حقارت سلمان رشدی

سلمان رشدی و بازگشت به قرون وسطی!

سلمان رشدی و بازگشت به قرون وسطی!

امّا کار سلمان رشدی از مقولۀ دیگری است، او رمان‌نویسی و قصّه‌پردازی را بهانه قرار داده تا به مقدّسات دینی ناسزا بگوید! او «تخیل» را با «واقعیت» در هم آمیخته تا به سهولت، بزرگان دین را در معرض توهین قرار دهد. او در پی مدارک و مأخذ برای سخنان خود برنمی‌آید به همین جهت، صفحات کتاب وی از ارجاع به منابع تاریخی خالی است، چیزی که برای سلمان رشدی اهمیت دارد و «پیام نهایی» او شمرده می‌شود، انکار دیانت و سَبُک شمردن اخلاق و تشویق خواننده به ثروت‌اندوزی و عشرت‌طلبی است! در پشت سرش نیز سیاست‌های شوم غربی ایستاده‌اند و از وی حمایت می‌کنند. بنابراین کار تازۀ او دربارۀ پیامبر بزرگوار اسلامصنوعی ارتجاع و واپس‌گرایی شمرده می‌شود. بازگشتی انحطاط‌آمیز به قرون وسطی است، بازگشت به روزگاری است که استشهاد و استدلال در برابر اسلام، جای خود را به افتراء و استهزاء داده بود و خیالبافی و افسانه‌سرایی به جای پژوهشهای تاریخی حکومت می‌کرد. بنابراین شگفت‌آور نیست که ملاحظه کنیم سلمان رشدی بهنگام یاد آوردن نام پیامبرصواژۀ ماهوند[۴۳] (به معنای تاریکی) را به کار می‌برد زیرا این واژه چنانکه پروفسور انگلیسی مونْتگُمْری وات در کتاب: «محمّد، پیامبر و سیاستمدار» آورده در اروپای قرون وسطی برای استهزاء پیامبر اسلامصبکار برده می‌شد[۴۴] و سلمان‌رشدی، نویسنده کهنه‌اندیش و قرون وسطایی است که خود را هندی مترقّی و انگلیسی متجدّد نشان می‌دهد!.

و شگفت از سیاستمداران عقب‌افتاده‌ای که سلمان رشدی را برای رویارویی با اسلام و مسلمانان برگزیده یا تشویق کرده‌اند، آیا آنها، پهلوانی نیرومند‌تر از وی برای پا نهادن در این میدان سراغ نداشتند؟ آیا دیگر کشیش متعصّب ولی پُر مطالعه‌ای همچون «هانری لامنس» در دستگاه عریض و طویلشان یافت نمی‌شد؟ آیا آنان، یهودی حدیث‌ساز ولی با سوادی چون «ایگناس گلدزیهر» در مؤسّسات شرق‌شناسی خود پیدا نکردند، که دست بدامان سلمان رشدی زدند؟! اگر چنین باشد باید گفت معلوم می‌شود که خاورشناسی دلخواهِ سیاستمداران، به حالت احتضار افتاده و در لحظه‌های جان دادن است!.

ما خوب می‌دانیم که نگارش کتاب: «آیات شیطانی[۴۵] » به قلم سلمان رشدی، به منزلۀ واکنشی خصمانه در برابر انقلاب اخیر ایران شمرده می‌شود و همانگونه که پس از جنگهای صلیبی، سیاستمداران غرب دشنامنامه‌هایی را بر ضدّ اسلام و پیامبر بزرگش انتشار دادند امروز نیز در صدد برآمده‌اند تا تبلیغات ضدّ غربی ایران را بدینوسیله پاسخ گویند! (چنانکه کتاب سلمان‌رشدی بوضوح از انقلاب ایران بدگویی می‌کند) ولی:

اولاً: کشور ایران تنها کشور اسلامی در جهان نیست تا سیاستمداران غرب بمحض خشمناک شدن از ایرانیان، با اسلام به خصومت برخیزند. اسلام، فرهنگ عظیم گسترده‌ای است که نزدیک به یک میلیارد انسان را در سراسر گیتی زیر پوشش خود دارد و اهانت به مقدسات این قشر عظیم البته در روابط آنها با غرب اثر منفی می‌گذارد و مشکلاتی را فراهم می آورد که روی هم رفته بنفع سیاست غربی نیست چنانکه در گردهم‌آییهای مسلمانان دنیا و اعتراضات شدید ایشان به رشدی و حمایت کنندگانش، این معنا نمودار شد.

