الف- نظام سیاسی
در این جهانبینی چونکه خالق و مالک خداوند است و زمین و آنچه در آن هست از آنِ خداست، طبیعی است که حق حاکمیت و قانونگذاری نیز به ذات خداوند ارجاع میشود لذا نظام سیاسی آن بر همین اصل یعنی حاکمیت الله پیریزی میشود جائی برای حاکمیتهای موجود بشری اعم از حاکمیت فردی، طبقهای، خانوادهای و یا همه افراد روی زمین وجود ندارد حکمی جز حکم خدا و قانون خدا رسمیت ندارد.
﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِۖ﴾[الأنعام: ۵۷].
«حکم تنها از آن خداست».
﴿يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَيۡءٖۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ كُلَّهُۥ لِلَّهِۗ﴾[آل عمران: ۱۵۴].
«میپرسند که آیا برای آنها حق در تعیین امر و قانون هست، بگو: قانون و امر مخصوص خداست».
همچنانکه ملاحظه میکنید نظام سیاسی این مکتب بر پایه توحید خالص بنا شده و نحوه حکومت آن «خلافت» که همان جانشینی خداوند است، میباشد بمعنی اینکه خلیفه اجراکننده اوامر خداوند در روی زمین است، و باید قوانین الهی را اجرا کند، در غیر اینصورت حق خلافت ندارد و معزول میگردد.
و همه مردم در رسیدن به این حق و این مقام مساوی هستند و کسی جز به لیاقت و تقوی برتری ندارد و تا زمانی که خلیفه و رهبر در چهارچوب شریعت رفتار میکند بر همه افراد امت اطاعتش لازم است. و در مقابل، دولت و رهبر اسلامی نیز موظف است در مقابل مردم جوابگو باشد و فضائل اخلاقی را گسترش داده عدالت و قسط را در جامعه پیاده بکند و در رفع نیاز مردم و تأمین امنیت آنان کوشیده هرگونه تعدی و ظلم وستم را از بین ببرد و آزادی مردم را تأمین کند از مستضعفین جهان حمایت کرده با زورگویان و ستمگران به پیکار برخیزد، و در صورت کوتاهی در این حقوق پیش خداوند و مردم مسئول و جوابگو میباشد، همچنین شخص خلیفه با بقیه مردم در برابر قانون مساوی و برابر بوده و هیچ نوع امتیازی ندارد، همچنانکه مشاهده میگردد در این نظام دمکراسی و آزادی بتمام معنی دیده میشود زیرا تمامی افراد شاهد و گواه میباشند و باید در صحنه باشند و این حق طبیعیشان هست، و مبارزه با این حق یعنی مبارزه با حق حیات، در چنین نظامی است که استعدادها شکوفا میگردد و همه مردم احساس مسئولیت کرده در بهتر ساختن کشور و ارشاد مردم و رهبران کوتاهی نخواهند کرد.