ریسمان نظم دهنده در کتاب خداوندی
این بخش از کتاب، مقالهای منظم و یا نتایج برآمده از یک سری بحثهای منسجم نیست، حتی نمیتوان آن را نوعی خاطرهی ادبی دانست. هرگز! این بخش شبیه اعترافنامهای است که در سلولهای زندان نوشته میشود. هرچند گاهی در کشاکش مشغلههای روزمره، این موضوع را فراموش میکنم اما هر زمان شب خیمه میافکند و زمان استراحت بر بستر فرا میرسد و سر بر بالین میگذارم دوباره همان احساس درد و اندوه فرا میرسد. اندوه حاصل از اولویتی والا که میبایست بدان پایبند باشم و با این وجود، ساعتی از لحظات روزانهام با انجام این مهم به پیش نمیرود. چرا سالها میگذرد و من همچنان در انجام این امر کوتاهی میکنم؟ چرا از انجام چنین کاری غافل گشتهام و آنچنان که باید بدان اهتمام نمیورزم؟ درد و اندوه من زمانی فزونی مییابد که در اطراف خود نیز کسی را نمییابم که به این مهم پرداخته باشد. همه مجالس اجتماعی که در آن حضور مییابم خالی از این اولویت برتر است و در صفحات اینترنت و فیسبوک و تویتر که هر روز ساعاتی را به بررسی آنها اختصاص میدهم نشانی از این دغدغه والا نمیبینم. کتابهای با تیتراژ انتشار بالا نیز خالی از این امر والاست و من همچنان مات و مبهوت از این نبودن، سرگشته و حیرانم و چون هر شب، روزی را که گذشت با خود مرور میکنم حسرت و ندامت به جانم هجوم میآورد و از خود میپرسم این مصیبت کی به پایان میرسد؟
بگذارید تمامی حکایت را بازگو کنم. خداوند ذات خود را با اوصاف جلال الهی ذکر میکند و از بهشت و دورخ و محشر و... سخن میگوید. اخبار انبیاء، طاغیان، سرکشان و صالحان و امتهای پشین را ذکر میکند و از بنیاسرائیل و عملکرد آنان سخن به میان میآورد. از تشریعات عملی در عبادات و معاملات سخن میگوید و تمامی این موارد حول محور خاصی میچرخد و به واسطهی خطی معین به هم پیوند مییابد. آری، همهی قرآن حول محور روی آوردن بندگان به سوی پروردگار عالم میچرخد. برای مثال در آیات ابتدایی سوره بقره، معبود والا از حیران بودن ملائک به وقت گزینش آدم برای خلافت حکایت دارد.
﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَۖ قَالَ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٠﴾[البقرة: ٣٠]
«و (به یاد آر) وقتی که پروردگارت فرشتگان را فرمود که من در زمین خلیفهای خواهم گماشت، گفتند: آیا کسانی در زمین خواهی گماشت که در آن فساد کنند و خونها بریزند و حال آنکه ما خود، تو را تسبیح و تقدیس میکنیم؟! خداوند فرمود: من چیزی (از اسرار خلقت بشر) میدانم که شما نمیدانید».
و سپس ایشان را تسلیم بودن در برابر امر خویش میآموزد و علم و حکمت تمامی امور را خاص به خود میگرداند.
از نعمتهای فراوانی که بر بنیاسرائیل ارزانی داشته است سخن به میان میآورد چنان که ایشان را بر تمام عالمیان برتری داد، از آل فرعون رهایی بخشید و دریا را برای آنان شکافت، فرعون و سپاهیان او را غرق نمود و پس از روی آوردن به گوسالهپرستی نیز بار دیگر بر آنان منت نهاد و مورد لطف و بخشش خود قرار داد و در آخر میفرماید: باشد که سپاسگزار باشند.
﴿ثُمَّ عَفَوۡنَا عَنكُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٥٢﴾[البقرة: ٥٢]
«آنگاه شما را پس از چنین کار زشت بخشیدیم، شاید سپاسگزار شوید».
در جای دیگر، سخن از افراشتن کوه طور بر سر بنیاسرائیل دارد تا ایشان با قوت آیین خداوندی را دریابند و از اهل تقوا باشند.
﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَكُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَكُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَيۡنَٰكُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ٦٣﴾[البقرة: ٦٣]
«و (ای بنیاسرائیل یاد آرید) وقتی که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سر شما برافراشتیم، (و دستور دادیم که) احکام تورات را با عقیده محکم پیروی کنید و پیوسته آن را در نظر گیرید، باشد که پرهیزگار شوید».
﴿۞وَإِذۡ نَتَقۡنَا ٱلۡجَبَلَ فَوۡقَهُمۡ كَأَنَّهُۥ ظُلَّةٞ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُۥ وَاقِعُۢ بِهِمۡ خُذُواْ مَآ ءَاتَيۡنَٰكُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٧١﴾[الأعراف: ١٧١]
«و آنگاه که کوه طور را از جای برکندیم و مانند قطعه ابری بر فراز سر آنها برآوردیم که پنداشتند بر آنها فرو خواهد افتاد (و امر کردیم) دستور توراتی که به شما آمد با قوت (ایمان و عقیده محکم) اخذ کنید و آنچه در آن مذکور است متذکر شوید، باشد که پرهیزکار شوید».
گاهی سخن از قلبهایی دارد که خالی از چشمههای ایمان است و از تعلق به آن محبوب والا تهی گشته است تا آنجا که پروردگار، ایشان را با جماداتی مقایسه میکند که با وجود جامد بودن، نوعی هراس از پروردگار را در خود دارند.
﴿ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُكُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗۚ وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٧٤﴾[البقرة: ٧٤]
«پس با این معجزه باز چنان سختدل شدید، که دلهایتان چون سنگ یا سختتر از آن شد، چه آنکه از پارهای سنگها نهرها بجوشد و برخی دیگر از سنگها بشکافد و آب از آن بیرون آید و پارهای از ترس خدا فرود آیند. و (ای سنگدلان بترسید که) خدا از کردار شما غافل نیست».
سپس این قیاس را کامل میگرداند و از جماداتی سخن به میان میآورد که از هراس خداوند تکه تکه میشوند و در نهایت خشوع و خضوع شکافته میگردند. گاهی نیز سخن از آن دارد که چگونه بندگان خویش را مبتلا به اموری میکند که در جهت هوا و هوس ایشان است و از میان این بندگان، عدهای بنده همین هوا و هوس میگردند و هم اینان هستند که مورد نکوهش واقع میشوند. آری، آن خالق یگانه میخواهد که همه بندگان در تمامی امور خویش به او رجوع کنند و کارهای خود را به او واگذارند. میخواهد مولا و یاور بندگان خویش باشند، آنان بخواهند و او اجابت کند. بخشندگی با ذات او عجین است، میخواهد با خشوع و خضوع تمام، رو به درگاه او آوریم و بندهی خوب او باشیم.
از زشتی تجاوز از حد و حدود الهی سخن دارد.
﴿ثُمَّ أَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تَقۡتُلُونَ أَنفُسَكُمۡ وَتُخۡرِجُونَ فَرِيقٗا مِّنكُم مِّن دِيَٰرِهِمۡ تَظَٰهَرُونَ عَلَيۡهِم بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَإِن يَأۡتُوكُمۡ أُسَٰرَىٰ تُفَٰدُوهُمۡ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيۡكُمۡ إِخۡرَاجُهُمۡۚ أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن يَفۡعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمۡ إِلَّا خِزۡيٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٨٥﴾[البقرة: ٨٥]
«(با این عهد و اقرار) باز شما (به همان خوی زشت) خون یکدیگر میریزید و گروهی از خودتان را از دیارشان میرانید و در بدکرداری و ستم بر ضعیفان، همدست و پشتیبان یکدیگرید، و چون اسیر شوند برای آزادی آنها فدیه میدهید، در صورتی که به حکم تورات، اخراج کردن آنها بر شما حرام شده است! چرا به برخی از احکام ایمان آورده و به بعضی کافر میشوید؟ پس جزای چنین مردم بدکردار چیست به جز ذلّت و خواری در زندگانی این جهان و بازگشتن به سختترین عذاب در روز قیامت؟ و خدا غافل از کردار شما نیست».
