدیگر بود.
حضرت علیسخلافت شرعی و معتبر را خلافتی میداند که با مشورت مهاجرین و انصار باشد و او خلافت حضرت ابوبکر و عمرشرا خلافتی مشروع میدانست و آنان را بسیار میستود این مطلب را بیشتر توضیح خواهیم داد.
حضرت علیسمیفرماید: «إنه بايعني القوم الذين بايعوا ابابكر وعمر وعثمان علي ما با يعوهم عليه فلم يكن للشاهد أن يختار ولا للغائب أن يرد وإنما الشورى مهاجرين والانصار، فإن اجتمعو اعلي رجل وسموه اماماً كان ذلك لله رضا، فإن خرج منهم خارج بطعن او بدعة ردوه إلي ما خرج منه، فإن ابي قاتلوه علي اتباعه غير سبيل الـمؤمنون و ولاه الله ما تولي»[۲۹] .
«همان کسانی که با ابوبکر،عمر وعثمان بیعت کردند با همان شرایط و کیفیت با من بیعت نمودند، بنابراین نه آن که حاضر بود (هماکنون) اختیار فسخ دارد و نه آن که غایب بود اجازه رد کردن، شوری فقط از آن مهاجرین و انصار است، اگر آنها متفقاً کسی را امام نامیدند خداوند راضی و خشنود است، اگر کسی از فرمان آنها با طعن و بدعت خارج گردد او را به جای خود مینشانند و اگر طغیان کند با او پیکار میکنند، چرا که از غیر طریق مؤمنان تبعیت کرده و خدا او را در بیراهه رها میسازد».
حضرت علیسبا این سخنان بر معاویه اقامه حجت نمود تا او را به بیعت کردن وا دارد و بیان کند که حق این است که: هر کسی را که مهاجرین وانصار با او بیعت کنند، خلافتش منعقد میشود و رضای خداوند نیز بر آن خواهد بود، حضرت علیسبرتر از آن بوده که نا حق از کسی طرف داری کند و یا برای اثبات حق، به باطل استدلال کند و یا به خاطر کسی سخنی ناحق و باطل بگوید، مگر نه این است که شیعه معتقدند که او معصوم است، معصوم هرگز و تحت هیچ شرایطی سخن باطل و ناحقی نمیگوید.
از این گذشته در بارۀ بیعت مهاجرین و انصار میگوید: اگر آنان به اتفاق مردی را برگزینند و او را امام بنامند، رضایت خداوند نیز بر آن خواهد بود، بدون تردید مهاجرین و انصار بر بیعت با او اتفاق داشتند همان گونه که پیش از آن بر بیعت با حضرت ابوبکر، عمر و عثمانشاتفاق نمودند و هر یک از آنان را امام مسلمین نامیدند.
حضرت علیساین مطلب را بسیار روشن و واضح بیان نموده است، اما جای تأسف است که شیعهها از این متن و امثال آن تجاهل کنند و یا به راستی از آن ناآگاه و بی خبر باشند و یا بکوشند تا آن را تأویل کنند و سپس ادعا کنند که ما پیروان امام علیسهستیم.
ایشان بیان نموده است که خلافت شرعی و معتبر آن است که از طریق مهاجرین و انصار منعقد شده باشد، و نگفته که در این زمینه از جانب خداوند نصی وجود دارد، و اگر بگوییم که عامۀ صحابه و مهاجرین وانصار مرتد شدهاند، پس حضرت علیسچگونه به خلافت رسیده است؟!!!.
شیعهها به این که در بارۀ امامت حضرت علیسنص و جود دارد و خلفای ثلاثه خلافت را از او غصب کردهاند بسنده نکردهاند بلکه افسانههایی همچون مظلومیت زهرابرا که میان مسلمانان کینه و دشمنی ایجاد میکند، برآن افزوده اند، و این مطلبی است که اکنون به آن خواهیم پرداخت.
مظلومیت زهراب
یکی از بزرگترین قضایایی که میان اهل سنت و شیعه کینه و دشمنی را شعلهور میکند قضیۀ ظلم بر حضرت زهرابمیباشد.
ما و شما که در آن زمان وجود نداشتهایم، محبت و علاقه من به حضرت علیسایجاب میکند که شهادت و گواهی او را در این زمینه بپذیرم، و گمان میکنم که شما خواننده عزیز نیز چنین هستنید.
حضرت علیسحضرت عمرسرا با الفاظی ستوده که گویای تقوا و پرهیزگاری و عدم امکان وقوع چنین ستمی از ایشان است، بلکه خبر داده که حضرت عمرسبا دامنی پاکیزه و کمترین عیب از دنیا رفته است و اکنون شما را با امام علیستنها میگذارم که خود برایتان سخن بگوید.
ایشان حضرت عمرسرا به بهترین وجه ممکن ستوده است، حضرت علیسدر مدح عمر بن الخطاب «و بنا به قولی، ابوبکر» فرمده است: «لله بلاء فلان[۳۰] - أي عمر علي الارجح – لقد قوم الأود وراوي العمد وأقام السنة وخلف البدعة وذهب نقي الثوب، قليل العيب، أصاب خيرها واتقي شرها، ادي لله طاعته واتقاه بحقه، رحل وتركهم في الطريق متشعبة لا يهتدي إليها الضال ولا يستيقن الـمهتدي»[۳۱] .
