در مورد نوع دوم:
همانطور که دیده میشود، نظام اخلاقی در غرب بر پایهی افکار مادی و نفی دین و سکولاریسم تدوین و تنظیم شده و همان کسانی که امروز زمام تمدن بشری را در دست گرفته و آن را مدیریت مینمایند، اصول و اندیشههای اخلاقیشان عاری از ایمان به خدا و اعتقاد به روز رستاخیز است و بر پایهی ایمان به مبدأ و معاد استوار نمیباشد، بلکه آنان سعی میکنند حدود و آثاری را که در اثر دو اصل عقیدتی مذکور در اخلاق مردم به وجود میآید، از مبادی اخلاقیشان جدا کرده و قوانین و دستوراتی غیر از آنچه ادیان آوردهاند تنظیم کنند! کبر و غرور آنان را واداشته تا از خود ابتکار و خلاقیت نشان دهند تا فلسفهی اخلاقی نوینی را به وجود آورند و بی نیازی خود را از رهنمودهای الهی در بارهی اخلاق اعلام نمایند.
اگرچه اکثریت این گروه، ظاهراً معتقد به دینی از ادیان هستند ولی تصور میکنند که دین یک مسئلهی شخصی بیش نیست و ارتباطی با جوامع بشری نداشته و تنها با فرد، سر و کار دارد! به عقیدهی این گروه، دین باید مخصوص احوال شخصیهی فرد بوده و تنها منحصر به اعمال و زندگی فردی میباشد و ادعا میکنند در صورتی که ادیان کمترین نفع و کارایی در امور زندگی انسان ندارند چه ضرورتی دارد که در تدبیر شؤون زندگی به هدایت آسمانی ادیان متوسل شویم و در تنظیم امور اجتماعی از آموزشهای الهی هدایت بجوییم!؟