و از سرپیچی انسان، این مخلوق عصیانگر که در سر، سودای خداوندی دارد از دستورات پروردگار عالم خبر میدهد.
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَقَفَّيۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ بِٱلرُّسُلِۖ وَءَاتَيۡنَا عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَيَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ أَفَكُلَّمَا جَآءَكُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُكُمُ ٱسۡتَكۡبَرۡتُمۡ فَفَرِيقٗا كَذَّبۡتُمۡ وَفَرِيقٗا تَقۡتُلُونَ٨٧﴾[البقرة: ٨٧]
«و ما به موسی، کتاب تورات عطا کردیم و از پی او پیامبران فرستادیم و عیسی پسر مریم را به معجزات و ادلّهی روشن، حجتها دادیم و او را به واسطه روحالقدس توانایی بخشیدیم. آیا هر پیغمبری که از جانب خدا اوامری بر خلاف هوای نفس شما آرد گردنفرازی و سرپیچی نموده و (از راه حسد) گروهی را تکذیب کرده و جمعی را به قتل میرسانید؟!».
و از انسان میخواهد در برابر فرامین او تسلیم باشد.
در کلام خویش از نسخ سخن میگوید و حال اینکه امری مشترک میان اصول فقه و علوم قرآنی است و سپس این بخش را نیز با بیان دلایل تشریعی آن پایان میدهد و بار دیگر میخواهد بندگان رو به سوی او بگزارند.
﴿۞مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ١٠٦﴾[البقرة: ١٠٦]
«هر چه از آیات قرآن را نسخ کنیم یا حکم آن را از خاطرها بریم (و متروک سازیم) بهتر از آن یا مانند آن بیاوریم. آیا نمیدانی که خدا بر هر چیز قادر است؟».
بله، خداوند این چنین، یک مسئله اصولی را به قدرت خویش و لزوم تسلیم بودن در برابر او پیوند میدهد.
و نیز در کلام خود سخن از تغییر قبله از بیتالمقدس به سوی کعبه دارد و با وجود آنکه این امر از جمله مسائل فقهی است خداوند هدف از آن را زنده گرداندن خشوع و خضوع در جانهای آدمی میداند. آری، اصل مسئله همین است.
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِي كُنتَ عَلَيۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن يَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِۚ وَإِن كَانَتۡ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِينَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٤٣﴾[البقرة: ١٤٣]
«و ما همچنان شما (مسلمین) را به آیین اسلام هدایت کردیم و به سیرت نیکو بیاراستیم تا گواه مردم باشید و پیغمبر نیز گواه شما باشد (تا شما از وی بیاموزید). و (ای پیغمبر) ما قبلهای را که بر آن بودی تغییر ندادیم مگر برای اینکه بیازماییم و جدا سازیم گروهی را که از پیغمبر خدا پیروی میکنند از آنان که عقبگرد کنند و (به مخالفت او برخیزند)، و این تغییر قبله بسی بزرگ نمود جز در نظر هدایتیافتگان خدا، و خداوند اجر پایداری شما را در راه ایمان تباه نگرداند که خدا به خلق مشفق و مهربان است».
آیات مربوط به قصاص نیز به تقوای خداوندی ختم میشود.
﴿وَلَكُمۡ فِي ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰةٞ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩﴾[البقرة: ١٧٩]
«ای عاقلان، حکم قصاص برای حفظ حیات شماست تا بپرهیزید».
و نیز آیاتی که پیرامون روزه سخن میگوید با تقوا پایان مییابد.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣﴾[البقرة: ١٨٣]
«ای اهل ایمان، بر شما هم روزه واجب گردید چنانکه امتهای گذشته را فرض شده بود، و این دستور برای آن است که پاک و پرهیزکار شوید».
آیاتی که توصیه به وصیت کردن دارد هم در پایان از تقوا سخن دارد.
﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِينَ١٨٠﴾[البقرة: ١٨٠]
«دستور داده شد که چون مرگ یکی از شما فرا رسد اگر دارای متاع دنیاست وصیت کند برای پدر و مادر و خویشان به چیزی شایسته عدل و به قدر متعارف، این کار سزاوار مقام پرهیزکاران است».
و آیات حج چون به بخش پایانی میرسد و مناسک و اعمال و شعائر آن بیان میشود از تقوا میگوید و حضور خداوندی را در همه لحظات زندگی انسان متذکر میشود.
﴿فَإِذَا قَضَيۡتُم مَّنَٰسِكَكُمۡ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَذِكۡرِكُمۡ ءَابَآءَكُمۡ أَوۡ أَشَدَّ ذِكۡرٗاۗ فَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا وَمَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖ٢٠٠﴾[البقرة: ٢٠٠]
«پس آنگاه که اعمال حجّ را به جا آوردید، همان گونه که پدران خود را یاد میکنید بلکه بیش از آن، خدا را یاد کنید (و هر حاجت دنیا و آخرت را از خدا بخواهید) بعضی مردم (کوتاهنظر از خدا تمنّای متاع دنیوی تنها کنند) و گویند: پروردگارا، ما را از نعمتهای دنیا بهرهمند ساز؛ و آنان را از نعمت آخرت نصیبی نیست».
چه عجیب است .. مناسک حج پایان مییابد و انسان، مامور به ذکر خدواند میگردد با وجود آنکه در طول همین مناسک پیوسته با تکبیر و تهلیل به یاد آن معبود والا بوده است. پروردگار در آیات دیگر از ایلاء میگوید و مردان را مخیّر میسازد چهار ماه صبر کنند و بعد، عزم بر طلاق بگذارند یا رجوع نمایند و در پایان، این مسائل فقهی را به اوصاف عظیم الهی پیوند میدهد.
﴿لِّلَّذِينَ يُؤۡلُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ تَرَبُّصُ أَرۡبَعَةِ أَشۡهُرٖۖ فَإِن فَآءُو فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٢٢٦ وَإِنۡ عَزَمُواْ ٱلطَّلَٰقَ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ٢٢٧﴾[البقرة: ٢٢٦-٢٢٧]
«آنان که با زنان خود ایلاء کنند (بر ترک مباشرت آنها قسم بخورند) چهار ماه انتظار کشند، اگر (از قسم خود) بازگشتند خداوند آمرزنده و مهربان است. و اگر عزم طلاق نمودند خدا (به گفتار و کردارشان) شنوا و داناست».
معبود والا در ادامهی همین سوره و در آیات دیگر، سخن از وجود ترس به هنگامه نماز دارد و با این حال در چنین لحظاتی نیز نماز ساقط نمیشود.
﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ٢٣٨ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُكۡبَانٗاۖ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَمَا عَلَّمَكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ٢٣٩﴾[البقرة: ٢٣٨-٢٣٩]
«بر نمازها مواظبت و توجه کامل داشته باشید و به خصوص نماز وسطی و به طاعت خدا قیام کنید. پس اگر شما را بیم خطری از دشمن باشد به هر حال که میسّر است، پیاده یا سواره نماز به جای آرید و آنگاه که ایمنی یافتید خدا را یاد کنید که او شما را به آنچه نمیدانستید دانا گردانید».
اگر این تکلیف انسان به وقت ترس و هراس است با این اوصاف در هنگام رفاه و امنیت چگونه باید باشد؟
شما را به خدای زمین و آسمان، مسلمانی را تصور کنید که لباس جنگ دربردارد و در خط مقدم نبرد به پیش میرود، دشمن در کمین او نشسته است و تمامی جان را اضطراب و تشویش دربرگرفته است، خون در میدان پیکار جاری است و با این وجود خداوند او را امر به گزاردن نماز میکند. آن هم نماز جماعت و خود توضیح میدهد چگونه در این لحظات سخت نماز بگذارد.
﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ وَلۡيَأۡخُذُوٓاْ أَسۡلِحَتَهُمۡۖ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ وَلۡيَأۡخُذُواْ حِذۡرَهُمۡ وَأَسۡلِحَتَهُمۡۗ وَدَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِكُمۡ وَأَمۡتِعَتِكُمۡ فَيَمِيلُونَ عَلَيۡكُم مَّيۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن كَانَ بِكُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَن تَضَعُوٓاْ أَسۡلِحَتَكُمۡۖ وَخُذُواْ حِذۡرَكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا١٠٢﴾[النساء: ١٠٢]
«و هرگاه شخص تو در میان سپاه اسلام باشی و نماز بر آنان به پا داری باید آنها با تو مسلّح به نماز ایستند، و چون سجده نماز به جای آوردند (و نماز را فُرادی تمام کردند) در پشت سرِ شما رفته و گروهی که نماز نخوانده بیایند و با تو نماز گزارند و البته با لباس جنگ و اسلحه، زیرا کافران آرزو و انتظار دارند که شما از اسلحه و اسباب خود غفلت کنید تا ناگهان یکباره بر شما حملهور شوند و چنانچه بارانی یا مرضی، شما را از برگرفتن سلاح به رنج اندازد باکی نیست که اسلحه را فروگذارید ولی از دشمن برحذر باشید؛ خدا برای کافران عذابی سخت خوارکننده مهیا ساخته است».
آیا در تمامی دنیا تصویری فراتر از این هست که نشان از دوست داشتن خالق بیهمتا و شدت تمایل به پیوند یافتن با او باشد. با این اوصاف آیا آنان که در حال امنیت و آسایش و رفاه، نماز جماعت را ترک میگویند بهرهای از ورع و تقوا دارند؟ پروردگار از رزمندگان و مجاهدان میخواهد نماز جماعت را به پا دارند و با دقت و مو به مو به بیان تفاصیل آن میپردازد حال آنکه ایشان در معرض هجوم و غارت هستند. حال آیا عقل میپذیرد که مجاهدان در میدان نبرد مشغول به نماز جماعت باشند و آنان که در خانههای خویش آرام گرفتهاند این مهم را ترک گویند؟ پاک و منزه است خداوندی که پس از پایان نماز در نهایت خوف و اضطراب نیز امر به استمرار و مداومت بر ذکر خویش دارد. اما آیا پروردگار به همین اندازه کفایت میکند؟
خیر
مسئله در این جا خاتمه نمییابد و معبود والا پس از برطرف شدن حالت خوف و برقراری امنیت و آرامش، بار دیگر جانها را به خداوندی خویش پیوند میدهد.
﴿فَإِذَا ٱطۡمَأۡنَنتُمۡ فَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَۚ﴾[النساء: ١٠٣]
«سپس که ایمن شدید در این حال نماز (کامل) به جای آرید».
آری، کلام مبارک میخواهد که جان آدمی در همه احوال به خداوند مرتبط باشد و از مسلمانان میخواهد که او را در تمامی حرکات و سکنات خویش حاضر و ناظر ببینند.
و چون پروردگار از لزوم اقامهی نماز در سوره طه سخن به میان میآورد اشاره به مطلبی دارد که بسیاری از نمازگزاران عصر حاضر از آن غافل هستند. چه بسیار پیش آمده است که هر یک از ما از اهمیت نماز در اسلام سخن گوید و آن را بزرگترین رکن پس از شهادتین بداند و تفاوت میان اهل کفر و اسلام را در نماز خواندن ببیند اما غافل از چرایی تشریع نماز در اسلام باشد. به راستی چرا پروردگار، نماز را تشریع کرد و این چنین آن را گرامی داشت؟ معبود والا خود پاسخ میدهد.
﴿إِنَّنِيٓ أَنَا ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدۡنِي وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ١٤﴾[طه: ١٤]
«منم خدای یکتا که هیچ خدایی جز من نیست، پس مرا (به یگانگی) بپرست و نماز را مخصوصا برای یاد من به پادار».
برای به یاد او بودن...
در آیات دیگر، پروردگار به بیان مسائل نظامی میپردازد و بار دیگر جانها را با خویش پیوند میدهد.
﴿وَلَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ بِبَدۡرٖ وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ١٢٣﴾[آل عمران: ١٢٣]
«و خدا، شما را در جنگ بدر یاری کرد با آن که ضعیف بودید، پس پرهیزگار شوید باشد که شکر نعمتهای او به جای آرید».
سخن از گروهی میگوید که به همراه پیامبر خویش به جنگ پرداختند و قرآن حکایت از ثبات ایشان بر باور خود دارد و از مناجات و تعلقخاطر آنان به خالق بیهمتا خبر میدهد.
﴿وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيّٖ قَٰتَلَ مَعَهُۥ رِبِّيُّونَ كَثِيرٞ فَمَا وَهَنُواْ لِمَآ أَصَابَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا ٱسۡتَكَانُواْۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلصَّٰبِرِينَ١٤٦ وَمَا كَانَ قَوۡلَهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسۡرَافَنَا فِيٓ أَمۡرِنَا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ١٤٧﴾[آل عمران: ١٤٦-١٤٧]
«چه بسیار رخ داده که پیغمبری جمعیت بسیار (از پیروانش) همراه او جنگیدند و با این حال، اهل ایمان با سختیهایی که در راه خدا به آنها رسید هرگز بیمناک و زبون نشدند و سر زیر بار دشمن فرو نیاوردند و (صبر و ثبات پیش گرفتند، که) خدا صابران را دوست میدارد، و آنها جز این نمیگفتند که پروردگارا، از گناه و ستمی که ما درباره خود کردهایم درگذر و ما را ثابتقدم بدار و بر (محو) گروه کافران مظفّر و منصور گردان».
ایشان پیوسته به سبب گناهان و خطاهای خویش از خدواند طلب آمرزش میکنند و به او روی میآوردند و فقر، نیاز و کوتاهی خویش را به درگاه او عرضه میدارند. به چنین قلبهایی که این چنین با خدای خویش پیوند یافتهاند چه باید گفت؟
و چون خدواند از پیکار در میدان نبرد سخن میگوید از ذات خویش سخن به میان میآورد و اینکه آگاه به راز دلها است. آگاه به هر لغزش و هر خطا، آگاه به هر تمایل به بازگشتن و خود را از مهلکه رهانیدن، آگاه به اندوه برآمده از فکر جان دادن...
آری، او هر لحظه حضور دارد و این حضور را میبایست باور داشت و در پرتو آن عمل نمود.
﴿ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيۡكُم مِّنۢ بَعۡدِ ٱلۡغَمِّ أَمَنَةٗ نُّعَاسٗا يَغۡشَىٰ طَآئِفَةٗ مِّنكُمۡۖ وَطَآئِفَةٞ قَدۡ أَهَمَّتۡهُمۡ أَنفُسُهُمۡ يَظُنُّونَ بِٱللَّهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ ظَنَّ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِۖ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَيۡءٖۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ كُلَّهُۥ لِلَّهِۗ يُخۡفُونَ فِيٓ أَنفُسِهِم مَّا لَا يُبۡدُونَ لَكَۖ يَقُولُونَ لَوۡ كَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٞ مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَاۗ قُل لَّوۡ كُنتُمۡ فِي بُيُوتِكُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِينَ كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡۖ وَلِيَبۡتَلِيَ ٱللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمۡ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ١٥٤﴾[آل عمران: ١٥٤]
«پس از آن غم، خدا شما را ایمنی بخشید که خواب آسایش، گروهی از شما را فرا گرفت و گروهی هنوز در غم جان خود بودند و از روی نادانی به خدا گمان ناحق میبردند (از روی انکار) میگفتند: آیا ممکن است ما را قدرتی به دست آید؟ بگو: تنها خداست که بر عالم هستی فرمانرواست. خیالات باطل خود را که در دل میپرورند با تو اظهار نمیدارند، (با خود) میگویند: اگر ما را قدرت و پیروزی بود (شکست نمیخوردیم) و در اینجا کشته نمیشدیم. بگو: اگر در خانههای خود هم بودید باز کسانی که سرنوشت آنان (در قضای الهی) کشته شدن است (از خانهها) به پای خود به قتلگاه بیرون میآمدند، تا خدا آنچه در سینه دارید بیازماید و آنچه در دل دارید پاک و خالص گرداند، و خدا از راز درون سینهها آگاه است».
﴿وَمَآ أَصَٰبَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَلِيَعۡلَمَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٦٦﴾[آلعمران: ١٦٦]
«و آنچه در روز (اُحد هنگام) مقابله دو صف کارزار به شما رسید به قضا و مشیّت نافذ خدا بود (تا آنکه بیازماید اهل ایمان را) و تا معلوم کند چه کسانی ثابتقدم در ایمانند».
