قرآن و تأثیر آن بر جسم و روح
از جمله عجیبترین اسرار قرآن، حس غریبی است که به هنگام شنیدن نوای آن بر قلبها سایه میافکند؛ همان حس غریبی که جانها در پرتو آن خاشع میگردد و نفسها در سینه حبس میشود.
همان که عقلها را حیران و مدهوش خویش میسازد.
گویی همهی جمادات در سکوتی برابر به نظم نشستهاند و تمامی وجود ایشان، تسلیمِ شنیدن این طنین آسمانی گشته است.
گویی زمان از حرکت باز ایستاده است و تمامی ثانیهها و دقیقهها و ساعتها در این لحظه بیمعنا میشوند.
حسی غریب و زیبا که با هیچ واژهای نمیتوان آن را وصف کرد.
انسان، این سفرکردهی روزهای سخت، دلتنگ خانهی اولین خود، بهشت خداوندی میگردد و هیچ یک از ارکان این هستی را از خود نمیداند.
آری، او والا است و میبایست روزی به آن جایگاه والا بپیوندد. هر چه پیرامون او هست بوی غربت میدهد و حاشا که وجود خاکیاش به این کره خاکی متعلق باشد.
در سکوت تنهایی اتاقک خویش، در ازدحام خیابان، به هنگام بودن در جمع دوستان و حتی زمان به انتظار محبوب خود بودن، نوای کلام مبارک، او را از خود بیخود میکند و آنگاه همان دلتنگی همیشگی برای آن معبود والا و همان آرامش پیشین با شنیدن نوای کلام او حاصل میگردد.
عهد نخستین را یادآور میشود و اولین بار شنیدن نوای آسمانی او را آن زمان که معبود او، وی را گرامی داشت و بر تمامی مخلوقات برتری داد، آن زمان که مست از این محبوبِ معبود والا بودن در بهشت خداوندی جای گرفت.
وه، چه لذتبخش و مسرتانگیز بود آن لحظهی اول و بعد از آن حسرت، حسرت تبعید شدن به این زمین خاکی به واسطهی آن گناه اولین و باز هم این نوای کلام مبارک است که حسرت را آرامش میبخشد.
گویی همهی چرخهای این منظومه شمسی که پیوسته در حرکت است به ناگاه متوقف میشود.
گویی این جهان که چون سفینهای فضایی، غریب و ناآشنا است به ناگاه از حرکت میایستد و نور و سکون، تمامی پیرامون را در برمیگیرد.
آری،
همه این حالات از جمله تجربیاتی است که میتوان آن را از زبان انسان، این مخلوق والا پس از شنیدن کلام مبارک شنید.
تجربیاتی که خود ایشان نیز با حیرت و شگفتی از آن سخن میگویند.
کلام مبارک، همه آنان را که بر فطرت سالم ماندهاند قناعت میبخشد و راه مینمایاند.
برای نمونه گاها نوعی تقابل میان والدین و جوانان شکل میگیرد و مفاهیم تربیتی خاص فرزندان را به اقناع نمیرساند این در حالی است که همین فرزندان با آیات مبارک کلام پروردگار خویش قانع میشوند و بحث و جدل را پایان میدهند.
﴿وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا٢٤﴾[الإسراء: ٢٤]
«و دو بال مهر و رحمت خویش را برای آنان بگستران و بگو: پروردگارا پدر و مادرم را مورد لطف و رحمت خویش قرار بده چنان که آنان در کودکی با من به مهر و عطوفت برخورد کردهاند».
این حالت همه را به شگفتی وا میدارد.
چگونه است که این جوانان به محض شنیدن آیاتی کوتاه از کلام مبارک، سکوت اختیار میکنند؟ حتی لحن صدای ایشان تغییر مییابد. خاشعانه سر تسلیم فرود میآورند و با رضایت هر چه تمامتر اشتباه خویش را پذیرا میشوند. همه آن سخنانِ حق به جانب پایان مییابد و خطای خود را معترف میشوند.
