رؤسا و سیاستمداران
لورد هدلی، نمایندۀ مجلس اعیان انگلیس / او در یک خانوادۀ مسیحی در انگلستان به دنیا آمد و در دوران جوانی در مورد ادیان مطالعه نمود زیرا به نظر او مسیحیت نمیتوانست دین جالبی باشد که در کلیساها خوردن فطیر مقدس و شراب را به عنوان خوردن گوشت و خون عیسی مسیح قلمداد میکرد. چنین تفکری برای او قابل هضم نبود. او در آن دوران مهندسی در ارتش بریتانیا بود و مأموریت او در کشمیر بود. در آنجا یکی از دوستانش نسخهای از قرآن را به او داد که تمام زندگیش را تحت تأثیر قرار داد. او سرانجام مسلمان شد اما به مدت بیست سال به علت مسائل خانوادگی آن را اعلام نکرد. او زمانی مسلمان شدن خود را اعلام نمود که یکی از اعضای سیاستمدار بود و داشتن لقب بزرگ، مسلمان شدن او در بریتانیا سر و صدای زیادی بهپا کرد و اسلام آوردنش مورد توجه تمام محافظ علمی و روشنفکر قرار گرفت. رسانههای عمومی او را مورد انتقاد قرار دادند و در صحت مسلمانان شدنش شک نمودند و اعلام کردند که او برای کسب آرای بیشتر مسلمانان انگلیس چنین ادعایی نموده است تا نماینده و یا رهبر آنان در مجلس اعیان شود. اما او در مقالهای تحت عنوان «چرا مسلمان شدم» به رد منتقدانش پرداخت و نوشت: «ما انگلیسیها افتخار میکنیم که طرفدار عدل و انصاف هستیم. این چه عدل و انصافی است که به دینی حمله میکنیم که اطلاعی از آن نداریم و به فساد آن حکم میدهیم در حالیکه معنی اسلام را بلد نیستیم. دوستانم مرا متهم میکنند که تحت تأثیر مسلمانان، به اسلام گرویدهاند اما نمیدانند که آن نتیجۀ سالها تحقیق و مطالعه بوده است». گزارشگر روزنامه دیلی میل لندن با او تماس گرفت و علت مسلمان شدنش را از وی پرسید. لورد در پاسخ گفت: بیش از هر چیز ابراز دشمنی کیش مسیحی نسبت به سایر مذاهب باعث تغییر آئین من شده است. شما هرگز آن چیزی را که مسیحیان دربارۀ ادیان دیگر میگویند، از یک نفر مسلمان نمیشنوید. البته ممکن است که آنها از اینکه دیگران مسلمان نیستند خیلی غمگین باشند. پاکی و سادگی دین اسلام و آلوده نبودن آن به مطالب سری و سحرآمیز و حقیقت روشن آن سبب شد که به طرف اسلام بروم. مهربانی و صداقت مسلمانان نیز خیلی بیشتر از آن چیزی است که در اینباره میان مسیحیان دیدهام؛ یک نفر مسیحی معمولی ممکن است روز یکشنبه اعمال مذهبی را به عنوان یک عادت قابل احترام به جای آورد؛ اما همین که یکشنبه تمام شد، مذهب را تا هفتۀ دیگر کنار میگذارد ولی مسلمانان هیچ تفاوتی بین یکشنبه و سایر روزها نمیگذارند و دائم در فکر این هستند که برای خدمت در راه خدا چه کاری باید انجام دهند. از آن زمان به بعد او رئیس جمعیت اسلامی بریتانیا شده است، و در راه تبلیغ دین اسلام فعالیت میکند و مقالات و کتب متعددی را در اینباره به رشتۀ تحریر درآورده است که مهمترین آنها کتاب «بیدار شدن غربی نسبت به اسلام» میباشد. بیشتر مسلمانان دنیا او را میشناسند و او را دوست دارند و استقبال بینظیر از او در مصر گواه این ادعاست.