آن زمان که خبر از علاقهی طبیعی انسان به پیروزی بر دشمنان میدارد از منشأ این پیروزی سخن میگوید و آن را به خدواندی خویش پیوند میدهد.
﴿إِن يَنصُرۡكُمُ ٱللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمۡۖ وَإِن يَخۡذُلۡكُمۡ فَمَن ذَا ٱلَّذِي يَنصُرُكُم مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٦٠﴾[آل عمران: ١٦٠]
«اگر خدا شما را یاری کند محال است کسی بر شما غالب آید، و اگر به خواری واگذارد آن کیست که بتواند بعد از آن، شما را یاری کند؟ و اهل ایمان تنها به خدا باید اعتماد کنند».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ يَنصُرۡكُمۡ وَيُثَبِّتۡ أَقۡدَامَكُمۡ٧﴾[محمد: ٧]
«ای اهل ایمان، شما اگر خدا را یاری کنید (یعنی دین و پیغمبر خدا را) خدا هم شما را یاری کند و ثابتقدم گرداند».
شما را به پروردگار زمین و آسمان، در همهی این آیات تأمل کنید و بنگرید که چگونه قرآن سعی در تداوم رابطهی انسان با معبود خویش در همه حالات دارد. آری، پروردگار از همهی احوال اهل ایمان خبر میدهد. از آنان که به پهلو خوابیده، نشسته و ایستاده پیوسته به یاد پروردگار خویش هستند. از آنان که دلهای خسته از رنج ایام ایشان با یاد محبوب جان آرام میگیرد و در کشاکش همه این هیاهوها و قیل و قالها پیوسته به معبود خویش تعلق یافتهاند و در هر حال و هر روی و به هر سوی، زبان به ذکر او گشودهاند.
﴿ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٩١﴾[آل عمران: ١٩١]
«آنها که در هر حالت، ایستاده و نشسته و خفته، خدا را یاد کنند و دائم در خلقت آسمان و زمین بیندیشند و گویند: پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدهای، پاک و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاه دار».
حتی در روابط میان زوجین، آنگاه که مسیر دوست داشتن به انحراف کشیده میشود و تاریکی بغض و نفرت بر زندگی سایه میافکند قرآن، نفس را ترغیب به در نظر داشتن رضایت معبود خویش و ابعاد ایمانی اصلاح این روابط میکند.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهٗاۖ وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ إِلَّآ أَن يَأۡتِينَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖۚ وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرٗا كَثِيرٗا١٩﴾[النساء: ١٩]
«ای اهل ایمان، برای شما حلال نیست که زنان را به اکراه و جبر به میراث گیرید (مانند جاهلیّت)، و بر آنان سختگیری و بهانهجویی مکنید که قسمتی از آنچه مهر آنها کردهاید به ستم بگیرید، مگر آنکه عمل زشتی از آنها آشکار شود و در زندگانی با آنها به انصاف رفتار نمایید، و چنانچه دلپسند شما نباشند (اظهار کراهت مکنید) چه بسا چیزها، ناپسند شماست و حال آنکه خدا در آن خیر بسیار مقدّر فرماید».
و اگر روابط میان دو زوج به فرو پاشیدن بنیان خانواده نزدیک شد میبایست میان این دو به عدل حکم نمود و حتی این به عدل حکم نمودن را نیز خداوند مرتبط با میل به سوی خویش میداند.
﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ شِقَاقَ بَيۡنِهِمَا فَٱبۡعَثُواْ حَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهِۦ وَحَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهَآ إِن يُرِيدَآ إِصۡلَٰحٗا يُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَيۡنَهُمَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرٗا٣٥﴾[النساء: ٣٥]
«و چنانچه بیم آن دارید که نزاع سخت بین آنها پدید آید از طرف کسان مرد و کسان زن داوری برگزینید که اگر مقصود اصلاح داشته باشند خدا میان ایشان موافقت و سازگاری برقرار کند، که خدا دانا و آگاه است».
و چون پروردگار سخن از سرزمینی میگوید که انسان مؤمن نمیتواند در آن شعائر دینی خود را به جای آورد و مامور به هجرت میگردد، این هجرت را صرفا در مفهوم خارج شدن از سرزمینی خاص تعریف نمیکند بلکه آن را هجرت به سوی خویش میخواند.
﴿۞وَمَن يُهَاجِرۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ يَجِدۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُرَٰغَمٗا كَثِيرٗا وَسَعَةٗۚ وَمَن يَخۡرُجۡ مِنۢ بَيۡتِهِۦ مُهَاجِرًا إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ يُدۡرِكۡهُ ٱلۡمَوۡتُ فَقَدۡ وَقَعَ أَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١٠٠﴾[النساء: ١٠٠]
«و هر کس در راه خدا (از وطن خویش) هجرت کند در زمین برای آسایش و گشایش امورش جایگاه بسیار خواهد یافت، و هر گاه کسی از خانه خویش برای هجرت به سوی خدا و رسول بیرون آید و در سفر، مرگ وی فرا رسد اجر و ثواب چنین کسی بر خداست و خدا پیوسته آمرزنده و مهربان است».
ظاهر امر صرفا از جابهجایی میان دو وادی سخن دارد اما این جابهجایی در میزان قرآن هجرت به سوی خدا و رسول او نام میگیرد.
این چنین حتی زمانی که پروردگار سخن از حیوانات شکاری میگوید تعلیم آنان را از این امر عظیم جدا نمیسازد و این تربیت را به حقیقتی عقیدتی و ایمانی مرتبط میداند تا قلب را به عظمت خداوندی پیوند دهد. بله، حتی در تعلیم سگهای صید، انسان میبایست رضایت آن ذات بیهمتا را دنبال کند.
﴿يَسَۡٔلُونَكَ مَاذَآ أُحِلَّ لَهُمۡۖ قُلۡ أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُ وَمَا عَلَّمۡتُم مِّنَ ٱلۡجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ ٱللَّهُۖ فَكُلُواْ مِمَّآ أَمۡسَكۡنَ عَلَيۡكُمۡ وَٱذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَيۡهِۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ٤﴾[المائدة: ٤]
«از تو سؤال میکنند که چه چیز بر آنها حلال گردیده؟ بگو: برای شما هر چه پاکیزه است حلال شده، و صیدی که به سگان شکاری از آنچه خدا به شما آموخته است آموختهاید که برای شما نگاه دارند و نام خدا را بر آن صید یاد کنید و بخورید حلال شده و از خدا بترسید که زود به حساب (خلق) میرسد».
آیا بیشتر از این میتوان حضور پروردگار را در زندگی در نظر داشت؟
خالق بیهمتا در آیات دیگر سخن از زمانی دارد که نزدیک بود اهل کفر بر صحابه غلبه یابند و پروردگار، ایشان را از مهلکه میرهاند، عدهای کمر به کشتن پیامبر ج میبندند و آن محبوب جانها، پیامبر را آگاه میسازد و بدین واسطه کار آنان نافرجام میماند.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ هَمَّ قَوۡمٌ أَن يَبۡسُطُوٓاْ إِلَيۡكُمۡ أَيۡدِيَهُمۡ فَكَفَّ أَيۡدِيَهُمۡ عَنكُمۡۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١١﴾[المائدة: ١١]
«ای اهل ایمان، یاد آرید نعمت خدا را بر خود آنگاه که گروهی همّت گماشتند که بر شما دست یازند و خدا دست (ستم) آنها را از شما کوتاه نمود و از خدا بترسید، و باید اهل ایمان تنها بر خدا توکل کنند».
مهم، چگونگی رخداد این اتفاقات نیست، هدف آن است که جان آدمی متوجه آن کسی باشد که پیامبر ج و یاران ایشان را از کید و نیرنگ دشمنان رهایی داد. گویی این آیات میخواهند بگویند: بنگرید این سلامت صرفا امری اتفاقی نیست، شما آن را وامدار خالق جلّ و علا هستید، پس به یاد او باشید و از حس حضور او در زندگی غافل نشوید و با تمامی وجود خویش، او را سپاس گویید.
