چرا منهج سلفی را برگزیدم؟

حقیقت امر بیداری اسلامی

حقیقت امر بیداری اسلامی

مسلمانان کم کم از خواب برخواسته و شاهد حقیقتی تلخ، سرزمینی تکه پاره و گرایش‌های فراوانی که آنان را به رها کردن دین و مصدر عزت‌شان فرا می‌خواند، شدند.

اما هر طایفه و گروه، به حقیقت موجود از دیدگاه متفاوتی می‌نگریست که با دیگر بینش‌ها فرق داشت. از این رو شایسته است که گفته شود: گروه‌ها و تجمعاتی که امروز در میدان دعوت مشغول‌اند، میان‌شان اختلافات گسترده‌ای پیرامون برنامه‌ی دعوت، نقطه‌ی شروع و چگونگی مسیر دعوت وجود دارد.

خطرناک‌ترین اختلافی که مانع هم صدایی آنان می‌شود دو چیز است:

• اول: عدم درک حجم آن

پیوسته شاهد آنیم که حزب‌گرایی خشک و دُگم، حَول و حَوش عقل بسیاری از گروه‌های فعال در میدان دعوت به سوی اللهأ، جا خوش کرده است. طوری که جز خویش کسی را ندیده و هستی دیگران را از پیرامون خود پاک کرده است.

این جریان هر روز درشت و درشت‌تر شد تا جایی که بعضی احزاب مدّعی شدند تنها جماعت مسلمانان آنان‌اند و بنیان‌گذار آن، امامِ مسلمین است. براین اساس توهمات و خیالاتی را پی‌ریزی کردند:

مثلاً، برخی مدّعی شدند بیعت با امام‌شان واجب است.

برخی دیگر، جمعیت عظیم مسلمین بعد از قرون فرهیخته و طراز اولِ صدر اسلام را، کافر خواندند.

گروهی دیگر گمان کردند که تنها خودشان جماعت مرجع و مادراند. بر دیگران واجب است پیرامون ایشان حلقه زده و در زیر پرچم آنان سایه‌ای برگیرند.

اکثرشان از یاد بردند که همه برای باز گرداندن جماعت مسلمین در تکاپواند. اگر جماعت مسلمانان و امام آنان موجود بود، تعدّدگرایی و اختلافات موجود که الله تعالی هیچ دلیل و مدرکی برایش نفرستاده را شاهد نبودیم.

حقیقت بلا منازع این است که خدمت گذاران به اسلام، به گروه‌ها و جماعت‌هایی از مسلمین و اهل قبله اطلاق می‌شود نه یک جماعت خاص.

ای مسلمان نیک می‌دان که جماعت مسلمین آن است که تمام مسلمانان در رشته و سلسله‌ی آن درآیند.

امام و خلیفه باید کسی باشد که احکام الهی را جاری گرداند. اینجاست که اطاعتش واجب می‌گردد. باید دست در دست او گذارده و دل به او داد.

لذا این دولت، دولت اسلامی است که در رأس آن خلیفه به احکام الهی جامه‌ی عمل می‌پوشاند. و آنان که برای بازگشت دولت خلافت در تلاش‌اند خود جماعتی از مسلمانان‌اند و بر آنان است که با یکدیگر تشریک مساعی کرده و موانع موجود بین افراد خویش را بزدایند؛ تا زیر یک شعار آن هم، یکتاپرستی و سنت مبتنی بر فهم سلف صالح گرد هم آیند.

ابن حجر عسقلانی/ به نقل از طبری می‌گوید: در این مورد و در مورد جماعت، اختلاف نظر وجود دارد:

گروهی گویند: برای وجوب است و منظور از جماعت، گروه پیروز( الفرقة الناجیة) هستند. سپس از محمد بن سیرین از ابن مسعودس سخنی با این مضمون بیان می‌دارد: که وقتی شخصی بعد از واقعه‌ی قتل عثمانس از ابن مسعودس سوال می‌پرسد، وی به آن شخص وصیت می‌کند که بر تو لازم است از جماعت پیروی کنی؛ چرا که الله امت محمد ج را بر ضلالت جمع نمی‌کند.

برخی دیگر معتقدند: جماعت فقط بر صحابهش اطلاق می‌شود نه بر غیر آنان.

عده‌ای دیگر بر این باورند که منظور از جماعت، علما می‌باشند؛ زیرا الله آنان را بر مردم حجت قرار داده است. و مردم در اجرای دین تابع آنان‌اند.

اما قول صحیح این است که هر گاه ملت شخصی را امیر نمود و از او پیروی کردند بر هر فرد لازم است که تابع جماعت باشد و هر کس پیمان خویش را شکست از جماعت خارج گشته است.

در حدیث آمده است هرگاه مردم فاقد امام بودند و به گروه‌ها و دسته‌های متعدد تقسیم شدند هیچ فرقه‌ای را پیروی نکنند و اگر توانستند، برای خروج از شرّ و فته از تمام گروه‌ها کناره گیرند. و دیگر روایاتی هم که در این مورد آمده‌اند و ظاهراً با یکدیگر در تعارضند، همین معنی را دارند [۲۵].