دکتر مراد هوفمن سفیر سابق آلمان در مراکش / مراد ویلفرید هوفمن در سال ۱۹۳۱ میلادی در شهر آشافنبورگ آلمان در یک خانوادۀ کاتولیک دیده به جهان گشود و دارای درجۀ دکترا در قانون از دانشگاه هاروارد میباشد. بعد از منصوب شدنش به عنوان سفیر آلمان در مراکش، ارتباط او با مسلمانان بیشتر شد و به عنوان فردی سیاسی و محقق به تحقیق در مورد دین اسلام پرداخت. دکتر مراد هوفمن پس از مطالعۀ عمیق قرآن در سال ۱۹۸۰ به دین اسلام گروید. مسلمان شدن او موجی از بدوبیراه گفتن به او را در وسایل ارتباط جمعی آلمان به دنبال داشت و تبلیغات آنان بر ضد دکتر چنان بود که مادرش در نامهای به او نوشت که دیگر نمیخواهد او را ببیند و باید پیش عربها باقی بماند. او اصلاً توجهی به آن تبلیغات ننمود و بیتوجهی او باعث شگفتی دوستانش شد. او به دوستانش گفت: «اگر کسی تفسیر ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾را بلد باشد، از بیتوجهی من به موج حملات و تبلیغات منفی، تعجب نمیکند». او مسلمانان را نصیحت میکند و میگوید: «اگر مسلمانان واقعاً میخواهند که با غرب گفتگو کنند باید وجود و تأثیر خود را ثابت کنند و فریضۀ اجتهاد را زنده نمایند و از روش بهانه آوردن و یا توجیه کردن در گفتگو با غرب پرهیز کنند و اسلام را آنچنان که هست به دنیا بشناسانند زیرا اسلام تنها راه نجات از جهنمی است که غرب در آن گرفتار شده است، و تنها گزینۀ مناسب برای قرن بیست و یکم جوامع غربی است. اسلام دینی قدیمی و منسوخ نیست بلکه دین گذشته، حال و آیندۀ جهان است». دکتر هوفمن دارای تألیفات ارزشمندی میباشد که تعدادی از آنها عبارتند از: «راه مکه»، «خاطرات یک مسلمان آلمانی» و «اسلام، یک جایگزین». هوفمن که عضو افتخاری شورای مرکزی مسلمانان در آلمان است به همراه همسر ترک خود در استانبول زندگی میکند.
تورکواتو کاردیللی، سفیر ایتالیا در عربستان / او در حضور یکی از علمای عربستان با ادای شهادتین به دین اسلام گروید. وی اعلام نمود که از طریق خواندن قرآن و اطلاع از تمدن اسلامی و نیز فعالیت دیپلماتیک در چند کشور اسلامی، اسلام را درک کرده است. «کاردیللی» از سال ۲۰۰۳ به عنوان سفیر ایتالیا در عربستان تعیین شده و پیش از آن در کشورهای سودان، سوریه، عراق، لیبی، آلبانی و تانزانیا فعالیتهای دیپلماتیک داشته است.
دیوید کیربا رئیسجمهور گامبیا / او از یک خانوادۀ مسلمان به دنیا آمده بود، اما با وارد شدن به عالم سیاست و تمایل به نزدیکی به غرب و به دلیل تبلیغات مسیحیت در آفریقا به مسیحیت گرویده بود. اگرچه او رئیسجمهور گامبیا شده بود و فرد اول کشور به حساب میآمد و انتظار میرفت که اشتغال به سیاست او را از فکر کردن به امور دیگر باز دارد، اما همواره در درون او نزاعی بین تمایلات دنیایی و فطرت پاک وجود داشت. او سرانجام بعد از رجوع به فطرت خود، به آن جواب مثبت داد و از نو مسلمان شد و نام خود را به داود جاوارا تغییر داد.