پروردگار در جای دیگر از داستان قوم موسی سخن میگوید، پیامبرِ ایشان موسی به آنان فرمان میدهد به سرزمین مقدس داخل شوند اما قوم او به بهانه آنکه در این سرزمین گروهی ظالم و ستمگر با امکانات نظامی بسیار مستقر هستند از این کار سر باز میزنند. به هنگامه این مجادله و گفتوگو که موسی خود را در برابر این سرکشی تنها میبیند دو مرد از بنیاسرائیل، شجاعانه به فرمان موسی لبیک میگویند و نابودی اهل ظلم را وابسته به ورود بدین شهر میخوانند. پروردگار از نام و نسب این دو مرد سخنی به میان نمیآورد بلکه از رویکرد این دو نسبت به بقیه قوم میگوید؛ از رویکردی که نشان از تعلقخاطر به معبود والا و توکل بر او دارد.
﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ يَٰقَوۡمِ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ جَعَلَ فِيكُمۡ أَنۢبِيَآءَ وَجَعَلَكُم مُّلُوكٗا وَءَاتَىٰكُم مَّا لَمۡ يُؤۡتِ أَحَدٗا مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢٠ يَٰقَوۡمِ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡأَرۡضَ ٱلۡمُقَدَّسَةَ ٱلَّتِي كَتَبَ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَرۡتَدُّواْ عَلَىٰٓ أَدۡبَارِكُمۡ فَتَنقَلِبُواْ خَٰسِرِينَ٢١ قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ فِيهَا قَوۡمٗا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَا حَتَّىٰ يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِن يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِنَّا دَٰخِلُونَ٢٢ قَالَ رَجُلَانِ مِنَ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمَا ٱدۡخُلُواْ عَلَيۡهِمُ ٱلۡبَابَ فَإِذَا دَخَلۡتُمُوهُ فَإِنَّكُمۡ غَٰلِبُونَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٢٣﴾[المائدة: ٢٠-٢٣]
«و (یاد کن) هنگامی که موسی به قوم خود گفت: ای قوم، نعمت خدا را به خاطر آرید آنگاه که در میان شما پیغمبران فرستاد و شما را پادشاهی داد و به شما آنچه را که به هیچ یک از اهل عالم نداد عطا کرد. ای قوم، به سرزمین مقدسی که خدا سرنوشت شما کرد داخل شوید و پشت (به حکم خدا) مکنید که زیانکار میشوید. گفتند: ای موسی، در آن سرزمین مقدس، گروهی مقتدر و قاهر و ستمکار هستند و هرگز تا آنها از آنجا بیرون نشوند ما داخل نخواهیم شد، هرگاه آنان بیرون شدند ما داخل میشویم. دو نفر مرد خداترس که مورد لطف خدا بودند گفتند: شما بر آنها از این در درآیید، چون در آمدید آنگاه محققاً (بر آنها) غالب خواهید شد، و بر خدا توکل کنید اگر به او گرویدهاید».
کلام پروردگار از سختیهایی میگوید که انسان در زندگی بدان دچار میشود، از هراسی که حاصل از نداشتن است، از آرزوهایی که گویی در پسِ پرده دست نیافتن پنهان شدهاند، از روزهایی که با رنج میگذرد و شبهایی که با اشک پایان مییابد، از دردهایی که آرام جان را سلب میکند و از خواستههایی که حسرت میشود. آری، پروردگار تو به همه اینها آگاه است و اسباب رفع این مشکلات را به ما معرفی کرده است. برای دوری از فقر میبایست در طلب رزق بود و برای درمان بیماری لازم است در پی دارو بود. اما فراتر از همه این موارد، وجود معبودی است که همه عالم در دستان قدرت اوست، اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد همه عالم هم بخواهند نمیشود. فراتر از همه این اسباب، خالقی هست که مهربان است و بخشاینده و بهترین اجابتکنندگان است. قلب را میبایست به او متوجه خواست و از درگاه رحمت بیپایان او باید طلب کرد آن گاه نشدنیها هم ممکن میشود.
﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن يَمۡسَسۡكَ بِخَيۡرٖ فَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٧﴾[الأنعام: ١٧]
«و اگر از خدا به تو ضرری رسد هیچ کس جز خدا نتواند تو را از آن ضرر برهاند، و اگر از او به تو خیری رسد (هیچ کس تو را از آن منع نتواند کرد) که او بر هر چیز تواناست».
﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦۚ يُصِيبُ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ١٠٧﴾[يونس: ١٠٧]
«و اگر خدا بر تو ضرری خواهد هیچ کس جز او دفع آن ضرر نتواند، و اگر خیر و رحمتی خواهد باز احدی منع فضل او نتواند، که فضل و رحمت خود را به هر کس از بندگان بخواهد البته میرساند و اوست خدای بسیار آمرزنده و مهربان».
آری، هم او که درد میدهد درمان نیز میبخشد. تنها کافی است به حضور، به قدرت و به حکمت او یقین داشت. مصیبتها فراتر از حیطه زندگی فردی، گاهی تمام جامعهی پیرامون را دربرمیگیرد، باشد که خاضعانه و خاشعانه رو به درگاه معبود والا بگذارند و قدمی به سوی او بازگردند. آری، در ورای همه این مصائب، حکمتی والا نهفته است.
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِكَ فَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ يَتَضَرَّعُونَ٤٢ فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَٰكِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٤٣﴾[الأنعام: ٤٢-٤٣]
«و همانا ما پیغمبرانی به سوی امتهای پیش از تو فرستادیم، پس (چون اطاعت نکردند) به بلاها و مصیبتها گرفتارشان ساختیم، شاید به درگاه خدا گریه و زاری کنند. پس چرا وقتی که بلای ما به آنها رسید تضرّع و زاری نکردند (تا نجات یابند)؟ ولی (بدین سبب که نکردند) دلهایشان را قساوت فرا گرفت و شیطان، کردار زشت آنان را در نظرشان زیبا نمود».
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّبِيٍّ إِلَّآ أَخَذۡنَآ أَهۡلَهَا بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ يَضَّرَّعُونَ٩٤﴾[الأعراف: ٩٤]
«و ما هیچ پیغمبری به هیچ شهر و دیاری نفرستادیم مگر آنکه اهلش را به شداید و محنتها مبتلا ساختیم تا به درگاه خدا تضرع و زاری کنند».
حال به این آیه از سورهی مبارکه انعام بنگر:
﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢﴾[الأنعام: ١٦٢]
«بگو: همانا نماز و طاعت و تمام اعمال من و زندگانی و مذگ من همه برای خداست که پروردگار جهانیان است».
بنگر چگونه این آیه، تمامی عبادات و همه لحظات حیات و مرگ را نیز برای آن معبود والا میخواند. برای او زندگی میکنیم، با یاد آن محبوب جانها رو به درگاه لطف او، آنچه را خواسته است به جا میآوریم و پایان زندگی ما، لحظه مرگمان با یاد او پیوند میخورد. بسیاری از مردم این عصر میدانند چگونه نماز بخوانند و حج به جای آورند اما عدهی اندکی میدانند چگونه برای الله سبحانه و تعالی زندگی کنند و برای او بمیرند...
در آیات ابتدایی سوره انفال، خالق یکتا سخن از وقایع جنگ بدر دارد، رویارویی مسلمانان با لشکریان قریش و در نهایت، آن پیروزی بزرگ را یادآور میشود و کلام را با بیان لزوم تعلقخاطر به پررودگار و حس حضور او پایان میدهد.
﴿فَلَمۡ تَقۡتُلُوهُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ قَتَلَهُمۡۚ وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ وَلِيُبۡلِيَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡهُ بَلَآءً حَسَنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ١٧﴾[الأنفال: ١٧]
«(ای مؤمنان) نه شما بلکه خدا کافران را کشت و (ای رسول) چون تو تیر (یا خاک) افکندی نه تو بلکه خدا افکند (تا کافران را شکست دهد) و برای آنکه مؤمنان را به آزمونی نیکو از سوی خود بیازماید، که خدا شنوا و داناست».
