تفاصیل
اگر کتابها و روایات اثناعشریه مورد بررسی و کاوش قرار گیرند زشتیها و عیبهایش چون روز روشن آشکار میگردد، اما ما در اینجا برخی از عقاید کفرآمیز آنها را نقل میکنیم تا نمونهای از عقاید آنان را به اطلاع برسانیم:
اول: آنها میگویند که امام زمان چنان ترسو و بزدل است که بیش از هزار سال است که از ترس گروهی اندک پنهان شده است، با اینکه در طی این مدت انقلابهایی صورت گرفته و دولت عباسی منقرض شده و دولت چنگیزی زمام قدرت را به دست گرفته است آنهایی که بعد از پذیرفتن اسلام طرفدار و دوستدار اهلبیت بودند. و بعضیها مذهب شیعه را انتخاب کردند، و همچنین دولت صفویه بر خراسان و عراق تسلط یافت و صفویها یاوران شیعه بودند، و روزگاری این مذهب در میان پادشاهان دکن و بنگال و بورب رواج یافت و این فرقه به امامت رسیدند و در هند و سند وزیر شدند اما باز هم امام زمان به آنها اطمینان نکرد و ظهور نیافت [۴۷].
دوم: آنها در همه کتابهایشان از امام صادق روایت میکنند که او گفت: «ای گروه شیعیان خدمت و کار کنیزان ما برای ماست و شرمگاهایشان از آن شما است».
بارخدایا به تو پناه میبریم از این تهمتهای ناروایی که انسانهای ناپاک بافتهاند و به چنین بزرگانی نسبت دادهاند [۴۸].
سوم: آنها به ائمه نسبت دادهاند که آنان در مورد امکلثوم [۴۹]دختر بانوی زنان عالم فاطمه زهرا‘گفتهاند: «اولین شرمگاهی بود که به زور از ما گرفته شد» [۵۰].
سبحانالله چگونه به خود اجازه میدهند که در مورد دختر جگرگوشه و پارۀ تن پیامبر چنین سخنی را به زبان بیاورند سخنی که آسمان را به لرزه میاندازد و کوهها را تکان میدهد، چرا چنین فحش و بیاحترامی را به اهلبیت روا میدارند و چرا چنین دامان پاک آن بزرگ زن را اینگونه لکهدار مینمایند.
و دوم اینکه چرا اینگونه به امیرالمؤمنین و حسن و حسین چنین بیغیرتی را نسبت میدهند و چرا به امام صادق این دروغها را نسبت میدهند، کدام تهمت از این سخن بزرگتر میتواند باشد سخنی که به اقتضای آن بیغیرتی بزرگان اهلبیت ثابت میشود.
کجا چنین بزرگانی چنین سخنان زشتی را بهزبان میآورند، بهخصوص چگونه آنها از آلت تناسلی زنانی که خویشاوند و نزدیک به آنها هستند سخن میگویند، بلکه حتی اراذل و اوباش از گفتن چنین حرفهایی دوری میجویند، چگونه این فرقه به خود اجازه میدهند که چنین سخنی را به زبان بیاورند و آن را به پارۀ تن پیامبرصنسبت دهند، آیا ممکن است کسی که ادعای اسلام داشته باشد چنین سخنی را بگوید.
لا حول ولا قوة إلا بالله.
چهارم: آنها میگویند که اهلبیت دختران و خواهرانشان را به کافران میدادند و کافران با آنها زنا میکردند، مثل سکینه [۵۱]دختر حسین که در عقد نکاح مصعببن زبیر [۵۲]بود، و غیره از سکینه.
دیگر خویشاوندان آنها که به گمان اثناعشریه در نکاح ناصبیهای کافر بودهاند، که در کتابهای انساب ساداتعلوی به تفصیل ذکر شده است.
پنجم: آنها به امام صادق نسبت میدهند که او به قرآن اهانت کرده و آن را به زمین کوبیده و پرت کرده است، همانطور که عثمان را نیز متهم کردهاند که او به قرآن اهانت نموده است، زیرا او مصحف ابنمسعود را آتش زد، و درست همین اتهام را به امام صادق زدهاند.
کلینی از زیدبن جهم هلالی و او از صادق روایت میکند که ایشان این آیه را تلاوت کرد که: (ولا تکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثاً تتخذون ایمانکم دخلاً بینکم ان تکون ائمه هی ازکى من ائمتکم).
گفتم: فدایت شوم ائمه؟!، فرمود: بله سوگند به خدا، گفتم: اربی خوانده میشود، فرمود: اربی چیست و با دستش اشاره کرد و با اهانت قرآن را به زمین انداخت.
