مسئله پنجم
این حدیث حجت و دلیلی علیه شیعه است، چون پیامبرصدر مورد عترت خویش میفرماید که عترت او و کتاب از همدیگر هیچگاه جدا نمیشوند تا اینکه بر حوض نزد پیامبر میآیند، و این دلیلی است بر اینکه اجماع عترت حجت است، و عترت بر امامت علی اجماع نداشتند و همچنین بر امامت بقیه ائمه شیعه اجماع نداشتهاند و نیز بر افضل بودن علی اجماع نداشتند. بلکه ائمه و پیشوایان عترت همچون ابنعباس و غیره ابوبکر و عمر را در امامت و افضل بودن بر علی مقدم میدارند و همچنین سایر بنیهاشم از فرزندان عباس و جعفر و بیشتر علویها به امامت ابوبکر و عمر و تقدم آنها اقرار میکردهاند، و افراد زیادی از آنان از زمرۀ شاگردان امام مالک و ابوحنیفه و احمد و غیره بودهاند که تعدادشان چندین برابر افرادی از سادات است که از امامیه به شمار رفتهاند. و آنچه از علمای اهلبیت از بنیهاشم و تابعین و تابعین آنها از فرزندان حسینبن علی و از فرزندان حسن و غیره نقل شده این است که آنان ابوبکر و عمر را دوست میداشتهاند و آن دو را از علی افضل و برتر میدانستهاند. و این مقوله به تواتر از آنها نقل شده است.
حافظ ابوالحسن دار قطنی کتاب «اثناء الصحابه على القرابه وثناء القرابه على الصحابه» [۱۳]را در همین مورد تألیف کرده است و در آن پارهای در باره این موضوع بیان داشته است.
و همچنین هرکس از علمای اهل حدیث که در سنت تألیف کردهاند به این مطالب اشاره نمودهاند، مثال کتاب السنه عبدالله بن احمد [۱۴]، والسنه خلال، والسنه ابن بطه [۱۵]. کتاب السنه آجری [۱۶]، و کتاب لامکائی [۱۷]. و ابوذر هروی [۱۸]و طلمنکی [۱۹]و ابوحفضبن شاهین [۲۰]و علاوه از اینها کتابهایی همچون کتاب فضائلالصحابه امام احمد [۲۱]و ابونعیم [۲۲]و تفسیر ثعلبی [۲۳]که در آن فضایل خلفای ثلاثه ذکر شدهاند که بزرگترین دلیل علیه شیعه میباشند، و اگر این مقدار حجت است، پس برای آنها و علیه آنها حجت میباشد و اگر به از آن دلیل گرفته نمیشود ... چنانکه شیخ تقیالدین [۲۴]به این اشاره کرده است. منظور این است که اهل بدعت و سایر مخالفان اهل حق هر گاه برای اثبات باطل خود به دلیلی عقلی یا نقلی استدلال میکنند همین دلیل مدعای آنها را نقض مینماید، و یکی از فضلا در این مورد رسالهای تألیف کرده است و بسیاری از دلایل آنها را که به این شیوه میباشند ذکر نموده است.
آنچه در مقدمه گفتیم مسئله را روشن مینماید و ابهام را دور میکند، میماند اینکه مخالف ادعا میکند که فقط ائمه و پیشوایانشان مصداق عترت هستند، اگر این ادعای آنها پذیرفته شود باز هم برایشان سودی ندارد، چون آنچه آنها در کتابهای معتبر خود از ائمهاشان نقل کردهاند برخلاف باور و عقیدهای است که آنها بدان معتقدند، و اینگونه روشن میگردد که آنان نه به قرآن تمسک جستهاند و نه به اقوال عترت، و آنها در مورد اصول و فروع دین اقوالی دارند که به هیچ پایه علمی استوار نیست، چنانکه اجمالاً در صفحات بعدی به آن اشاره خواهد شد و اگر بخواهیم مفصلاً در مورد آن سخن بگوییم باید کتاب مفصلی در این مورد تألیف کرد که اقوال در آن بهطور مفصل بیان شوند، اما از آنجا که عاقلان را اشاره کافی است به اختصار بدان اشاره میکنیم.
