چرا منهج سلفی را برگزیدم؟

آیا صحابه رضوان الله علیهم دارای منهج علمی بوده‌اند؟

آیا صحابه رضوان الله علیهم دارای منهج علمی بوده‌اند؟

احادیث زیادی آمده است که بیان می‌دارد صحابهش، در استدلال و استنباط دارای منهج علمی بسیار دقیقی بوده‌اند. از جمله:

۱- حدیث عرباض بن ساریه که می‌گوید: رسول الله ج فرمودند:

«أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ وَإِنْ كَانَ عبدا حَبَشِيًّا فَإِنَّهُ من يَعش مِنْكُم فسَيَرى اخْتِلَافًا كَثِيرًا، وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الْأُمُورِ فَإنَّها ضلالةٌ،فَمَن أدرَكَ ذلكَ مِنکُم فَعَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ عَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ»: (شما را به پروای الهی و حرف شنوی و پیروی وصیت می‌کنم. گر چه از یک برده‌ی سیاه پوست حبشی باشد. چرا که هر کس بعد از من زنده بماند اختلافات فراوانی خوهد دید. مبادا نوآوری- دینی- کنید که این کار گمراهی است. هرکس از شما آن زمانه را در یافت، برشماست سنت من و سنت خلفای راشدینم. مصرانه به آن پایبند باشید) [۱۴۶].

برادر ایمانی من - الله تو را به حق رهنمون کناد - بدان: عطف کلمه‌ی خلفای راشدین بر لفظ رسول الله ج در این حدیث دلالت بر این ندارد که خلفا روشی غیر از سنت پیامبر اکرم ج داشته‌اند و از آن پیروی می‌کرده‌اند. بلکه دقیقاً یکسان، و مو به مو مطابق با سنت پیامبر ج بوده‌اند. به همین منظور است که به هدایت یافتگان توصیف شده‌اند. از این رو سنّت را به آنان مضاف نموده‌اند که ایشان حقدارترین مردم به آن بوده‌اند و اهل آن. و در فهمش نسبت به دیگر مردمان در اولوّیت قرار داشتند. این فهم به تواتر از علما ثابت است:

۱- ابن حزم ظاهری/ در کتاب دلنشین خود به صراحت می‌گوید: تفسیر فرموده‌ی رسول الله ج «علیکم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین» این است که، می‌دانیم وی به چیزی که در توانش نباشد، دستور نمی‌دهد. اگر بگوییم: خلفای راشدین بعد از ایشان به کثرت اختلاف نظر داشته‌اند! این اختلاف از سه حالت خارج نیست:

أ‌- یا باید تمام آن چه در آن اختلاف نموده‌اند را بپذیریم، که این امکان ندارد. چرا که در این مسئله فتوای ضد و نقیض وجود دارد. مثلاً امکان ندارد طبق فتوای ابوبکر صدیق و عایشهب پدر بزرگِ یک شخص از وی میراث ببرد و برادرانش خیر. و براساس فتوای عمرس پدر بزرگ یک سومِ مال را به ارث برده و بقیه مال از آنِ دیگر برادران خواهد بود. و به فتوای علیس پدر بزرگ یک ششم میراث می‌برد و بقیه‌ی مال را برادران ارث ببرند! [۱۴۷]

و این اتفاق در تمام مسایل اختلافی به همین صورت است. در نتیجه بند " أ " که درست نیست. چرا که در توان مردم نیست به چنین روشی عمل نمایند.

ب‌- یا باید بگوییم: به هر فتوایی که دلمان خواست عمل نماییم و این کار مشروع است! این حرف به معنای خروج از اسلام می‌باشد. چرا که به موجب این اعتقاد واجب است، دین اللهـ به سلیقه‌ی ما موکول شود و هر کدام از ما هر چه را خواست حرام گرداند و هر چه پسندید حلال کند. و یکی از ما چیزی را که شخصی دیگر حرام کرده است، حلال بدانیم. حال آن که فرموده‌ی الله: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ [المائدة: ۳]: (امروز دینتان را بر شما کامل کردم). و ﴿تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَاۚ [البقرة: ۲۲۹]: (این حدودِ الهی است؛ از آن فراتر نروید) و همچنین: ﴿وَلَا تَنَٰزَعُواْ [الأنفال: ۴۶]: (و منازعه نکنید)، این فرضیه را باطل می‌کند. از این آیات چنین بر می‌گیریم که از اکنون تا قیامِ قیامت، حرام، حرام است و واجبات واجب بوده و حلال، حلال می‌ماند.

یا اگر به فتوای یکی از خلفای راشدین عمل کنیم خود به خود سخن بقیه را ترک کرده‌ایم و بلاشک چنین نتیجه‌ای به دست می‌آید. پس با این فرضیه در حقیقت به سنت ایشان عمل نکرده‌ایم. در نتیجه چه بخواهند، چه نخواهند، ما و دیگران ما حصل این روایت را دریافتم.

به یاد داریم این جا در اندلس، مفتی جاهلی نزدمان بود. عادتش این بود، که هر گاه فتوای دو نفر که در آن زمان عموماً فتوا می‌دادند نزد وی آورده می‌شد، پایین برگه‌ی فتوای آنان می‌نوشت، من نیز هم نظر این دو شیخ هستم. حکمی آمد که در آن، آن دو شیخ با هم اختلاف نظر داشتند. پس چون مفتی بی‌علم طبق روال گذشته زیر فتوای آنان نوشت من هم نظر این دو شیخ را دارم، بعضی از حضّار به او گفتند: دو شیخ که با هم اختلاف نموده اند؟! گفت: چون آن دو اختلاف دارند، من هم چون آنان اختلاف می‌کنم [۱۴۸].

ابو محمد گوید: حال که دو بندِ گذشته رد شد یک مورد دیگر بیشتر نمی‌ماند؛ و آن: در آن چه خلفا برآن اتفاق کرده و از سنت رسول الله ج پیروی نموده و بیان داشته‌اند عمل می‌کنیم. واین کار دقیقا زمانی صورت می‌گیرد که دیگر صحابهش هم بر آن اجماع داشته باشند.

