چرا منهج سلفی را برگزیدم؟

احتجاج صحابهش و تابعین رحمهم الله به فهم سلف و برنامه‌ی ایشان

احتجاج صحابهش و تابعین رحمهم الله به فهم سلف و برنامه‌ی ایشان

۱- عبد الله بن مسعودس: عمرو بن سلمهس می‌گوید: قبل از نماز صبح جلوی درب خانه‌ی عبدالله بن مسعودس نشسته بودیم. وقتی خارج میشد با او به مسجد می‌رفتیم. - در همین حین- ابو موشی اشعریس آمد و گفت: ابو عبدالرحمنس بیرون شد؟ گفتیم: نه. او هم با ما نشست تا ابن مسعودس از خانه بیرون آمد. چون بیرون آمد همگی نزد وی رفتیم. ابو موسیس به وی گفت: در مسجد چیزی دیدم که نپسندیدم. البته – الحمد الله – جز خیر چیزی نبود.

گفت: چه بود؟ گفت: اگر عمری باقی باشد، خواهی دید. گروه‌هایی در مسجد دیدم که حلقه زده‌اند و منتظر نماز‌اند. در هر حلقه مردی است و در دستشان سنگ ریزه‌هایی؛ میگوید: ۱۰۰ بار «الله اکبر» بگویید. آن‌ها هم الله اکبر می‌گفتند. می‌گفت: ۱۰۰ بار بگویید «لا إاله إلا». می‌گفتند: لا إله إلا الله. می‌گفت: ۱۰۰ بار «سبحان الله» بگویید. آن‌ها هم صد بار تسبیح می‌گفتند. گفت: تو به آن‌ها چه گفتی؟ گفت: چیزی نگفتم. منتظر دستور شما بودم. گفت: نگفتی که گناهان [۱۸۹] خویش را بشمارند و من هم ضامن می‌شدم که از حسنات و نیکی‌های آنان کاسته نمی‌شود؟!

سپس رفت و ما هم با او رفتیم. تا به حلقه‌ای از آن حلقه‌ها رسیدیم. بالای سرشان ایستاد و گفت: این چه کاری است که می‌کنید؟!

گفتند: ای ابو، عبدالرحمن سنگ ریزه‌هایی است که با آن الله اکبر، لا إله إلا الله و سبحان الله را می‌شماریم.

گفت: گناهانتان را برشمارید. من ضمانت می‌کنم که از نیکی‌های شما کاسته نمی‌شود. وای بر شما ای امت محمد ج چقد سریع هلاک می‌شوید. آنان، صحابه‌ی پیامبرتان ج و سلم بودند. هنوز لباسش خشک نشده و ظرف‌هایش نشکسته است؛ سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست! یا شما واقعاً از صحابه محمد ج هدایت یافته‌تر بوده و یا گشودگان دروازه گمراهی هستید!

گفتند: به الله سوگند که هدفی جز خیر نداشتیم. گفت: چه بسیار آنان که خواهان خیراند و به آن دست نمی‌یابند. براستی رسول الله ج به ما فرمودند: «إن قوماً یَقرؤونَ القُرآن لا یَجاوِزُ تراقیَهم»: (قطعاً قومی قرآن می‌خوانند – ولی– از گلویشان پایین‌تر نمی‌رود) [۱۹۰].

به الله سوگند، نمی‌دانم، شاید اکثرشان از شماها باشند؛ سپس از آنان روی بر تافت. عمرو بن سلمهس می‌گوید: عموم افراد آن حلقه‌ها را دیدیم که در روز نهروان همراه خوارج علیه ما شمشیر می‌زنند [۱۹۱].

می‌بینیم در این جا ابن مسعودس، بر نوچگان خوارج، به وجود اصحابش احتجاج می‌کند که کار خوارج را انجام نمی‌دادند. آن طور که آنان گمان می‌کردند اگر کارشان شایسته بود، اصحاب رسول الله ج از آنان در این کار سبقت می‌گرفتند. حال که چنین نکردند، پس کارشان جز گمراهی نبوده است.

حال اگر منهج صحابهش برای نسل بعد از آنان حجت و مدرک نباشد، -خوارج- به عبدالله بن مسعودس می‌گفتند: شما مردانی هستید، ما هم مثل شما- یعنی شما بر ما حجت و مدرک نیستید-.

