واقعیت امت اسلامی و پیامهای آن راست گوی مؤیَّد
حقیقت امر امت اسلامی شاهد دو مدهوشی بود؛ که باعث بر هم خوردن توازن آن شد و امت به راست و چپ کج شده و در پایان عدهای از مردم به شانهی راه افکنده شدند.
• اول: حالت سستی:
پیشتر بدون هیچ ابهام و پوشیدگی، رسا - نه آنگونه که آشوب و فتنه به پا کند- به این وضعیت اشاره شده است. ثوبانس خدمتکار رسول الله ج میگوید: ایشان فرمودند: «يُوشِكُ أَنْ تَدَاعَى عَلَيْكُمُ الْأُمَمُ كَمَا تَدَاعَى الْأَكَلَةُ عَلَى قَصْعَتِهَا»، فقال قائلٌ: أَوَ مِن قِلَّةٍ نَحنُ يَوْمَئِذٍ؟ قَالَ: «بَل أَنْتُمْ یومئِذٍ كَثِيرٌ، وَلَكِنَّکم غُثَاءٌ كَغُثَاءِ السَّيْلِ، ولَینْزَعَنَّ اللهُ مِنْ صَدور عَدُوِّكُمْ الْمَهَابَةَ مِنکم ، وَلَیقذِفَنَّ اللهُ فِي قُلُوبِكُمُ الْوَهَنُ»، قَالُوا: یا رسولَ اللهِ! وَمَا الْوَهَنُ؟ قَالَ: «حُبُّ الدُّنْيَا وَكَرَاهِيَةُ الْمَوْتِ»: (به زودی دیگر امتها علیه شما فراخوان میدهند، چنانکه خورندگان برای کاسهی غذا فرا میخوانند. شخصی گفت: به خاطر تعداد کم ما؟ فرمودند: بلکه شما در آن روز بسیارید؛ اما همانند کف روی آب هستید. به یقین الله هیبت شما را از دل دشمنانتان ریشه کن میکند و حتماً در دلهاتان سستی میافکند. گفتند: ای رسول الله! سستی چیست؟ فرمود: حُبّ دنیا و کراهیت مرگ [۱].
حدیث مذکور _ که حالت سستی را مشخص میکند _ سایههایی فراگیر میافکند و به رهنمونهایی گرانقدر از حقیقت امت اسلامی اشاره میکند:
o اول: دشمنان اسلام که سربازان ابلیس و همکاران شیطاناند، در کمین رشد و نمو امت و دولت اسلاماند. چرا که میبینند سستی به آن رخنه کرده و بیماری جسمش را پوکیده است. لذا به آن یورش آوردهاند و عدهی باقی ماندهی آن را پنهان نمودهاند.
پیوسته کفار و مشرکینِ اهل کتاب از ابتدای درخشش اسلام آن دولت نوپایی که پیامبر ج پی ریزی اش کرد و ارکان آن را در مدینه و ما حول آن استوار نمود، بدین کار مشغولاند.
این جریان به وضوح در حدیث (الثلاثةِ الَّذینَ خُلِّفوا: آن سه فردی که از جنگ عقب ماندند) [۲] بیان شده است. چنانکه کعب بن مالکس میگوید: ... در بازار مدینه قدم میزدم. ناگاه کشاورزی از اهل شام که برای فروش مواد غذایی به مدینه آمده بود میگفت: دنبال کعب بن مالک هستم. نشانم نمیدهید؟ مردم (مرا) نشانش دادند. نزدم آمد و دست نوشتهی پادشاه غسّان را به من داد. من که سواد داشتم، نامه را خواند و دیدم در آن آمده است: «اما بعد: خبر دار شدیم که دوستت _ رسول الله ج _ به تو ستم روا داشته است. الله تو را در دیار خواری و پستی و هلاکت قرار نداده است؛ به ما بپیوند تا با تو مواسات و همدردی کنیم».
پس ای مسلمان زیرک و ای برادر عزیز! بنگر که کفار چگونه اخبار دولت اسلام را رصد میکنند و به محض فرصت یافتن، از هر ناحیه و کرانه بر دولت اسلام یورش میآروند.
o دوم: برخی از دولتهای کفر یکدیگر را فرا میخوانند تا علیه اسلام، دولت اسلامی، مسلمین و دعوتگرانش هم اندیشی کنند.
آن که تاریخ جنگهای صلیبی و اهداف پشت پردهی جنگ جهانی اول را بخواند که چگونه غربیها ارتشهاشان را برای پایان دادن به حکومت اسلامی شوراندند ، این امر بسان خورشیدِ نیم روزی بر وی روشن خواهد شد.
تا آنجا که برای دست یابی به این مهم ابتدا "گروهی" و در پی آن "هیئتی" و بعداً "مجلسی" تأسیس نمودند. سپس "سازمان جهانی جدیدی" که پیوسته حرص، و زیاده خواهی آن فزونی مییابد
o سوم: دیار مسلمین منبع خیرات و برکتهای بس فراوانی است. دولتهای کفر برای دست یافتن بر آن، به آن چشم دوختهاند. بدین روی رسول الله ج آن را به کاسهای لب ریز از خوراکِ لذیذ تشبیه نموده است که شکموها را میفریبد و متعاقباً بر آن یورش آورده و هر کدام همچون نصیبِ شیر جنگل، از آن سهمیه میخواهد.
o چهارم: ملتهای کفر خیرات و ثروتهای مسلمین را خوردند و دارایی آنان را بدون هیچ مقاومت و درگیری، به یغما بردند وبدون هیچ مزاحمتی _از سوی مسلمانان_ تناول نمودند.
o پنجم: دُوَل کفر، بلاد مسلمین را سربازانی آماده باش ساختهاند و تکه دولتهایی خُرد گرداندهاند. چنانکه در حدیث عبدالله بن حوالةس آمده است. وی میگوید: رسول الله ج میفرمایند: «سَتُجَنَّدُونَ أَجْنَادًا: جُنْدًا بِالشَّامِ، وَجُنْدًا بِالْعِرَاقِ، وَجُنْدًا بِالْيَمَنِ»، فقُلْتُ: خِرْ لِي يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «عَلَيْكَم بِالشَّامِ، فَمَنْ أَبَى فَلْيَلْحَقْ بِيَمَنِهِ وَلْيَسْتَقِ مِنْ غُدَرِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ عزَّ وجلَّ تَكَفَّلَ لِي بِالشَّامِ وَأَهْلِها».