همچنین آنگاه که پیامبر امین ج دستور به حرف شنوی از خلفای راشدینش می‌دهد، ناچاراً از دو حالت خارج نیست:

یا رسول الله ج اجازه داده‌اند که سنتی خلاف سنت ایشان اتخاذ گردد، که هرگز هیچ مسلمانی چنین ادعایی ندارد و اگر کس چنین گوید، بلاشک کافر است و مرتد شده و خون و مالش مباح می‌شود. چرا که دین یا واجب است یا غیر واجب. یا حرام است و یا حلال. هرگز غیر از این تقسیم، تقسیم بندی دیگری وجود ندارد. حال اگر کسی معتقد باشد که مشروع است، خلفای راشدین روشی سوای سنت پیامبر ج داشته باشند، پس مباح می‌داند که خلفای راشدین چیزی را که رسول الله ج در عهد خویش تا پایان عُمر حلال گردانده را، حرام گردانند؛ یا حرامی را حلال کنند. یا فریضه‌ای را که رسول الله ج واجب نکرده است، واجب گردانند و واجبِ ثابت از پیامبر ج که تا پایان حیات بر حکم خود باقی بوده را، ساقط نمایند. به اتفاق تمام امت هر آن کس که حالتی از این حالات را جایز بداند، کافر و مشرک است. در نتیجه صورت فوق باطل و مردود است. و بالله تعالی التوفیق.

و یا باید بگوییم که خلفای چهار گانهش به سنت پیامبر ج اقتدا کرده و از آن پیروی نموده‌اند. اعتقاد ما بر همین مورد است و حدیث جز این صورت، هیچ تفسیر دیگری ندارد. [۱۴۹]

ت‌- ابن تیمیه/ می‌گوید: سنت خلفای راشدینش به امر رسول ج پدیدار شد. لذا این روش هم جزو سنت پیامبر ج است. در دین واجبی جز آنچه رسول اللهج واجب نموده‌اند، و حرامی جز حرامِ ایشان، مستحبی سوای مستحب وی، مکروهی غیر از آنچه ایشان و مباحی جز مباح پیامبر ج وجود ندارد. [۱۵۰]

ث‌- فلّانی/ می‌نویسد: وقتی گفته می‌شود این سنت رسول الله ج و ابوبکر و عمرب است، بدین معناست که پیامبر ج تا پایان عمر بر آن سنت بوده است. [۱۵۱]

گویم: باید حدیث «علیکم بسنتي و سنة الخلفاء الراشدین من بعدي..» بر معنای مذکور حمل شود. لذا در عطف خلفا بر رسول الله ج مشکلی ایجاد نمی‌شود. چون خلفای راشدینش سنتی ما ورای سنت پیامبر ج نداشته‌اند.

ج‌- قاری/ می‌گوید: [۱۵۲]

((آنان (خلفای راشدین) فقط بر سنت من - رسول ج - عمل می‌کنند. سنت را به آنان اضافه نموده است چون ایشان به سنت - پیامبر ج - عالم بوده‌اند یا استنباط و اختیارشان صحیح و درست بوده است)).

ح‌- علامه مبارکفوری/ نیز با ایشان موافق است و می‌گوید: سنت خلفای راشدینش یعنی همان سنتِ مطابق با سنت رسول الله ج. (سپس سخن قاری که در بند قبل ذکر شد را، می‌آورد) [۱۵۳].

و همچنین می‌گوید: حال نیک دانستی که منظور از سنت خلفای راشدین دقیقاً همان سنت رسول الله ج است ... [۱۵۴].

وی از علامه شوکانی کلامی نفیس و گران قیمتی نقل کرده و می‌گوید: علما در این زمینه- سنت - به درازا سخن گفته‌اند. این مطلب را به صورت‌های گوناگون تفسیر نموده‌اند که اکثرشان بدون تأمل به بی‌راهه رفته‌اند. شایسته است برای مدلول این ترکیب به مقتضای لغت عرب عمل شده و به آن رجوع شود. سنت یعنی روش، طریقه. گویا رسول ج می‌فرماید: به طریقه و روش من و خلفای راشدین چنگ بزنید. در حقیقت روش خلفا، همان سنت رسول ج بوده است. چرا که آنان شیفته‌ترین مردم در سنت و عمل به آن در همه‌ی جوانب بوده‌اند. در هر حالتی، در کوچک‌ترین کارها از مخالفت با حدیث پرهیز می‌کردند. چه برسد به کارهای بزرگ. و آن‌گاه که در کتاب الله و سنت دلیلی نمی‌یافتند، بعد از تفحّص و بررسی و تبادل نظر و اندیشیدن به نتیجه‌ای که دست می‌یافتند، عمل می‌کردند.

عمل به این نوع اندیشه و رأی هنگامی که دلیل موجود نباشد، جزو سنت پیامبر ج می‌باشد [۱۵۵].

اگر بگویی: شما که می‌گویید عمل به رای هم سنّت پیامبر محسوب می‌شود پس این سخن رسول الله ج (وسنة الخلفاء الراشدین) چه مفهومی دارد؟

گویم: برخی از مردم زمانه‌ی رسول ج را در نیافته و در عهد خلفای راشدین می‌زیسته‌اند. یا در روزگار نبی کریم ج و خلفای راشدینش زندگی می‌کردند ولی در دوران خلفا رخدادی صورت گرفته است که در دوران پیامبر بوقوع نپیوسته است. لذا با این قول (وسنة الخلفاء الراشدین) خواسته است شک و تردیدی که در دل‌ها پدید می‌آید را برطرف نماید.

رای و نظر صادره از خلفای راشدینش گر چه جزو سنت محسوب می‌شود، امّا حد اقل فایده و برداشت از حدیث این است که، در عدم وجود ادلّه، نظر آنان شایسته‌تر از اندیشه‌ی دیگر مردمان است.

در کل زیاد اتفاق افتاده است که رسول الله ج در حیات خود، انجام یک کار یا ترک آن را به خویش و به صحابهش نسبت می‌دهد. حال آن که وقتی کار را به خود نسبت دهد، نسبت دادن آن به دیگران فایده‌ای را در بر ندارد. زیرا کهن الگو و اسوه‌ی برتر او ج است. این چیزی است که من از تفسیر حدیث فهمیده ام. در هنگام نوشتن این باور، اقوال علما را به عنوان شاهد متذکر نشدم [۱۵۶]. حال اگر درست گفته‌ام که از منت الله بر بنده بوده است و گر خطا و اشتباهی صورت گرفته کار من و شیطان بوده است. استغفرالله العظیم [۱۵۷].