ششم: آنها به ائمه چیزهایی را نسبت دادهاند که طبق تصریح امیر المؤمنین با ایمان تضاد دارد، آنان میگویند که ائمه تقیه میکردهاند و حق را پنهان میکرده و در طول زندگی خود باطل را اظهار میکردهاند، و حال آنکه امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میگوید: (نشانه ایمان این است که شما راستگویی را حتی اگر به زیان شما باشد بر دروغ با آن که به سودتان باشد ترجیح دهید).
هفتم: اثناعشریه به ائمه تفسیرهایی را نسبت دادهاند که جایگاه والای آنان را خدشهدار مینماید و به اضافه برخلاف قواعد عربی و سیاق و سباق کلام است و نیز موجب تفکیک ترتیب جمله و از هم پاشیدن ضمیرها میگردد و دیگر چیزهایی که به ائمه نسبت میدهند که موجب بدگمانی به آنان میشود.
هشتم: نصوص و روایاتی را به ائمه نسبت میدهند که از جهاد منع مینماید با اینکه بچههای مکتب میدانند که قرآن به جهاد تحریک و تشویق نموده است، و این باور بین ثقلین تضاد ایجاد مینماید و حال آنکه پیامبر میفرماید: (آن دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا اینکه بر حوض نزد من میآیند).
و از این حدیث به صراحت معلوم میشود که پیامبرصمعیاری برای شناخت اقوال و مذاهب عترت پاک است.
نهم: آنها به ائمه نسبت میدهند که ائمه آمیزش و همبستر شدن با زنی که طلاق داده شده را جایز میدانستهاند، و حال آنکه چنین چیزی در حقیقت جایز قرار دادن زنا میباشد.
دهم: اثناعشریه به ائمه نسبت میدهند که آنها بازی کردن با آلت تناسلی و بیضهها را در نماز جایز میدانستهاند، و حال آنکه ائمه از چنین چیزی پاک هستند، چون نماز یکی از ارکان دین میباشد پس چگونه میتواند جایی برای بازی و بیهودهکاری باشد، و دوماً چنین بازی چه لطفی دارد...؟! [۵۳]
یازدهم: به ائمه نسبت دادهاند که آنها نماز خواندن با لباس پلید با وجود لباس پاک، را جایز میدانستهاند. پاکاند ائمه از این تهمتها. [۵۴]
دوازدهم: به ائمه نسبت دادهاند که آنان معتقد بودهاند که برای نمازگزار جایز است که در نماز زنش را ببوسد. همه اینها در کتابهایشان ذکر شده است.
سیزدهم: به ائمه نسبت دادهاند که آنها مرد را از آموزش واجبات دین به زنان منع میکردهاند، شیخالطائفه از ادیمبن حر [۵۵]روایت میکند که گفت:
از اباعبدالله÷پرسیدم که آیا اگر زن در خواب چیزی ببیند (احتلام شود) غسل بر او واجب است؟ فرمود: بله، ولی به زنها نگوئید چون این را بهانه قرار میدهند. از این لازم میشود که ائمه نماز خواندن در حالت جنابت را جایز میدانستهاند و این به اتفاق کفر است و راضی بودن به کفر کفر است، پناه بر خدا. و همچنین از این لازم میشود که ائمه به جهالت و نا آگاه بودن فرد مکلف نسبت به واجبات شرعی رضایت داشتهاند. و این با مقام امام متضاد است و صلاحیت او را زیر سؤال میبرد و برخلاف عدالت و مروت است و صریحتر از این و زشتترین روایت در این مورد روایت صاحبالمحاسن [۵۶]است که از کاظم÷ [۵۷]روایت میکند که گفت به این مردم اصول دینشان را یاد ندهید.
سبحانالله! چه روایت زشتی است که میگوید ائمه از تعالیم اصول دین باز میداشتهاند.
چهاردهم: اثناعشریه به ائمه نسبت دادهاند که آنها به اوامر خداوند عمل نمیکردهاند، بهخصوص به امام باقر و صادق این اتهام را زدهاند چون آنها تقیه نمیکردهاند، با اینکه ادعا میکنند که امام صادق گفته است: «تقیه دین من و دین پدرانم است)، ای کاش میدانستم که چرا این دو امام دین پدرانشان را ترک کردند و چه زشتی در آن دیدند.
پانزدهم: آنها ائمه را متهم میکنند که برخلاف نص صریح قرآن سخن میگفتهاند، و بدینخاطر تضاد بین ثقلین پدید آمده است و آنها مردم را در مورد دین دچار حیرت میکردهاند، اثناعشریه از ائمه روایت کردهاند که گفتهاند: طلا و نقره غیرمسکوک و ساخته نشده زکات ندارند، اما با وجود این از آن زکات میگرفتهاند. منظورشان این است که ائمه را مصداق وعید الهی قرار دهند که میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ يَكۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾[التوبة:۳۴].
