حقارت سلمان رشدی
رشدی که در کار نویسندگی، نه از ذوق ولتر برخودار است که لااقل بدستاویز تحریف تاریخ، افسانهای هنرمندانه بیافریند و هیجان خواننده را برانگیزد و نه حوصلۀ و تتبّع لامنس و گلدزیهر را دارد که کتاب خود را از مراجع و مأخذ گوناگون پر کند هر چند مانند آندو تن، با غرضورزی به گزارشهای تاریخی بنگرد! هنر او را در آیات شیطانیاش، تغییر نامها و دشنامگویی به شخصیتها، و پر کردن فضای داستان از رویدادهای جنسی است! و این امر بر حقارت سلمان رشدی در کار نویسندگی دلالت میکند چرا که آمیختن واقعیت با تخیلات شهوانی و انباشتن کتاب از زشتگویی، پستترین نوع نویسندگی به شمار میآید که نفوس حقیری از نویسندگان بدان اقبال میکنند و نیز معمولاً مورد پسند کسانی از خوانندگان قرار میگیرد که با نویسندۀ داستان، سنخیت روحی و تجانس فکری دارند.
آری رشدی، کتاب خود را با دشنامهای گوناگون به یاران پیامبرصهمچون مثلّث تُفاله (برای سلمان و خالد و بلال) و کودنها و دلقکها و لندهورسیاه[۵۴] (برای بلالِ محرومیت کشیده و شکنجه دیده) و امثال این ناسزاها آراسته است! و همچنین بخش مبسوطی از کتابش را به توصیف «فاحشهخانهای» اختصاص داده که زنانی بدکار در آنجا بخدمت مشغولند! و رشدی نام همسران پاک پیامبر اسلامصرا بر این روسپیان آلوده نهاده و در طول کتاب، به تدریج زنان پیامبرصرا به لحاظ هویت، جانشین آنها میکند. در سطوح دیگر کتاب نیز مسائل جنسی، بگونهای انحرافآمیز جلوه داده میشود مثلاً در آنجا که «صلاح الدّین چامچا» توسّط مردی در خانۀ پدرش مورد تجاوز جنسی قرار میگیرد، یا در آنجا که سرپرست جبرئیل (جوان هندی) با وی به عمل شنیع میپردازد. پس شگفتآور نیست که کتاب «آیات شیطانی» در مغربزمین، مایۀ شادمانی و پسند خاطر کسانی واقع شده باشد که به حمایت از «همجنسگرایی» شهرت دارند و یا از روسپیگری و اهل فحشاء جانبداری میکنند! چنانکه نشریۀ بدنام «اسکرو» چاپ نیویورک که بلندگوی روسپیان و منحرفان بشمار میآید، از کتاب «آیات شیطانی» سرسختانه حمایت کرده است! ... از سوی دیگر گیلون ریتکن، ناشر کتاب رشدی از یهودیان انگلیس شمرده میشود و برخی از نشریات یهودی نیز دفاع از رشدی را با حرارت بعهده گرفتهاند مانند روزنامۀ انگلیسی ساندیتایمز که به مدیریت یهودی مشهور، رابرت مردوخ منتشر میشود. سرپرست این روزنامه ضمن تعریف و تمجید از هنر رشدی! به مقامات مربوطه پیشنهاد نموده که جایزۀ ادبی سالانۀ انگلیس را به وی اختصاص دهند و این پیشنهاد به موقع قبول میافتد و جوائز سنگینی به رشدی داده میشود[۵۵] . بعلاوه، دولت انگلیس در عمل نیز حمایت خود را از رشدی اعلان می دارد. این همه تأیید و تشویق، آن هم دربارۀ یک قصّهنویس بیمایه، اهل فکرت را بدین گمان میافکند که سلمان رشدی از آبشخور دیگری سیراب میگردد و به جای خدمت به فرهنگ و هنر، در خدمت توطئههای یهودیان و سیاستبازیهای بریتانیای کبیر! نقش بازی میکند.