قال ربیعةُ: فسمعتُ أبا إدریس الخولانیَّ یُحدِّثُ بهذا الحدیثِ و یقولُ: و مَن تکفَّل اللهُ بهِ فلا ضیعة علیه: (لشکرهایی پخش و پراکنده خواهید شد؛ سربازانی در شام و جنگجویانی در عراق و همرزمانی در یمن. گفتم: ای رسول ج برایم انتخاب کن! [۳] فرمودند: بر شماست که به شام [۴] بروید. ولی کسی که نخواست، به یمن برود تا که از آبش بنوشد. چرا که الله تعالی شام و اهل شام را برایم تکفّل نموده است.
ربیعة میگوید: شنیدم ابو ادریس خولانی این روایت را نقل میکند و میگوید: و هر آن کس را که اللهـ تکفل نمود، ضایع نخواهد شد) [۵].
آیا این حقیقت امر ملتهای اسلامی نیست؟! خرده دولتهایی که هیچ اختیاری در دستشان نیست. حق هیچ امر و نهیی در امور داخلی و خارجی خویش ندارند. بلکه نیرو و پشتیبانی و سیاست خود را از دُوَل کفر استمداد میکند. اللهـ یاری کننده است و سزاوار و شایسته است بر او توکل شود.
o ششم: دولتهای کفر دیگر از مسلمین نمیهراسند. چرا که آنان هیبت و جبروت خویش را نزد امتهای دیگر از دست دادهاند. امتی که پیشتر، بند بند دول کفر از هراسش به لرزه میافتاد و قلب لشکر شیطان از هیبتش میلرزید. چرا که اسلحهی بُرنده و کار آمدِ ترس، دیگر دل کفار را پُر نکرده و دژهاشان را متزلزل نمیکند.
اللهأ میفرماید: ﴿سَنُلۡقِي فِي قُلُوبِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ بِمَآ أَشۡرَكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗاۖ﴾ [آل عمران: ۱۵۱]: (به زودی در دلهای کافران ترس میاندازیم؛ زیرا چیزی را که الله بر [حقّانیّت] آن دلیلی نازل نکرده، شریک الله قرار دادهاند).
رسول الله ج میفرماید: «نُصِرتُ بالرُّعبّ مسیرةَ شهرٍ»: (به وسیله ترس به فاصلهی یک ماه یاری شدهام [۶]. [۷]
بنابر فرمودهی رسول الله ج در حدیث ثوبانس که پیشتر بیان شد، این ویژگی _ هیبت و هراس افکندن در دل دشمنان _ از شخص رسول ج فراتر رفته و امت اسلامی را هم در بر میگیرد: «ولَینْزَعَنَّ اللهُ مِنْ صُدور عَدُوِّكُمْ الْمَهَابَةَ مِنکم»: (و به یقین الله تعالی هیبت شما را از دل دشمنانتان ریشه کن میکند).
o هفتم: عناصر قدرت و شوکت امت اسلامی در تعداد افراد و ساز و برگ جنگی و اسب و پیاده نظامش نیست؛ بلکه در عقیده و منهج و برنامهی آن است. چرا که این امت، امتِ عقیده و پرچمدار توحید است.
نشنیدی پیامبر امین ج در جواب فردی که از تعداد افراد پرسید، چه گفت؟: «بَل أنتم یَومئذٍ کثیرٌ»: (بلکه شما آن روز فراوانید).
در هر عصر و زمانه به درس حنین با دقت بیندیش ﴿وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡٔٗا﴾ [التوبة: ۲۵]: (و [نیز] در روز «حنین»؛ آن هنگام که شمار زیادتان شما را به شگفت آورده بود، ولى به هیچ وجه از شما دفع [خطر] نکرد).
o هشتم: دیگر امت اسلامی در میان امتهای ساکن بر زمین وزنی ندارد. چنانکه محمد عربی ج فرمودهاند: «غُثاءٌ کغثاءِ السَّیل»: (کفهایی بسان کف سیلاب).
بندِ گذشته بیانگر این مطالب است:
أ: کفی که سیل بنیان کن با خود همراه دارد، سوار بر آب همراه جریان آن حرکت میکند. امت اسلامی هم این سان با حرکتِ دولتهای کفر در حرکت است. طوری که اگر کلاغی قارقار کند و مگسی در مجلس " فتنه" وِزوِزی کند، کر و کور بر آن میافتند و آن را کتابی محکم، قوی و بیانگر میگردانند.
ب: سیل، کفِ برآمدهای را حمل میکند که به مردم سودی نمیبخشد. و همینگونه امت اسلامی بسان آن کف شده و نقش اصلی خویش را بازی نمیکند. وظیفهی امت اسلام، امر به معروف و نهی از منکری است که او را پیشتاز سایر امتها میگرداند.
ت: کفِ کنار زده شده و بیفایده، نابود خواهد شد. به این منظور اللهﻷ متصدّی و مسئول ناکارآمد را نابود کرده و گروه کارآمدی که برای مردم سودمند باشد را در زمین قدرت خواهد داد.
ث: کفی را که سیل با خود همراه دارد آمیختهای از خس و خاشاک زمین و خرد شدههای اشیاء است. اینگونه افکارِ بسیاری از مسلمین آمیخته و ما حصلی از فلسفه و ته ماندهی تمدنها، پس مانده و خورده شکستههای شهر نشینیها و جامعهها است.
ج: کفی که سیل حملش میکند به اختیار خود نمیداند به کدامین سو میرود. همانند آن که با دستان خویش قبر خود را میکَنَد. همین سان امت اسلامی هم نمیداند دشمنانش چه برنامهای برایش چیدهاند. با وجود این، با هر فریادی همراه شده و با هر بادی به سمت و سویی خم میگردد.
o نهم: بالاترین خواسته و بیشترین هم و غمّ امت اسلام، دنیا است. بدین روی مرگ برایشان ناخوش آیند است و دنیا را دوست میدارند. چرا که آنان به آباد کردن دنیا مشغولاند و زاد و توشهی آخرت بر نمیگیرند.