مبارکفوری/ کلامی دلنشین از علامه صنعانی نقل کرده و می‌گوید: منظور حدیث «علیکم بسنَّتي و سنةِ الخلفاءِ الرَّاشدینَ بَعدي تَمَسکوا بها و عضُّوا علَیها بِالنَّواجِذ»: (بر شماست که به سنت من و خلفای راشدین بعد از من تمسک جسته و مصرانه به آن پایبند باشید)، همان سنت خلفای راشد است که در نبرد با دشمنان، تقویت شعائر دینی و مانند آن کاملاً طبق روش و طریقه‌ی رسول الله ج عمل کرده باشند. زیرا این حدیث عام است و تمام خلفای هدایت یافته را در بر می‌گیرد و منحصر به ابوبکر صدیق و عمر فاروقب نیست. قواعد و قوانین شرع نشان می‌دهد که هیچ خلیفه‌ی راشدی را نشاید که روش و سلوکی غیر از سنت رسول الله ج مشروع نماید [۱۵۸].

به طور کلی، سنت خلفای راشدین همان فهم صحابهش در امور دین است. چرا که آنان در فهم و تطبیق سنت کاملاً بر نقش گام رسول ج گام نهاده‌اند. این مطلب را مورد زیر شفاف می‌سازد:

۱- حدیث عبد الله بن عمرو بن عاصب که در آن رسول ج می‌فرماید: «لَيَأْتِيَنَّ عَلَى أُمَّتِي مَا أَتَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ مِثْلًا بِمِثْلٍ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ، حَتَّى لَوْ كَانَ فِيهِمْ مَنْ نَكَحَ أُمَّهُ عَلَانِيَةً كَانَ فِي أُمَّتِي مِثْلَهُ، إِنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ افْتَرَقُوا عَلَى إِحْدَى وَسَبْعِينَ مِلَّةً، وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً كُلُّهَا فِي النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً». فَقِيلَ لَهُ: مَا الْوَاحِدَةُ؟ قَالَ: «مَا أَنَا عَلَيْهِ الْيَوْمَ وَأَصْحَابِي»: (صد در صد آن چه بر بنی اسرائیل آمد، بر سر امت من هم خواهد آمد؛ کاملاً مثل هم. همانند کفش بر ردّ کفش. حتی اگر کسی از آنان آشکارا با مادر خویش آمیزش می‌کرد در امت من هم مثل آن خواهد آمد؛ بنی اسرائیل تبدیل به ۷۱ دسته شدند و امت من ۷۳ گروه خواهد شد. همه به جز یک گروه در آتش اند». به وی گفته شد: آن یکی کیست؟ فرمود: ( آنان که بر«آن چه من و یاران من بر آنیم» باشند) [۱۵۹].

لذا پیامبر ج بیان داشته‌اند که طایفه منصوره همانان‌اند که متصّف به ویژگی‌های سنت پیامبر ج و هم صفت صحابه‌ی بزرگوار ویش باشند.

چکیده‌ی سخن: صحابهش اقتدا کنندگان به رسول ج و ره یافتگان رهنمود ایشان بوده‌اند. ثنای آنان در قرآن مجید آمده است. پیشوایشان محمد ج که شیوه اش قرآن و سنت بوده است، آن‌ها را می‌ستاید.

صحابهش شایسته‌ترین مردم به سنت بوده‌اند و هر کس به آنان اقتدا کند، عضو فرقه‌ی نجات یافته‌ای است که به فضل اللهأ به بهشت درون خواهد شد.

با این توضیح، حدیث عرباض بن ساریه و عبدالله بن عمرو عاصش منهج و برنامه‌ی صحابه را در استدلال و استنباط اثبات می‌کند. این‌گونه که:

اگر کسی در دو حدیث مذکور تأمّل نماید، می‌بیند هر دو پیرامون یک قضیه سخن می‌گویند. هر دو یک از یک منبع هستند. و آن راه نجات، حلقه و کمربند حیات است. نجات در دورانی که مردم مذاهب گوناگون دارند. لذا فهم و برداشت درست همان است که نبی اکرم ج و یاران باوفایشش بر آن بوده‌اند. تفصیل آن:

۱- مگر حدیث عرباض بن ساریهس به تصریح نمی‌گوید: «مَنْ يَعِشْ مِنْكُمْ فسيَرَى اخْتِلاَفًا كَثِيرًا، وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الأُمُورِ فَإِنَّهَا ضَلاَلَةٌ»: (هر کدامتان بعد از من زنده بماند خیلی زود شاهد اختلافات فراوانی خواهد بود. از کارهای نوپیدا در دین بپرهیزید، چرا که آن امور گمراهی‌اند).

برادر مسلمانم عالمانه مرا آگاه کن! آیا جز این است که اختلافات فراوانِ مذکور در حدیث عرباض بن ساریهس همان تعدد گروه‌ها است که به هفتاد و اندی رسیده است؟ و جز یکی که بر راه روشن و واضح است، همگان در مسیر گمراهی و بدعت هستند؟ راه روشنی که جز انسان هلاک شده از آن به بی‌راهه نمی‌رود و غیر از ره گم کرده کسی از آن کناره نمی‌گیرد و سرنگون نمی‌گردد. آن مِتُد و راه روشن، نشانه‌ها و حجتی واضح دارد؛ و آن:

۲- این فرموده‌ی رسول ج است: «ما أنا عَلیه الیومُ و أصحَابي»: (آن چه امروز من و یارانم بر آنیم)، یعنی دقیقاً همان فرمایش دیگر ایشان که می‌فرماید: «فعلیکُم بسنَّتی و سنَّة الخُلفاءِ الرَّاشدینَ»: (بر شما بادا سنت من و جانشینان هدایت یافته‌ام).

چون آن چه رسول الله ج بر آن بوده‌اند، همان سنت مطّهر ایشان است. و آن چه یاران ایشان به آن پایبند بوده‌اند، چیزی جز سنت رسول ج نبوده است. همان سنتی که خلفای راشدین و علمای عاملی که به نیکی تا برپایی قیامت از ایشان پیروی می‌کنند، بر آن بوده‌اند.

۳- من پردازنده‌ی جدید این توجیه و استدلال نیستم. قبل ازمن ائمه‌ای بوده‌اند که به این مهم اشاره کرده‌اند. لیک این پرتو و بازتاب نوری بود که من از ریشه به آن پرداختم و شرح و بسطش داده و با ادله‌ی فراوان تقویت و تاییدش نمودم تا راه مؤمنان مشخص گردد.

این هم حافظ ابن حبان/ که حدیث عرباض بن ساریهس را تحت بابی به عنوان ((ذکرُ وصف الفرقة النَّاجیةِ مِن بَینِ الفِرَقِ الَّتی تَفتِرقُ علیها أمّةُ المصطفی ج)): (بیان ویژگی فرقه‌ی نجات یافته از بین فرقه‌های پراکنده‌ی امت مصطفی ج)، روایت می‌کند.