اساساً معلومات رشدی دربارۀ سیرت نبویصدر حدّی نیست که بتواند بصورتی ژرف و محقّقانه در این زمینه اظهار نظر کند و مخصوصاً ابعاد معنوی اسلام را بخوبی بشناسد زیرا که او در سنّ ۱۳ سالگی ترک وطن کرده و از هندوستان، رهسپار انگلیس شده است و در انگلیس نیز از معنویات اسلام بهرهای نبرده، پس چگونه میتواند از این معنی سخن بگوید و صاحبنظر شمرده شود؟!.
در اثبات این مسئله لزومی ندارد که ما قلمفرسایی کنیم و سخن را طولانی نماییم زیرا خود سلمان رشدی ضمن کتاب «شرم» بر فقر معنوی خویش اعتراف نموده و در اینباره نوشته است: «وقتی کسی از سرزمین زادگاهش واکنده میشود، او را مهاجر مینامند. وقتی کشوری این کار را میکند (مثلاً بنگلادش) کارش را جدایی یا انفصال میگویند. میدانید بهترین ویژگی آدمهای مهاجر و کشورهای جدا شده چیست؟ به نظر من، امیدواری است ... میدانید بدترین ویژگی آنها چیست؟ اینست که چمدانهایشان خالی است! منظورم چمدانهای معنوی است و نه آنهایی که از چرم و مقوّا ساخته شده است و تک و توکی یادگارهای معنیباخته در آنها یافت میشود. ما فقط از زادگاهمان واکنده نشدهایم، از تاریخ و یاد و زمان هم جدا شدهایم. شاید من هم چنین آدمی باشم و پاکستان هم چنین کشوری»[۵۶] .
ما اعتراف رشدی را دربارۀ اینکه «چمدانهای معنویش خالی است»! میپذیریم و چون به کتاب «آیات شیطانی» نظر میافکنیم، خلأ معنوی و اخلاقی و فرهنگی را در نویسندۀ کتاب کاملاً درک میکنیم چرا که متأسّفانه کتاب مزبور را سرشار از غلطگویی و انباشته از صحنههای زشت و تیره میبینیم. افسانهسازیهای رشدی با هیچ مدرک و مأخذی قابل تطبیق نیست و جز عالم خیال! مرجعی برای آنها نتوان پیدا کرد. رشدی از ساختن و بهم انداختن این افسانهها دو غرض اساسی را دنبال میکند، یکی آنکه میکوشد تا وحی محمّدیصرا بکلّی منکر شود و دیگر آنکه سعی دارد همسران و نزدیکان پیامبرصرا به فساد متّهم سازد. امّا در هیچیک از اهداف خود موفّق نیست زیرا برای اثبات نخستین هدفش این دورغ را از خود بافته که: سلمان پارسی (صحابه گرانقدر پیامبری) مردی شرابخواره و زنباره بود! ضمناً در شمار «نویسندگان وحی» نیز در آمد! سپس به میل خود آیات قرآن را تغییر داد و حتّی آیهسازی میکرد! و عجب آنکه پیامبر اسلامصدرنمییافت که آیات اصیل قرآنی کدامین بوده و ساختۀ دروغین سلمان کدام است! از همینرو، سلمان دست از ایمان برداشت و به ارتداد گرایید[۵۷] . رشدی از نگارش این قصّه میخواهد خواننده را در وحی محمّدی به انکار وادارد و در اعتقاد به صدق پیامبرصرخنه پدید آورد با اینکه:
اوّلاً: مدارک تاریخی در گزارش از زهد و پارسایی و حقیقتجویی سلمان، همداستانند. و همگی استواری او را در ایمان به پیامبرصتا پایان زندگی یاد میکنند. سلمان رشدی اگر عادت ندارد که در اینباره، به تواریخ و أسناد اصیل عرب بنگرد لااقل به کتاب: «سلمان پاک و شکوفههای معنویت اسلام در ایران[۵۸] » اثر پروفسور ماسینْیون، پژوهشگر شهیر فرانسوی نگاه کند و قدری خجالت بکشد!.
ثانیاً: در هیچ یک از مأخذ تاریخی نیامده که سلمان پارسی از جملۀ نویسندگان وحی (مانند علی بن أبی طالب و عثمان بن عفّان و زیدبن ثابت و دیگران) بوده تا چه رسد به آنکه وحی نبویصرا بدلخواه خود دگرگون کرده باشد!.