به راستی که رسول الله ج نگران بود مبادا امتش به چنین حالتی برسد.
عبدالله بن عمرو بن عاصب از قول رسول ج میگوید: «إِذَا فُتِحَتْ عَلَيْكُمْ فَارِسُ وَالرُّومُ، أَيُّ قَوْمٍ أَنْتُمْ؟» قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ: نَقُولُ كَمَا أَمَرَنَا اللهُ، قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَوْ غَيْرَ ذَلِكَ، تَتَنَافَسُونَ، ثُمَّ تَتَحَاسَدُونَ، ثُمَّ تَتَدَابَرُونَ، ثُمَّ تَتَبَاغَضُونَ، أَوْ نَحْوَ ذَلِكَ، ثُمَّ تَنْطَلِقُونَ فِي مَسَاكِينِ الْمُهَاجِرِينَ، فَتَجْعَلُونَ بَعْضَهُمْ عَلَى رِقَابِ بَعْضٍ»: (زمانی که ایران و روم بر شما گشوده شود، شما دیگر که هستید؟! عبدالرحمن بن عوف گفت: همانگونه که الله امر فرموده خواهیم گفت [۸]. فرمودند: یا نه بر عکس؛ رقابت میکنید، سپس به یکدیگر حسادت نموده و در پی آن به هم پشت کرده و با هم بغض و عداوت میکنید. یا مانند این. سپس برخی از فقرای مهاجرین را بر برخی دیگر مسلّط میکنید) [۹].
به همین سبب آنگاه که گنجهای پادشاه ایران فتح شد، عمرس گریست و گفت: هرگز این گنجها بر قومی گشوده نمیشود، مگر این که الله مصیبتها و مشکلات را گریبان گیرشان میکند.
o دهم: بلاد کفر هرگز نمیتوانند امت اسلامی را ریشه کن کنند. هر چند همگی از هر گوشه و کنار بر آن هجوم آورند _ حال آنکه دسته جمعی یورش هم آوردند _ چنانکه صراحتاً در روایت ثوبانس آمده است؛ رسول الله ج فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ زَوَى لِيَ الأَرْضَ فَرَأَيْتُ مَشَارِقَهَا وَمَغَارِبَهَا، وَإِنَّ أُمَّتِي سَيَبْلُغُ مُلْكُهَا مَا زُوِيَ لِي مِنْهَا، وَأُعْطِيتُ الكَنْزَيْنِ الأَحْمَرَ وَالأَبْيَضَ، وَإِنِّي سَأَلْتُ رَبِّي لِأُمَّتِي أَنْ لَا يُهْلِكَهَا بِسَنَةٍ عَامَّةٍ، وَأَنْ لَا يُسَلِّطَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ سِوَى أَنْفُسِهِمْ فَيَسْتَبِيحَ بَيْضَتَهُمْ، وَإِنَّ رَبِّي قَالَ: يَا مُحَمَّدُ إِنِّي إِذَا قَضَيْتُ قَضَاءً فَإِنَّهُ لَا يُرَدُّ، وَإِنِّي أَعْطَيْتُكَ لِأُمَّتِكَ أَنْ لَا أُهْلِكَهُمْ بِسَنَةٍ عَامَّةٍ وَأَنْ لَا أُسَلِّطَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ سِوَى أَنْفُسِهِمْ فَيَسْتَبِيحَ بَيْضَتَهُمْ وَلَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِمْ مَنْ بِأَقْطَارِهَا _ أَوْ قَالَ: مَنْ بَيْنِ أَقْطَارِهَا _ حَتَّى يَكُونَ بَعْضُهُمْ يُهْلِكُ بَعْضًا وَيَسْبِي بَعْضُهُمْ بَعْضًا»: (اللهأ زمین را برایم جمع نمود. مغرب و مشرقش را دیدم. قطعاً به زودی حکمرانیِ امت من تا جایی که برایم جمع شد، میرسد. دو گنج قرمز و سفید (ثروتهای ایران و روم) به من داده شد. از آفریدگارم خواستم امتم را با قحط سالیِ فراگیر هلاک نکند. و جز خودشان دشمنی اجنبی بر ایشان چیره نگرداند که ریشهی آنان را قطع کند. پروردگارم فرمود: ای محمد! هرگاه تصمیمی بگیرم بازگردانده نمیشود. به تو عهد دادم که امّتت را با قحط سالی فراگیر نابود نکنم و غیر از خودشان دشمن بیگانهای بر آنان غالب مگردانم که جماعتشان را متلاشی کند؛ گرچه تمام مردم از اطراف و اکناف وطن بر آنان یورش آورند؛ تا این که برخی (از امت مسلمان) دستهای دیگر را نابود کنند و برخی گروهی دیگر را به اسارت درآورند) [۱۰].
پس کیست که آن درخت بلند قامت با ریشههای استوار در آسمان را، به خاشاکی تیره گون مبدّل کرده است؟!
جواب این جاست:
• دوم: حالت مه آلود و دود رنگی.