پروردگارا
چگونه این کلام، آنان را دگرگون میسازد؟
سه سال پیش وقتی برای اولین بار به غرب سفر کردم تصمیم بر آن داشتم که چگونگی روند گرایش تازهمسلمانان را به اسلام مورد بررسی قرار دهم. تمامی تلاشم بر این بود که بدانم چه عاملی موجب کشش جامعه غربی به آیین مبین اسلام میشود تا از این وسیله در جهت دعوت به آن استفاده کنم. بدین منظور بسیاری از تجارب آنان را که اسلام آوردهاند مورد مطالعه قرار دادم. بیشتر تازهمسلمانان سخن از حس غریبی داشتند که به هنگام شنیدن قرآن بدان دست یافته بودند و همین مسئله از جمله عوامل نیل ایشان به سوی اسلام گشته بود. این مسئله تقریبا در تمامی آنان که تازه اسلام آورده بودند دیده میشد در حالی که ایشان به هیچ وجه از زبان عربی چیزی نمیدانستند.
آری
این کلام آن معبود بیهمتا است که اینچنین بر جانها حاکم میشود و قلبها را منقلب میکند.
﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلٖ لَّرَأَيۡتَهُۥ خَٰشِعٗا مُّتَصَدِّعٗا مِّنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۚ﴾[الحشر: ٢١]
«اگر ما این قرآن (عظیم الشأن) را (به جای دلهای خلق) بر کوه نازل میکردیم مشاهده میکردی که کوه از ترس و عظمت خدا، خاشع و ذلیل و متلاشی میگشت و این امثال را برای مردم بیان میکنیم باشد که اهل (عقل و) فکرت شوند».
حال که تاثیر قرآن بر جمادات به این شکل است به نسبت انسان چگونه باید باشد؟
از جمله جالبترین وقایعی که نشان از نفوذ قرآن در جان و روح آدمی دارد و میتوان به آن اشاره کرد حادثهی مشهوری است که امام بخاری در صحیح خود آن را روایت میکند. آن زمان که آزار و اذیت مشرکین به اوج رسیده بود و مسلمانان بیپناه و بییاور در جای جای سرزمین خود شکنجه میشدند؛ آن زمان که شکوه قدرت بر باور اسلام سایه نیافکنده بود و هر چه بود همه و همه ضعف و ناتوانی بود؛ آن زمان که باور به اسلام جز مرگ به دنبال نداشت و با این حال ضعیفان گروه گروه ایمان میآوردند؛ آن زمان که بنی هاشم در شِعب ابوطالب گرفتار آمده بودند پیامبر اجازه هجرت به حبشه داد و امام ابوبکر نیز با قصد هجرت به حبشه از خانه خارج شد. در همین وقت به مالک بن حارث رسید. وی رهبر قبیله قاره، از جمله قبایلی بود که با قریش عهد و پیمان داشتند. او پیمان بست که از امام ابوبکر حمایت کند تا او بتواند آزادانه در مکه پروردگار خویش را عبادت کند. راوی در این باره میگوید: (ابوبکر پیوسته در خانه خویش مشغول عبادت پروردگار خود بود و جز در خانه نماز نمیخواند و قرآن تلاوت نمیکرد. پس از مدتی مسجدی بنا کرد و در آن قرآن تلاوت میکرد و نماز میخواند و معبود خویش را ثنا میگفت. زنان و فرزندان مشرکین به هنگامه تلاوت آیات مبارک قرآن گرداگرد او جمع میشدند و متعجب از چشمان همیشه گریان وی به او مینگریستند.[١]
این جمله (زنان و فرزندان مشرکین گراگرد او جمع میشدند) از جمله عباراتی است که معانی ذهنی بسیاری در خود نهفته دارد. بسیار پیش آمده است تمامی آنان که صدای تلاوت زیبای قرآن را میشنوند پیرامون آن گرد آیند و از نوای مسرتبخش این طنین آسمانی بهره گیرند. بدین شکل مشرکین نیز پیرامون امام ابوبکر جمع میشدند و به او روی میآوردند تا جانهای خود را در پرتو این کلام ربانی صیقل دهند. آن عهد نخستین آدمی با خدای خویش حتی مشرکین را نیز به وجد میآورد، آنان که قلبهای ایشان دیر زمانی است از معبود خویش فاصله گرفته است. خود این مسئله دلالت بر حقانیت قرآن دارد و از جمله دلایل یقین یافتن به این کتاب آسمانی است.
آری، نوای قرآن چنان انسان را منقلب میسازد که خشوع و تضرع، تمامی وجود او را دربرمیگیرد به گونهای که نه تنها مشتاق شنیدن آن میگردد بلکه با شنیدن آیات آن رو به سوی زمین میگذارد و به سجده میرود. سجده همان که زیباترین نشان از بندگی است. کدامین کلام، اینگونه انسان را به خشوع وا میدارد و کدامین عظمت، وجود خاکی او را تسلیم خاک میکند؟
﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ يَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ١٠٧﴾[الإسراء: ١٠٧]
«بگو چه ایمان بیاورید و چه نیاورید آنان که به ایشان علم داده شده است چون آیات پروردگار بر آنها خوانده شود به سجده افتند».