او در ادامه می‌گوید: فرمایش پیامبر ج « فعلیکم بسنَّتی» - ضمن خبر از اختلافی که در امتش رخ خواهد داد – بیان روشنی است مبنی بر این که هرکس بر سنت‌ها پایداری نمود و آن‌ها را بیان کرد و دنبال دیگر اندیشه‌ها نرفت، قیامت در زمره‌ی گروه نجات یافته می‌باشد. الله با منُّ و کَرَم خویش ما را از آنان گرداند!

از نقل قول این ائمه‌ی چیره دستِ پیروز، این معانی درست و برداشت خالص از حدیث می‌تراود: در واقع فقط فهم و درک صحابهش از سنت رسول الله ج، راه برون رفت از هوس‌های گمراه کننده و راه نجات از معضلاتِ شبهه‌ها و شهوت‌ها – که رهپویان خود را از مسیر روشن باز داشته است – می‌باشد. آنان بهره‌ی وافری از سنت برده‌اند. و در این میدان گوی سبقت را ربودند. و بر دور دست‌ها غالب آمدند. هیچ کس از امت طمع نورزد که به آنان برسد. چرا که آنان در برابر حق خبردار و به گوش بودند. کفایت علمی داشتند و با دیدی تیزبین نگریستند. نیک بخت آن است که در راه راست آنان گام نهد و سیه روز کسی است که راست و چپ زَنَد و دنبال یاغیان افتد. گم گشته‌ی حیران در میدان هلاکت و گمراهی، سراب هوی و هوس را آب می‌پندارد تا آن که خویش را به سراب رسانده و هیچ نمی‌یابد. شیطان را کنار خود و غالب و قافله سالار خویش می‌یابد. پناه بر الله از نکبت و خواری.

تو را به الله قسم بگو: کدام خصلت نیکویی است که صحابه به آن دست نیافته‌اند؟ کدام برنامه و طرح پیشرفت بوده که بر آن چیره نشده باشند؟

قسم به ذاتی که روح و جانم در دست اوست، حق را شیرین و زلال از سرچشمه‌ی آن نوشیدند. پایه‌های اسلام را مستحکم و تأیید کردند و جای هیچ حرفی برای کسی باقی نگذاشتند. آن چه از مشکات نبوت خالص و صاف و بی‌غش میراث بردند به تابعین سپردند. اسنادشان، عالی و با ارزش از رسول امین ج از جبرئیل امین از الله عزیز و متعال است.

سنت پیامبر ج در دلشان بس رفیع و والا بود. بزرگوارتر از این که هوی و هوسی را بر آن مقدّم دارند یا که اندیشه‌ای ناخالص و به هم آمیخته را با آن در هم آمیزند. چگونه چنین چیزی ممکن است، در حالی که دوستی و دشمنی آنان بر بنای سنت بود.

هرگاه پیامبر ج آنان را می‌طلبید، دسته دسته و تک تک به سویش می‌پریدند. این کار را با میل خاطر میکردند و از او نمی‌پرسیدند چرا؟ بدین روی آنان در فهم، تطبیق، استدلال و استنباط، سزاوارترین مردمان به سنت رسول ج بودند. منهجی علمی دقیقی بر ایشان حکم می‌راند که آنان را از پرت شدن به لبه‌ی راه محفوظ می‌داشت. لذا روش و طریقه‌ی آنان، با دارا بودن تمام لوازم و عناصر، منهجی علمی در قرآن و سنت، توصیف شده است.

أ‌- اللهأ منهج ایشان آن را به ((السبیل)) یعنی راه دارای نشانه‌های واضح وصف نموده است. می‌فرماید: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا١١٥ [النساء: ۱۱۵]: (کسی که با پیغمبر دشمنانگی کند ، بعد از آن که هدایت روشن شده است ، و جز راه مؤمنان در پیش گیرد ، او را به همان جهتی که دوستش داشته است رهنمود می‌گردانیم و به دوزخش داخل می‌گردانیم و با آن می‌سوزانیم ، و دوزخ چه بد جایگاهی است !).

ب‌- پیامبر ج آن را ((السنة)) یعنی راه پیروی شده و پیموده شده، خوانده است. چنان‌که در حدیث عرباض بن ساریهس گذشت.

ت‌- رسول الله ج فرقه‌ی ناجیه و گروه پیروز را منحصر به آنانی می‌داند که بر روش رسول ج و یاران وی باشند. اگر روش ایشان منهجی با علامات و نشانه‌های واضح نباشد، چگونه ممکن است به آن تمسک جست. چون در غیر این صورت با دیگر مناهج در هم خواهد آمیخت و امکان تشخیص آن از غیر، وجود ندارد.

به این فرموده‌ی الله بنگر: ﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ [البقرة: ۱۳۷]: (اگر آنان ایمان بیاورند به همانند آن چه شما به آن ایمان آورده اید ، بی‌گمان رهنمود گشته‌اند).

نگاهی هم به این سخن رسول ج بینداز: «إنَّ مِن وَرائِکم أیَّامُ صَبرٍ، للمُتَمَسِّک فیهنَّ یَومئذٍ بِما أنتم عَلیه أَجرُ خَمسینَ مِنکم»: (براستی روزگاران صبر و شکیبایی پیش رو دارید. بر آنان که به روش شما پایبند باشند، پاداش پنجاه نفر از شما می‌باشد) [۱۶۰].

این خصوصیات منحصر به منهج و برنامه‌ای علمی، پاک و روشنی است که شبِ آن همچون روزش روشن است. جز هلاک شده کسی از آن منحرف نمی‌شود. و غیر از ره گم کرده کسی از آن کناره نمی‌گیرد و سرنگون نگشته و جز متردد کسی در آن شک نمی‌کند.

آنان که قدر سلف را آن طور که شایسته ایشان است، ندانسته‌اند، گمان کرده‌اند سلف نص گرایان محض و سطحی نگر‌اند. بر ظواهر نصوص اعتماد و اکتفا کرده و هرگز در آن تعقُّل نمی‌کنند. در نتیجه بدون درک دلالت نصوص، به آن تسلیم می‌شوند. و جاهلانه معنی آن را به الله متعال تفویض می‌کنند. آنان مشغول شدن به باورهای خود را از طاعات و عبادات هم سودمند‌تر و مفیدتر می‌دانند.