این شاخصه را در حدیث حذیفة بن یمانس که پیامبر ج بدان اشاره نموده است مییابیم. حذیفهس چنین میگوید: «كَانَ النَّاسُ يَسْأَلُونَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الْخَيْرِ، وَكُنْتُ أَسْأَلُهُ عَنِ الشَّرِّ مَخَافَةَ أَنْ يُدْرِكَنِي، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، إِنَّا كُنَّا فِي جَاهِلِيَّةٍ وَشَرٍّ، فَجَاءَنَا اللهُ بِهَذَا الْخَيْرِ، فَهَلْ بَعْدَ هَذَا الْخَيْرِ شَرٌّ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، فَقُلْتُ: هَلْ بَعْدَ ذَلِكَ الشَّرِّ مِنْ خَيْرٍ؟ قَالَ: «نَعَمْ، وَفِيهِ دَخَنٌ»، قُلْتُ: وَمَا دَخَنُهُ؟ قَالَ: «قَوْمٌ يَسْتَنُّونَ بِغَيْرِ سُنَّتِي، وَيَهْدُونَ بِغَيْرِ هَدْيِي، تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ»، فَقُلْتُ: هَلْ بَعْدَ ذَلِكَ الْخَيْرِ مِنْ شَرٍّ؟ قَالَ: «نَعَمْ، دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ مَنْ أَجَابَهُمْ إِلَيْهَا قَذَفُوهُ فِيهَا»، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، صِفْهُمْ لَنَا، قَالَ: «نَعَمْ، قَوْمٌ مِنْ جِلْدَتِنَا، وَيَتَكَلَّمُونَ بِأَلْسِنَتِنَا»، قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، فَمَا تَرَى إِنْ أَدْرَكَنِي ذَلِكَ؟ قَالَ: «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ»، فَقُلْتُ: فَإِنْ لَمْ تَكُنْ لَهُمْ جَمَاعَةٌ وَلَا إِمَامٌ؟ قَالَ: «فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا، وَلَوْ أَنْ تَعَضَّ عَلَى أَصْلِ شَجَرَةٍ حَتَّى يُدْرِكَكَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ عَلَى ذَلِكَ »:
(مردم از پیامبر ج در مورد خیر میپرسیدند و من از شَر سؤالش میکردم؛ به این ترس که مبادا گریبان گیرم شود. لذا گفتم: ای رسول الله، ما گرفتار جاهلیت و شرارت بودیم، بعد الله تعالی این خیر _اسلام_ را برایمان ارمغان آورد؛ آیا بعد از این خیر شَرّی خواهد بود؟ فرمود: آری. سپس گفتم: آیا در پی آن شر خیری خواهد آمد؟ فرمود: بله؛ و در آن تیرگی (رنگی کدر) است. گفتم: چه تیرگی؟ فرمود: مردمانی که روشی سِوای سنت مرا بر میگزینند و رهنمونی غیر از راهکار من بر میگیرند که برخی را قبول و قسمتی را انکار میکنی. بعد گفتم: آیا پس از آن شر، خیری خواهد آمد؟ فرمود: آری؛ دعوتگرانی بر دروازههای دوزخ که هر کس اجابتشان کند به آتششان خواهند افکند. گفتم: ای رسول الله ج توصیفشان کن؟ فرمود: بله، قومی هم نژاد و از تیرهی خودمان که به زبانمان سخن میگویند. گفتم: ای رسول الله، اگر آن زمان را دریافتم چه توصیهای دارید؟ فرمود: پایبند جماعت مسلمین و امام آنان باش.گفتم: اگر بدون جماعت و بیامام بودند؟ فرمود: از تمام گرایشها دوری گزین؛ گرچه بر همین حال تا دَم مرگ زیر درختی (جنگل) زندگی بگذرانی) [۱۱].
واقعاً سموم کشنده و مخرّبی که توان مسلمانان را سست و فرسوده کرده و ایشان را از پا درآورده و برکت را از آنان ربوده است، شمشیر کفار که هم صدا علیه اسلام و اهل اسلام و دولت آن دسیسه و حقه بازی میکنند، نیست؛ بلکه میکروبهای پلیدی است که با فواصلی کوتاه آرام و کم کم در کالبد غول پیکر اسلامی خزیده است. اما مداوم و کارآمد و مؤثر بوده است.
و با تاکید باید گفت: توصیف آن یهودی صلیبی که به دولت اسلامی «مرد بیمار» گفت دقیق بوده است. چرا که آنان خود باکتریهای شهوت و ویروس شک و تردید را در ریشه و سرشت دولت اسلام کاشتهاند. و دولت مذکور در دامن و سرپرستی ایشان رشد و نمو یافته و شیرش را تا تَهِ تَه نوشید.
عبارات شارحینِ حدیث، پیرامون مفهوم «دَخن» متنوع میباشد. لیک همگی بر یک نتیجه اتفاق نظر دارند:
حافظ ابن حجر عسقلانی/ در «فتح الباری» شرح صحیح بخاری میگوید: «منظور از دَخن، حقد و کینه است. و گفته شده: به معنای فاسد و معیوب نیز هست. و گویند: دَخن یعنی فساد و تباهیِ قلب. هر سه معنا به هم نزدیکاند. همه اشاره به این دارند که خیرِ بعد از شر، خالص و بیشائبه نیست. بلکه مکدّر و ناخالص است.
و گفته شده است: دَخن به معنای دود است و به کدر بودن حالت اشاره دارد.
و گفتهاند: دَخن عبارت است از هر کار ناپسند و نا خوش آیند.
ابوعبید میگوید: حدیثی دیگر مفهوم این روایت را روشن میگرداند و آن: «لا ترجعُ القلوبُ علی ما کانت علیه»: (دلها به حالت اول بر نمیگردند).
اصل دَخن بر گرفته شده از رنگ کدر و تیرهی حیوان است. با این تفسیر یعنی دوباره دلهاشان نسبت به هم صاف و بیکینه نخواهد شد)) [۱۲].
امام نووی در شرح صحیح مسلم سخن ابوعبید را نقل میکند [۱۳].
امام بغوی در کتاب « شرح السنة» میگوید: [۱۴]
این که رسول الله ج میفرماید:«فیه دخن» یعنی خیر محض و خالص نیست. بلکه دارای تیرگی و تاریکی است. دَخن در اصل به رنگ حیوانی گفته میشود که متمایل به سیاهی است.
عظیم آبادی از قول قاری میگوید: در اصل به رنگ کِدِر و رنگی که به سیاهی میزند، دَخن گویند. لذا در این تفسیر، اصلاحی آمیخته با فساد و تباهی احساس میشود.
بنده معتقدم تمام این شروحات بیانگر دو چیز است:
اول این که این مرحله خیرِ خالص نیست. بلکه مخلوطی از تیرگی و سیاهی است که صفای خیر را مکدّر میکند و طعمش را شورِ تلخ مزه میگرداند. دیگر این که این رنگ کِدِر و سیاه، دلها را فاسد میکند. به گونهای که درد امتهای دیگر به آن رسوخ کرده و شک و تردیدها آن را میرباید.
مجبور نیستیم این جا برای اثبات صحت و سقم یا درست و غلط بودن شروحات، زیاد بمانیم؛ چرا که رسول الله ج اموری همراهِ نشانه مقرر نمودهاند:
* اول: بدعتها.