این نمایش عظیم را میبایست با همه جزئیات متصور شد. گروهی با همه وجود خویش، با منیتهایی که در درون هر کس نهفته است، با غرور برآمده از برترین مخلوق بودن چون آیات پروردگار بر آنان خوانده شود اختیار از کف خواهند داد و همه وجود خویش را در پیشگاه آن ذات والا به سجده خواهند افکند. پروردگارا چه اندازه عظیم است این کلام... این عده با جان و مال خویش در راه دعوت به سوی آن یگانه بیهمتا جنگیدهاند و ساعتی از این نبرد همهجانبه غافل نگشتهاند و دمی را به عیش و نوش سپری نکردهاند.
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٖ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡرَٰٓءِيلَ وَمِمَّنۡ هَدَيۡنَا وَٱجۡتَبَيۡنَآۚ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُ ٱلرَّحۡمَٰنِ خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَبُكِيّٗا۩٥٨﴾[مريم: ٥٨]
«آنان که پیامبرانی از سلالهی آدم و از فرزندان کسانی که با نوح سوار کشتی کردیم و از دودمان ابراهیم و یعقوب و از زمره کسانی که آنان را به سوی ایمان رهنموده و برگزیده نمودیم و بدیشان نعمت دنیا و آخرت بخشیدیم هر زمان که آیات پروردگار پیش ایشان تلاوت میشد سجدهکنان و گریان به خاک میافتادند».
آنان که با شنیدن کلام وحی، خاضعانه به زمین میافتند. این وحی با جانهای ایشان چه میکند که این چنین در برابر آن اختیار از کف میدهند؟ میل به شنیدن و تسلیم گشتن و به سجده افتادن و اکنون اشک ریختن در پیشگاه آن، همه از اعجاز کلام ربانی است.
﴿وَإِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ تَرَىٰٓ أَعۡيُنَهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ٱلۡحَقِّۖ يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ٨٣﴾[المائدة: ٨٣]
«و چون آنچه بر پیامبر نازل شده است را بشنوند چشمان ایشان را خواهی دید که لبریز از اشک خواهد شد».
این اشک نه اشک حزن است و نه اشک شوق... نه از روی فراق است و نه به خاطر وصل... نه به خاطر عشق است با آن تعریفی که میشناسیم و نه بخاطر نداشتنهای این سرای فانی... هر چه هست بیاختیار جریان مییابد و به یقین، رازی عجیب در خود نهفته دارد؛ رازی جدای از همهی مباحثات علمی و تحقیقی...
رازی که جز در خود قرآن پیدا نیست و اینگونه اختیار از کف انسان میدهد.
آری، کلام ربانی، انسان را مشتاق شنیدن میکند، او را تسلیم اراده معبود خویش میسازد، قلب را منقلب میکند و چشم را اشک میبخشد و لرزه بر اندام او میافکند.
﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِيَ تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُدَى ٱللَّهِ يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٍ٢٣﴾[الزمر: ٢٣]
«خداوند بهترین سخن را فرو فرستاده است، کتابی که همگون است. از شنیدن آیات آن لرزه بر اندام کسانی میافتد که از پروردگار خود میترسند و از آن پس پوستهایشان و دلهایشان نرم و آماده پذیرش قرآن میگردد. این کتاب، مشتمل بر رهنمود الهی است و خدا هر که را بخواهد در پرتو آن راهیاب میسازد و هر که را گمراه سازد اصلا رهبری نخواهد داشت».