موسی رئیس قبایل زولو / موسی که یکی از رؤسای قبایل زولو در آفریقا میباشد، داستان اسلام آوردن خود را اینگونه بیان میکند: «من در خانوادهای مسیحی به دنیا آمدم؛ پدر، پدربزرگ و نیای بزرگ من همگی کشیش بودهاند اما من به راه آنها نرفته و کشیش نشدم بلکه رئیس قبیله شدم. گاهی اوقات به کلیسا میرفتم اما بیشتر اوقات را به خوشگذرانی و نوشیدن شراب مشغول بودم. روزی به کلیسا رفته بودم و به موعظه کشیش گوش میدادم. بعد از سخنان کشیش، عدهای به جمعآوری اعانه برای کلیسا مشغول شدند. من با خنده به کشیش گفتم: سخنان شما چند دقیقه بیشتر طول نکشید، اما اعانه گرفتن ساعتی طول کشید. راستش را بگویید ما را به خاطر دین به کلیسا میخوانید یا به خاطر پول؟ حاضران خندیدند و کشیش به سؤال من جواب نداد. از آن پس دیگر به کلیسا نرفتم. روزی در خانه آنقدر شراب نوشیده بودم که بیهوش شدم. اعضای خانواده که علت بیهوشی من را نمیدانستند، من را به بیمارستان انتقال دادند. پزشک کشیک در آن روز، پزشکی مسلمان به نام سلمون بود. او دستور داده بود که فوراً من را در یک بیمارستان دولتی بستری کنند و من بعد از به هوش آمدن، بارها چهرۀ مهربان او را میدیدم که من را معاینه میکرد. بعد از بهبودی تصمیم گرفتم برای تشکر از پزشک به مطب او بروم. در آنجا برای اولینبار سجادهای را دیدم. از دکتر پرسیدم: آن چیست و به چه کار میآید؟ جواب داد: سجاده است، و روی آن نماز میخوانم. در آن لحظه بود که فهمیدم پزشک خوشبرخورد، یک مسلمان است. دکتر از من پرسید: آیا تا به حال قرآن را مطالعه کردهای؟ جواب دادم: خیر، اما چیزهایی در مورد آن شنیدهام. آن آخرین باری بود که دکتر سلمون را دیدم اما بعد از دیدار با او تصمیم گرفتم که به مطالعۀ قرآن بپردازم. مطالعۀ قرآن من را به اسلام علاقهمند نمود. در منطقۀ ما فقط یک مسجد وجود داشت که بعد از کوچ اجباری مسلمانان از آن منطقه تقریباً مخروبه شده بود و فقط یک پیرمرد به نام مولانا در نزدیکی آن ساکن بود و به آن سر میزد. روزی به مسجد رفتم. کف مسجد از گیاه پوشیده شده بود و مولانا در گوشهای به عبادت مشغول بود. نزد او رفتم و از او خواستم که نماز خواندن را به من بیاموزد. او پرسید: مگر مسلمان شدهای؟ گفتم: نه، ولی میخواهم مسلمان شوم. پس از غسل و ادای شهادتین، مولانا نماز خواندن را به من آموخت. بعد از انتشار خبر مسلمان شدن من، پسر بزرگم با عجله نزد من آمد و پرسید: پدر مگر دیوانه شدهای؟ در جواب گفتم: نه، و از همۀ شما نیز عاقلترم. به خاطر نفوذی که در قبیله داشتم کسی جرأت مخالفت با من را نداشت و من تصمیم گرفتم که آنها را به اسلام دعوت کنم تا هر کس که بخواهد به آن بگرود و در این مورد اجباری در کار نبود. فرزندانم مسلمان شدند و همسرم همچنان بر دین خود باقی ماند اما به دین من و فرزندانم احترام میگذاشت و برای ما طعام اسلامی آماده میکرد. بعد از مدتی تعداد زیادی از افراد قبیلۀ زولو مسلمان شدند و مسجد کوچک برای عبادت ما کافی نبود. از اینرو تصمیم گرفتیم که مسجدی بزرگ بسازیم. ده سال پس از مسلمان شدن من، همسرم نیز به اسلام گروید. در آن سال به علت خوشحالی از مسلمان شدن همسرم تصمیم گرفتم که به زیارت مکه و مدینه بروم. من خدا را بسیار سپاسگذارم از اینکه اجل ما را به تأخیر انداخت تا ان شاء الله با دین اسلام بمیریم».