تلاش برای ورشکسته نشان دادن سلف، در منهج علمی دقیق – که شایسته است برای فهم قرآن و سنت به آن رجوع شود و در هنگام پراکندگی و تفرقه به آن پناه برده شود – بر پایه‌ی دو وهم و خیالِ افسار گسیخته مبتنی است. گر چه اهل کلام آن دو را نقل کرده و بر آن تبانی نموده‌اند. آن دو عبارت‌اند از:

o اول: می‌گویند: مذهب سلف سالم‌تر ؛ ولی مذهب خلف علمی‌تر و محکم‌تر است.

دروغ و حقیر بودن این نظریه‌ی بی‌نهایت گمراه را تقدیم می‌دارم. این سخن از چندین منظر قابل نقض است:

۱- خَلَف یا معاصرین بین سلامت، علم و حکمت فرق قایل شده‌اند. مگر علم و حکمت همان پایه و بنیانِ سلامتی نیست که در رکاب علم حرکت کرده و دامن بلندش را در پی حمکت می‌کشاند؟

عقل و خِردها چگونه میان سبب و نتیجه‌ی آن فرق قایل‌اند؟ این غیر ممکن است!

۲- چگونه ممکن است معاصرین از بهترین مردمان – صحابهش – به اللهأ و رسول ج آگاه‌تر و داناتر باشند؟ آیا مگر برتر بودن به خاطر علم و حکمت نیست.

۳- در مذهبی که سران آن مذهب از آن بیزاری می‌جویند و اقطاب و بزرگانش دروغ و اشتباه بودن آن را اعلان می‌دارند، چه علم و حکمتی نهفته است.

شیخ الاسلام ابن تیمیه/ آن را در کتاب عقیده‌ی حمویّه به صورت کامل آورده و حق مطلب را ادا کرده است و می‌گوید:

چگونه می‌شود متاخرین، خصوصاً گروهی از متکلمین که با اسم خلف به آنان اشاره می‌شود و در باب دین دچار اضطراب و تضاد گویی شده‌اند و حجاب و پرده‌ای زخیم نسبت به شناخت الله برآن افکنده شده است، از سلف برتر باشند. دکترین مرامِ متکلمین که از حال آنان بسیار آگاه است، چنین خبر می‌دهد:

لعمری لقد طفتُ المعاهدَ كلَّها
وسَيَّرتُ طرفي بينَ تلك المعالم
فلـم أَرَ إلا واضـعاً كفَّ حـائر
عـلى ذَقَن أو قـارعاً سن نـادم

باور کن تمام مراکز علمی و حلقه‌های متکلمین را چرخیدم و به تمام این مراکز نظر انداختم

جز آدمی که دست حیرت بر چانه گذاشته و دندان پشیمانی و ندامت به هم می‌فشارد، ندیدم.

آنان علیه خود اقرار کردند که آن چه می‌گفتند، یا فقط نقش بازی کردن بوده است و یا مطالبی که خود در کتاب‌ها نگاشته بودند.

و یا مانند این سخنِ برخی از رؤسای آنان:

نِهَايةُ إِقْدَامِ العـــــــقولِ عِقَالُ
وغَـايةُ سعي العَالمِينَ ضــلالُ
وأرواحنا في وحشةٍ من جسومنا
و حاصـــل دنيانا أذى و وبالُ
وَلم نستَفِد مِنْ بحثِنَا طـوُلَ عُمرِنَا
سِوَى أنْ جَمعنَا فيه قِيلَ و قالوا
[۱۶۱]

سرانجام تلاش اندیشه‌ها به بن بست خوردن و بیشتر تلاش جهانیان گمراه شدن است، روح‌هایمان در جسم‌ها دچار وحشت شده‌اند و دست آورد دنیامان آزار و وبال است. از بحث‌های خود در طول عمر جز قیل و قال سودی نبردیم.

دیگری می‌گوید: در دریای بزرگ - علم کلام - غوطه ور شدم و مسلمانان و علوم آنان را رها کردم. در آن چه مرا از آن باز داشتند فرو رفتم و اکنون اگر پروردگارم بر من رحم و شفقتی نکند وای بر فلانی (منظور خودش است). حالا دارم بر عقیده‌ی مادرم می‌میرم [۱۶۲].

یکی دیگر از آنان چنین گوید: شکاک‌ترین مردم در هنگام مرگ، اهل کلام هستند.

هر گاه کار آنان مورد تحقیق و تفحص قرار گیرند از حقیقتِ علم به الله و شناخت خالص او تهی هستند. و در این زمینه به هیچ اصل و اثری هم دست نیافته‌اند. چگونه می‌شود این بی‌ارزشانِ محروم و عقب مانده‌ی درمانده و سرگردان در مورد الله و آیات او از پیشگامان اول، یعنی مهاجرین و انصار داناتر باشند. چطور از وارثان پیامبران که به نیکی از صحابه پیروی کردند، از جانشینان پیامبران، از سران هدایت و چراغ‌های شب تاریک آگاه‌تراند. آنان که قرآن با ایشان بر پا شد و خود به وسیله‌ی قرآن بر پا ماندند. قرآن از آنان سخن گفت و آنان با قرآن سخن راندند. همانان که الله چنان علم و حکمتی به ایشان ارزانی داشت که سرآمدِ پیروان دیگر پیامبران گشتند. از حقایق معارف و اصل حقایق آن قدر اندوختند که اگر تمام حکمت‌ها و دانش دیگران در کنار حکمت و علم سلف گرد آوری شود، آن که خواهان رویارو شدن با سلف است، شرمنده و زبون خواهد گشت. چگونه امکان دارد خیر القرون امت در علم و حکمت – خصوصاً در بحث شناخت الله و احکام اسم‌ها و آیات الله – کمتر و ناقص‌تر از این بچه‌های عالم نمای بی‌علم باشند. یا مگر می‌شود که نوچه‌های فیلسوف نما و پیروان هند و یونان از وارثان انبیاء و اهل قرآن و ایمان داناتر باشند [۱۶۳]؟

عالم ربانی محمد بن علی شوکانی می‌گوید: پنداشته‌اند روش خلف اعلم‌تر از روش سلف است. نهایت پیروزی و بهره‌ای که از این اعلمیت برده‌اند، این است که محققین و تیز هوشانشان در پایان عمر آرزو کنند که کاش بر دین پیرزنان می‌مردند. آنان می‌گفتند: خوش به حال عوام.