تیرگی و سیاهی مذکور، انحرافی است که به منهج حقِّ نبوی که مدیریت مرحلهی خیر را برعهده داشت، آسیب رسانده و منجر به فساد و ویرانی راه روشنی شده است که شب آن به مانند روزش واضح و روشن است. مگر رسول ج چنانکه در حدیث حذیفهس وقتی از ایشان سؤال نمود، دَخن را تفسیر نکرده اند؟:
«قَوْمٌ يَسْتَنُّونَ بِغَيْرِ سُنَّتِي، وَيَهْدُونَ بِغَيْرِ هَدْيِي، تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ»: (مردمانی که روشی سِوای سنت مرا بر میگزینند و رهنمونی غیر از راهکار من بر میگیرند که برخی را قبول و قسمتی را انکار میکنی).
لذا خارج شدن از سنّت پیامبر ج در منهج و برنامه، و رویگردانی از روش ایشان در سیر و سلوک، اصلِ درد و ریشهی تمام مصیبتها و بلاها است.
با این تفسیر واضح و روشن است که دَخن و تیرگی که عامل تباهی خیر و نیکی است و سرچشمه اش را مکدَّر، و سیمای زیبایش را دگرگون نموده است، بدعتهایی است که قرنها پیش برای فتنه و آشوب از آشیانه و کمینگاه معتزله، صوفیها، جهمیه، خوارج، أشعریه، مرجئه و رافضیان سر برآورده است. بدین منظور با کوششی فراوان و مو شکافانه به تحریف و سوء تعبیر، نسبت ناروا و تفسیر نا صحیح و باطل از اسلام دست زدهاند.
در نتیجه از قرآن فقط خط و نگارشش باقی است و از اسلام فقط نامش موجود و از عبادت، فقط کالبدش مانده است. از این روی پر واضح است که جریان بدعتها بسی وخیم و خطرناکاند. چرا که بدعت دلها و جسم را تباه میکند در حالی که دشمنان، فقط جسمها را نابود میگردانند.
به همین خاطر میبینیم سلَف صالح یک صدا نبرد و کارزار با بدعتیها و بریدن و اجتناب از ایشان را واجب میدانند.
ذهبی آن تاریخ نگار مسلمان، در کتاب دل پذیرش «سیر اعلام النبلاء» [۱۵] بعد از نقل قول سفیان ثوری/ میگوید: هر آن کسی که آگاهانه به شخصی بدعتی گوش فرا دهد از حمایت و مصونیت اللهأ خارج شده و به خویش سپرده میشود. هم چنین از وی نقل است که، هر کس بدعتی شنید نباید به همنشینهای خویش بیان کند، چرا که ممکن است بر دلهاشان تاثیر گذارد.
ذهبی/ میگوید: بیشتر سلف صالح رحمهم الله این هشدار را متذکر میشدند و بر این باور بودند که دلها بس ضعیف و شکّ و شبههها بسیار ربایندهاند.
گویم: وی راست گفته، وظیفه شناسی کرده و وفاداری نموده است.
به موجب آن چه بیان شد، دولت اسلامی در انتها و حاشیهی قافلهی بشریت چراگاه هر جنبندهای شده است. باطلی که خود در حال نابودی است، در سرزمین مسلمانان عقاب وارانه اوج میگیرد و هر منافقِ از دین برگشتهای در امور آنان سخن میراند.
نسلی که پیرو خواهشهای نفسی خویش بود، رویید؛ شبههها آنان را از هدفشان باز داشت و سستی بر دلهاشان شبیخون زد. در امت دو مدهوشی و بیخبریِ جهل و عشق به دنیا، نمودار گشت. این امت دیگر آمر به معروف و نهی کنندهی از منکر و مجاهد فی سبیل الله نبود و به سبب پابند نبودن به شروط الهی برتر بودنش را گُم کرد [۱۶].
انس بن مالکس روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: « أَنْتُمُ الْيَوْمَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ تَأْمُرُونُ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَتُجَاهِدُونَ، فِي سَبِيلِ اللهِ ثُمَّ تَظْهَرُ فِيكُمُ السَّكْرَتَانِ سَكْرَةُ الْجَهْلِ وَسَكْرَةُ حُبِّ الْعَيْشِ وَسَتُحَوَّلُونَ عَنْ ذَلِكَ، فَلَا تَأْمُرُونَ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تَنْهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ، وَلَا تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ , الْقَائِمُونَ يَوْمَئِذٍ بِالْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ لَهُمْ أَجْرُ خَمْسِينَ صِدِّيقًا , قَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ مِنَّا أَوْ مِنْهُمْ قَالَ: لَا بَلْ مِنْكُمْ »: (امروز شما بر حجتی قاطع از پروردگارتان هستید؛ امر به معروف کرده و از منکر باز میدارید و در راه الله جهاد میکنید؛ سپس در میانتان دو مدهوشی و بیخبری رخ میدهد. بیخبریِ جهل و مستیِ دنیا دوستی. و به زودی حالت شما تغییر میکند. دیگر امر به معروف و نهی از منکر نکرده و در راه اللهأ کارزار و نبرد نمیکنید. در آن روز بر پا دارندگان قرآن و سنت دستمزد پنجاه راست گو را دارند. گفتند:ای رسول الله ج از ما یا از آنان؟ فرمود: نه بلکه از شما) [۱۷].
* دوم: دژهامان از درون تخریب و ویران است.
ائمهی کفر برای این که امت اسلامی بر اثر نیش آمپول مسمومی که مالامال از میکروبهای کشنده و مهلکی که در پیکرش تزریق میشود، از خواب گران بر نخیزد، و برای گمراه کردن امت و تار نمودن امور بر آنان و پوشیدن حقایق از دید مسلمانان، اقدام به برپایی تولیدیهایی داخلی [۱۸] نمودهاند. تا به وسیلهی خود مسلمین، سموم خویش را تزریق نمایند. عوارض این بیماری پلید جز در دراز مدت نمایان نمیشود. اما آن زمان درمانش بر پزشک سخت میآید و هشیار و خردمند را حیران میکند.
تولیدیهای مذبوری که دیکتهی دشمنانِ اللهأ را تکرار کرده و تزریقات آنانی را بیرون میدهند که هم نوع خود مااند. به زبانمان سخن میگویند. به سوی آتش فرا میخوانند و فکر میکنند دلسوز ما هستند و برای پویایی و بلند نمودن تمدن ما میکوشند!