علی رمضان ناجیلی سلطان منطقهای در چاد / او پسر سلطان منطقۀ «ماهیم توکی قندی» در چاد و مسیحی متعصبی بود. او آنقدر از مسلمانان تنفر داشت که دوست داشت آنها را زنده زنده بسوزاند. اما در سال ۱۹۷۷ به دست یک عالم مسلمان نیجریهای مسلمان شد و نه تنها از عداوت با اسلام دست کشید بلکه خود یکی از مبلغین آن شد. بعد از مسلمان شدن او و پدرش بیشتر افراد قبیلۀ آنها به اسلام گرویدند. بنا به سفارش پدر به مدت شش سال ملازم عالم مسلمان نیجریهای بود و بعد از درک صحیح از اسلام به میان مردم منطقۀ خود برگشت و به تبلیغ اسلام پرداخت. بعد از مرگ پدر، سلطان منطقه شد و از اختیارات خود برای تبلیغ اسلام استفاده نمود و در نتیجۀ زحمات او در طول دو سال ۴۷۲۲ نفر از قبیلۀ «ساراقولای» که ۱۴ کشیش مسیحی نیز در میان آنان بودند، به دین اسلام گرویدند. پس از مدتی به زیارت خانۀ خدا رفت و بعد از بازگشت به چاد ۱۲ مسجد و مدرسۀ اسلامی را تأسیس نمود و به حفر ۱۲ حلقه چاه دستور داد. او مسیحی شدن بتپرستان سیاهپوست را نشانۀ فقر و گرسنگی آنها میداند و میگوید: «مبلغین مسیحی پولهای زیادی را صرف مسیحی نمودن آنها میکنند و حتی سازمان صلیب سرخ نیز که ظاهراً در ارتباط با فعالیتهای بهداشتی عمل میکنند، در آفریقا برای مسیحیت تبلیغ میکند و با ارائه کمکهای رفاهی و بهداشتی به یتیمان و خانوادههای تنگدست آنها را مسیحی میکند و هر ساله هزینۀ زیادی از طرف کشورهای غربی و به ویژه از طرف واتیکان صرف مسیحی نمودن فقرای آفریقایی میشود و این در حالی است که امکانات مادی مسلمانان برای تبلیغ بسیار کم است».
رابرت گرین مشاور سابق نیکسون رئیسجمهور سابق آمریکا / او سیاستمداری برجسته و در مطالعۀ تمدنها دارای درجه دکترا از دانشگاه هاروارد میباشد و بیش از سی سال در کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا دارای مناصبی بوده است. در سال ۱۹۶۲ در تأسیس مرکز بینالمللی اطلاعات راهبردی مشارکت داشت. در سال ۱۹۶۳ تا سال ۱۹۶۸ مشاور ریچارد نیکسون رئیسجمهور وقت آمریکا در سیاست خارجی بود. در سال ۱۹۶۹ به عنوان رئیس مجلس امنیت ملی در کاخ سفید تعیین شد. در سال ۱۹۸۱ رونالد ریگان رئیسجمهور وقت آمریکا او را به عنوان سفیر آمریکا در امارات متحدۀ عربی منصوب نمود. هنگامی که نیکسون مشغول نوشتن کتاب خود بود برای تحقیقات بیشتر پروندۀ اصولگرایی اسلامی را از سازمان اطلاعاتی آمریکا خواستار شد و از آنجا که او خود فرصت زیادی برای خواندن آن نداشت از مشاورش رابرت گرین خواست که آن را مطالعه کند. اگرچه پرونده را سیا تهیه کرده بود و نوشتۀ هیچ مسلمانی نبود اما باعث شد که رابرت گرین شیفتۀ اسلام شود. در دمشق با روژه گارودی که از همان دوران کمونیست بودنش مخالف سرسخت سرمایهداری و شیفتۀ عدالت بود با هم به بحث و تبادلنظر پرداختند. هر دوی آنها از بیعدالتی موجود در سرمایهداری گلهمند بودند. روژه گارودی مدافع مارکسیزم و مخالف سرمایهداری و تمرکز ثروت و مالکیت فردی بود. اما رابرت گرین به مالکیت فردی به عنوان کلید آزادی نگاه میکرد، اگرچه معتقد بود که تمرکز ثروت منجر به بیعدالتی میشود. و پس از بحثهای زیاد آنها به نقطۀ مشترکی رسیدند. مکتبی بین سرمایهداری و کمونیستی که محاسن هر دو را داشته و از معایب هر دو مکتب به دور باشد. از آنجایی که هر دوی این افراد، متفکر و با اسلام و جهان اسلام آشنایی داشتند، اسلام را نزدیکترین مکتب به فکر مشترک خود یافتند و هر دو تصمیم به مطالعۀ جدی در مورد آن گرفتند. در سال ۱۹۸۰ رابرت گرین با شیخ حسن الترابی آشنا شد و پس از بحثهای زیاد با او در مورد اسلام، در یکی از مساجد آمریکا به دست شیخ حسن الترابی به دین مبین اسلام مشرف شد و نام خود را به فاروق عبدالحق تغییر داد. او قبل از مسلمان شدن سجده کردن مسلمانان را دوست نداشت و آن را اهانتی به انسانیت انسان میدانست اما پس از آگاه شدن از مفهوم عبادت در اسلام، در همان مسجد برای اولینبار در مقابل پروردگارش سجده نمود. دکتر فاروق عبدالحق دارای نظراتی اساسی دربارۀ جهان اسلام است و به همان اندازه که از غرب نقد میکند از مسلمانان نیز نقد میکند و به نظر او مسلمانان به درستی تعالیم دین خود را نفهمیدهاند و بیشتر آنها که در غرب زندگی میکنند، به جای پیروی از تعالیم اسلامی به فرهنگ غربی روی آوردهاند.