آری، صحابه به همراه پیامبر ج میجنگند و با این وجود قرآن میگوید: این شما نبودهاید که آنان را کشتهاید و تو ای پیامبر، آن کس نبودهای که تیراندازی میکرد بلکه این پروردگار سبحان است که آنان را کشت و هم اوست که تیراندازی میکرد، به این معنا که با یاری خالق یکتا بود که بر ایشان برتری یافتید اما به سبب شدت عظمت و بزرگی این مسئله، پروردگار فعل را به خود نسبت میدهد. بنگر که چگونه پروردگار سبب را به صحابه نسبت میدهد و اثر را از جانب خویش میداند.
خداوند در آیات دیگر، داستان سه تن را یادآور میشود که از رفتن به جهاد سر باز زدند کلام مبارک، غلبه اندوه و غم بر ایشان را به تدریج بهتصویر میکشد، غم و اندوهی که حاصل از دوری از محبوب جانها است و این فراق تنبیهی است برای آنان که در اطاعت فرامین پروردگار کوتاهی کردهاند. زمین با همه وسعت خویش بر آنان تنگ میآید و گویی تمام آسمان بر ایشان آوار میشود ﴿وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ﴾، سپس سخن از تبلور ایمان در وجود ایشان به میان میآید و با این تصویر مسرتبخش پایان مییابد. آری، پروردگار همان کسی است که میبایست در عین خوف به او پناه جست. میبایست در رفاه و سختی، او را به فریاد خواند، شایسته است در همه حال به یاد او بود. همان که پناه دردهاست و جز او یاور و مولایی نیست. همان که در همه حال حضور دارد و حضور او زیباترین حس بندگی است.
﴿وَعَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ لِيَتُوبُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١١٨﴾[التوبة: ١١٨]
«و بر آن سه تن [آن سه نفر مرارة بن ربیع، هلال بن امیه و کعب بن مالک بودند که از زحمت جنگ و سختی حال و رنج و تعب و گرما از رفتن به جنگ در تبوک خودداری کردند و بعد در حضور پیغمبر آمدند و عذرخواهی کردند و توبه آنها پذیرفته شد.] که (از جنگ تبوک) باز نهاده شدند (و مردم به دستور پیامبر از آنان بریدند) تا آنکه زمین با همه پهناوری بر آنها تنگ شد و بلکه از خود دلتنگ شدند و دانستند که از غضب خدا جز به (لطف) او پناهی نیست، پس خدا بر آنها باز لطف فرمود تا توبه کنند، که خداوند بسیار توبهپذیر و مشفق و مهربان است».
بنگر انسان چگونه تا زمانی که به یاری پروردگار نیاز دارد به درگاه او تضرع و زاری میکند و چون این نیاز برطرف شد حمد و سپاس را فرو میگذارد و همان انسان ناسپاس پیشین میشود. گویی هرگز معبود خود را برای رفع مصیبت خویش به فریاد نخوانده است. گویی هیچگاه نیازمند رحمت بیپایان نبوده است. پروردگارا تو خود بر ما ببخشای.. از خود بپرسید آیا تاکنون پیش آمده است با هدف سفر یا تجارت، سوار بر هواپیما بر بلندای آسمان به ناگاه احساس خطر کنید؟ در این لحظه از معبود والا چه میخواهید؟ آیا جز این است که با تمام وجود از خالق آسمانها و زمین طلب سلامت دارید؟ آیا حاضر نخواهید بود همه اموال خود را فدای سلامت خویش دارید؟ آیا به سرعت، همه گناهان و تقصیرات خویش را در برابر چشمان خود نخواهید دید؟ آیا با پروردگار خود عهد نمیبندید که پس از این، توبه خواهید کرد؟
بنگر که کلام مبارک چگونه این صحنه را به تصویر میکشد:
﴿وَإِذَا مَسَّكُمُ ٱلضُّرُّ فِي ٱلۡبَحۡرِ ضَلَّ مَن تَدۡعُونَ إِلَّآ إِيَّاهُۖ فَلَمَّا نَجَّىٰكُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ أَعۡرَضۡتُمۡۚ وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ كَفُورًا٦٧ أَفَأَمِنتُمۡ أَن يَخۡسِفَ بِكُمۡ جَانِبَ ٱلۡبَرِّ أَوۡ يُرۡسِلَ عَلَيۡكُمۡ حَاصِبٗا ثُمَّ لَا تَجِدُواْ لَكُمۡ وَكِيلًا٦٨ أَمۡ أَمِنتُمۡ أَن يُعِيدَكُمۡ فِيهِ تَارَةً أُخۡرَىٰ فَيُرۡسِلَ عَلَيۡكُمۡ قَاصِفٗا مِّنَ ٱلرِّيحِ فَيُغۡرِقَكُم بِمَا كَفَرۡتُمۡ ثُمَّ لَا تَجِدُواْ لَكُمۡ عَلَيۡنَا بِهِۦ تَبِيعٗا٦٩﴾[الإسراء: ٦٧-٦٩]
«و چون در دریا به شما خوف و خطری رسد در آن حال به جز خدا همه آنهایی که به خدایی میخوانید از یاد شما بروند، و آنگاه که خدا شما را به ساحل سلامت رسانید باز از خدا روی میگردانید، و انسان بسیار کفرکیش و ناسپاس است. آیا مگر ایمنید از این که شما را در خشکی زمین فرو برد یا (تندباد غضبش) بر سرتان سنگ بارد، آنگاه بر خود پناه و نگهبانی نیابید؟! یا مگر از آن ایمنید که بار دیگر خدا شما را به اراده خود به دریا برگرداند و تندبادی بفرستد تا همه را به کیفر کفر به دریا غرق سازد؟ آنگاه کسی را از (قهر) ما بدان غرقه کردن، دادخواه و فریادرس خود نیابید؟!».
بنگر چگونه این آیه، جهل انسان را به تصویر میکشد آنزمان که گمان میکند به ساحل امنیت و اطمینان رسیده است و از معبود خویش غافل میشود، کلام مبارک این چنین او را آگاه میسازد. آری، انسان حتی اگر بر زمین فرود آید خطراتی چون فرو رفتن در زمین (چنان که قارون فرو رفت) او را تهدید میکند. سپس پروردگار در مقام تذکر به انسان یادآور میشود ای آن که یکبار از مصیبت رهایی یافتهای بار دیگر به این وسیله نقلیه پای خواهی گذاشت و هلاک این بار، به مراتب سختتر خواهد بود و آیه دیگر به تفاوت حال انسان پس از رسیدن به آرامش و رهایی از خطر اشاره دارد.
﴿وَإِذَا غَشِيَهُم مَّوۡجٞ كَٱلظُّلَلِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ فَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞۚ وَمَا يَجۡحَدُ بَِٔايَٰتِنَآ إِلَّا كُلُّ خَتَّارٖ كَفُورٖ٣٢﴾[لقمان: ٣٢]
«و هرگاه که (دریا طوفانی شود و) موجی مانند کوهها آنها را فرو گیرد در آن حال خدا را با عقیده پاک و اخلاص کامل در دین میخوانند و چون باز به ساحل نجاتشان رساند بعضی بر سبیل قصد (طاعت و شکر خدا) باقی مانند (و بعضی به کفر شتابند) و آیات ما را انکار نمیکند جز آن کس که غدّار و عهدشکن و کافر و ناسپاس است».
ممکن است که انسان در مجلسی نشسته باشد و از آنان که در این مجلس حضور دارند بپرسد همنشین صالح کدام است؟ ایشان نیز که حضور دارند احتمالا همنشین صالح را کسی بدانند که به لحاظ مادی پیشرفت کرده است و یا با تبعیت از فرهنگ غرب از جامعه موجود، خویش را متمایز ساخته است و یا آنان که قلههای موفقیت و پیروزی در زندگی دنیوی را فتح کردهاند اما قاموس پروردگار، جدای از تمامی این باورهاست.
﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِكۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَكَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا٢٨﴾[الكهف: ٢٨]
«و همیشه خویش را با کمال شکیبایی به محبت آنان که صبح و شام خدای خود را میخوانند و رضای او را میطلبند وادار کن، و مبادا دیدگانت از آنان بگردد، از آن رو که به زینتهای دنیا مایل باشی، و هرگز از آن کس که ما دل او را از یاد خود غافل کردهایم و تابع هوای نفس خود شده و به تبهکاری پرداخته است متابعت مکن».
