چرا منهج سلفی را برگزیدم؟

سلف و سلفیت از منظر زمان، لغت و اصطلاح

سلف و سلفیت از منظر زمان، لغت و اصطلاح

می‌خواهیم که رهرو منهج سلفی با بصیرت و آگاهی با توجه به این آیه: ﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِيلِيٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِيۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٠٨ [يوسف: ۱۰۸] (بگو: این طریقه و راه من است که من و هر کس پیرو من است بر پایه بصیرت و بینایی به سوی الله دعوت می‌کنیم، و الله از هر عیب و نقصی منزّه است و من از مشرکان نیستم)، بداند که مفهوم این کلمه (سلفی یا سلفیت) و مشتقات آن بر صدای زوزه وار حزب گرایی کُشنده غالب می‌آید و بر دهلیزهای سرّی نفرت انگیز چیره خواهد شد. چرا که بسان خورشید هنگامه‌ی ظهر واضح و پرتو افشان است؛ ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٣٣ [فصلت: ۳۳]: (و خوش گفتارتر از کسی که به سوی الله دعوت کند و کار شایسته انجام دهد و گوید: من از تسلیم شدگان [در برابر فرمان‌ها و احکام الله] هستم، کیست؟).

این کلمه با توجه به آن چه قبلا بیان شد، بر علم و ایمان و فضل و احسان دلالت دارد.

ابن منظر می‌گوید: هم چنین "سلف" به پدران و اقوام گذشته‌ی شخص که در سن و سال و فضیلت از وی برترند اطلاق می‌شود. بدین منظور پیروانِ نسل اول اسلام "سلف صالح" نامگذاری شده‌اند [۳۰].

گویم: این که رسول الله ج به دختر بزرگوارشان فاطمهل فرمودند: «فإنه نِعمَ السَّلفُ أنا لكِ»: (من بهترین سلف - پیش فرستاده - برای تویم) [۳۱] نیز از همین قبیل است.

فرموده‌ی رسول اکرم ج در مورد دخترشان زینبل نیز روایت شده است: «إلحقی بسلَفِنا الصالح عثمان بن مظعونَ»: (به عثمان بن مظعون که سلف صالح ما است، بپیوند) [۳۲]. "سلف" در اصطلاح توصیفی لازم و منحصر برای صحابهش است. البته دیگران در تبعیت و پیروی از صحابهش، در این نام، با آنان مشارکت دارند.

قلشانی می‌گوید: سلف صالح، افراد صدر اول اسلام‌اند که در علم راسخ و ریشه دار‌اند. راهپویان روش پیامبر ج پاسبانان سنت وی بودند که الله ایشان را به هم صحبتی رسولش ج برگزید و جهت بر پایی دینش انتخاب کرد. به امامت آنان برای امت رضای شد. آنان هم چنان‌که شایسته و بایسته بود در راه الله جهاد نمودند و تمام وقتشان را صرف پند و اندرز امت نمودند و جان خویش را برای رضایت الهی بخشودند [۳۳].

اللهأ آنان را در کتابش چنین تعریف می‌فرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ [الفتح: ۲۹]: (محمد [ ج] پیامبر الله است؛ و کسانى که با اویند، بر کافران، سختگیر [و] با همدیگر مهربانند).

هم چنین می‌فرماید: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ٨ [الحشر: ۸]: ([بخشی از غنایم] برای فقیران مهاجری است که از دیار و اموال‌شان بیرون رانده شده‌اند، در حالی که فضل و خشنودی الله را می‌جویند و الله و پیامبرش را یاری می‌کنند، اینان همان راستگویانند).

در این آیه اللهأ مهاجرین و انصارش را ذکر کرده و ایشان را می‌ستاید و از آنان و کسانی که در پی آنان می‌آیند، اعلان رضایت کرده است.

آنان که از راه صحابهش تبعیت نکرده و با ایشان مخالفت ورزیده‌اند را به عذاب وعید داده است: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا١١٥ [النساء: ۱۱۵]: (و هرکس، پس از آنکه راه هدایت براى او آشکار شد با پیامبر ج به مخالفت برخیزد، و [راهى‌] غیر راه مؤمنان در پیش گیرد، وى را بدانچه روى خود را بدان سو کرده واگذاریم و به دوزخش کشانیم، و چه بازگشتگاه بدى است).