«خداوند به او- عمر- خیر دهد! که کجیها را راست کرد و بیماریهارا مداوا نمود، سنت را به پاداشت و فتنه را پشت سر گذاشت با جامهای پاک و کم عیب از این جهان رخت بربست به خیر و نیکی آن رسید، از شر و بدی آن رهایی یافت، وظیفه خویش را نسبت به خداوند انجام داد و آنچنان که باید از مجازات او میترسید، خود رفت و مردم را برسر چند راهی باقی گذاشت که نه گمراهان در آن هدایت مییافتند و نه هدایت یافتگان به آن یقین پیدا میکردند».
خداوند گوینده را خیر دهد، چه سخن زیبا و رسایی است، این سخن حضرت علیسکاملاً موافق با وصفی است که خداوند از مهاجرین، من جمله حضرت عمرس، بیان نموده است، اما متأسفانه این سخن خوشایند شیعه نیست، زیرا این سخن مانعی در جلوی رویشان است و این امر شیخ ابن میثم بجرانی[۳۲] را وا داشته تا چنین بگوید: «بدان که این سخن برای شیعه سوال برانگیز است، زیرا آنها میگویند: این ستایشی که درباره یکی از آن دو نفر- ابوبکر یا عمر – است، مخالف با اجماع ما بر تخطئۀ ابوبکر و عمر و غصب خلافت توسط آنان میباشد، یا این که این سخن از حضرت علیسنیست و یا این که اجماع ما اشتباه است.
تلاشهای گستردۀ شیعه برای رد کردن این گفتار روان و فسیح حضرت علیسواقعاً شگفتانگیز است، گویا میخواهند حضرت علیس، فقط با مطابق با میل آنان سخن بگوید، آیا نزد شیعه حتی با درصد پاینی هم احتمال نمیرود که این کلام حضرت علیسواقعاً ستایشی بجا و مطابق با واقعیت باشد؟!!.
برخی از شیعه کوشیدهاند تا این گفتار را تأویل کنند، یکی از آنان میگوید: حضرت علی برای به دست آوردن دل مردم چنین فرموده است، زیرا مردم در بارۀ شیخین ابوبکر و عمر اعتقاد راسخ و محکمی داشتند، این سخن به معنای متهم نمودن حضرت علیسبه دروغ گویی به خاطر دنیاست، ایشان از چنین افترایی پاک و مبرا ست از این گذشته آیا اگر حضرت علیسواقعاً نمیخواست که آنان را بستاید، به این همه تأکید و مبالغه نیازی بود؟!.
ای خردمندان: اگر واقعیت این باشد که عمر حضرت فاطمهبرا نزده و به سوختن خانهاش تهدید نکرده و این حکایت افسانهای دروغین باشد به شما چه زیانی میرسد؟ مگر شما آرزو نمیکنید که کاش حضرت فاطمه برا اذیت و آزار نمیکرد؟!.
این شهادت و گواهی حضرت علیساست که حضرت عمرسپاک دامن و با کمترین عیب از دنیا رفته، عبادت پروردگارش را انجام داده و پرهیزگاری نموده است، آیا آیههای واضح و آشکار و این گواهی حضرت علیسکافی نیست برای این که حقیقت را بپذیریم و افسانههای دروغین را دست آویز قرارندهیم و اصحاب رسولاللهصرا متهم نکنیم کاری که در قیامت بر ایمان هیچ سودی نخواهد داشت؟!!.
چه شهادت عظیمی و چه شاهد با عظمتی، اکنون که این مطلب را درک کردهایم پس تعجب نمیکنیم که حضرت علیسیکی از فرزندانش را عمر بنامد و یا دخترش را امکلثوم را به نکاح حضرت عمرسدر آورد.
[۲۷] شرح نحج البلاغة ۶/۹۴، البحار ۳۳/۵۶۶، الغارات ثقفی: ۲/۳۰۵-۳۰۷. [۲۸] نگا: اصل الشيعة الاثنی عشرية وأصولها ص ۱۲۳-۱۲۴. [۲۹] نهج البلاغة، شرح محمد عبیده: ۲۴۶، ۲۴۷، البحار، ۳۳/۶۷. [۳۰] در روایتی آمده: «لله بلا وفلان» ابن ابیالحدید میگوید در بارۀ این شخص از نقیب ابو جعفر یحیی بن ابی زید علوی پرسیدند به من گفت او عمر ابن الخطاب است، گفتم: آیا امیر المؤمنین او را اینگونه میستاید؟ گفت: آری، و میافزاید: اگر امیر المؤمنین اعتراف کند که (عمر) سنت را اقامه نموده و با دامنی پاک و کمترین عیب از دنیا رفته و عبادت پروردگار را انجام داده و پرهیزگارترین بوده، پس این نهایت مدح و ستایش است «شرح نهج البلاغة: ۲/۴». [۳۱] نهج البلاغة، شرح محمد عبده: ۴۳۰. [۳۲] میثم بن علی (كمال الدين) يكي از شيوخ شيعههای امامی واهل بحرین است، کتابی دارد به نام «شرح نهج البلاغة»، در سال ۶۷۹در بحرین درگذشت (معجم الـمؤلفين: ۱۳/۵۵).