بر هر مسلمان واجب است در آن چه این جماعت‌ها بر حق هستند، یاریشان نماید و وظیفه دارد در اشتباهات و نواقصی که از این گروه‌ها سر می‌زند، با پند و اندرز و ارشاد آنان را راهنمایی کند.

بر این جماعت‌ها است در نقاط مشترکی که بر حق هستند، تعاون و همکاری داشته و در آن چه اختلاف نظر دارند خیرخواه یکدیگر باشند. و از الله یگانه بخواهند در مسئله مورد نظر آنان را به راه راست رهنمون گرداند [۲۶].

شایسته و بایسته است تمام گروه‌ها برای ساختن بنای باشکوه و سر به فلک کشیده‌ی اسلامی یک دست و یک صدا شوند؛ و مجد و عظمتش را دوباره بر پا دارند. چرا که به تنهایی کس نخواهد توانست چنین کند. اللهأ متولّی صالحان است.

از دیگر وظایف این جماعت‌ها است که رهروان خویش را بر حق و دوستی نسبت به آحاد جامعه پرورش دهند و موانع و حایل‌های حزبی که بیخ و بن گروه را متلاشی کرده و قدرت و توانش را به سستی و اضمحلال کشانده است، خُرد نماید.

بنابراین کسی که از این گروه‌ها خارج شد، از دایره اسلام بیرون نرفته است. چرا که این جماعت‌ها حق ندارند مخالفین را غیر مسلمان خوانند. بنیان‌گذاران آن هم نمی‌توانند ادعای امامت امت را بنمایند.

• دوم: اختلاف نظر آنان در مصادر یادگیری و فهمِ قرآن و سنت.

رسول الله ج حذیفهس را دستور می‌دهد در ایام شرّ و فتنه که مسلمانان فاقد امام و جماعت هستند، از کسانی که به سوی جهنم فرا می‌خوانند، کناره گیری کند.

تفسیر علما در شرح این دستور نبوی متنوع و گوناگون است. برداشتی که الله دلم را بر پذیرش آن گشوده و مهیا کرده است، واجب بودن قبولِ حق و یاریِ پویندگان حق و تعاون و تعامل بر اساس آن است.

شروح فوق الذکر:

۱- دستور مذکور، پایبندی به قرآن و سنت بر مبنای فهم سلف صالح ش را بر همگان لازم می‌دارد. قول رسول الله ج در حدیث عرباض بن ساریهس بر این مفهوم دلالت دارد: «مَنْ يَعِشْ مِنْكُمْ فسيَرَى اخْتِلاَفًا كَثِيرًا، وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الأُمُورِ فَإِنَّهَا ضَلاَلَةٌ فَمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ مِنْكُمْ فَعَلَيْکم بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ، عَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ»: (هر کدامتان که بعد از من زنده بماند، خیلی زود شاهد اختلافات فراوانی خواهد بود، از کارهای نوپیدا در دین بپرهیزید. چرا که آن امور گمراهی‌اند؛ پس هرکس از شما آن _ زمان _ را دریافت، بر شماست سنت من و خلفای هدایت یافته‌ی من. مصرّانه به آن بچسبید) [۲۷].

در حدیث حذیفهس به وی امر فرموده بود، در هنگام اختلافات بر تنه‌ی درختی گاز بگیرد؛ کنایه از زندگی در جنگل‌ها و دوری از فتنه‌ها و فرقه‌های گمراه است.

در حدیث عرباض بن ساریهس وی را دستور داده است که در بروز اختلافات مصرّانه بر سنت رسول الله ج مبتنی‌بر فهم صحابهش بچسبد و از بدعت‌ها دوری گزیند. چرا که یقیناً بدعت گمراهی است.

حال اگر دو روایت را با هم تلفیق کنیم معنایی ناب و خالص به دست می‌آید. و آن پایبندی به سنت نبوی مبتنی بر فهم سلف صالحش، در هنگام پیدایش گروه‌های گمراه و فقدانِ امام و جماعت مسلمانان است.

۲- این که پیامبر ج به حذیفهس دستور می‌دهد تنه‌ی درختی را به دندان بگزد، هرگز معنای ظاهری و سطحی آن منظور نیست. بلکه معنایش صبر و پایداری بر حق و کناره‌گیری از احزاب گمراهی است که از حق منحرف شده‌اند.

بدین معناست که عنقریب بادهای بنیان کَن بر درخت شکوفه دار، پر شاخ و برگ و بلند بالای اسلام وزیدن خواهد گرفت. شاخه‌های نازکش را در هم خواهد شکست و جز تنه‌ی تنومندِ پایداری که در برابر تندبادها می‌ایستد، باقی نخواهد ماند. اینجاست که باید مسلمانان تنه‌ی تنومند را در آغوش گرفته و جان و مال خویش را به پایش ریخته و فدایش کند. چرا که علی رغم وزش تندبادهای مرگبارِ سوزان، دوباره خواهد رویید.

