خاورشناسان مغرض!
در خلال سخنان آقای وات به پیشرفتهای دو قرن اخیر دربارۀ اسلامشناسی اشاره شد، این اشاره جریانِ غالبی را در اسلامشناسی غربی نشان میدهد ولی چنان نیست که پیشرفتهای مزبور را بتوانیم فراگیر و عمومی بشمار آوریم زیرا خاورشناسانی هم در این دو قرن میزیستند که آراء ایشان تفاوت چندانی با مفتریان قرون وسطی ندارد! این خاورشناسان، یا از نوعِ کشیشان متعصّب و دور از انصافی بودهاند که از ابتدا به قصد «ردّیه نویسی»! به مطالعۀ اسلام روی آوردهاند و یا از مأموران سیاستها و قدرتهای استعماری به شمار میرفتهاند که بر طبق مأموریت خود، به بررسی تاریخ اسلام و فرهنگ مسلمین علاقه نشان دادهاند! و روشن است که با این قبیل انگیزهها، به احوال روحانی و هدایت الهی نمیتوان نائل شد و حقیقت دین را که فراتر از تعصّبات نفسانی و مطامع مادّی و نیرنگهای دنیوی قرار دارد، به درستی نمیتوان شناخت.
از جملۀ کشیشان متعصّبی که با کینهای غریب و بُغضی شدید پای در میدان اسلامشناسی! نهادهاند هانری لامَنس خاورشناس بلژیکی است که در سال ۱۹۳۸ میلادی وفات کرد. این کشیش مسیحی، به مطالعات فراوانی در زمینۀ ایام عربِ جاهلی و دوران صدر اسلام و روزگار اُمویان همت گماشت ولی از آنجا که بدبینی و تعصّب و خصومت، ذهنش را از آغاز مطالعات تسخیر کرده بود نتوانست از بررسیهای مفصّل خود به نتایج علمی و صحیحی برسد بلکه آرائی به میان آورد که بطلان آنها به نزد اسلامشناسان محقّق و منصف - چه شرقی و چه غربی - بدیهی و اَظهرُ من الشّمس است. لامنس برای آنکه پیامبر بزرگوار اسلامصو خاندان گرامی او را در اذهان، تنزّل دهد، میکوشد تا أبوجهل و أبولهب و أبوسفیان و معاویه و یزید را بالا ببرد و از آنها بنحو شگفتی ستایش کند! تا آنجا که فریاد اعتراضآمیز خاورشناس فرانسوی پُل کازانُوارا بلند نمود.
راستی چگونه یک روحانی مسیحی از این افراد ستمگر، همچون قهرمانان اخلاق و نوابغ تاریخ، تجلیل میکند؟! با آنکه جز بتپرستی و قساوت و خونریزی و قدرتطلبی، از ایشان در تاریخ اثری دیده نمیشود. و آنگاه از محمّد بن عبداللهصپیامبر بزرگی که با تعلیمات و مجاهدات بینظیر خود، قوم عرب را از مذلّت و انحطاط به مجد و عظمت رسانید، بدگویی و مذمّت مینماید؟! یا علی بن أبی طاللب÷قهرمان پارسایی و عدالت را که بقول کارلایل: «چارهای نداریم جز آنکه او را دوست داشته باشیم»[۳۳] مورد اهانت قرار میدهد.