بدین رو واجب است در آن چه نقل می‌کنند، پیروی شوند و در آن چه انجام داده‌اند، همانندشان عمل گردد و برای ایشان آمرزش طلبید.

اللهأ می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠ [الحشر: ۱۰]: (و نیز کسانی که بعد از آنان [انصار و مهاجرینش] آمدند در حالی که می‌گویند: پروردگارا! ما و برادرانمان را که به ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دل‌هایمان نسبت به مؤمنان، خیانت و کینه قرار مده. پروردگارا! یقیناً تو رؤوف و مهربانی).

تمام اهل کلام، گذشتگان و معاصرشان، این اصطلاح (سلف) را در مورد صحابهش تأیید نموده‌اند.

غزالی کلمه‌ی سلف را چنین تعریف می‌کند: ( یعنی مذهب صحابه و تابعین _ رحمهم الله _) [۳۴].

بیجوری معتقد است: منظور از سلف، انبیاء، صحابه، تابعین و تابع تابعین هستند [۳۵].

علما در در قرون مفَضَّله بیان داشته‌اند که این اصطلاح بر عصر صحابهش و برنامه‌ی ایشان دلالت دارد:

۱- بخاری/ گوید: راشد بن سعد می‌گوید: سلف، مردانگی و فضیلت را مستحب می‌دانستند. چون تاثیرگزار‌تر و جسورانه‌تر است [۳۶].

حافظ ابن حجر/ در تفسیر کلمه‌ی "سلف" می‌نویسد: یعنی صحابهش و کسانی که بعد از آنان‌اند.

بنده معتقدم: منظور، صحابهش است؛ چرا که راشد بن سعد تابعی است و بدون شک از دیدگاه آنان سلف فقط بر صحابهش اطلاق می‌شود.

۲- امام بخاری/ در کتاب خود چنین عنوانی می‌بندد: «باب ما کان السلف یدّخرون في بیوتهم و أسفارهم من الطعام و اللحم و غیرهِ»: (سلف (صحابهش) در خانه‌ها و مسافرت‌شان مواد غذایی و گوشت انبار می‌کردند) [۳۷].

معتقدم: این جا منظور از سلف صحابهش اجمعین هستند.

۳- امام بخاری/ می‌نویسد: زُهری در مورد استخوان مرده‌ها _ از قبیل فیل و غیره _ می‌گوید: گروهی از علمای سلف را یافتم که با آن _ استخوان _‌ها شانه می‌کنند و در آن‌ها روغن می‌گذارند و این کار را بلامانع می‌دانند [۳۸].

بنده بر این باورم: این جا هم مراد از سلف، صحابهش هستند. زیرا زهری/ تابعی است.

۴- امام مسلم/ با سند محمد بن عبدالله چنین روایت می‌کند: شنیدم علی بن شقیق می‌گوید: از عبدالله بن مبارک شنیدم که در حضور مردم می‌گوید: به حدیث عمرو بن ثابت گوش نکنید. که او سلف _صحابهش_ را دشنام داده است [۳۹].

این جا نیز منظور از سلف صحابهش است.

۵- امام اوزاعی/ می‌گوید: خویشتن را بر انجام سنت مقید کن. همان طور که آن قوم - صحابهش - بودند، باش. چیزی بگو که آنان گفتند. و از آن چه باز آمدند تو هم روی گردان و راه سلف صالح خود را برگزین؛ چرا که آن راه، شایسته‌ی تو و آنان است [۴۰].

باز هم سلف، صحابهش هستند.

از این رو کلمه‌ی "سلف" این معنای اصطلاحی را کسب نموده است و مشمول غیر، نمی‌شود.

اما از نظر زمانی، این کلمه بر بهترین قرونی که شایستگی اقتدا و اتباع را دارند، دلالت دارد. با شهادت و گواهی رسول الله ج، قرن‌های مورد نظر در خیر و نیک بودن، همان سه قرن اول هستند؛ آنجا که می‌فرماید: «خَيْرُ النَّاسِ قَرْنِي، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ يَجِيءُ أَقْوَامٌ تَسْبِقُ شَهَادَةُ أَحَدِهِمْ يَمِينَهُ، وَيَمِينُهُ شَهَادَتَهُ»: (بهترینِ مردمان قرن من هستند، سپس آنان که بعد از ایشان‌اند، و سپس آنان که بعد از ایشان اند؛ بعد مردمانی می‌آیند که شهادت یکی از آنان بر سوگندش سبقت می‌گیرد و قسمش بر شهادتش) [۴۱].