۳- شایسته است مسلمان به گروهی دست آویزد که این اصل ثابت و ماندگار را حلقه زده است؛ تا فتنه‌های بلا بار و محنت‌های سخت را به عقب رانَد.

گروه مذکور پیوسته تا وقتی که آخرین بازمانده اش با دجال وارد کارزار شود، بر حق استوار اند [۲۸].

با این توضیح، ما حصل حدیث حذیفهس در سه مورد منحصر می‌شود:

وجوب التزام به جماعت مسلمانان و پیروی از ائمه‌ی ایشان گرچه دچار معصیت شوند. مگر نشنیدی پیامبر ج در روایتی می‌فرماید: «قُلتُ: کیفَ أصنعُ یا رسولَ الله إن أدرکني ذلك؟ قال: تَسمعُ و تُطیعُ الأمیرَ، و إن ضربَ ظهركَ، و أخذ مالكَ، فاسمِع و أطِع»: (اگر آن زمان را دریافتم چه توصیه‌ای برایم دارید؟ فرمود: از امیر حرف شنوی و اطاعت می‌کنی گرچه بر پشتت شلاق بزند و مال تو را بگیرد _ باز هم حرفش _ را گوش کن و اطاعت نما [۲۹].

این همان دستور العملی بود که اکثر مسلمانان وقتی شاهد فساد و ظلم بعضی حاکمان بودند، آن را از یاد بردند و جهت بر اندازی دولت مذکور با کفار پیمان همبستگی دادند.

فراموش کردند کودتا و شورش علیه ائمه مادامی که از آنان کفر صریح و شرک آشکارا سر نزد، جایز نیست. کفر آشکاری که برای اثبات آن باید از جانب اللهأ دلیلی باشد. دلیلی که علمای ربانی آن را مقرر داشته‌اند و با قواعد فقهِ دعوت که بر مبنای دیدگاه سلف امت، از کتاب الله و سنت گرفته شده است، مطابقت داشته باشد.

۱- اگر مسلمانان فاقد جماعت و امام بودند بر آن‌ها واجب است، از تمام فرقه‌های گمراه و تفرقه افکن کناره گیرند.

۲- ترک فرقه‌های گمراه، نه به معنای کناره گیری مطلق که بدون پیکار، به باطل اجازه‌ی تاختن و جوالان دهد؛ بلکه بر مسلمین است به قرآن و سنت که اصول دین اسلام‌اند، تمسک جسته و آن را بر اساس فهم صحابهش و ائمه‌ی هدایت یافته‌ای که بر راه و مسیر صحابهش ره می‌جویند و نیز بر پایه‌ی دعوت بشریت به این دو اصل بزرگ که بر زمین و ساکنان آن حکم خواهند راند، بفهمند. دیری نخواهد پایید که از حکومت قرآن و سنت بر زمین خبردار خواهی شد. چرا که وجود فِرَق گمراه، به معنای تهی بودن زمین از داعی مخلصی که مدلّل برای الله کار کند، نیست. زیرا رسول ج در احادیث متواتر خبر از وجود گروهی می‌دهد که در هر عصر حامل حق‌اند. و تا زمانی که دستور الهی در برپایی قیامت صادر شود بر این وظیفه استوارند و مخالفان نخواهند توانست به ایشان زیانی وارد آورده و نومیدشان کنند.

[۲۵] فتح الباری (۱۳/۳۷). [۲۶] درست بر عکس قاعده و قانون حزبی که می‌گوید: (در آن چه با هم اتفاق داریم تعامل و تعاون می‌کنیم و در اختلافات هم دیگر را معذور می‌داریم). برادر حمد العثمان در کتاب (زجر المتهاون بضرر قاعدة العذر و التعاون) مضرّات و خطر این قاعده را بیان می‌دارد. همکاری و تعاون بر نیکی و تقوی در میان مسلمانان واجب است . خاصه میان فعالان میدان دعوت. لیکن این تعاون فقط بر پایه‌ی دو اصل محقق خواهد شد: أ- منهج و برنامه‌ی سلف صالح. ب- عدم تحزّب. حال اگر هر گروهی بر عقائد خویش که با سلف در تضاد است بماند، و دارای اصل و اساسی جدای از دیگران باشد، راهی جز تعامل بر مبنای مغضوب علیهم (یهود) نخواهند داشت. آنان را یکپارچه می‌پنداری؛ حال آن که دل‌هاشان متشتت و پراکنده است. اما بعضی از منتسبین به اهل سنت که سعی دارند از اهمیت دعوتی خاص بکاهند، مقصودشان از دعوت خاص، همان دعوتِ حقّ سلفیت است. فریب نخور. کلام سلفی‌ها همچون عسل است و دیدگاه ایشان در مورد علمای منهج سلفی، بسیار نرم و روشن است. [۲۷. ] . تخریجش خواهد آمد. [۲۸] تذکرات مربوط به این روایات ارائه خواهد شد. [۲۹] مسلم (۱۲/۲۳۶-۲۳۷ نووی).