خوب به این اعلم بودن تدبر کن! شخصی که به اعلم بودن دست یافته است، ما حصل علمش این است که به یک عوام که از علم بی‌خبر است، تبریک می‌گوید. به کسی که جهل ساده دارد تبریک گفته است و آرزو دارد که جزو این افراد باشد. به دین آنان معتقد باشد و بر مسیر ایشان قدم نهد. این شخص با صدای بلند فریاد بر می‌آورد و فریادش نشانگر این است که جهل، خیلی بهتر از علامه بودنی است که آقایان دنبال آن هستند. چه می‌پنداری در مورد علمی که صاحبش اقرار می‌کند جهل از این علم بهتر است؟ و در این که وی بعد از رسیدن به نهایت این علم آرزو می‌کند،‌ای کاش بی‌خبر از آن بوده و چنین علمی نمی‌داشت چه فکر می‌کنی؟

چنین اقرار و آرزویی درس عبرتی است برای عبرت گیرندگان. و نشانه‌ای است برای تماشاگران. چرا همان ابتدای امر، به جهلِ معارف و علومی که در آن وارد شدند، پی نبردند ؟ چرا از پیامدهایش در امان نمانده و خویش را راحت نکردند؟!

چرا نگفتند:

أری الأمر إلی آخرٍ
یصیر آخره أولاً

فکر کنم این کار آخرش بر می‌گردد سر خانه‌ی اول.

رهایی از چنین آرزویی را سود می‌بردند و از تبریک گفتن به عوام سالم می‌ماندند. انسان خردمند آرزوی چنین جایگاهی یا کمتر از آن را نمی‌کند و به هم سطح خود یا پایین‌تر از خویش تبریک نمی‌گوید. این کار را فقط برای کسی می‌کند که رتبه و مقام آن شخص از وی برتر و بالاتر باشد.

وای‌ای الله من! جای تعجب است از علمی که جهلِ ساده از آن برتر بوده و نسبت به آن والاتر باشد! آیا تا کنون کسی چنین چیز عجیب و غریبی دیده است؟ یا ناقلان سخن چنین حرف‌هایی نقل کرده اند؟

وضعیت طایفه‌ای که معرفی کردیم و کمترین تکلف و پیروان را دارد، این چنین است. چه برسد به گروه‌های دیگر که هدف‌شان فاسد، ورودگاه و محل صدورشان واضح و آشکار است. مانند آنان که می‌خواهند با تظاهر و ریا، اسلام و اهلش را بزرگ نشان دهند و با ایراد شک و شبهه‌ها سعی دارند در دین شبهه اندازند. به دنبال اثبات اموری هستند که منجر به خدشه و عیب دین و تنفر مسلمانان از اسلام می‌شود.

آن وقت بدان که:

خیر الأمور السالفات علی الهدی
و شرَّ الأمور المحدثات البدائع
[۱۶۴]

بهترین کارها، کارهای قدیمیِ ثابت شده بر هدایت است و بدترین امور، کارهای نوپیدا و بدعت دینی هستند.

۴- این فهم و برداشت، جهلی است مرکب. چرا که خَلَف مذهب سلف را نشناخته‌اند. و ندانستند که خود نمی‌دانند (آن کس که نداند و نداند که نداند، در جهل مرکب ابد الدهر بماند) [۱۶۵]. در نتیجه گمان بردند که چیزی می‌دانند؛ حال آن که چنین نیست.

علامه سفارینی/ می‌گوید: غیر ممکن است خَلَف از سَلَف داناتر باشند. ادعایی که بعضی از غیر محققین بیان می‌دارند. آنان که قدر و منزلت سلف را نمی‌دانند. آنان حق اللهأ و رسول الله ج و مؤمنین را آن چنان‌که بدان امر شده‌اند، نشناختند. زیرا گفتند: راه و روش سلف سالم‌تر و راه خلف اعلم‌تر و محکم‌تر است!

این حرف را با این باور زدند که راه سلف یعنی مجرّد ایمان به الفاظ قرآن و حدیثِ خالی از درک و فهم آن. آنان را بسان بی‌سوادان پنداشتند [۱۶۶].

می‌گویند: راه و روش خَلَف، استخراج معانیِ نصوصی است که به صورت مجازی بکار رفته‌اند. نصوصی که مجازاند و لغات ناشناخته‌ای دارند. این گمان فاسد، همان مقوله‌ای را ثابت می‌کند که مضمونش پرت کردن و رها نمودن اسلام است.

بر راه و روش سلف دروغ ساخته و نقل کرده‌اند. در درست دانستن روش خَلَف به خطا رفته‌اند. و این یعنی تلفیق و در هم آمیختن دو باطل:

أ: عدم شناخت منهج سَلَف و دروغ بستن بر آنان.

ب: جهل و درست دانستن روش غیر سَلَف. [۱۶۷]

مطلب فوق را این مطلب روشن می‌کند:

o دوم: دلایل و براهین قرآنی یا منطق یونانی:

ابن قیم جوزی/ می‌گوید: به خیال بسیاری از بی‌خردان، نمی‌توان با شریعت علیه کسی احتجاج و استدلال جست. و رسول الله ج به وسیله‌ی شریعت بر دشمنان خویش استدلال نمی‌آورد و با آنان مجادله نمی‌کرد.

منطقی‌های جاهل و نوچگان یونانی گمان می‌کنند، شریعت، خطاب به عموم است و قابل احتجاج نیست. و پیامبران توده‌ی مردم را با روش خطاب، دعوت می‌دادند. دلیل و برهان به افراد خاص بر می‌گردد و آنان اهلیت آن را دارند. یعنی فقط خودشان و آنانی که بر روش آقایان بودند را، خواص می‌دانستند.

تمام این گفته‌ها دست آورد بی‌اطلاعی ایشان از اسلام است. چرا که قرآن در زمینه‌ی توحید، اثبات خالق و معاد، ارسال پیامبران و پیدایش جهان، مملو از ادله و براهین است. متکلمین و دیگران بر ادعای خویش دلیل صحیحی ارائه نداده‌اند. دلایل قرآنی با فصیح‌ترین عبارات، واضح‌ترین بیان، کامل‌ترین و دورترین معنا از هر اعتراض و سوالی، مذکور است. [۱۶۸]

ابو حامد غزالی زبر دست‌ترین شخص متکلمین در ابتدای کتاب (الإحیاء) به این مهم اعتراف کرده و می‌گوید: اگر بگویی چرا علم کلام و فلسفه جزو اقسام علوم نیست؟ و آیا این دو علم پسندیده‌اند یا نکوهیده؟ باید گفت:

بدان ما حصل ادله و براهین درستِ علم کلام، در قرآن و حدیث آمده است. ولی ادله‌ای که از قرآن و حدیث خارج است، یا مجادله‌ی نکوهیده است که بدعت محسوب می‌شود و یا اخلال گری و فتنه انگیزی دو جانبه‌ای است که به تناقضات فرقه‌ها و مقالات طولانی، که اکثراً سخنانی یاوه و پرت و پلاست و سرشت و خوی مردمان آن را بی‌ارزش و ناچیز می‌شمرند و گوش‌ها عاشق و شیفته‌ی شنیدن آن‌اند، مربوط می‌شود. برخی ادله هم در پی مواردی است که متعلق به دین نیست و در عصر اول اسلام وارد و منقول نبوده است. اما امروزه به دلیل پیدایش بدعت‌هایی که منجر به رویگردانی از قرآن و سنت می‌شود حکمش تغییر کرده است. شبه‌هایی علیه قرآن و سنت به هم بسته شد و کلامی گنگ و پیچیده برایش ترتیب داده‌اند. لذا از سر ناچاری کار ممنوع جایز می‌شود.