لیکن تعیین زمانی برای انحصار مفهوم سلف دقیق نیست. چرا که بسیاری از فرقه‌های گمراه و مبتدع در این فاصله‌ی زمانی سر برآورده‌اند. از این رو ما دامی که شخصی در فهم قرآن و سنت موافق با صحابهش نباشد، صرفاً با اثبات وجود او در این عصر، نمی‌توان او را در زمره‌ی سلف به حساب آورد. بنابر این علما این اصطلاح را مقید به "سلف صالح " نموده‌اند.

با این تفسیر مبرهن است اصطلاح "سلف" در وقت اطلاق، فقط به تقدّم زمانی بر نمی‌گردد. بلکه به صحابه‌ی پیامبر اسلام ج و پیروان نیک آنان معطوف خواهد بود.

با این اعتبار، اصطلاح "سلف" استقرار یافت. پس این لفظ بر کسی کاربرد دارد، که از سلامت عقیده و منهج برخوردار باشد. منهجی که قبل از پیدایش اختلافات و تشتت، نبی اکرم ج و یارانشش بر آن بودند.

اما لفظ"سلفیت" به "سلف" نسبت داده می‌شود و این انتسابی بسیار ستوده شده بر منهجی راست و درست است. در ضمن این به معنای قد عَلَم کردن و ابداع مذهبی جدید نیست.

شیخ الاسلام ابن تیمیه/ می‌گوید: عیب نیست کسی ابراز مذهب سلف کند و خود را به آن منتسب نماید. بلکه واجب است از وی پذیرفته شود. چرا که مذهب سلف چیزی جز حق نبوده است [۴۲].

لیک متاسفانه برخی از مردم، آنان که خوب می‌دانند سلفیت یعنی چه، هنگام تلفظ آن، لفظ سلفیت را تحریف کرده و می‌گویند: حلقه‌ای نو از جماعت اسلامی جدید، که خود را از دل یگانه دایراه‌ی اسلامی بیرون کشیده است و از معنای این عنوانِ خاص، مفهوم معینی برای خویش برگزیده است. با احکام و گرایش‌های خود از سایر مسلمین متمایز گشته است. حتی در خلق و خوی درونی و معیار‌های اخلاقی نیز با دیگران متفاوت است [۴۳].

مطمئناً منهج سلفی چنین وضعیت و واقعیتی ندارد. چرا که سلفیت یعنی: اسلامی پاک و پالوده از رسوب تمدن‌های قدیم و میراث فِرَق متعدد، با ویژگی کمال و جهان شمول، مسلّح به قرآن و سنت به فهم سلف صالحی که در نصوص کتاب و سنت مورد تعریف و تمجید قرار گرفته‌اند.

این حرف‌ها تصوراتی زاییده از خیالات مردمانی است که از این کلمه‌ی پاک و مبارک که در قعر تاریخ این امت ریشه زده، و قدمتش به نسل صدر اول اسلام می‌رسد، نفرت دارند.... تا آن جا که می‌پندارند این کلمه زاییده‌ی حرکت اصلاحی است، که جمال الدین افغانی و محمد عبده در ایام اشغال مصر توسط انگلستان، پرچمدار آن بوده‌اند! [۴۴]

قایل یا ناقل این وهم و خیال، تاریخِ اصطلاحِ سلف صالح را از نظر معنی، ریشه یابی و زمانی نمی‌داند. علمای گذشته‌ی تاریخ اسلامی هر کس را که در عقیده و منهج یا برنامه، از فهم صحابهش پیروی می‌کرد را، سلفی می‌نامیدند.

به عنوان نمونه تاریخ نگار مسلمان، امام ذهبی/ در کتاب سیر اعلام النبلاء [۴۵] مقوله‌ی حافظ دارقطنی/را با این مضمون نقل می‌کند: «نزد من چیزی منفور‌تر از علم کلام نیست».