ثالثاً: قرآن کریم همۀ سخنوران عرب را فراخوانده تا اگر در وحی قرآنی تردیدی دارند بکوشند تا دست کم یک سوره همچون سورههای قرآن بسازند و به نمایش گذارند[۵۹] . و از میان آن همه عربهای فصیح - از شاعر و خطیب - که با اسلام سر دشمنی داشتند، یک تن هم نتوانست چنین هنری از خود نشان دهد. آنوقت چگونه سلمان پارسی زبان، که عمری در میان غیر عرب گذرانده، از راه رسیده و چنان سورههایی ساخته که حتی خود پیامبرصهم عبارات عربی او را از آیات بلیغ قرآنی باز نشناخته است؟! آخر دروغ هم حدّ و حسابی دارد!.
رشدی در پی دروغپردازیهای گذشتهاش، میکوشد تا سلمان پارسی را در صحنههای دیگر نیز به مخالفت با پیامبر متّهم سازد تا این اندیشه را در خواننده تقویت کند که سلمان، به هیچوجه وحی محمّدی را باور نداشت، مثلاً افسانۀ دراز و مکرّری پیش آورده مبنی بر اینکه بتپرستان عرب به پیامبر پشنهاد کردند که با آنها از راه سازش درآید و خدایان ایشان را بستاید. پیامبرصدر انجام این عمل با سلمان پارسی رایزنی کرد و سلمان با اقدام بدینکار آشکارا مخالفت ورزید ولی پیامبرصبیاعتناء به رأی وی به ستایش بتها پرداخت! با آنکه همۀ تواریخ اتّفاق دارند که پیشنهاد بتپرستان به روزگار قبل از هجرت یعنی دوران مکّه مربوط میشود و سلمان پارسی چنانکه ابن هشام[۶۰] و ابن سعد[۶۱] و دیگران آوردهاند در دوران مدینه، بحضور پیامبرصرسید و در مکّه از سلمان پارسی خبری نبود! بعلاوه، قرآن کریم از این ماجری به روشنی حکایت نموده و به تصریح آورده است که پیامبرصبه توفیق خدا از تمایل به پیشنهاد مشرکان خودداری نمود که اگر چنان نکرده بود سخت گرفتار عقوبت و مجازات میشد[۶۲] ! پس سلمان رشدی جز اتّهام و افتراء چه دلیلی بر ادّعای خود دارد؟.
امّا در مورد همسران پیامبرصباید دانست که محمّدبن عبداللهصدر حالی که بیست و پنج سال داشت با خدیجه -علیها السلام- که پانزده سال بزرگتر از وی بود ازدواج کرد و تا خدیجه در دنیا میزیست همسر دیگری برنگزید و خدیجه در حدود ۶۵ سالگی وفات کرد. بنابراین، پیامبر اکرمصتمام دوران جوانی خود را با تنها همسرش بسر آورد و اگر مردی هوسباز بود با توجّه به رواج چند همسری در مکّه میتوانست در این دوران همسرانی دیگر نیز انتخاب کند. البتّه بعد از آنکه خدیجه رخت از این جهان بر بست پیامبر زنانی را به ازدواج خود درآورد. امّا در این زناشوییها، هرگز از اهداف مقدّس خود دور نشد و مصالح جامعۀ عربی را از یاد نبرد بدین معنی که ازدواجهای او مایۀ ایجاد رابطه با قبائل عرب، و ترک جنگ و خونریزی، و نقض رسوم خرافی و سرپرستی زنانی که شوهرانشان در جنگ کشته شده بودند و امثال این مصالح میشد که شرح یکایک این امور در این رسالۀ کوتاه نمیگنجد و ما در بخش چهارم از کتاب «خیانت در گزارش تاریخ» در این زمینه به طور گسترده سخن گفتهایم و از کسانی که در غرب بسر میبرند و بر چند همسری پیامبر ما خرده میگیرند در شگفت هستیم مگر «کتاب مقدّس» خود را نخواندهاند که گزارش میدهد پیامبرانی چون ابراهیم و یعقوب و داود و سلیمان علیهم السلام هر کدام بیش از یک همسر داشتند؟ پس چرا به پیامبران مزبور اعتراض ندارند؟ امّا چنانچه بر هیچ دینی پایبند نیستند، شگفتی ما از ایشان افزونتر است! زیرا که ایندسته هر چند رسماً از یک همسر برخوردارند ولی در عمل با دهها زن ارتباط جنسی دارند و هیچ قید و شرطی را نیز در اینکار لازم نمیشمرند، آنگاه از مسلمانان که برای چند همسری، شرائطی بس دشوار را باید تحمّل کنند عیب میگیرند! یا بر پیامبر بزرگشان اهانت روا میدارند. آیا اینکار، شرط انصاف است؟!.