بیمناسبت نیست در اینجا نقد و شکایتی را که جُرج جُرداق -نویسندۀ آگاه و منصف و پرشور مسیحی - از این پدر روحانی و همکیش خود - یعنی هانری لامنس - مطرح ساخته بیاوریم تا گفتار ما از شائبۀ تعصّب دورتر باشد:
جرج جرداق در کتاب ارزندۀ «امام علی، ندای عدالت انسانی» مینویسد:
«لامنس، به لحاظ شناخت مدارک و شمول دانش، دائرةالمعارفی کمنظیر بود! ... این سخن درباره خاورشناس پر دانشی چون او، حق است جز آنکه ما اکنون در صدد توضیح این معنا هستیم که غرض ورزیهای لامنس، دانش فراوان وی را به تباهی کشید! زیرا او علم خود را در خدمت حقیقت قرار نداد و أسناد بسیاری را که در تصنیفاتش آورد، برای نمایاندن چهره واقعیت بکار نبرد و نخواست تا اموری را که دربارۀ شرق قدیمِ عربی بر دیگران پنهان مانده بود، به درستی روشن کند، بلکه متأسّفانه باید بگوییم که این خاورشناش دانشمند، در لحظههای بزرگ به دانش و وسعت اطلاعات خود خیانت کرد، در لحظههاییکه تصمیم گرفت تا آنچه را که تاریخ ثبت کرده و عمل و منطق و طبیعتِ حوادث بدانها گواهی میدهند، معکوس جلوه دهد! بلکه تصمیم گرفت عواطفی را که انسان نسبت به بزرگان مسلمین درصدر اسلام، احساس میکند واژگونه سازد ... و چیزی که تو را بیش از این به تأسّف وامیدارد آنستکه هدف روشن لامنس در بدگویی از بزرگان راستینِ شرق، او را از رسالت علمیاش بکلّی بیرون برده است! از همینرو اگر امری دو وجه یا احتمال داشته باشد، أسناد و مدارک فراوانی را که به تأیید وجهِ صحیح و رأی درست دلالت دارند، همه را رها میسازد و به سَنَدی غریب و مقطوع که احتمالِ نادُرست را به خیال خودش تقویت میکند اعتماد نشان میدهد و هنگامیکه ببیند أسناد و دلائل فراوانی که مؤید یکدیگرند فضیلتی از فضائل آن بزرگان را اثبات میکنند خاموشی گرفته و سست میشود یا اساساً موضوع را نادیده گرفته و دم نمیزند امّا همینکه ملاحظه کند یک عبارت کوتاه به بدگمانی او کمترین اشارتی دارد به نشاط میافتد و دلیری مینماید و چه پرگوییها میکند؟! و این صفت، از صفات مردم دانشمند و عادل و منصف نیست بلکه به افتراء و بهتان نزدیکتر است ... و لامنس به کمک چنین اسلوبی با حوادث شرقِ قدیمِ عربی روبرو میشود که از جمله آنها رویدادهای مربوط به علی بن ابیطالب است. و با چنین روشی از یکسو به بحث دربارۀ محمّد و علی و یاران آندو میپردازد و از سوی دیگر احوال أبوسفیان و معاویه و طرفداران ایشان را بررسی میکند و (طبیعی است که) دسته اوّل را آماج تهمت و افتراء در تألیف خود، قرار میدهد و دسته دوّم را برای تمجید و تعظیم در نظر میگیرد و در هر دو صورت، از مبالغه نیز دریغ نمیکند!»[۳۴] .
به نظر ما رفتار این پدر روحانی! یعنی لامنس به کار یهودیان لجوج در صدر اسلام میماند که گروهی از آنان بخاطر دشمنی با پیامبر اسلامصبسوی بتپرستان مکّه رفتند و به آنها دلداری دادند! که: «البتّه شما (مشرکان) از مسلمانان موحّد، راه یافتهتر هستند»!! چنانکه گزارش این کار در قرآن کریم (آیۀ ۵۱ از سورۀ نساء) آمده و مورّخان اسلامی و حتی یهودی نیز آنرا حکایت کردهاند[۳۵] . با اینکه مسلمین در اصل یکتاپرستی با یهود هم عقیده بودند و نیز پیامبرانشان را باور داشتند و تورات و کتب انبیاء علیهم السلام را تصدیق میکردند ولی بتپرستان مکّه در هیچیک از این اصول، با یهودیان همفکر نبودند. آقای هانری لامنس کشیش مسیحی، نیز ابولهبِ مشرک و ابوجهلِ بتپرست را بر پیامبری که بتپرستی را در عربستان ریشهکن کرد و مسیح÷و انجیل را تصدیق نمود برتری میدهد، آفرین بر انصافش!.
در اینجا چون از یهودیان و کینهورزی ایشان با مسلمین سخن به میان آمد، مناسب است از خاورشناسی یهودیالاصل یعنی اِیگناس گُلْدزیهِر یاد شود که او نیز در غرضورزی مهارتی تمام و یدی طولی دارد!.
گلدزیهر هم چون لامنس، با پافشاری شگفتی بدنبال آثار غریب و بیاعتبار میگردد تا از مجموعۀ آنها کتابی موافق با اهداف خود فراهم آورد! و عجب آنکه گاهی کار وی به تحریف صریح اخبار میانجامد و روایت نبویصرا برای نیل به مقصد شیطنتآمیزش! تغییر میدهد چنانکه در کتاب مشهور خود یعنی: «سخنرانیهایی دربارۀ اسلام[۳۶] »[۳۷] که آنرا به زبان آلمانی نگاشته، میگوید:
«در یک روایتِ متواترِ اسلامی ... پیامبر اسلام لقبی را که در تورات آمده با خود حمل میکند که همان پیامبر پیکار و جنگ «نَبِي القِتالِ وَالحَرب» باشد»![۳۸] .