ثانیاً: رویارویی ظفرمندانه! با یک فرهنگ ریشه‌دار و ژرف و پهناور که هزاران دانشمند چون: بیرونی و ابن‌سینا و ابن رشد و غزالی و رازی و ابن هیثم ... و جز ایشان را پرورش داده، هرگز با زشت‌گویی و استهزاء و دروغپردازی ممکن نیست. آیا سیاستمداران غرب و به ویژه دیپلمات‌های انگلیس (یعنی پناهگاه سلمان رشدی) این‌معنای ساده را نفهمیده‌اید؟!.

ثالثاً: بزرگان گفته‌اند: «آزموده را، آزمودن خطا است» آری، بدخواهان اسلام در غرب، پیش از این تجربه کرده‌اند که مبارزه با پیامبر گرامی اسلامصاز راه استهزاء و افتراء به جایی نمی‌رسد و به نتیجه دلخواه نمی‌انجامد و چندی نمی‌گذرد که پژوهشگرانی منصف از میان خودشان برمی‌خیزند و به نفی و ردّ تهمت‌ها همّت می‌گمارند و «عذر تقصیر به پیشگاه محمّد و قرآن» می‌نگارند! بنابراین، خطای گذشته را نباید از سر گرفت بویژه که امروز دانش و فرهنگ بشر توسعه یافته و ارتباط مردم جهان با یکدیگر بیش از روزگار پیشین شده و از طرفی، محقّقان اسلامی نیز خاموشی نمی‌گیرند و بزودی از چهرۀ زشت تهمت‌ها پرده بر می‌گیرند و ندای ایشان در رسوایی و دروغپردازان به همه جا می‌رسد و آرزوی دشمنان نقش بر آب می‌شود!.

رابعاً: سلمان رشدی در آیات شیطانی خود! نه تنها پیامبر اسلام و همسران و یاران او را به استهزاء گرفته بلکه بنیاد دیانت را انکار نموده و تشویق چنین کسی در این روزگار که مغرب‌زمین از ضعف خداپرستی و اخلاق، ضربه‌های زیانبار می‌خورد، به مصلحت غرب تمام نمی‌شود و اقدامی است که بر آتش الحاد و فساد دامن می‌زند و بحران معنویت را در آنجا افزونتر می‌کند.

سیاستمداران غربی که خود را به منافع کشورشان علاقمند نشان می‌دهند، اگر از ما نویسندگان اسلامی و پیروان محمّدصسخن حق را نمی‌شنوند، لااقل به اندرز بزرگان و دانشمندان خود گوش فرا دهند و دشمنی با خویشتن را به کنار نهند که بقول دانشمند شهیر فرانسوی: لوئی دوبُرْگلی:

«خطر یک تمدّن خیلی پیشرفته در خود آن تمدّن نیست بلکه اگر در آنجا به موازات پیشرفتهای مادّی، ترقّی روحانی ایجاد نشود خطری پدید می‌آید که آن را محصول عدم تعادل باید شمرد»[۴۶] .

آری، امروز کشورهای غربی بدام این خطر جدّی درافتاده‌اند و اختلاف سطح مادیات در معنویات، آسیب‌های سختی بر آنان وارد ساخته و رواج فساد و اعتیادهای ویرانگر و بیماریهای روحی و جنسی (مانند ایدز و غیره) در آندیار، گواه روشنی بر این مدّعا شمرده می‌شود.

پس بکجا می‌روید؟ و چرا بجای درمان دردهای خود، با درمانگران این بیماریها یعنی پیامبران خدا، سر عناد و لجاج دارید؟!.

چرا به الحاد و فساد که تعادل تمدّن شما را بر هم می‌زند، برای تاخت و تاز میدان می‌دهید؟ چرا از امثال سلمان ‌رشدی در اعلان کفر بخدا و انکار ادیان و تمسخر پاکدامنی تقوی پشتیبانی می‌کنید و جایزه‌های پیاپی به او می‌بخشید؟ ...

[۴۳] Mahound [۴۴] به کتاب: «محمّد، پیامبر و سیاستمدار» ترجمه اسماعیل والی‌زاده، صفحه ۲۸۹ نگاه کنید. [۴۵] The Satanic Verses [۴۶] به کتاب: «نور و مادّه Matiere et Lumiere اثر لوئی دوبرگلی، فصل مربوط به «ماشین روح» رجوع شود.