رازی در کتاب اقسام اللذات خویش می‌نویسد:

کتاب‌های کلام و برنامه‌های فلسفی را بررسی کردم. ندیدم تشنه‌ای را سیر آب کند و بیماری را درمان. نزدیک‌ترین راه در اثبات، راه قرآن را یافتم. می‌خوانم: ﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ [فاطر: ۱۰]: (سخنان پاکیزه به سوی او بالا می‌رود) ، ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥ [طه: ۵]: (اللهِ رحمن بر عرش قرار گرفت). و در نفی چنین می‌خوانم: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ [الشورى: ۱۱]: (هیچ چیز مثل او نیست).

و هرکسی تجربه‌ی مرا تکرار کند، همانند من خواهد فهمید.

چیزی که رازی بدان اشاره می‌کند، دلالت‌های قرآنی است که از طریق خبر بر وی آشکار شده است. و گر نه دلالت عقلی را که خاطر نشان می‌کند و به آن فرا می‌خواند، دلیل شنیداری عقلی است که قرآن با آن متمایز شده و شهرت یافته است. عالِم به این ادله از راسخین فی العلم محسوب می‌شود. این علم، همان است که قلب با آن آرام می‌گیرد. روح با آن آرامش می‌یابد و عقل و خرد به آن پاک گشته و بصیرت بدان منور می‌گردد. دلیل‌ها با آن قدرت یافته و هیچ یک از جهانیان نمی‌تواند استدلال جوینده به آن را مغلوب کند. بلکه هر کس با آن به مخاصمه برخیزد دلیل قرآنی رخ می‌تاباند و شبهه‌ی طرف مقابل را می‌شکند. دل‌ها به به وسیله‌ی فتح می‌شود و به خاطر الله و رسول اجابت خواهد شد. افسوس در هر عصر و زمان این‌گونه علما کمیاب‌اند. لذا دلالت قرآن عقلی و قطعی و یقینی است. شک و شبهه‌ها جلوی آن را نمی‌گیرد و احتمالات به آن نفوذ ندارد و قلب، بعد از درک و فهم آن هرگز رهایش نخواهد کرد.

برخی از متکلمین گویند:

تمام عمرم را در علم کلام در جستجوی دلیل فنا کردم و جز دور شدن از دلیل چیزی نصیبم نشد. لذا به قرآن بازگشتم و در آن اندیشیدم و فکر کردم. دیدم وای! دلیل که همراه من است و خود نمی‌دانم!

به الله قسم مثال من مانند آن شخصی است که شاعر در موردش چنین گوید:

و من العجائب العجائب جــمة
قرب الحبیب و ما الیه وصول
کالعیس في البیداء یقتلها الظمأ
والماء فوق ظهـور ها محمول

از عجیب‌ترین عجائب این است که به عزیزت نزدیک باشی و به او دست نیابی

همانند شتری که در صحرا آب بر پشت و تشنگی او را کشته است.

گوید: آن‌گاه که به قرآن رجوع کردم دیدم خودش دلیل و حُکم است. از ادلّه و براهین الهی و نشانه‌های واضحش آن قدر در آن یافتم، که اگر تمام حق و حقیقتی که متکلمین در کتاب هاشان نگاشته‌اند، یک سوره از سوره‌های قرآن با مضمون و محتوایش با بیان زیبایش، فصاحت الفاظش، تطبیق مطالب مفصلش، حُسن احتیاط و پرهیز و با تذکر بر موارد هم مثل و راهنمایی به جواب، بر این کتب فایق می‌آید.

درست مثل این گفته یا برتر از آن:

کفی و شفی ما في الفؤاد فلم یدع
لذی أرب في القول جداً و لا هزلاً

هر آن چه در دل بود کافی و شافی بیان کرد. و برای محتاج جای حرفی باقی نگذاشت نه جدی و نه شوخی.

بعد از آن لشکرهای علم کلام همچون گذشته بر من هجوم آوردند و در سینه‌ام ازدحام کردند. اما قلب اجازه ورد به آنان نمی‌داد و از او هیچ اسقبالی ندیده و قبولشان نمی‌کرد. لذا با سر افکندگی روی بر گردانده و می‌رفتند.

خلاصه منظور این است که قرآن کریم لبریز از احتجاج است و در آن انواع ادلّه و قیاسهای صحیح یافت می‌شود.

اللهأ رسولش ج را به اقامه‌ی دلیل و مناقشه دستور می‌دهد و می‌فرماید: ﴿وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُۚ [النحل: ۱۲۵]: (و با آنان به نیکوترین شیوه به بحث [و مجادله] بپرداز). و ﴿۞وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ [العنكبوت: ۴۶]: (و با اهل کتاب جز با نیکوترین شیوه مجادله و گفتگو مکنید).

مناظرات قرآن کریم با کفار در آن موجود است. مناظرات رسول الله ج و یارانش با دشمنان و نزاع کنندگان و اقامه‌ی دلیل بر آنان موجود است. جز جاهل افراطی کسی دیگر آن را نادیده نمی‌گیرد و انکار نمی‌کند [۱۶۹].