شما را به پروردگار زمین و آسمان، آیا در میان آنان که خطابههای فکری ارائه میدهند و از پیشتازان قیامهای مردمی گشتهاند کسی با این اوصاف وجود دارد؟ بنگر چگونه کلام مبارک، این اشخاص را متمایز میگرداند. آن کس که خدای خویش را بامداد و شامگاه میخواند. آن کس که پیوسته به یاد محبوب و معبود خویش روزگار سپری میکند و این به یاد او بودن، تمام هستی را برای او شیرین کرده است. آن کس که مصیبت ایام او را از خود بیخود نساخته است و با هر طوفان به دنبال ساحل آرامش قدم بر میدارد. آن کس که از سختیها راه گریزی میسازد و بر ناتوانیها پل امیدواری به معبود خویش میبندد. شرم باد بر عصری که در آن، ایام به سر میبریم و از حقایق کلام مبارک آن معبود والا غافل گشتهایم...
و چون پروردگار، موسی را مکلف به رسالت نمود از معبود خویش خواست برادر او هارون را جهت یاری در انجام امر رسالت، وزیر وی گرداند اما هدف از این یاری جستن چیست؟ هدف نهایی و غایت رسالت خداوندی جز تسبیح و تقدیس آن ذات والا نیست.
﴿وَٱجۡعَل لِّي وَزِيرٗا مِّنۡ أَهۡلِي٢٩ هَٰرُونَ أَخِي٣٠ ٱشۡدُدۡ بِهِۦٓ أَزۡرِي٣١ وَأَشۡرِكۡهُ فِيٓ أَمۡرِي٣٢ كَيۡ نُسَبِّحَكَ كَثِيرٗا٣٣ وَنَذۡكُرَكَ كَثِيرًا٣٤﴾[طه: ٢٩-٣٤]
«و نیز از اهل بیت من، یکی را وزیر و معاون من فرما. برادرم هارون را (وزیر من گردان). پشت مرا به او محکم کن و او را در امر (رسالت با) من شریک ساز. تا دائم به ستایش و سپاس تو پردازیم. و تو را بسیار یاد کنیم».
آیا مسئله به همین جا ختم میشود؟ خیر...
پروردگار، هارون و موسی را پس از ذکر رسالت به سوی فرعون میفرستد و آنان را بار دیگر متذکر میشود که پیوسته به یاد آن معبود والا باشند.
﴿ٱذۡهَبۡ أَنتَ وَأَخُوكَ بَِٔايَٰتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكۡرِي٤٢﴾[طه: ٤٢]
«اکنون تو و برادرت با معجزات و آیاتی که به شما دادم (از پی رسالت خود) بروید و سستی در ذکر من (در نزد فرعون) روا مدارید».
آری، آن دو با یکی از بزرگترین نظامهای مستبد تاریخ بشریت روبهرو بودند، ترس و هراس از این چنین رویارویی عظیمی پیوسته به جان آدمی میریزد و با این حال ایشان مامور به تقدیس و تسبیح پروردگار میگردند و نمیبایست لحظهای سستی به خود راه دهند. اما امروزه بسیاری از پیروان تمدن غرب و حتی داعیان حکومتهای عربی از یاد پروردگار و ذکر او غافل گشتهاند و فراموش کردهاند این مسئله از اولویتهای رسالت بزرگ موسی بوده است و چه بسیار شواهدی وجود دارد که حاکی از غربت مفاهیم قرآنی در عصر حاضر و دوری جوانان مسلمان از این مفاهیم است. این مفاهیم نه تنها در مقام سخن، بلکه میبایست در رفتار هر یک از مسلمانان جلوهگر باشد و در قلب هر یک از آنان تجلی یابد.
﴿وَلِيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤۡمِنُواْ بِهِۦ فَتُخۡبِتَ لَهُۥ قُلُوبُهُمۡۗ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهَادِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٥٤﴾[الحج: ٥٤]
«و تا آنکه اهل علم و معرفت به یقین بدانند که این آیات قرآن به حق از جانب پروردگار تو نازل گردیده که بدان ایمان آورند و دلهایشان پیش او خاضع و خاشع شود، و البته خدا اهل ایمان را به راهی راست هدایت خواهد کرد».
حال به سوره مؤمنون میرویم و تصویر زیبای تسلیم بودن انسان در برابر پروردگار خویش را میبینیم؛ آنجا که انسان چه در حال ارتکاب گناه و چه در وقت انجام طاعت میبایست حضور پروردگار خویش را حس کند. کلام مبارک میخواهد در همه حالات، ایمان در زندگی هر شخص جلوهگر باشد و عبودیت و بندگی با بند بند وجود حس شود و انسان از این بندگی لذت برد.
﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ٦٠﴾[المؤمنون: ٦٠]
«و آنان که آنچه وظیفه بندگی و ایمان است به جای آورده و باز از این که (روزی) به خدای خود رجوع میکنند دلهایشان ترسان است».
آری، این چنین حس حضور پروردگار در همه حالات میبایست جلوهگر باشد تا آن جا که وقتی معبود والا از تجارت سخن میگوید از اهمیت آن در زندگی و فنون تجارت کلامی به میان نمیآورد بلکه توصیه بر آن دارد که این تجارت نمیبایست جانها را از یاد پروردگار غافل گرداند.
﴿رِجَالٞ لَّا تُلۡهِيهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَيۡعٌ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءِ ٱلزَّكَوٰةِ يَخَافُونَ يَوۡمٗا تَتَقَلَّبُ فِيهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ٣٧﴾[النور: ٣٧]
«پاک مردانی که هیچ کسب و تجارت، آنان را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و دادن زکات غافل نگرداند و از روزی که دل و دیدهها در آن روز، حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند».
وقتی حال ایشان در هنگام تجارت میبایست اینگونه باشد، در حال فراغت چگونه باید باشند؟ بله، از غیر او میبایست گسست و با او پیوند خورد. همه وجود، خالص میبایست برای او باشد، از غیر آن ذات والا میبایست منصرف شد و دل را با یاد آن خالق بیهمتا جلا بخشید.
﴿وَأَنۡ أَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗا وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٠٥﴾[يونس: ١٠٥]
«و (خدا مرا امر کرده به) این که روی به جانب دین حنیف (اسلام و آیین پاک توحید) آور و هرگز هم آیین مشرکان مباش».
﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٣٠﴾[الروم: ٣٠]
«پس تو مستقیم روی به جانب آیین پاک اسلام آور در حالی که از همه کیشها روی به خدا آری، و پیوسته از طریقه دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد، این است آیین استوار حق، و لیکن اکثر مردم (از حقیقت آن) آگاه نیستند».
﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ ٱلۡقَيِّمِ مِن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۖ يَوۡمَئِذٖ يَصَّدَّعُونَ٤٣﴾[الروم: ٤٣]
«پس تو روی به دین استوار (اسلام و خداپرستی) آور پیش از آنکه روزی بیاید که هیچ کس نتواند از امر خدا آن را برگرداند (و) در آن روز خلایق فرقه فرقه شوند (گروهی دوزخی و گروهی بهشتی گردند)».
﴿۞وَمَن يُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ وَإِلَى ٱللَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ٢٢﴾[لقمان: ٢٢]
«و هر کس روی تسلیم و رضا به سوی خدا آرد و نیکوکار باشد چنین کس به محکمترین رشته الهی چنگ زده است، و (بدانید که) پایان کارها به سوی خداست».
بارها و بارها از خویشتن خویش و نیز از اندیشمندان آگاه به کلام مبارک پرسیدهام پس از توحید، پروردگار به کدام یک از مفاهیم تعبدی بیشتر در کلام خویش اشاره داشته است و پس از بررسی پاسخهای به دست آمده تصمیم بر مطالعه فردی گرفتم. مدتی با تدبر در کلام مبارک سپری شد و پس از آن دریافتم ذکر پروردگار، یگانه مفهومی است که پس از توحید بیش از دیگر مفاهیم بدان اشاره شده است. این مسئله آنقدر واضح است که هر کس با دیدهی تدبر به قرآن بنگرد مخالفتی با آن نخواهد داشت.