لذا آنانی که میکروبها را در پیکر امت اسلامی کاشتند فرزندان خود مایند.
لیکن آن رحمت هدایتگر ج جریان را ناشناخته و پوشیده نگذاشت. با وحی الهی و بدون حدس و گمانه زنی تبیین نمود. آنان که تحت نظر ائمهی کفر ساخته شدند و با شیر آنان رشد یافتند، توصیف شدهاند.
پیامبر ج میفرماید: «نَعَم؛ دعاةٌ علی أبواب جهنم مَن أجابَهم إلیها قَذَفُوهُ فِیها». فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، صِفْهُمْ لَنَا، قَالَ: «نَعَمْ، قَوْمٌ مِنْ جِلْدَتِنَا، وَيَتَكَلَّمُونَ بِأَلْسِنَتِنَا»: (بله؛ دعوتگرانی بر دروازههای دوزخ که هر کس دعوت آنان را اجابت کند به آتششان خواهند افکند.گفتم: ای رسول ج برایمان توصیفشان کن؟ فرمود: آری! قومی هم نژاد و هم تیرهی خودمان که به زبانمان سخن میگویند).
این اولین ویژگی آنان است که با آن شناخته میشوند. آنان در نَسَب یا در تکلّم عرب هستند.
ابن حجر/ میگوید: از قوم و ملت و زبان خود مایند، اشاره به این دارد که عرب هستند [۱۹].
داودی میگوید: یعنی بنی آدم هستند.
قابسی گوید: معنایش این است که ظاهراً هم دین ما هستند ولی در باطن دشمن مایند. چرا که «جلدةُ الشَّیء» یعنی در ظاهر. و در اصل به معنای پوشش بدن میباشد.
و گفته شده است: رنگ گندم گون آنان، تفسیرِ به عرب بودنشان را تقویت میکند. چرا که نشانگر رنگ – بدن انسان – پوست میباشد.
و در روایتی آمده است: در میانشان مردانی با قلوب شیاطین در کالبد انسان به پا خواهند خاست [۲۰].
این دومین صفتی است که با آن شناخته میشوند. ایشان به ظاهر دلسوز امت و مصالح، فرمانروایی، استقلال و متمایز بودن امت و... هستند. ملت را با چرب زبانی راضی میکنند و دلهاشان چیزی جز اجرای آموختههایی که در دامان اربابان خویش، یعنی یهودیان صلیبی بر آن رشد یافتهاند، نمیخواهد.
اللهﻷ میفرماید: .﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنكَ ٱلۡيَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ﴾ [البقرة: ۱۲۰] (و هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضى نمىشوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروى کنى).
این است نقشه و دسیسهای که انگلیس و یهود آن را طراحی میکنند و مجری آن نوکران خُرد و ناچیزیاند که در سرزمینمان عقاب آسا به پروازند. چون آنان بر این اندیشه بالیدهاند و از خیراتش فربه گشتهاند. لیکن در حقیقت در دامان حزب شیطان و سربازان ابلیس که ایشان را بر اصول صلیبی مهلک پرروراندهاند، غسل تعمید نمودهاند. اصولی که بسیار نرم، آهسته و خزیده خریده در حرکت بوده ولی بینهایت موثر است.
این همان چیزی است که مولایﻷ ، ما را از آن بر حذر داشته است: ﴿كَيۡفَ وَإِن يَظۡهَرُواْ عَلَيۡكُمۡ لَا يَرۡقُبُواْ فِيكُمۡ إِلّٗا وَلَا ذِمَّةٗۚ يُرۡضُونَكُم بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَتَأۡبَىٰ قُلُوبُهُمۡ وَأَكۡثَرُهُمۡ فَٰسِقُونَ٨﴾ [التوبة: ۸]: (چگونه [براى آنان عهدى است] با اینکه اگر بر شما دست یابند، در باره شما نه خویشاوندى را مراعات مىکنند و نه تعهّدى را، شما را با زبانشان راضى مىکنند و حال آن که دلهایشان ابا دارد و بیشترشان منحرفند).
و میفرماید: ﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَيَٰطِينِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَكُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ١٤﴾ [البقرة: ۱۴]: (و چون با کسانى که ایمان آوردهاند برخورد کنند، مىگویند: «ایمان آوردیم »، و چون با شیطانهاى خود (سران شرک و کفر) خلوت کنند، مىگویند: «در حقیقت ما با شماییم، ما فقط [آنان را] ریشخند مىکنیم).
آری بدینسان ملتها را خوار و ذلیل میکنند و در مقابل، ملتها از آنان پیروی میکنند و رهبری خویش را به آنها میسپارند. چرا که از منهج الهی کج شدهاند. در عوض کفار هم آنان را کشان کشان رهسپار آتش میکنند و میخواهند خانهی هلاکت مأوای آنان باشد.
ایشان از فراخوان به سوی گمراهی و بطلانشان خسته نمیشوند. برای این مهم، اجتماعات، احزاب، کنگره هاو نشستها بر پا میدارند. از این رو است که آقایان به صفت دعوتگر توصیف شدهاند.
دعوتگر ممکن است شخص یا تنی چند از افراد باشند که مشغول کار خویشاند و مردم را برای پذیرش کارشان فرا میخوانند [۲۱].
این هشدارها و بازتاب سنت وی، انگشت اشاره را به سوی کسانی نشانه رفته است که به کور رنگی گرفتار شدهاند و بوقچی و شیپورچیانی گشتهاند که اوامر دیکته شدهی آن سوی مرزها و دریاها را تکرار میکنند!
این موارد تذکر و بیدارباشی برای امت اسلامی است؛ باشد که مراقب حیله و مکر کفار بوده و به هوش آیند و راه بزه کاران و مجرمان را نپویند.
به راستی ما آثار و تبعات آن را در تاریخ اسلامی یافتهایم و شِرارتش را در دنیای مردم به نظاره نشستهایم.
نمونهها و مثالهای آن، میراث رسیدههای هر شهر و زمان است و چنان فراوانند که نتوان شمرد.
پیوسته تودهی دعوتگران به گمراهی تا امروز صدایشان بلند است و _ و العیاذ بالله _ به دوزخ فرا میخوانند.