باید نظر خوانندگان را به این نکته معطوف دارم که در اصل آن روایت اسلامی، تعبیر: «نَبِي القِتالِ وَ الحَرب» نیامده بلکه در آنجا با تعبیر: «نَبِي الرَّحمَةِ وَ نَبِي التَّوبَةِ وَ نَبِي المَلحَمَة[۳۹] » از پیامبر ارجمند اسلامصیاد شده است (یعنی: پیامبر رحمت و پیامبر توبه و پیامبر پیکار) و تفاوت این دو تعبیر، کاملاً روشن است که یکی جز جنگطلبی چیزی را نمیرساند و دیگری، رحمت و توبه را بر جنگ مقدّم میدارد و در حقیقت نشان میدهد که جنگ پیامبر در آنجا برپا میشود که جای لطف و رحمت نباشد مانند رحمت آوردن بر مهاجمان ستمگر در وقت یورش و کشتار مظلومان! و بدین معنی، حتّی مسیح÷هم اهل جنگ و شمشیر بوده است! چنانکه در انجیل لوقا میخوانیم که وی به حواریون خود فرمان داد: «کسی که شمشیر ندارد، جامه خود را فروخته آنرا بخرد»![۴۰] .
پس مسیح÷هم برای دفاع از خود و یارانش، آنها را مأمور ساخت تا به تهیۀ سلاح پردازند (هر چند به علّت کثرت دشمن، امکان بهرهگیری از آن را نیافت).
و ما پیش از این یادآور شدیم که جنگهای پیامبر گرانقدر اسلامصصورت دفاعی داشته و در آثار خود، دلائل و شواهد این مدّعا را به تفصیل یاد کردهایم. باری، از تحریف روایت مذکور بخوبی برمیآید که گلدزیهر چه غرضی را دنبال میکرده است!.
این قبیل خاورشناسان، مسلمانان را به اندیشه میبرند که نکند در کار خاورشناسی، عوامل سیاسی و استعماری هم دخالت داشته باشند!.
و بیگمان، شبکههای یهود در اینباره از اعمال نفوذ خودداری نمیکنند وگرنه، چنانکه جرج جرداق یادآور شده اینگونه کارها از دانشمندان محقّق که جز از وجدان خود دستور نمیگیرند، سر نمیزند و این شیوهها زیبندۀ پژوهشگران منصفی که خویش را وقف دانش کردهاند، نیست.
با اینهمه، علمای اسلامی از تلاش خاورشناسان غربی بطور کلّی ناخشنود نیستند چرا که کار ایشان ظاهراً کاری علمی است و اگر چه پارهای از آنان به اغراضی آلوده هستند ولی باز هم چون به مدارک و مأخذ تاریخی توسّل میجویند، جای بحث و گفتگو و نقد و ردّ برای محقّقان اسلامی باقی میماند چنانکه استاد، محمّد غزالی مصری[۴۱] در کتاب: «دفاعٌ عن العَقيدةِ والشَّريعة» شبهات گلدزیهر را پاسخ داده و اینجانب نیز در خلال سه جلد کتاب[۴۲] «خیانت در گزارش تاریخ» برخی از آراء خاورشناسان را نقد کردهام.
[۳۳] الأبطال، صفحه ۱۲۸. [۳۴] الإمام علي، صوتُ العدالةِ الإنسانية، اثر جرج جرداق، صفحه ۳۷۶. [۳۵] به کتاب «تاريخ اليهود في بلاد العرب» اثر دکتر اسرائیل ولْفِنسون نگاه کنید. [۳۶] این کتاب را در مصر با عنوان: «العقيدۀ والشّريعةُ في الإسلام» بزبان عربی برگرداندهاند. [۳۷] Vorlesungen uber Islam. [۳۸] العقيدۀ والشريعۀ في الإسلام، صفحه ۳۵. [۳۹] به کتاب: «الـمعجم الـمفهرس لألفاظ الحديث النبوي» جزء ۶، صفحه ۳۳۳ که گرد آوردۀ جمعی از خاورشناسان اروپایی است نگاه کنید. [۴۰] انجیل لوقا، باب پنجم. [۴۱] از دعوتگران اسلامی و دانشمندان معاصر است و تألیفات ارزندهای در مباحث دینی دارد. [۴۲] جلد چهارم این کتاب نیز در دست تألیف است.