«و کسانی که طلا و نقره را اندوخته میکنند و آن را در راه خدا خرج نمینمایند».
خداوند این فرقه را روسیاه کند. [۵۸]
شانزدهم: گفتهاند که ائمه برای کسی که فرزندش را از دست داده جایز قرار دادهاند که گریبانش را پاره کند، و حال آنکه خداوند میفرماید که به هنگام مصیبت صبر کنید و بیقراری ننمائید، و میفرماید:
﴿إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦﴾[البقرة: ۱۵۶].
«آن کسانی که هنگامی که بلائی بدانان میرسد میگویند: ما از آنِ خدائیم و بهسوی او بازمیگردیم».
و در حدیث آمده است: هر کسی گریبانش را پاره کند از ما نیست [۵۹].
هفدهم: آنها به ائمه نسبت دادهاند که قصاص مختص کسانی است که کور نیستند، و این با نص کتاب مخالف است.
هجدهم: آنها به ائمه نسبت دادهاند که ائمه گفتهاند اگر فرد ذمی مسلمانی را به قتل برساند فرزند او به بردگی گرفته میشود. و این مخالف گفته الهی است که میفرماید:
﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ﴾[الأنعام: ۱۶۴].
«هیچ کس گناه دیگری را بر دوش نمیکشد».
و میفرماید:
﴿يَجۡزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِۦ وَلَا مَوۡلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِۦ﴾[لقمان: ۳۳].
«نه پدری مسئولیت اعمال فرزندش را میپذیرد و کاری برای او برآورده میکند و نه فرزندی اصلاً مسئولیت اعمال پدرش را میپذیرد».
و وقتی شیعه این را انتقام و در شریعت جایز قرار میدهند پس در اینصورت حکومت چنگیزخان با شریعت محمدیصفرقی ندارد. و به بردگی گرفتن فرزند کافری که حربی است و با مسلمین میجنگد به خاطر آن است که بیم آن میرود که با مسلمین بجنگد که با به بردگی گرفتن او از تعداد جنگجویان کاسته میشود، و فرزند ذمی جنگجو نیست و در لشکر اهل جنگ قرار ندارد، پس به چه دلیل برده قرار داده میشود، پرواضح است که این کار عهدشکنی و برخلاف همه ادیان است، چون در همه ادیان وفا به عهد واجب است و همچنین با نص قرآن مخالف است که میفرماید: (النفس بانفس) [۶۰]اگر کسی، کسی را کشت در برابر آن کشته میشود.
بیستم: آنان از ائمهاشان نقل کردهاند که در روز نهم ربیعالاول که روز کشته شدن عمر است تا سه روز برای هیچکسی هیچ گناه صغیره و کبیرهای نوشته نمیشود، بنابراین در این سه روز کفر و همه گناهان مباح هستند [۶۱].
بیست و یکم: به ائمهاشان نسبت دادهاند که آنها گفتهاند آبی که با آن استنجاء گرفته شده پاک است و میتوان از آن برای شرب و دیگر کارها و برای وضوء استفاده کرد [۶۲].
بیست و دوم: از ائمه روایت کردهاند که امت محمدیصکه امت مرحومه (مورد رحمت قرار داده شده) است را امت ملعونه (نفرین شده) نامیدهاند، چنان که صیرفی از ابیعبدالله÷روایت کرده است، و در بعضی روایات امت پیامبر را به خوکها تشبیه دادهاند چنانکه کلینی از صادق÷روایت کرده است. با اینکه خداوند میفرماید: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾[آل عمران: ۱۱۰]. شما بهترین امتی هستید که به سود مردم آفریده شدهاید.
و خداوند دربارۀ این امت میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا﴾[البقرة: ۱۴۳]. و اینگونه شما را امتی میانه قرار دادیم. و خلاصه اینکه این فرقه میخواهند میان ثقلین تضاد و مخالفت ایجاد نمایند. این بخشی بود از شیوههایی که در آن شیعه با ثقلین مخالفت کردهاند، و مشروح کلام در این مورد بهصورت مفصل در چند فصل از تحفه اثناعشریه بیان شده است، که هر کسی آن را مورد مطالعه قرار دهد در مییابد که این فرقه هیچ بهرهای در اتباع از عترت ندارند چه برسد به قرآن.
