حقارت سلمان رشدی

ترفند رشدی در شیوۀ نگارش

ترفند رشدی در شیوۀ نگارش

سلمان رشدی در نگارش «آیات شیطانی» از سَبْکِ «رئالیسم جادوئی[۴۷] » پیروی می‌کند. وی اساس تاریخی را تغییر می‌دهد و رویدادها را دگرگون می‌سازد و تخیل را با واقعیت می‌آمیزد و در اینکار، هیچ قانون و ضابطه‌ای را هم رعایت نمی‌کند و «دل تنگش هر چه می‌خواهد، می‌گوید!». سَبک مزبور اگر هم در داستان‌نویسی و افسانه‌سرایی مفید باشد ولی بی‌تردید برای شرح احوال بزرگان، به هیچ‌وجه مناسب نیست. بویژه برای بیان سیرت پیامبری که تاریخ زندگی و سوانح حیاتش در دسترس همه قرار دارد بکلّی بی‌معنی شمرده می‌شود. چه لزومی دارد که ما در شرح زندگی محمّدصبه پندار بافی و حادثه‌تراشی روی آوریم و هر چه دلخواهمان باشد از رَطْب و یابس بهم ببافیم؟

روشن است که گزینش این سبک از سوی سلمان رشدی، نوعی حیله و ترفند بشمار می‌رود تا از اینراه به آسانی بتواند به پیامبر پاک اسلامصاهانت ورزد یا کسانی را در معرض اتّهام قرار دهد و در عین حال، راه انکار و حاشا کردن هم برویش باز باشد![۴۸] .

گواه ما در این مقام سخن خود سلمان رشدی است که ضمن کتاب «شرم»[۴۹] دربارۀ اسلوب نوشتارش چنین می‌نگارد:

«خوشبختانه آنچه می‌نویسم نوعی افسانه امروزی است، بنابراین مسأله‌ای ندارم، به کسی بر نمی‌خورد، گفته‌هایم را خیلی جدّی نمی‌گیرند. در نتیجه، لزومی هم ندارد که علیه من اقدامی بکنند، چه راحت!»[۵۰] .

این تعلیل، نشان می‌دهد که رشدی در صدد بوده تا مسائلی را مطرح سازد که اگر آنها را بی‌پرده ابراز می‌داشته بیم آن می‌رفته است که اقداماتی خطرناک بر ضدّ وی صورت پذیرد و پیدا است که مسائل مزبور از نوع مخالفتهای خاورشناسان با اسلام یا منطق دیانت نبوده است زیرا در اینصورت حدّ اکثر بیم سلمان رشدی بدانجا می‌انجامد که کسی از مسلمانان پاسخی به وی دهد یا یکی از دینداران بر ضدّ سخنانش، رساله‌ای بنگارد. پس نوشتاری که اقدامات خطرناکی در پی داشته، چه سخنانی می‌توانسته باشد؟

حقیقت آنست که سلمان رشدی تصمیم داشته تا راه بدگویی به شخصیت‌ّها و متّهم ساختن آنها را در پیش گیرد چنانکه کتاب آیات شیطانیش بر این تصمیم گواهی می‌دهد و گواه دیگری که این مقصود را روشنتر می‌سازد برخورد اتّهام‌آمیز سلمان رشدی با نخست‌وزیر پیشین هند ایندیرا گاندی است!.

ماجرای مزبور از این قرار است که سلمان رشدی در چاپ اوّل کتاب: «بچه‌های نیمه شب[۵۱] » یعنی در سال ۱۹۸۱، با کمال وضوح ایندیرا گاندی را متّهم ساخت که با بی‌توجّهی خود، موجب مرگ شوهرش فیروز گاندی شده است و در این‌باره می‌نویسد:

«آقای فیروز گاندی در سال ۱۹۶۰ در سنّ چهل و هفت سالگی، بر اثر سکته قلبی درگذشت. اغلب گفته می‌شود که سانجای پسر کوچک خانم گاندی، او را مسئول می‌داند که با بی‌توجّهی به پدرش باعث مرگ او شده است. به همین دلیل، مادرش را آنچنان زیر سلطه کشیده است که در هیچ موردی نمی‌تواند به او نه بگوید»![۵۲] .

آیا چنین اتّهامی تنها به دلیل اینکه: «اغلب گفته می‌شود ...!» قابل اثبات است؟ و آیا هیچکس حق دارد که با شنیدن شایعه‌ای، دیگری را به قتل متّهم سازد و سپس آنرا در کتاب خود ثبت نماید و در هزاران نسخه به نظر عموم برساند؟

باری، ایندیرا گاندی از سلمان رشدی و ناشر کتاب وی، به مراجع قضائی شکایت نمود و این هر دو تن، در دادگاه مجرم شناخته شدند. دادگاه (در سال ۱۹۸۴) سلمان رشدی و ناشر کتابش را محکوم کرد که از بانو گاندی رسماً پوزش بخواهند. ضمناً ناشر کتاب موظّف گشت تا تمام هزینۀ دادگاه را بپردازد ودر چاپهای بعدی، اتّهام ایندیرا گاندی را از متن کتاب حذف کند و همچنین سخنان توهین‌آمیز رشدی را نسبت به مردم هند از آن کتاب بردارد.