۲- هم چنین ابن مسعودس می‌گوید: هرکس می‌خواهد مقتدا باشد باید به اصحاب پیامبر ج تأسی جوید. آنان نیکو دل‌ترین این امت بودند. آنان عالم‌ترین، بی‌تکلّف‌ترین، با برنامه‌ترین و در حالت و وضعیت، نیکوترینِ امت بوده‌اند. مردمانی که اللهأ ایشان را به هم صحبتی رسول الله ج و برپایی دینش برگزید. پس قدرشان را بدانید و رهرو راهشان باشید؛ که آنان بر راه راست بوده‌اند.

۳- عبد الله بن عباسب: آن‌گاه که حروریه [۱۹۲] شوریدند در جایی گرد آمدند. تعدادشان شش هزار نفر بود. اتفاق نظر نمودند که علیه علیس قیام کنند. پیوسته مردمانی می‌آمدند و می‌گفتند: ای امیر المؤمنینس، خوارج علیه شما شوریده‌اند.

وی می‌گفت: رهایشان کن. تا با من نجنگند، با آنان جنگ نمی‌جنگم؛ ولی بزودی این کار را می‌کنند [۱۹۳].

روزی قبل از نماز ظهر نزد علیس آمدم و گفتم: ای امیر مؤمنان نماز را قدری به تأخیر انداز تا با این قوم – خوارج – صحبت کنم.

گفت: از آنان بر تو بیم دارم. گفتم: نه اصلاً. آدم آرامی بودم؛ کسی را نمی‌آزُردم.

به من اجازه داد. بهترین پارچه‌ی یمنی که داشتم پوشیدم و موها را شانه زده و نیمه‌ی روز در حالی که نهار می‌خوردند، نزدشان رفتم. تا کنون بر قومی چنین عبادت گزار وارد نشده بودم. پیشانی آنان از فرط سجده زخمی بود. دست‌هاشان بسان پینه‌ی شتر سفت شده بود. پیراهن‌هایی که بر اثر شسته شدن کهنه و مندرس بود. پاچه‌های شلوار بالا زده و چهره‌هاشان بر اثر عبادت علامت دار بود.

سلامشان کردم. گفتند: خوش آمدی ابن عباس. این چه لباسی است؟! گفتم: چرا بر من خرده می‌گیرید؟ پیامبر ج را در زیباترین لباس یمنی دیده ام. سپس این آیه را تلاوت نمودم: ﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِينَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِيٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّيِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ [الأعراف: ۳۲]: (چه کسی زینت‌های الهی را که برای بندگانش آفریده است و همچنین مواهب و روزی‌های پاکیزه را تحریم کرده است) ؟

گفتند: چرا اینجا آمدی؟ گفتم: از نزد اصحاب رسول الله ج، مهاجرین و انصار و پسر عمو و داماد پیامبر ج نزدتان آمده‌ام. قرآن بر آن نازل شد و در تفسیر آن از شما آگاه تر‌اند. هیچ یک از آنان با شما همراه نیست؛ آمدم تا آن چه می‌گویند به شما رسانده و کلامتان را به آنان برسانم.

گروهی گفتند: با قریش مخاصمه نکنید. الله متعال می‌فرماید: ﴿بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ٥٨ [الزخرف: ۵۸]: (بلکه ایشان گروهی کینه توز و پرخاشگرند).

چند نفر از آنان به کناره‌ای رفتند و گفتند: فقط دو یا سه نفر از ما با او سخن می‌گوییم.

گفتم: بیاورید. حاضرم. چه اعتراضاتی بر اصحاب رسول الله ج و پسر عموی وی دارید؟ گفتند: در سه مورد؟ گفتم: چیست؟ گفتند: اول این که او مردم را در دین الله حَکَم قرار داده است؛ در حالی که الله می‌فرماید: ﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِۖ [الأنعام: ۵۷]: (فرمان جز در دست اللهأ نیست). گفتم: این که یک. گفتند: اما دوم، او - با عایشهل -جنگید و اسیر و غنیمت نگرفت. اگر کافر بودند که اسیر کردن‌شان مباح بوده است و اگر مؤمن بوده‌اند اسیر نمودن و جنگ با آنان جایز نبوده است [۱۹۴].

گفتم: این دوتا. سومی چیست؟ گفتند: نام امیر المؤمنین را از خویش برداشته است؛ پس اگر امیر مؤمنان نیست، امیر کفار است. گفتم: غیر از این چه؟ گفتند: همین‌ها کافیست.