امّا زشتی کار سلمان رشدی که به همسران پاک پیامبرصجسارت ورزیده از همه بیشتر است زیرا که اگر او یکبار تاریخ عصر نبوی را خوانده بود بخوبی درمییافت که مسلمانان در آنروزگار چه ارج و احترامی برای پیامبر خداصو همسرانش قائل بودند بطوریکه، هر کدام از آنان را «اُمُّالمؤمنین» یعنی مادر روحانی خود میشمردند، آری چنان زنان مقدّسی را با روسپیان خیابانهای انگلیس، سنجیدن! به خوبی نشان میدهد که چمدانهای خالی سلمان رشدی را در انگلیس از چه اخلاقی پر کردهاند.
[۵۴] An enormous black [۵۵] رزنامهها نوشتهاند: هنگامی که سلمان رشدی کتاب آیات شیطانی را برای چاپ آماده کرد، ۶ بنگاه انتشاراتی که اغلب بوسیله صهیونیستها اداره میشد از کار رشدی استقبال نمودند و سرانجام، انتشارات «پنگوئن» با پیشنهاد پرداخت ۰۰۰/۵۸۰ پوند به نویسنده، چاپ و نشر کتاب او را بعهده گرفت. آیا این سرمایهگذاری کلان برای چاپ کتابی بر ضد اسلام، توطئهآمیز به نظر نمیرسد.؟!. [۵۶] کتاب «شرم» اثر سلمان رشدی، ترجمه مهدی سحابی، صفحه ۱۰۰. [۵۷] در این افسانه، رشدی ماجرای عبدالله بن سعد بن ابی سرح را تحریف کرده و سلمان پاک را بجای او نهاده است؛ عبدالله هم هیچگاه توان آیهسازی نداشت بلکه بقول طبری (جامع البيان ج ۷ ص ۲۷۳) و دیگران، نامهای خداوند را در مقاطع آیات قرآنی تغییر میداد و مثلاً به جای: «عزير حکيم» دو کلمه «غفور رحيم» را مینشاند و البته پیامبر اکرمصاز خیانت او آگاه شد و از اینرو به مکّه گریخت و در فتح این شهر مورد عفو رسول خداصقرار گرفت. [۵۸] Salm ân Pâk et Iesprémices Sprrituelles de Ĺ Islam Iranien [۵۹] اشاره به این آیه کریمه است که: ﴿وَإِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٢٣﴾[البقرة: ۲۳] . «اگرازآنچه بر بنده خویش (محمّد) فرو فرستادیم در شک اندرید پس سورهای همانند آنرا بیاورید و گواهان خود را که غیر خدای یگانهاند به کمک فر خوانید، اگر راستگویید». [۶۰] به سیرۀ ابن هشام، القسم الأوْل، صفحه ۲۱۹ بنگرید. [۶۱] به طبقات ابن سعد، الجزء الرّابع، صفحه ۵۶ نگاه کنید. [۶۲] اشاره به این آیه کریمه است که: ﴿وَلَوۡلَآ أَن ثَبَّتۡنَٰكَ لَقَدۡ كِدتَّ تَرۡكَنُ إِلَيۡهِمۡ شَيۡٔٗا قَلِيلًا ٧٤ إِذٗا لَّأَذَقۡنَٰكَ ضِعۡفَ ٱلۡحَيَوٰةِ وَضِعۡفَ ٱلۡمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيۡنَا نَصِيرٗا ٧٥﴾[الإسراء: ۷۴-۷۵] . «اگر نه آن بود که پایداریت داده بودیم نزدیک بود که اندکی به آنان متمایل شوی. آنگاه تو را دوچندان در دنیا و دو چندان در آخرت عذاب میکردیم و سپس برای خود هیچ یاوری در برابر ما نمییافتی».