[۱۴۶] صحیح. ابوداود (۴۶۰۷)، ترمذی (۲۶۷۶)، ابن ماجه (۴۳ ، ۴۴ ) از طریق عبدالرحمن بن عمرو السُّلمی از عرباض بن ساریهس. گوبم: عبدالرحمن تابعی است و جمع زیادی از افراد ثقه از وی روایت نموده‌اند و ابن حبان او را ثقه خوانده است. حجر بن حجر در ابو داود و ابن حبان در (صحیحش ۵ )، ابن ابی عاصم در (السنة ۳۲ ، ۷۵ ) او را تایید نموده است. وی تابعی است و جز خالد بن معدان کسی دیگر از او روایت ننموده است. برای این روایت سند دیگری از طریق یحیی بن ابی مطاع موجود است. وی می‌گوید: "سمعتُ": (شنیدم) عرباض بن ساریه می‌گوید: ... و در ادامه، حدیث را ذکر می‌کند. ابن ماجه (۴۲ )، حاکم ( ۱/۹۷ ). راویان سند ثقه هستند. البته دُحَیم اشارتاً می‌گوید: روایت یحیی بن ابی مطاع از عرباض بن ساریهس "مرسل" است. گویم: یحیی صراحتاً لفظ "سماع" شنیدن را از عرباض بن ساریهس ذکر نموده است. اسنادِ به وی درست است. والله اعلم. این حدیث سندهای دیگری نیز دارد؛ لذا بدون شک ثابت است. علما بر صحت این روایت و احتجاج به آن اتفاق نظر دارند. فقط ابن قطان بن فاسی در این مورد شاذ است. که البته جواب این آقا و مقلدان ایشان – ان شاء الله - باشد در جای دیگر. [۱۴۷] یعنی نمی‌توان در آنِ واحد به همه‌ی این فتواها عمل نمود. مترجم. [۱۴۸. - این مثال برای عالِم نمایی زده می‌شود که قبل از غوره کردن کشمش می‌سازد و قبل از درمان، اعلان بی‌نیازی می‌کند. اسب‌های جنگی را آماده ساخته و می‌پندارد او هم جزو پهلوانان است. نهایتاً خود و توده‌ی مردم را بیچاره و زمین‌گیر می‌کند. چرا که در نقش بازی کردن و نمایش دادن و عرض اندام استاد است. ولی چون به بوته‌ی امتحان سپرده شده و محک زده شود و نتیجه‌ی امتحان را ببیند زمین‌گیر می‌شود. زیرا بدون علمی وافر و بصیرت نمی‌توان بر فراز آسمان نیکی و خوبی اوج گرفت و به پرواز در‌آمد. [۱۴۹] (الإحکام فی أصول الأحکام ۶/ ۷۶ – ۷۸). [۱۵۰] مجموع الفتوی ۱/ ۲۸۲. [۱۵۱] (ایقاظ همم أولی الأبصار، ص ۲۳). [۱۵۲] (مرقاة المفاتیح ۱/۱۹۹ ). [۱۵۳] (تحفة الأحوذی ۳/ ۵۰ ) و (۷/ ۴۲۰ ). [۱۵۴] همان (۳/۵۱). [۱۵۵] این کلام نویسنده با قواعد اصول حدیث همخوانی ندارد. زیرا رای و اندیشه‌ی صحابهش جزو سنت محسوب نمی‌شود. و تعریف سنت عبارت است از: گفتار، کردار، سکوت و صفتی که با سند صحیح از رسول الله ج ثابت باشد. چرا که رسول بزرگوار اسلام نفرموده‌اند: سنت خلفاء و رای ایشان، از سنت من است. ولی ما را به پیروی از رای و اندیشه‌ی خلفای هدایت یافته، دستور داده‌اند. شایسته بود مؤلف فقط می‌گفت: سنت خلفای راشدین و رای آنان بر فهم دیگر مردمان مقدم است. و در نبود ادله یا عدم فهم نصوص، به اقوال خلفاء رجوع می‌کنیم. چنانکه در چند سطر بعد هم همین را می‌گوید. اما چون بنده خود را ملزم می‌دانم که چیزی از متن کتاب نکاهم و تغییری در آن ایجاد نکنم، لازم دانستم این مورد را در پاورقی متذکر شوم. هذا ما ظهر لی والله اعلم بالصواب. مترجم. [۱۵۶] پیشتر،کلام پرارزش زیادی از آنان، بیان شد. [۱۵۷] (تحفة الأحوذی ۷/ ۴۴۰ – ۴۴۱ ). [۱۵۸] (تحفة الأحوذی ۳ / ۵۰ – ۵۱ ). [۱۵۹] چنان‌که در کتابم (درء الارتیاب عن حدیث ما أنا علیه و الأصحاب) از انتشارت دار الرایة- ریاض بیان داشتم، با شواهدش "حَسَن" است. [۱۶۰] "حسن لغیره" است. چنان‌که در کتاب خود به نام (درء الارتیاب عن حدیث ما أنا علیه و الأصحاب، ص۱۵) بیان نمودم. [۱۶۱] این ابیات از ابن خطیب معروف به فخر رازی است. شاطبی آن را در (الإفادات و الإنشادات، ص ۸۴ – ۸۵) با سند خویش آورده است. و نیز در (نفخ الطیب) اثر مقری (۵/۲۳۲) و (الإحاطة فی أخبار غرناطة) نوشته‌ی لسان الدین بن خطیب (۲/ ۲۲۲) با سندی دیگر آمده است. [۱۶۲] این گفتار از ابن جوینی است. چنان‌که در (المنتظم ۹/۱۹)، (سیر اعلام النبلاء ۱۸/۴۷۱)، (طبقات الشافعیة ۳/۲۶۰) و (شذرات الذهب ۳/۳۶۱) آمده است. [۱۶۳] (العقیدة الحمویة ۱ / ۴۲۸). [۱۶۴] (التحف فی مذاهب السلف ۴۱- ۴۴ ). [۱۶۵] مترجم. [۱۶۶] بی‌سوادانی که قدرت فهم و درک مطلب را ندارند! چنان‌که که امروزه برای تحقیر و بی‌احترامی به شخصی، می‌گویند: بی‌سوادِ... . و گر نه قرآن می‌فرماید: الرسول النبی الأمّی: فرستاده‌ای که قدرت کتابت و خواندن ندارد. (اعراف: ۱۵۷). و رسول الله ج در روایت صحیح می‌فرمایند: إِنَّا أُمَّةٌ أُمِّیةٌ: ما امتی بی‌سوادیم. (نسائی). ولی هرگز منظور پیامبر ج بی‌احترامی به خود و دیگر صحابهش نبوده است. مترجم. [۱۶۷] (لوامع الأنوار البهیة ۱ / ۲۵). [۱۶۸] (مفتاح دار السعادة ۱/ ۱۴۵ – ۱۴۶ ). [۱۶۹] هرکس خواهان دیدن مناظرات بیشتری براساس منهج سلف صالح است، لطفا به کتابم (مناظرات السلف مع حزب الإبلیس و أفراخ الخلف دراسة و تحلیلاً ) از انتشارات دار ابن جوزی – دمّام، رجوع کند.