گفتم: آیا اگر از کتاب الله و سنت رسول الله ج چیزی خواندم که ادعای شما را رد می‌کرد، از نظرتان بر می‌گردید؟ گفتند: آری. گفتم: این که می‌گویید: مردان را در دین الهی حَکَم قرار داده است، از کتاب الله آیه‌ای بر شما می‌آورم که الله تعالی انسان را در یک چهارم درهم، قاضی قرار داده است. اللهأ دستور داده است که در این مورد حَکَم قرار داده شوند.

آیا نخوانده‌اید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡتُلُواْ ٱلصَّيۡدَ وَأَنتُمۡ حُرُمٞۚ وَمَن قَتَلَهُۥ مِنكُم مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآءٞ مِّثۡلُ مَا قَتَلَ مِنَ ٱلنَّعَمِ يَحۡكُمُ بِهِۦ ذَوَا عَدۡلٖ مِّنكُمۡ [المائدة: ۹۵]: (ای مؤمنان! هنگامی که در حالت احرام هستید، نخجیر مکشید . و هرکس از شما عمداً نخجیر بکشد باید کفّاره‌ای معادل آن از چهارپایان (اهلی ، مانند : بز و گوسفند و شتر و گاو) بدهد ، کفّاره‌ای که دو نفر عادل از میان خودتان به معادل بودن آن قضاوت کنند). حال اگر این درست است، کار علیس هم درست است.

به الله سوگندتان می‌دهم آیا حکم انسان، در اصلاح میان دیگران و جلوگیری از خون ریزی برتر و بهتر است یا در مورد خرگوش؟!

گفتند: آری. بلکه اصلاح بهتر است. در مورد خانم و شوهرش می‌فرماید: ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ شِقَاقَ بَيۡنِهِمَا فَٱبۡعَثُواْ حَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهِۦ وَحَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهَآ [النساء: ۳۵]: (و اگر ترسیدید جدائی میان آنان شود ، داوری از خانواده شوهر ، و داوری از خانواده زن بفرستید). شما را به الله قسم، آیا حکم انسان‌ها در اصلاح میان مردم و حفظ خون ایشان از حکم آنان در مورد شرمگاه زن بهتر نیست؟!

این مسأله تمام است؟ گفتند: آری. گفتم: اما این که می‌گویید: جنگید و اسیر و غنیمت نگرفت؛ آیا مادرتان عایشهل را به اسارت می‌گیرید؟ و آن چه از کنیزان دیگر حلال می‌دانید، از مادرتان عایشهل هم حلال و مباح می‌دانید؟ اگر بگویید: آری مباح می‌دانیم! کافرشده اید. و اگر بگویید: او مادر ما نیست باز هم کفرکرده‌اید: ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ [الأحزاب: ۶]: (پیغمبر از خود مؤمنان نسبت بدانان اولویت بیشتری دارد، و همسران پیغمبر ، مادران مؤمنان محسوبند).

اکنون شما میان دو گمراهی گیر افتاده اید. راه گریز یا برون رفتی پیدا کنید. آیا این مورد را هم جواب دادم؟ گفتند: آری. اما این که خود را امیر المؤمنین نخواند؛ جوابی می‌دهم که شما را راضی کند. همانا نبی الله ج روز حدیبیه با مشرکان قرارداد صلح بست. به علیس فرمود: «أمحُ یا علی، الّلهم إنَّک تعلمُ أنِّی رسولُ الله. و أکتُب هذا مَا صَالَحَ علیه مُحَمَّد بن عبدالله»: (علی پاک کن. بار الها خود می‌دانی که من رسول الله هستم. بنویس این عهد نامه‌ای است که محمد بن عبدالله به مفاد آن صلح می‌نماید) [۱۹۵].

سوگند به اللهأ که رسول الله ج از علیس بهتر و برتر بود و نام خویش را پاک کرد. و این کار وی پاک کردن و محو نمودن نبوت تلقّی نشد.

آیا این مورد را هم جواب دادم؟ گفتند: بله.

پس دو هزار نفر از آنان بازگشتند و بقیه‌ی ایشان شوریدند و بر همان گمراهی خویش کشته شدند. مهاجرین و انصارش آنان را کشتند [۱۹۶].

ابن عباسب به منهج صحابهش علیه خوارج، احتجاج نمود. چون قرآن در میان آنان نازل شد و ایشان به تفسیرش آگاه ترند. آن‌ها با رسول الله ج هم نشینی و مصاحبت کردند و پایبند‌تر به به روش و سنت او هستند.

توجیه ابن عباسب بر شبهه‌های خوارج، و بیان حق به صورت واضح و روشن از باطل گنگ و نا مفهوم، دلیلی علمی است بر آن چه ما در مورد اتباع و پیروی از منهج صحابهش بیان داشتیم.