روژه گارودی، محقق و سیاستمدار فرانسوی / او به مدت سی سال یکی از رهبران حزب کمونیست در فرانسه بود. او انسانی محقق و بافرهنگ و حقیقتجو بود. ظلم و ستم سرمایهداری بر فقرا و ادعای عدالتطلبی و مساوات کمونیستی او را به دامن کمونیست کشانده بود و مدت زمان زیادی را در خدمت به افکار و اندیشههای کمونیستی به سر برد. در اوایل دهۀ چهل او با دین اسلام آشنا شد و به مرور به مطالعه در مورد آن پرداخت و به تدریج از خط کمونیست فاصله گرفت و سرانجام در دهۀ هفتاد به دین اسلام گروید. او به تمام مکاتب غربی از جمله کمونیست، سرمایهداری و صهیونیزم آشنایی کامل داشت و با رد اندیشههای آنها خطر صهیونیزم را بیشتر از دیگران میدانست. او با ارائۀ دلایل و اسناد کشته شدن شش میلیون یهودی را دروغی بسیار بزرگ خواند و دادگاه فرانسه که تحت نفوذ صهیونیستها میباشد به جرم یهودیستیزی او را محکوم نمود. این اندیشمند مسلمان فرانسوی مرکز گفتگوی تمدنها را تأسیس و در سال ۱۹۹۰ اولین همایش جهانی را در این خصوص برگزار کرد. از آنجا که او قبلاً یکی از رهبران حزب کمونیست و مارکسیست بوده است، با تمام اندیشهها و از جمله نظرات اقتصادی مارکس آشنایی کامل دارد و دربارۀ مارکس میگوید: مارکس تنها فیلسوفی است که هرکس باید تکلیف خودش را با او روشن کند و این در مورد سایر فیلسوفها مانند لایب نیتس صادق نیست. گارودی پس از مسلمان شدن و آشنایی با اقتصاد اسلامی در تمامی بخشهای آن به ارزشهای اسلامی توجه میشود. او در اینباره میگوید: «در اقتصاد غربی تمامی اهداف اقتصادی متوجه تولید بیشتر برای دستیابی به سود بیشتر است و اینکه تولیدات با ارزشهای انسانی مغایرت داشته باشد یا خیر، هیچ جایگاهی در این اقتصاد ندارد. هدف از اقتصاد در اسلام، دستیابی به توازن و جلوگیری از انباشته شدن سرمایه در یکجا است». او علاوه بر سخنرانیهای متعددی که در سراسر جهان ایراد نموده است، دارای تألیفات زیادی است از جمله: گفتگوی تمدنها، جایگزین، وعدههای اسلام و .... روژه گارودی میگوید: «تنها در پیروی از اسلام است که جهان کنونی میتواند راهی برای بیرون آمدن از بحران بیابد. کلید اصلاح جهان در دست اسلام است. این دین بزرگ دو ویژگی بسیار مهم دارد: تسلیم و انقیاد و داشتن روح جمعی... قرآن از ما میخواهد که در تمام اتفاقات و حوادث، نشانههای پروردگار و سمبولی از یک وجود متعالی که ما، طبیعت و جامعه را به حرکت درمیآورد، بیابیم. هدف اصلی دین دستیابی به یک نظام و هماهنگی و وحدتی است که از جانب خدا صادر شده و دوباره به او باز میگردد. خواستهها و تمایلات انسان برای دستیابی به آنچه که خداوند میخواهد، همان چیزی است که انسانیت را به انسان عطا میکند ... امروزه غرب بیش از هر زمان دیگری نیازمند اسلام است. اسلام است که میتواند به زندگی مفهوم و به تاریخ معنا ببخشد. اسلام است که میتواند نظر غرب را در مورد جدایی علم از حکمت، اندیشه از اسباب مادی و تفکر از نتایج آن تغییر دهد. اسلام هرگز بین علم و ایمان دیواری بنا نکرده است برعکس آنها را به عنوان مجموعهای جداناپذیر از هم به هم پیوند داده است ... اسلام انسان را فرا میخواند که در جستجوی هدف نهایی و سرنوشت خود باشد. در جوامع غربی ما که فردگرایی شکافهای عظیمی را در آن ایجاد کرده است، اسلام میتواند امید را در این جامعه که به سمت خودکشی روان است، احیا کند».