وی در ادامه می‌گوید: «هرگز نباید کسی وارد علم کلام یا جدل شود و در آن کنکاش کند. بلکه پیوسته باید سلفی باشد».

[۳۰] لسان العرب (۹/۱۵۹). [۳۱] مسلم (۲۴۵۰)(۹۸). [۳۲] احمد (۱/۲۳۷-۲۳۸) و ابن سعد در کتاب (الطبقات ۸/۳۷) روایت کرده‌اند و شیخ ابو اشبال احمد شاکر/ در (شرح المسند ۳۱۰۳) صحیح دانسته است اما این تصحیح درست نیست. چرا که استاد آلبانی در سلسله احادیث ضعیفه (۱۷۱۵) به دلیل وجود علی بن زید بن جدعان آن را معلل دانسته است. [۳۳] کتاب (تحریر المقالة من شرح الرسالة، ص۳۶). [۳۴] إلجام العوام عن علم الکلام (ص۶۲) . [۳۵] شرح جوهرة التوحید (ص۱۱۱). [۳۶] (۶/۶۶- فتح الباری ). [۳۷] فتح الباری ( ۹/۵۵۲ ). [۳۸] فتح الباری ( ۱/ ۳۴۲ ). [۳۹] مقدمه‌ی صحیح مسلم: (ص۱۶ ). [۴۰] آجری در کتاب (الشریعة) آن را آورده است. [۴۱] این حدیث متواتر است و بعداً تخریجش خواهد آمد. [۴۲] مجموع الفتوی (۴/۱۴۹). [۴۳] ببین دکتر بوطی در کتابش به نام (السلفیّة مرحلةٌ زمانیةٌ مبارکةٌ لا مذهب أسلامیٌ): (سلفیت مرحله‌ی زمانی مبارکی است نه یک مذهب اسلامی) چه نوشته است. ظاهر این کتاب پیام آور رحمت است، ولی در باطن دروازه‌ای رو به عذاب: ۱- می‌خواهد سلف را در منهج علمی، یادگیری و استدلال و استنباط مفلس و بی‌چیز نشان دهد. از این رو آنان را به منزله‌ی بی‌سوادانی می‌دانند که جز آرزوی بی‌اساس، از علم و دانش چیزی نمی‌دانند. ۲- سلفیت را یک گذار زمانی تلقی کرده است که آمد و گذشت. و به خاطرات و آرزوها پیوسته است و باز نخواهد گشت. = ۳- مدعی است انتساب به سلف بدعت و نوپیداست. و جریانی که گوش جهان را پُر کرده و کاروان‌های بشری دست به دستش کرده‌اند را انکار می‌کند. ۴- شعار مذهب سلف را می‌دهد، تا مذهب خلف یا معاصرین را صحیح نشان دهد و آن اعتبار دهد. و از خواسته‌های نامشروعش پاسبانی‌اش کند. لذا حقایق تاریخی که ثابت می‌کند مذهب خلف منجر به فروپاشی شخصیت مسلمان و اضمحلال منهج اسلامی می‌گردد را، پنهان می‌کند. [۴۴] بر این ادعا چندین اعتراض وارد است: ۱- حرکتی که بانیان آن جمال الدین افغانی و محمد عبده بوده‌اند، حرکتی سلفی نبود. اندیشه‌ی عقلانی معاصری بود، که خود آمرِ به ترک کردن "نقل" یعنی قرآن و سنت بوده است. ۲- بررسی‌هایی پیرامون حقیقت جمال الدین افغانی و انگیزه‌هایش صورت گرفته است که شک و شبهه‌های فراوانی را اثبات می‌کند. این شبهات، محقق و پژوهشگرِ سیرت و زندگی‌وی را وا می‌دارد که از جمال الدین پرهیز کند. ۳- حقایق تاریخی تأکید دارد که محمد عبده با اندیشه‌ی ماسونی در ارتباط بوده است و محمد عبده را معذور داشته و معتقد است فریب آن را خورده و حقیقت این اندیشه را نمی‌دانسته است. ۴- ارتباط سلفیت به حرکت جمال الدین افغانی و محمد عبده اتهامی بیش نیست. زیرا اشارتاً آن‌ها را به ارتباطات مشکوک و انگیزه‌های نا معلومی متهم می‌کنند. [۴۵] (۱۶/۴۵۷).