۴- اوزاعی/ می‌گوید: خودت را به سنت ملزم بدار؛ هر جا آنان - صحابهش- ایستادند و عمل کردند تو هم بایست. تو هم قایل به گفته‌ی آنان باش. از آن چه دست کشیده‌اند باز آی. را سلف صالح خویش را برگزین چرا که پیروی از ایشان بر تو لازم و ضوروری است [۱۹۷].

اگر لازم دانستید پشت جلد بنویسید.

سلفیت یعنی: اسلامی پاک و پالوده از رسوب تمدن‌های قدیم و میراث فِرَق متعدد، با ویژگی کمال و جهان شمول، مسلّح به قرآن و سنت به فهم سلف صالحی که در نصوص کتاب و سنت مورد تعریف و تمجید قرار گرفته‌اند.

نشانه‌ی سلفیت، قرآن و سنت مبتنی بر فهم سلف صالح امّت و فرا خواندن به توحید بر مبنای فهم صحابهش می‌باشد. چرا که این کار یعنی تمسک به دین الله. زیرا باز گرداندن مجد و شوکت گُم شده‌ی امت اسلامی و محقق نمودن دیرینه آرزویِ امت اسلامی، شایسته‌ی توحید است. چون توحید دینی است که بنیان و اساس آن بر سرشت و فطرت پی ریزی شده است. اللهـ اجرا کننده‌ی دستور خویش است.

سنّت کامل عبارت است از: راه و روشِ سالم از شبهات و شهوات. همان‌گونه که حسن بصری، یونس بن عبید، سفیان ثوری، فضیل بن عیاض و دیگران رحمهم الله گفته‌اند. از همین رو اهل سنّت در آخر الزمان به غریبان و بی‌کسان توصیف شده‌اند. چرا که غریب و اندک هستند.

اصطلاح «اهل سنت و جماعت» چنان اسم پر طمطراقی شده است، که هرکس دچار انحرف عقیده‌ای خصوصاً در بحث صفات هم که باشد، در آن داخل می‌شود! لذا شایسته است، کلمه‌ی «سلفیت» برای دلالت بر فرقه ناجیه، طایفه‌ی منصوره، غُربا و اهل حدیث به کار برده شود.

[۱۸۹] تا که اسغفار کنند. چرا که هرکس لغزش‌هایس را بشمارد او را وا می‌دارد که به سوی اللهأ توبه نماید. [۱۹۰] سند دیگری هم از عبدالله بن مسعودس دارد. احمد (۱/۴۰۴) با سند (جیّد). این حدیث از تعداد زیادی از صحابه –ش - هم روایت شده است. [۱۹۱] تخریج و فهم و برداشت این مناظره را در کتابم: (البدعة و أثرها السییء فی الإمة ) (ص ۲۹ - ۳۳ ) چاپ سوم بخوان. [۱۹۲] منتسب به حَرورَاء، روستایی در چهار کیلومتری کوفه. اولین تجمّع خوارج بود که در آنجا با علیس به مخالفت بر خاستند. لذا بدانجا منسوب شدند. (معجم البلدان)۳ / ۳۴۵ )، (اللباب فی تهذیب الأنساب ۱/ ۳۵۹). [۱۹۳] جنگ علیس با خوارج مصداق خبری بود که رسول الله ج در مورد خوارج داده بودند. [۱۹۴] حکم گروه شورشی همین است یعنی: زن‌ها و اولادشان اسیر نمی‌شوند، غنیمت‌هاشان تقسیم نمی‌گردد، زخمی‌هاشان کشته نمی‌شوند. فراری‌های آنان تعقیب نمی‌شود. مادامی که وارد جنگ نشده‌اند نباید جنگ با آنان را شروع کرد. [۱۹۵] روایت براء بن عازبس برای این حدیث شاهد قرار می‌گیرد. بخاری (۵/ ۳۰۳- ۳۰۴ فتح الباری). و مسلم (۱۲/۱۳۴- ۱۳۸ نووی). هم چنین شاهد دیگری از روایت أنسس موجود است: مسلم (۱۲/ ۱۳۸ – ۱۳۹ نووی). [۱۹۶] صحیح است. تخریجش را در کتابم (مناظرات السلف مع حزب ابلیس و أفراخ الخلف، ص ۹۵) نشر دار ابن جوزی – دمّام نگاه کن. [۱۹۷] آجری/ در (الشریعة، ص۵۸).