[۴۷] و در این زمان هم نزدیک به سیسال است که حکومت شیعه در ایران برقرار است اما باز هم امام زمانشان ظهور نمیکند با اینکه در این روزگار که نظام شیعه معتقد است نباید از کسی هراسی میداشت. [۴۸] نزدیک به همین طوسی در الاستبصار ۳/۱۴۱ روایت کرده است که: (از اباعبدالله÷ در مورد عاریه گرفتن شرمگاه پرسیدم فرمود: اشکالی ندارد). و همچنین روایت کرده است: (به ابوجعفر÷گفتم (زراره): فرد دوست دارد که کنیزش را در اختیار برادرش قرار دهد و آن را برای او حلال گرداند، فرمود: اشکالی ندارد). [۴۹] وی امکلثوم دختر علیبن ابیطالب است و مادرش فاطمه دختر پیامبرصاست، امکلثوم در زمانی که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود به ازدواج عمربن خطابسدرآمد و تا وقتی که عمرشکشته شد امکلثوم همسر وی بود. و عمر از او صاحب فرزندانی به نام رقیه و زید گردید، و بعد از شهادت عمر عونبن جعفربن ابیطالب با امکلثوم ازدواج کرد. و سپس عون وفات یافت و برادرش محمدبن جعفر با امکلثوم ازدواج نمود و محمد نیز درگذشت و برادرش عبدالله با امکلثوم ازدواج کرد و بعد از مدتی امکلثوم وفات یافت، اما از هیچیک از اینان صاحب فرزندی نشده طبقات ابنسعد ۸/۴۶۴ الاستیعاب ۴/۹۹۵۴ الاصاقه ۲۹۳. [۵۰] الکافی/الفروع ۲/۱۴۱. [۵۱] سکینه بنت حسینبن علیبن ابیطالب و مادرش رباب دختر امرؤالقیس کنانی بود، مصعببن زبیر با او ازدواج کرد و سپس کشته شد، آنگاه عبداللهبن عثمانبن عثمانبن عبداللهبن حکیم با او ازدواج کرد و مدتی بعد وفات یافت سپس زیدبن عمروبن عثمانبن عفان با او ازدواج کرد اما او نیز بعد از مدت زمانی درگذشت و آنگاه ابراهیمبن عبدالرحمانبن عوف با او ازدواج کرد، و عامل عبدالملکبن مروان به دستور عبدالملک آنها را از یکدیگر جدا کرد چون ابراهیم بدون ولی با او ازدواج کرده بود، طبقات ابنسعد ۴/۳۵۲ الثقات ۴/۳۵۲. [۵۲] الکافی. الفروع۲/۱۴۱. [۵۳] ن ک مختصرالتحفه (۲۱۶). [۵۴] ن ک مختصرالتحفه ۲۱۴/۲۱۶. [۵۵] او ادیمبن حر خثعمی هروی است از جعفر صادق روایت کرده است حمادبن عثمان از او روایت کرده است و کشی او را در رجالالشیعه ذکر کرده است، لسانالمیزان ۱/۳۳۷. [۵۶] کتاب شیخ ابوجعفر احمدبن محمدبن خالدبن عبدالرحمان برقی است، او از برق رود قم بود، و در سال ۲۸۰ هـ وفات یافت. الذریعه ۲۰/۱۲۲. [۵۷] وی موسیبن جعفربن محمدبن علیبن حسینبن علیبن ابیطالب هاشمی ابوالحسن مدنی کاظم است، در سال ۱۲۸ هـ در مدینه دیده به جهان گشود، ابوحاتم میگوید او ثقه و راستگو و امامی از ائمه مسلمین است، و خلیفه مهدی او را به بغداد فراخواند. سپس او را به مدینه بازگرداند و در ایام رشیداو در مدینه اقامت داشت سپس در زمان رشید به زندان رفت و در سال ۱۸۳ هـ در زندان درگذشت. سیر اعلامالنبلاء ۶/۲۷۰. [۵۸] مختصرالتحفه ۲۱۶. [۵۹] حدیث را عبداللهبن مسعود روایت میکند و میگوید که پیامبرصفرمود: هر کس بهصورت بزند و گریبان پاره کند و فریاد جاهلانه سر دهد از ما نیست. بخاری کتاب الجنائز ۱/۴۳۵ ش ۱۲۳۲. مسلم کتابالایمان ۱/۹۹ ش ۱۰۳ ترمذی کتابالجنائز. ۳/۳۲۴ ش ۹۹۹ نسائی ۴/۱۹ ش ۱۸۶۰. ابنماجه ۱/۵۰۴ ش ۱۵۸۴. [۶۰] مختصرالتحفه ۲۳۷. [۶۱] مختصرالتحفه ۲۰۹. [۶۲] مختصرالتحفه ۲۱۵.