هان! اینان دعوتگران حزب دموکراسیاند که پارس کُناناند، و آنان اربابان سوسیالیستی و جامعه گراییاند که عَرعر میکنند و آن دیگری، ملی گرایاناند که به عوعو مشغولاند و مردم در پی آنان نَفَس نَفَس میزنند.
از این رو آنان که به سیاهی و تباهی دامن میزنند و "دَخن" را میپراکنند، پیش کسوتانِ داعیانِ به گمراهیاند. با این وجود روشن است که سلسه دسیسه چینی علیه اسلام و اهل اسلام و دولت آن، دارای ریشههای عمیقی در تاریخ اسلامی است.
* سوم: مَردُمان فریبکار و حقه باز.
سیما و ظاهر این مرحله خیر و نیکی است؛ اما در باطن رو به سوی هلاکت است. مگر نه این که رسول الله ج در حدیث حذیفهس که مسلم روایت کرده است فرمودند: «وسَیقُومُ فِیهِم رِجَالٌ قُلوبُ الشَّیاطین فی جُثمانِ إنسٍ»: (در میان آنان مردانی با قلوب شیاطین در کالبد انسانی به پا خواهند خاست).
این وضعیت، بسیاری از مردم که به ظاهر امور مینگرند و از دیدن حقیقت عاجزند را، میفریبد. که در پی آن تا زمانی که مشکل بسیار بزرگ نشود و پارگی پارچه بر خیاط سخت نیاید، در پی اصلاح آن بر نمیآیند و بیخیالاند.
به طور حتم این دَخن و تیرگی بر تکّه پاره کردنِ خیر، رشد و نمو میکند. تا این که بر آن چیره میشود. در نتیجه به مرحلهای کاملاً شرّ و فساد مبدل گشته و باعث پیدایش داعیان گمراه و فرقههای طمّاع و منحرف میگردد.
سران فتنه با چالاکی و جدیّت مشغولاند. حال آن که پیروان حق بیخبر و در خواباند. چرا که سیاهی و فساد چنان رشد نموده که سیطره یافته است. بر حق و اهل حق خیز بر داشته و دولتش را سرنگون کرده است.
بدین منظور در این سالیان مکر و فریب، بحرانها در دست نااهلان و بیخردان افتاده است و حق در جای خویش قرار نگرفته است.
ابوهریرهس میگوید: رسول الله ج فرمودند: «سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ سَنَوَاتٌ [۲۲] خَدَّاعَاتُ، يُصَدَّقُ فِيهَا الْكَاذِبُ، وَيُكَذَّبُ فِيهَا الصَّادِقُ، وَيُؤْتَمَنُ فِيهَا الْخَائِنُ، وَيُخَوَّنُ فِيهَا الْأَمِينُ، وَيَنْطِقُ فِيهَا الرُّوَيْبِضَةُ" قِيلَ: وَمَا الرُّوَيْبِضَةُ؟ قَالَ: "الرَّجُلُ التَّافِهُ یتکلّم فِي أَمْرِ الْعَامَّةِ»: (به زودی بر مردم سالیانی فریبنده خواهد آمد که دروغگو در آن تصدیق میشود و راستگو تکذیب میگردد. خائن امانت دار محسوب میشود و سخن گوی آن، رویبضه خواهد بود. گفته شد: رویبضه چیست؟ فرمود: مردی نابخرد که در مسائل ملت نظر میدهد) [۲۳].
[۱] با سندهای متعدد صحیح میشود. ابوداود با سند ابن جابر در ( ۴۲۹۷) با لفظ "حدثنی" از ابو عبدالسلام به صورت "مرفوع" تخریج کرده است. گویم: این روایت در بخش "متابعات" کاربرد دارد. ابن جابر همان عبدالرحمن بن یزید بن جابر "ثقه" است. استادش ابو عبدالسلام صالح بن رُستم دمشقی است. چنانکه در (الکاشف) نوشتهی ذهبی (۲/۱۹) آمده است. اما حافظ ابن حجر در کتاب (التقریب) بین آن دو فرق قایل است. ولی به صورت کلی شخص معتبری است. ابو اسماء رحبی نیز از ثوبان روایتش کرده است. احمد (۵/۲۷۸)، ابو نعیم در (حلیة الأولیاء، ۱/۱۸۲) توسط مبارک بن فضاله به لفظ "حدثنا " از مرزوق ابو عبدالله حمصی با لفظ " أنبئنا " از ابو اسما رحبی از ثوبان روایت کردهاند. گویم: این سند "حَسَن" است و راویان آن جز مبارک بن فضاله که "صدوق" است، همه "ثقة" هستند. فقط به دلیل "تدلیسِ" مبارک بن فضاله ترس وجود دارد که در این جا صراحتاً با لفظ "تحدیث" روایت کرده است که این متابعت ثابت میگردد و حدیث با آن صحیح میشود. ولله الحمد والمنة علی الاسلام والسنة. به پاس نعمت اسلام و سنت، تمام تعاریف و منت گذاریها شایسته الله تعالی است. [۲] بخاری و مسلم. فواید و رهنمون این حدیث را استخراج کردم؛ یکصد و اندی مورد شد. آن را در نوشتاری جداگانه نگاشتم و بر آن نام (إتحاف السالك بذکر فوائد حدیث المخلّفین من روایة کعب بن مالك) نهادم. [۳] یعنی بفرمایید کدام جبهه بروم. مترجم. [۴] که سوریهی امروزی بخشی از آن است. مترجم. [۵] صحیح است. این روایت چندین سند دارد که ابو عبدالرحمن آلبانی/ در کتاب (تخریج أحادیث الشام و دمشق) توضیح دادهاند. [۶] بخاری (۱/۴۳۶- فتح الباری شرح بخاری)، مسلم (۵۲۱) از حدیث جابر بن عبداللهس. [۷] یعنی دشمن که به مسافت یک ماه من فاصله دارد از من میترسد. مترجم. [۸] حمدش گفته و شکرش میگوییم و خواهان فضل بیشتر وی خواهیم بود(نووی شرح مسلم ۱۸/۹۶). [۹] مسلم (۲۹۶۲). [۱۰] مسلم (۲۸۸۹). [۱۱] بخاری ۶/ ۶۱۵-۶۱۶ فتح الباری شرح بخاری)، مسلم (۱۸۴۷). [۱۲] (۱۳/۳۶). [۱۳] (۱۲/۲۳۶-۲۳۷). [۱۴] (۱۵/۱۵). [۱۵] (۷/۲۶۱). [۱۶] نگاهی به (تفسیر القرآن العظیم ۱/۳۹۹-۴۰۵ ) اثر ابن کثیر بینداز. [۱۷] ابو نعیم در کتاب (حلیة الأولیاء ۸/۴۹) آورده و در سندش قیل و قال است. من سند این روایت را در کتابم به نام (القول المبین فی جماعة المسلمین ص۳۶) صحیح دانسته بودم ولی ضعیف بودنش بر من ثابت شد و آن را در کتاب دیگرم به نام (القابضون علی الجمر، ص۲۱-۲۲) توضیح دادهام. و در آن جا بسیار تأکید کردم تا مسؤولیتم را ادا کرده باشم و الله تعالی لغزشم را بیامرزد. این یعنی امانت علمی که با آن الله را عبادت میکنیم. [۱۸] و این کار را به دو روش انجام دادند: اول: برانگیختن و گسیل داشتن هیئتها که فردی به نام "محمد علی" آن را پایه گذاری کرد و آیندگان بعد از وی بر روش او رفتهاند. با این روش فرزندان مسلمان را شستشوی مغزی داده و در پی آن، بعد از بازگشت به سرزمینشان آن چه را دیده و شنیده بودند ، اجرا کردند := دوم: "استشراق" یا خاور شناسی: یعنی خزیدن دشمنان مکار و حقه بازِ الله، تحت شعار مطالعه و بررسی علمی. که با یک بررسی منصفانه و بیطرفانه ثابت شد این خاورشناسان، گماردگان دستگاههای اطلاعاتی یهودیان صلیبی هستند. [۱۹] فتح الباری ( ۱۳/۳۶). [۲۰] مسلم (۱۲/۲۳۶-۲۳۷ نووی). [۲۱] عون المعبود نوشتهی عظیم آبادی (۱۱/۳۱۷). [۲۲] در اینجا اضافه نمودن "سنوات" به سوی"خدّاعات" مجازی بوده است و در حقیقت منظور انسانهای فریب کار و حقه باز هستند. که با رجوع به شرح احادیث در عنوان این بحث، آن را به، مردمان حقه باز، ترجمه نمودم. مترجم. [۲۳] "صحیح لغیره" ابن ماجه (۴۰۳۶)، احمد (۲/۲۹۱)، حاکم (۴/۴۶۵-۴۶۶،۵۱۲)، خرائطی در کتاب (مکارم الأخلاق، ص۳۰)، و شجری در (أمالیة ۲/۲۵۶،۲۶۵) با سنَد عبدالملک بن قدامه جمحی از اسحاق بن ابی فرات از مقبری از ابو هریرهس روایت نموده است. حاکم میگوید: سند این روایت صحیح است و ذهبی با وی موافق است. گویم: حرفشان درست نیست. بلکه سندش ضعیف است. عبدالملک بن قدامه جمحی در سندش موجود است و خود امام ذهبی/ وی را در بسیاری از کتب خویش ضعیف دانسته است. و ضعف او را از خیلی افراد نیز نقل نموده است! اسحاق بن ابی فرات نیز "مجهول" است چنانکه در (التقریب) آمده است. اما این روایت سندهای دیگری هم دارد که آن را تقویت میکند: امام احمد/ (۲/۳۳۸) با سند فلیح بن سلیمان از سعید بن عبید از ابو هریره به صورت " رفوع " تخریج نموده است. گویم: تمام افراد سندش به جر " فلیح " که در مورد قوهی حافظهاش حرف و حدیثهایی وجود دراد، "ثقه" هستند. در نتیجه حدیث ابوهریره با مجموع دو سند "حَسَن" میشود. لیکن شواهد دیگری برای این حدیث وجود دارد که آن را به درجهی "صحیح لغیره" میرساند. اول: حدیث انسس که خود دارای دو سند است: ۱- با سند محمد بن اسحاق از عبدالله بن دینار از وی. امام احمد/ (۳/۲۲۰)، طحاوی در کتاب ( مشکل الآثار۴۶۶). در تعلیق بر ( مشکل الآثار ۱/۴۰۵) میگوید: راویان این سند "ثقه" هستند. ولی از محمد بن اسحاق به صورت "عنعنه" روایت شده است. هیثمی در (المجموع ۷/۸۴۴) میگوید: بزار آن را روایت کرده و محمد بن اسحاق صراحتاً با لفظ "سماع" از عبدالله بن دینار روایت کرده است و بقیه اقراد حدیث "ثقه" هستند. بنده معتقدم درست میگوید. زیرا در کتاب (کشف الأستار عن زوائد البزار ۳۳۷۳) ابن اسحاق لفظ" تحدیث" را صریح آورده است. ۲- با سند محمد بن اسحاق از محمد بن منکدر از انسس. امام احمد (۳/۲۲۰). گویم: در سند این روایت محمد بن اسحاق وجود دارد که وی "مدلِّس" بوده و با لفظ " عنعنه" روایت کرده است. با این توضیح معلوم است که محمد بن اسحاق این حدیث را از دو استاد شنیده است. أ: عبدالله بن دینار. در این سند صراحتاً با لفظ " تحدیث" روایت میکند. ب: محمد بن منکدر. " سماع " را صریح بیان نکرده است. دوم: حدیث عوف بن مالک أشجعیس. بزار (۳۳۷۳)، طبرانی در کتاب ( الکبیر ۱۸/۵۶-۵۷)، (مسند الشامیین ۴۷،۴۸) و طحاوی در (مشکل الآثار ۴۶۵). با چند سند از ابراهیم از ابی عبلة از پدرش از عوف بن مالک. گویم: در سند آن شمر بن یقظان وجود دارد که وی پدر ابراهیم بن ابی عبلة است. جز پسرش کسی دیگر از وی روایت نکرده است. و جز ابن حبان کسی دیگر او را "ثقه" نمیداند و وی مجهول است. خلاصه؛ حدیث با شواهد و سندهایی که دارد، طبق قواعد و قوانین مقرر در مصطلح الحدیث به درجهی صحیح میرسد.