داود موسی بیتکوک / دکتور زغلول النجار در دانشگاه کاردیف در انگلستان در جلسهای با حضور مسلمانان و غیرمسلمانان اعلام نمود که معجزۀ شقالقمر، دو نیمه شدن ماه توسط پیامبر اسلام جاتفاق افتاده است، و پس از آن داستان اسلام آوردن داود موسی بیتکوک را که رئیس حزب اسلامی بریتانیا است، برای حاضران بیان نمود. داود موسی بیتکوک در زمانی که در جستجوی یک دین حقیقی بود، نسخهای از قرآن کریم را از یک دوست هدیه گرفت. به محض باز کردن قرآن، چشم او به سورۀ قمر افتاد که در اول سوره چنین آمده است:
﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ ١ وَإِن يَرَوۡاْ ءَايَةٗ يُعۡرِضُواْ وَيَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ ٢﴾[القمر: ۱- ۲] .
«قیامت نزدیک گشت و ماه دو نیمه شد و اگر هر نشانهای را ببینند که بر آنها عرضه شود، بگویند که این جادویی است مستمر».
با دیدن این آیات، داود قرآن را بست و دیگر آن را باز نکرد و با خود گفت: چگونه ممکن است که ماه دو نیمه شود؛ این خرافهای بیش نیست و این کتاب نیز مانند سایر کتب آسمانی قدیمی و پر از افسانه است. روزی از روزها داود در خانۀ خود نشسته بود و به برنامهای که شبکۀ تلویزیونی بیبیسی پخش میکرد، نگاه میکرد. در این برنامه سه دانشمند آمریکایی حضور داشتند و از اینکه آمریکا میلیاردها دلار صرف برنامههای فضایی خود میکند در حالیکه میتواند با این مبالغ گرسنگی و فقر را از جهان ریشهکن نماید، آن برنامهها را مورد نقد قرار میدادند و سرانجام از یکی از سفرهای فضانوردان آمریکایی به ماه بحث شد که صد میلیارد دلار هزینه دربر داشته است. در این هنگام مجری از آنها پرسید: آیا فقط برای برافراشته نمودن پرچم آمریکا بر روی کرۀ ماه چنین مبلغ گزافی را صرف کردهاند؟ یکی از دانشمندان جواب داد: «خیر، آنها در مورد ترکیب داخلی عناصر ماه تحقیق میکردند تا ببینند چه اندازه با زمین شباهت دارد». یکی دیگر از دانشمندان نیز گفت: «در این سفر ما چیز شگفتانگیزی را کشف نمودیم و آن کمربندی از صخرههای متحول شده ماه بود که از سطح تا عمق ماه و به دور آن کشیده شده بود. هنگامی که این معلومات را به زمینشناسان ارائه نمودیم، با شگفتی زیاد گفتند: چنین چیزی تنها زمانی امکان دارد که زمانی ماه دو نیمه شده باشد و سپس دوباره به هم وصل شده باشد و این صخرههای متحول شده ناشی از برخورد شدید آن دو نیمه به هم بوده باشد». در این هنگام داود موسی به سرعت از جای خود برخاست و فریاد زد: این همان معجزهای است که محمد ج۱۴۰۰ سال پیش انجام داده است و اکنون خداوند آمریکاییها را بر ماه مسخر نموده است تا با صرف صد میلیارد دلار آن را به جهان اعلام کنند و ثابت کنند که دین اسلام حق است. و اینگونه بود که سورۀ قمر مایۀ هدایت داود موسی شد بعد از اینکه برای مدتی او را از قرآن دور کرده بود.