اتّهام سلمان رشدی دربارۀ نخست‌وزیر هند چنانکه بنظر خوانندگان رسید، اتّهامی صریح و بی‌پرده بود و همین صراحت برای رشدی مایۀ گرفتاری و بدنامی شد. بنابراین، نویسندۀ «آیات شیطانی» در صدد برآمد تا در کتاب تازه خود راه دیگری را بپیماید و پیامبر بزرگ اسلامصو همسران پاکدامن و یاران ارجمند او را با اسلوبی غیر صریح، مورد اتّهام قرار دهد. اینستکه بسوی «رئالیسم جادویی» که قبلاً هم با آن سر و کار داشت، دست توسّل دراز کرد تا خیالش از اقدام مخالفان، آسوده بماند. ولی چنانکه می‌دانید این سبک نفرین شده! برای او معجزه‌ای ببار نیاورد و بزودی فتوای قتلش صادر شد!.

باید توجه داشت که اگر شیوۀ نگارش مزبور در «بیوگرافی نویسی» رواج یابد و نویسندگان دنیا بخواهند شرح زندگانی بزرگان عالم را بصورتی غیر مستند و تخیلی بنگارند و از تهمت و دروغ دربارۀ آنها دریغ ندارند! در آن صورت، ارزش و احترام افراد خدمتگذار و فداکار در جوامع بشری تنزّل می‌یابد ومایۀ دلسردی و یأس آنان فراهم می‌آید و البتّه زیانهایی که از این راه به فرهنگ و تمدّن بشر خواهد رسید قابل انکار و احصاء نیست. و چه بسا خود سیاستمداران غربی که امروزه از سلمان رشدی حمایت می‌کنند، در دام همین اسلوب تاریخ‌‌نگاری! بیافتند و در معرض افتراهای گوناگون قرار گیرند.

ما از طرفداران سلمان رشدی در غرب می‌پرسیم که اگر نویسنده‌ای مثلاً به نگارش بیوگرافی آلبرت اینشتین فیزیک‌دان بزرگ جهان، دست بزند و در خلال آن بتصریح و کنایه، دانشمند نامبرده را مورد سخریه و اهانت قرار دهد و ادّعا کند که اینشتین، تئوری «نسبیت» را از فلان مرد شرقی دزدیده وگرنه خود، یک قاچاقچی موادّ مخدّر و سر دستۀ گانگسترها بوده است! آیا شما مردم متمدّن، کار این نویسندۀ پریشان گفتار را زشت نمی‌شمرید و او را در خور ملامت و مذمّت نمی‌دانید؟ و چنانچه نویسندۀ مزبور بهنگام رویارویی با سرزنشهای شما، عذر آورد که: «کتاب من ساختاری تخیلی و رؤیا‌گونه دارد و از اینرو اجازه داشتم که اینشتین را به سخریه گیرم!» آیا عذرش را می‌پذیرید و در اهانت به اینشتین وی را مجاز می‌شمارید؟

یقیناً کسی که به دانش و تحقیق ارج می‌نهد و حکیمان و دانشمندان را محترم می‌دارد، به پرسشهای گذشته پاسخ منفی خواهد داد و هرگز نمی‌پذیرد که نویسندگان کج‌اندیش به بهانۀ «خیال‌پردازی» دانشمندان جهان را مورد اهانت قرار دهند و از احترام و اعتبار ایشان در نظر مردمان بکاهند. پس چگونه توقّع دارند که مسلمانان اجازه دهند کسی همچون سلمان رشدی، به پیامبر مقدّس اسلامصو همسران و یارانش اهانت ورزد و آنگاه عذر آورد که:

«این کتاب، ساختاری خیالی و رؤیاگونه دارد»![۵۳] .

ما گمان نمی‌کنیم که حتی خود سلمان رشدی بپذیرد که نویسنده‌ای در شرح زندگانی وی قلم‌فرسایی کند و در خلال نوشتارش، اعمال زشت و تنفّرانگیزی را بدو نسبت دهد و عذرش این باشد که من آن بیوگرافی را در عالم تخیل و رؤیا تهیه کرده‌ام! مگر آنکه سلمان رشدی اساساً بدی و زشتی را باور داشته باشد و هر کاری را نسبت بخود خوب و زیبا بشمارد که در اینصورت فتوای قتلش را نیز باید اقدامی برازنده تلقّی کند!.

[۴۷] Magic realism [۴۸] چنانکه پس از انتشار کتاب «آیات شیطانی» و انعکاس شدید آن، رشدی ضمن نامه‌ای خطاب به نخست‌وزیر هند نوشت: «کتاب دربارۀ اسلام نیست، این کتاب دربارۀ هجرت و تناسخ و جدایی روح و عشق و مرگ و لندن و بمبئی سخن می‌گوید»!! در حالی که پیش از غوغای مزبور، در مصاحبه با خبرنگار مجله «هند امروز» گفته بود: «... من (در این کتاب) درباره دین اسلام سخن گفته‌ام زیرا بیشتر اطّلاعات من درباره همین دین بوده است»!!. [۴۹] Shame [۵۰] کتاب شرم، اثر سلمان رشدی، ترجمه مهدی سحابی، فصل چهارم، صفحه ۸۱. [۵۱] Midnight's children [۵۲] بچّه‌های نیمه شب، اثر سلمان رشدی، ترجمه مهدی سحابی، صفحه ۶۲۷. [۵۳] این سخن را سلمان رشدی به هنگام مصاحبه با رادیوی رسمی هند ابراز داشته است.