دیدگاه اسلام در مورد نظام اخلاقی:
این واقعیتی انکار ناپذیر است که امروزه جهان به طور کلی در معرض تزلزل اخلاقی شدیدی واقع گشته و به آشوب سختی گرفتار آمده و انسان پس از آنکه خویشتن را از خدا و رهنمودهای او بینیاز دانست، بالطبع توانایی علمی و عملی پیریزی اساس محکمی را که آن را زیربنای اخلاقیات فردی و اجتماعی قرار دهد و ساختمان زندگی بهتر و مطلوب بر روی آن استوار گرداند، به طوری که اطمینان آور و رضایتبخش باشد، از دست داده است.
بشر امروز هرگز نتوانسته جوابی روشن و قانع کننده برای سؤالات اساسی در زمینهی اخلاق پیدا کند و همچنین خیر و نیک مطلقی که سزاوار است هدف زندگی انسان باشد و تمام کوششها و کردارهایش بر محور آن بچرخد و میزان سنجش اعمال خیر و شر باشد و بر اساس آن نیک و بد و صحیح و ناصحیح را بشناسد، به دست آورد.
زیرا انسان مغرور وسرکش امروز خواسته این مسائل را به تنهایی و بدون بهرهگیری از برنامهی هدایت ربانی حل کند، هرچند به زعم خویش راه حلهایی را پیدا نموده، ولی حقیقت این است که موج خطرناک و مهلک انحطاط اخلاقی که امروز دامنگیر زندگی جوامع بشری شده، نزدیک است تمام ارکان تمدن و حیات او را مورد تهدید قرار دهد و نابود سازد و همهی این مشکلات و نابسامانیها در زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی انسان امروزی چیزی جز عوارض و دستآوردهای اندیشههای سست و افکار باطل بشری و دین گریزی او نیست.
محمد قطب در زمینهی نظام اخلاقی اسلام و مقایسهی آن با نظام اخلاقی موجود در غرب چنین میگوید: «به اعتقاد ما غرب فاقد اخلاقی حقیقی و اصیل است؛ زیرا اخلاقی که در معاملات و زندگی روزمرهی غربیان دیده میشود، اخلاقی سودجویانه است که هدفش جلب منفعت در زندگی دنیوی است و بس. غربیان از تاجران زیرک یهود که در دو قرن أخیر بر مقدّرات اروپا مسلط شده بودند، آموختند که اظهار دوستی و مهربانی با «مشتری»، راستی با وی وامانت در رفتار موجب دوام بیشتر بازار وسودشان میباشد تا فریب و دروغ و خلف وعده و.....
لذا خود را به این اخلاق سود آور عادت دادند و فرزندانشان را هم با این اخلاق به خوبی بار آوردند که تلاشی حقیقی، بررسی شده و منظم برای آن به عمل آورده شده و میشود و عملاً در متن زندگی مردم خوش سیما و نیکو مینماید.
ولی اخلاق در اسلام – در صورت صحیحش– ارزشهای حقیقی اصیلی است که نه هدف آن سود مادی است و نه بر اساس آن استوار است. وهدفش تنها وفا به «عهد» بسته شده با خداوند است و بر اصل «عبادت» خدا استوار است. و همچنین جزو ارزشهای اصیل مربوط به تمدن به حساب میآید؛ چون دارای رنگ «انسانیت» است بدون اینکه به جنس یا رنگی منحصر و محدود شده باشد؛ این اخلاق از انسان به اعتبار اینکه انسان –مؤمنی– است صادر میشود و برای « انسان» است حتی اگر بدانچه مسلمانان به آن ایمان دارند، ایمان نداشته باشد». (قطب محمد،۱۳۷۹،ص ۲۰۰ – ۲۰۲).
بنابراین میتوان با شهامت و قطعیت بر پایهی تحقیق و کاوش علمی و اعتراف همهی روشنفکران منصف ادعا کرد تنها قوانینی که صلاحیت دارند زیربنای تدوین نظام اخلاقی قرار گیرند، تعالیم هدایت بخش اسلام است.
اسلام پاسخهای قانعکنندهای را در بارهی تمام پرسشهای اساسی و اصلی فلسفهی اخلاق ارائه کرده و ضعف و سستی و تناقضاتی که در پاسخهای پیروان فلسفههای مختلف اخلاقی مشاهده میشود، در هیچکدام از پاسخها و راه حلهای اسلامی وجود ندارد.
اسلام با تدوین نظامی پویا در مورد اخلاق، در پی پایهریزی جامعهای پارسا و با تقوا است که حرکات و سکنات آن برای رسیدن به اوج ارزشهای اخلاقی و مثالگرایی است. جامعهای که بشریت میتواند با دیدن آن، پروردگار و خالق خود را بشناسد.