از جمله آیاتی که دلالت بر این مفهوم دارد عبارت است از:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٢﴾[الأنفال: ٢]
«مؤمنان حقیقی آنانند که چون ذکری از خدا شود دلهایشان ترسان و لرزان شود و چون آیات خدا را بر آنها تلاوت کنند بر ایمانشان بیفزاید و به خدای خود در هر کار توکل میکنند».
﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَكٗا لِّيَذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِۗ فَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَلَهُۥٓ أَسۡلِمُواْۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُخۡبِتِينَ٣٤﴾[الحج: ٣٤]
«و ما برای هر امتی، شریعت و معبدی مقرر فرمودیم تا به ذکر نام خدا پردازند که آنها را از بهائم (یعنی گاو و گوسفند و شتر) روزی داد پس خدای شما خدایی است یکتا، همه تسلیم (فرمان) او باشید، و تو (ای رسول ما) متواضعان و مطیعان را (به سعادت ابدی) بشارت ده».
و عبودیت با همه جوانب خود در آن تجلی مییابد، فرد همه اعضا و جوارح خویش را به خدمت میگیرد تا قدمی به آن یگانه والا نزدیک شود و از سرچشمه بندگی جامی بنوشد.
آن هنگام که سخن از پیروزی نیز به میان میآید پروردگار یکتا، امر به آنچه دارد که مومنان پس از این موفقیت میبایست بدان عمل کنند، آن زمان که انسان سرمست از پیروزی است و آنان که از پروردگار خویش غافل هستند قدرتی ورای قدرت خویش نمیبینند. آری، در این حال نیز انسان مأمور به ذکر خداوندی میگردد.
﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا٣﴾[النصر: ١-٣]
«چون یاری خدا و پیروزی فراز آید و مردم را ببینی که فوج فوج به دین خدا درمیآیند. پس به ستایش پروردگارت تسبیح گوی و از او آمرزش بخواه که او توبهپذیر است».
به آخرین سوره از کلام مبارک خداوندی میرویم.
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِكِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣﴾[الناس: ١-٣]
«بگو: به پروردگار مردم پناه میبرم، فرمانروای مردم، خدای مردم».
پروردگار امر میکند به او پناه ببریم چرا که ربوبیت وی چنین اقتضا میکند، او مربی و پرورش دهنده است، میبخشد و عطا میکند، یادآور میشود که یگانه پادشاه عالم است و اینگونه پناه جستن به خویش را به پادشاهی خود پیوند میدهد و جز او کدامین پادشاه سزاوار است که به او پناه برده شود. آنگاه از الوهیت خویش سخن میگوید و این چنین یادآور میشود که تمامی هستی، ملک اوست و تنها او شایسته به یگانگی شناختن است.
تمامی این موارد صرفا نمونههایی از بخشهای مختلف کلام مبارک است، از همان کلامی که از ابتدا تا انتها میخواهد جان و دل آدمی را با پروردگار والا پیوند دهد و او را از بند عبودیت و بردگی دیگران برهاند. از همان کلامی که سراسر آرامش و متضمن سعادت دنیا و آخرت است. از همان کلامی که پیامبر برگزیده آن نیز تلاش دارد جان و دل را سراسر با یاد محبوب جانها پیوند دهد و آنان را که قلبشان معلّق به مساجد است از جمله کسانی میداند که در آخرت در سایه عرش خداوندی آرام گرفتهاند.[١٤]
بنگر چگونه پیامبر ج بذر محبت به مساجد را در دلهای یاران خویش میکارد حال آنکه منتسبان به دعوت، یا مردمان را به خارج از مساجد دعوت میکنند و یا ایشان را گوشهنشینی آموختهاند...
و این چنین، پیوند دادن جانها با یاد خداوندی، همان مفهوم توحیدی است که بارها و بارها در قرآن به کار رفته است چنانکه شیخالاسلام ابنتیمیه در این باره میفرماید: دو خلیل پروردگار، محمد و ابراهیم، کاملترین شکل توحید را با خود داشتهاند و کمال توحید این دو با محقق گرداندن به وحدانیت شناختن پروردگار در الوهیت او است به این معنا که در قلب آدمی، هیچ چیز متعلق به غیر معبود والا نباشد.[١٥]
معبودا، چه زیباست این چنین باور داشتن و این چنین عمل کردن...
پروردگارا، در قلبهایمان جز محبت خودت قرار مده...
بشریت امروزه تمامی توجه خویش را معطوف دنیای فانی ساخته است و از آخرت خویش غافل است. از همین روی نیز یکی از بخشهای عظیم این دین، تاکید بر اهتمام ویژه به آخرت است با این حال خطابات دعوی ما غالبا متوجه امور دنیوی است و وضعیت مسلمین را در امور مادی خلاصه میکند و سخنی از ضعف باور ایشان ندارد. اتفاقات پیش آمده برای امت اسلام را به ضعف باور ایشان پیوند نمیدهد و غالبا در پی جستن دلیلی از این هستی فانی برای عدم پیشرفت دنیای اسلام است. مداومت بر یاد پروردگار و لزوم حس حضور او را الزامی نمیبیند با وجود این که کسانی چون ابن تیمیه از قول گذشتگان امت در این باره فرمودهاند: از جمله اسرار مداومت بر یاد خداوندی این است که انسان را قدرتمندترین مردم میگرداند و او پیوسته بر خدای خویش توکل دارد.[١٦]
در طلب اسباب رزق و به دنبال مسکن گشتن، همت خویش را متوجه شغل، علم، ایمان و عافیت گرداندن و نیز در جستوجوی دستیابی به قلههای موفقیت بودن، هیچ کدام ناپسند نیست و بلکه میبایست پیوسته از اسباب مورد تایید شریعت به این منظور استفاده کرد. کلام مبارک پروردگار بیش از هر مکتب فکری دیگری به این اهداف نزدیک است و برای رسیدن به آن برنامه دارد، سخن از خلافت مسلمانان در زمین دارد و امور دنیا و آخرت ایشان را سامان میدهد. بله، کلام پروردگار این چنین جامع است. در واقـع کـلام پـروردگار هـمان ریسـمان محـکم الـهی است که میبایـست قـلب بـدان تـعلق یابـد و جـان با ذره ذره خویـش آن را دریابـد.[١٧] و این چنین پیوند دادن جانها به معبود یکتا، هدفی بس بزرگ در شریعت است چنان که امام ابن تیمیه / در این باره میفرماید: قلب خانهی ایمان به الله متعال و شناخت و محبت او است.[١٨] همچنین امام ابنقیم در نونیه در رابطه با این مسئله میفرماید: قلب، خانهی پروردگار عالم است و میبایست مملو از محبت، اخلاص و احسان باشد.[١٩] باید توجه داشت که این جملات به معنای حلول خالق یکتا در قلب انسان نیست، الله سبحانه و تعالی از این صفات مبراست بلکه مراد، بیان لزوم تحکیم پیوند با آن رب رحمان و رحیم است تا قلبهای ما از غیر او تهی گردد و هر چه هستیم صادقانه و خالصانه برای او باشیم.
﴿قَدۡ كَانَتۡ ءَايَٰتِي تُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ فَكُنتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡ تَنكِصُونَ٦٦﴾[المؤمنون: ٦٦]
«زیرا همانا آیات من بر شما تلاوت میشد و شما واپس میرفتید».
﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَفَلَمۡ تَكُنۡ ءَايَٰتِي تُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ فَٱسۡتَكۡبَرۡتُمۡ وَكُنتُمۡ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِينَ٣١﴾[الجاثية: ٣١]
«و اما آنان که کافر شدند (چون از شدت عذاب بنالند به آنها گوییم) آیا بر شما آیات مرا تلاوت نمیکردند و شما تکبر و عصیان کرده و مردمی بدکار و مجرم بودید؟».
بنگر چگونه بر مبنای کلام مبارک، آینده انسان بنا میشود و هر کس از ما باید با خویشتن خویش خلوت کند و بنگرد که اساس زندگی او بر چه مبناست؟
[١٤]- بخاری، ٦٦٠ و مسلم، ١٠٣١.
[١٥]- منهاج السنه: ٥/٣٥٥.
[١٦]- فتاوی: ١٠/٣٣.
[١٧]- صحیح مسلم: ٢٤٠٨.
[١٨]- الفتاوی: ١٨/١٢٢.
[١٩]- النونیه با تحقیق عمیر: ٣٦٦.