[۱۳] محمدبن ابراهیم شیبانی در معجم ما اُلف عن الصحابه وأمهات المؤمنین وآل البیتل (۸۶) این را ذکر کرده است، و کتاب دارقطنی مفقود است و فقط بخش کوتاهی از قسمت یازدهم آن باقی مانده است، که محمدالریاح در سال ۱۴۱۹ آن را تحقیق کرده است و تحت عنوان «فضائل الصحابه ومناقبهم وقول بعضهم فی بعض» در مکتبهالغرباء به چاپ رسیده است. [۱۴] کتاب او دو بار به چاپ رسیده است اول به صورت ناقص در مکه چاپ و سپس بار دوم در دو جلد و تحقیق شده به چاپ رسیده است. [۱۵] او عبیداللهبن محمدبن محمدبن حمدان بن عمر معروف به ابنبطه ابوعبدالله عسکری است، وی سفرهایی به مکه و بصره و ... دیگر شهرها نمود وقتی از سفر بازگشت تا چهل سال خانهنشین گردید و در این مدت هیچگاه در بازار دیده نمیشد و همواره روزه بود به جز روز عید فطر و قربان و ایام تشریق، و او مستجابالدعوه بود و در سال ۳۸۰ هـ وفات یافت. طبقات الحنابله ۲/۱۴۴، لسانالمیزان ۴/۱۱۲، و کتاب او ارابانه نامیده میشود و به چاپ رسیده است. [۱۶] وی محمدبن حسینبن عبدالله ابوبکر آجری بغدادی است، از بسیاری از علما و از تعداد زیادی از حجاج و اهالی مغرب حدیث فراگرفت و او در مجاورت مکه میزیست و عالمی عامل و پیرو سنت بود، خطیب میگوید او متدین و ثقه بود و تألیفاتی دارد که از آن جمله کتاب الشریعه فیالسنه است، و ایشان در سال ۳۶ هـ در مکه دیده از جهان فرو بست. تاریخ بغداد ۲/۲۴۳ التذکره ۳/۹۳۶ و کتاب او به نام الشریعه تحقیق شده و در شش جلد به چاپ رسیده است. [۱۷] او هبهاللهبن حسنبن منصور طبری رازی، ابوالقاسم فقیه شافعی است در بغداد حدیث درس میداد، خفیف میگوید: او میفهمید و حفظ میکرد، و کتابی در سنت و کتابی در مورد رجال صحیحین و کتابی در سنن تألیف کرد، و در سال ۴۱۸ هـ وفات یافت. التذکره ۳/۱۰۸۳. طبقاتالشافعیه ۲/۱۹۷، و کتاب او اعتقاد اهلالسنه... نام دارد و در شش جلد به چاپ رسیده است و چهار جلد آن تحقیق شده است. [۱۸] وی عبید احمدبن محمدبن عبداللهبن عفیر انصاری بوذر هروی است، او شیخ حرم بود در مجاورت مکه میزیست و معجمی در ذکر اساتید خود تألیف نمود هر سال به حج میرفت و حدیث میگفت و برمیگشت، و او ثقه و متدین بود و کتاب بزرگی در تخریج صحیحین به رشته تحریر درآورد و کتابی در حدیث و کتابی در باره صفات و الجامع را تألیف نمود و در سال ۴۳۴ هـ درگذشت. (التذکره ۳/۱۱۰۳)؛ الدیباجالمذهب ۲/۲۱۷. [۱۹] او احمدبن عبدالله بن یحیی معافری اندلسی، ابوعمر عامل قرطبه است که در سال ۳۴۰ هـ به دنیا آمد. او در علم قرآن و احکام و معانی آن و ناسخ و منسوخ قرآن در رأس همه قرار داشت. و توجه خاصی به حدیث و شناخت رجال داشت، پیشوا و متدین و پیرو سنت بود. ابن شکوال میگوید: او در برابر هواپرستان و اهل بدعت شمشیری بران بود، محدثین بزرگ اندلس همچون ابنعبدالله و ابنخرم م۴۲۹ هـ از او حدیث فراگرفته ترتیب المدارک ۴/۷۴۹، الصله ۱/۸۴، التذکره ۳/۱۰۹۸ [۲۰] او عمربن عثمانبن احمد بغدادی ابوحفص محدث عراق واعظ مشهور معروف به ابنشاهین است، کتابهای زیادی تألیف نمود. وی در سال ۲۹۷ هـ دیده به جهان گشود. ابنماکولا میگوید: او ثقه و مورد اعتماد بود در شام و بصره و فارس حدیث آموخت و کتابی در تفسیر قرآن در سی جلد تألیف کرد و در سال ۳۸۵ هـ درگذشت. تاریخ بغداد ۱۱/۲۶۵ التذکره ۳/۹۸۷. ناگفته نماند که بخشی از کتاب او به چاپ رسیده است. [۲۱] کتاب امام احمد بعد از تحقیق در دو جلد به چاپ رسیده است. [۲۲] شاید منظورش کتاب «معرفهاصحابی» است که اخیراً به طور کامل به چاپ رسیده است. [۲۳] ثعالبی: احمدبن محمدبن ابراهیم ابواسحاق ثعالبی صاحب تفسیر و العرائس فی قصص الانبیاء میباشد. در تفسیر و زبان عربی در رأس همه بود و در سال ۴۲۴ هـ درگذشت. طبقاتالشافعیه ۲/۲۰۳، طبقاتالمفسرین ۲/۲۸. و تفسیر او هنوز به صورت نسخه خطی باقی مانده است. [۲۴] او شیخالاسلام ابنتیمیه است. و این مطلب را در منهاجالسنه ۷/۳۶۹ – ۳۹۷ ذکر نموده است.