اینگونه، کلام مبارک مرحله به مرحله تأثیر خویش را بر جان و روح آدمی به تصویر میکشد. تن به لرزه میافتد و سپس همه وجود در برابر آیات خداوندی خاشع میگردد و به ناگاه همان تسلیم ایمانی، موجب پذیرش تمامی مفاهیم آن خواهد شد. بنابراین ممکن نیست خطابههایی که غالبا برای مردم ارائه میشود همچون قرآن تاثیرگذار باشد و این مخلوق خاکی را از این تبعیدگاه جان و روح برهاند. ممکن نیست کلامی جز قرآن بندهای وابستگی را از هم باز کند و بال پرواز دهد این پاهای بسته به زنجیر دلبستگی را... ممکن نیست جز قرآن، انسان را تسلیم امر خود دارد چنان که با هر واژه و آیهاش سر تعظیم فرود آورد. ممکن نیست چون قرآن، کلامی دیگر انسان را قانع سازد که آنچه پروردگار حرام ساخته است هیچگاه حلال نخواهد شد. با همه این توصیفات، عدهای نیز آیات قرآن را میشنوند و از آن تاثیری نمیگیرند. در برابر مفاهیم عظیم آن خاشع نمیشوند و حتی ممکن است مطالعه کتابهای فکری را ترجیح بدهند. غالب عمر خویش را نیز در همین مسیر میگذرانند و از کلام پروردگار خود دوری گزیدهاند. گاهی یک ماه و دو ماه و سه ماه از عمر ایشان میگذرد و ساعتی را با کلام پروردگار نمیگذرانند. اینان روزی از روزها درباره هدف خلقت خود و همه این دنیای عظیم به فکر فرو نمیروند و تیرگی برآمده از عدم حضور خالقشان، همه حیات آنان را در بر میگیرد. آشفته و حیران به هر طرف روی نهادهاند و هیچ چیز، روح زخمدیده ایشان را آرامش نمیبخشد. از همه بیزار گشتهاند و حالِ بد دلهایشان را جز به خود آنها به تمامی کائنات نسبت میدهند.
لازم است خداوند را شاکر بود؛ همان کس که همه ما را هستی بخشید و نعمت هدایت داد؛ همان کس که روح غریب ما را با ذات والای خود پیوند داد و از سرچشمه آب سعادت به آن نوشانید؛ همان کس که اگر هیچ نباشد و او باشد همه معادلات درست است و اگر همه باشند و او نباشد حالِ دلهایمان هیچگاه خوب نخواهد بود.
﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡقَٰسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ﴾[الزمر: ٢٢]
«وای بر آنان که قلبهایشان در مقابل ذکر پروردگار سخت شده است».
آری، میبایست پروردگار را سپاسگزار بود و آن کس که توفیق تلاوت روزانه دارد و آن ذات والا، او را برای مرور کلام خویش برگزیده است لازم است برحذر باشد از اینکه بر معبود بیهمتا منت گذارد. اگر فضل و رحمت بیپایان او نبود چه بسا این لحظات را با مشغول شدن به آنچه خداوند نمیپسندد سپری میکرد و آنگاه جز انگشت حسرت به دهان گزیدن و جز عجز و لابه کردن، چارهای نمییافت و چه بسا زمانی به خطای خویش معترف میشد که دیگر راه بازگشتی نبود.
﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ مَا زَكَىٰ مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ أَبَدٗا وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٞ٢١﴾[النور: ٢١]
«و اگر فضل و رحمت الهی شامل شما نمیشد هرگز فردی از شما پاک نمیگردید ولی خدواند هر که را بخواهد پاک میگرداند و خدا شنوا و آگاه است».
﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي هَدَىٰنَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهۡتَدِيَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُۖ﴾[الأعراف: ٤٣]
«و میگویند خدای را سپاسگزاریم که ما را بدین نعمت جاویدان رهنمود فرمود و اگر لطف خدا نبود و رهنمودمان نمینمود هدایت فراچنگ نمیآوردیم».
بنابراین پاکی جانها و هدایت بر مسیر سعادت، فضل و رحمتی است که خداوند بر بنده خویش عطا میکند و انسان پس از هر عبادت نیاز به عبادت دیگر دارد و این عبادت دیگر همان حمد و شکر معبود بیهمتاست. به عبارت دقیقتر، بندگان قبل از شروع هر عبادت و پس از پایان آن به عبادتی دیگر نیاز دارند. عبادت پیش از دیگر عبادتها، طلب یاری از پروردگار عالمیان و عبادت پس از سایر عبادتها، حمد و سپاس اوست. باشد که بر طاعت خویش یاریمان دهد و از ضعف و سستیمان بکاهد، باشد که نیتهای ما را خالص گرداند، باشد که تنها او را ببینیم و تنها از برای آن محبوب جانها به پا ایستیم و تنها تسلیم فرمان او باشیم. غالب مردم چون تصمیم به شروع عبادتی میگیرند همه تلاش خود را متوجه پایان آن میسازند و فراموش میکنند که هدف حقیقی، رسیدن به آن معبود والا و کسب رضایت اوست و همه این اعمال وسیله هستند. اینان از آن هدف راستین غافل میشوند و همه لحظات خود را با چگونگی به انجام رساندن این اعمال میگذرانند. اینان فراموش کردهاند که در هر نفس میبایست از آن خالق بیهمتا یاری بجویند و از او بخواهند بر طاعت خویش، آنان را استوار گرداند. وه چه مسرتبخش است این به یاری طلبیدن و خواستن، زمانی که باور داریم استجابت از جانب خالقی است که رحمت او همه آسمانها و زمین را در برگرفته است، جز خیر برای ما بندگان ضعیف خود نمیخواهد و هر آنچه اراده میکند در نهایت نیکی و خوبی است. خالقی که هیچ کس او را به عجز وانمیدارد و قدرت بیمانند او بر همه کائنات فایق آمده است. معبودی که از ما بینیاز است و ما همه محتاج، دست نیاز به سوی او برآوردهایم، بخشش بیمثال وی چیزی از ملک او کم نمیکند و به واسطهی این رحمت و این قدرت، بهترین پناه جانهای خسته است و این چنین به یاری طلبیدن، خود جدای از عبادت در کلام مبارک متمایز گشته است تا اهمیت آن بر همگان آشکار شود.
﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾[الفاتحة: ٥]
«تنها تو را میپرستیم و تنها از تو طلب یاری میکنیم».
این به یاری طلبیدن آن معبود والا، تمامی امور را دربرمیگیرد و لازمه موفقیت در شعائر، مشروعات اصطلاحی، مقاومت در برابر انحرافات شرعی و در امور مربوط به دعوت، همه و همه طلب از خداوندی است که هم حکیم و هم دارای قدرت بیمنتها است. درهای توفیق و هدایت، صدق و راستی و موفقیت در دعوت برای آن کس گشوده میشود که پیوسته از معبود خویش طلب یاری دارد و بر او توکل میکند و امور خویش را به او واگذار مینماید و همه این امور به واسطهی اسبابی رخ خواهد داد که حتی گمان نمیکند. به هر روی ممکن نیست تاثیر قرآن بر جانها نادیده انگاشته شود. واژه «سطوة» نیز چنان که ابنفارس مینویسد دلالت بر قهر و علو دارد و قرآن نیز بر جان و روح آدمی استیلا مییابد و این چنین، خداوند آن را هلاک کننده باطل میخواند.
﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ كَانَ زَهُوقٗا٨١﴾[الإسراء: ٨١]
«و بگو: حق فرا رسیده است و باطل از میان رفته است و باطل همیشه از میان رفتنی و نابود شدنی است».
﴿بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَيَدۡمَغُهُۥ﴾[الأنبياء: ١٨]
«بلکه حق را به جان باطل میاندازیم و حق، مغز سر باطل را از هم میباشد».
علاوه بر واژه «سطوة» که بر معنای قهر و علو دلالت دارد به کلام مبارک، اوصاف دیگری نیز چون بازدارنده و در هم کوبنده و... نسبت داده شده است که در غالب کتب اهل علم دیده میشود. گاهی «سطوة» معنای عقوبت و جزا نیز میدهد چنان که این معنا در برخی از نوشتههای ابن حبان ذکر شده است (آن زمان که خداوند سطوه خود را نازل کرد) و نیز در بسیاری از کتب تفسیر چون تفسیر ابن کثیر و دیگران این معنا (خداوند آنان را از خشم و سطوه خویش برحذر میدارد) دیده میشود.
پروردگارا، ما را از اهل قرآن قرار ده و قلبهایمان را با قرآن حیات ببخش.
معبودا ما را از آنان قرار ده که چون به کلامت گوش فرا دهند تمامی وجود ایشان به لرزه افتد و سپس قلب و تمامی اعضای ایشان در برابر کلام ناب تو خاشع گردد.
پروردگارا ما را از آنان قرار ده که چون به طنین مسرتبخش این ندای آسمانی گوش دهند چشمهای ایشان از اشک لبریز گردد.
خداوندا ما را از آنان قرار ده که چون آیات خداوندی بر ایشان تلاوت شود گریان به سجده افتند.
پروردگارا به تو پناه میبریم و به تو امید داریم و به تو روی میآوریم باشد از جمله آنان نباشیم که دلهای ایشان در برابر یاد تو چون سنگ خارا سخت گشته است.
[١]- بخاری: ٢٢٩٧.