نگاهی اجمالی به امامت در نزد شیعه
سنگ گوشهای که بنای اعتقادی شیعه بر اساس آن پایهگذاری شد موضوع امامت بود، و تلاش آنها برای اثبات امامت علی بعد از پیامبرص، و اینکه پیامبرصعلی را به طور مستقیم برای امامت تعیین کرد، و این تعیین منحصر به او نیست بلکه در امامان دوازدهگانه از نسل او سلسلهوار ادامه دارد.
شیعه همچنین اعتقاد دارد که امامت جز با تعیین از جانب خداوند بر زبان پیامبرصیا امامی که قبل از او بوده ممکن نیست، و مردم در آن اختیاری ندارند، و بر این اساس امامت ابوبکر و عمر و عثمان را باطل میدانند.
شیعه از این اعتقاد به گرمی دفاع کردند و چنین میپندارند که نصب امام بر خداوند واجب است، و این لطف خداوند به بندگانش است و هر لطفی بر خداوند واجب است[۱] ، چون وجود امام عادل و حاکم کاملی که مردم را از محرمات منع کند و بر طاعات تشویق کند، و آنها را به طاعت نزدیکتر و از معصیت دورتر سازد جز با اختیار خداوند ممکن نخواهد بود. و وقتی نصب امام جز با نص و تعیین ممکن نیست، علمای شیعه در اثبات تفکر تعیین امام توسط خدا از یک جهت و نقد مبدأ اختیار از جهتی دیگر تلاش بسیار کردهاند، و در اثبات تفکرشان به دلایلی که از قرآن کریم تأویل میکنند، استناد میکنند[۲] .
و از جمله چیزهایی که شیعه به آن استدلال میکند این آیه است:
﴿وَرَبُّكَ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخۡتَارُۗ مَا كَانَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ﴾[القصص: ۶۸] .
«و پروردگار تو هرچه را بخواهد، میآفریند و هر که را بخواهد برمیگزیند».
معتقدند که این آیه اشاره میکند به اینکه انسان در هر چیزی که حکم و امر آن به خدا برمیگردد اختیار ندارد، و تنها خداست که هر کسی را بخواهد برای نبوت و امامت برمیگزیند، در حالی که این آیه از جهت نزول بر اساس اختیار خداوند برای انبیاست نه امامان، و مسلمانان همگی اجماع کردهاند بر اینکه برگزیدن انبیا موکول به خداوند است[۳] . و از آیات دیگری که شیعه به آن احتجاج کردهاند این آیه است:
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا ٣٦﴾[الأحزاب: ۳۶] .
«هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشند، از خود اختیاری در آن ندارند. هر کس هم از دستور خدا و پیغمبرش سرپیچی کند، گرفتار گمراهی کاملاً آشکاری میگردد».
و آیه را چنین تأویل میکنند که وقتی امامت از چیزهایی است که خدا و رسولشصترک اختیار آن را از امت خواستهاند، این هم مثل وظایف دینی دیگری است که خدا و رسولشصبه انجام آن امر کردهاند، بنابراین انسان در نفی یا اثبات آن اختیاری ندارد[۴] . حال آنکه مناسبت نزول آیه این بود که رسول خداصپیش زینب دختر جحش آمد تا از او برای زیدبن حارثه خواستگاری کند، کند، اما زینب آن را رد کرد، و خداوند این آیه را نازل کرد[۵] .
همانطور که دکتر احمد صبحی میگوید: «متکلمین شیعه در استدلال به این آیه بین آنچه که خدا و رسولشصدر مورد امامت با نص چیزی را مقدر نکردهاند به این معنی نیست که آنها از اقامه آن یا انتخاب امام نهی کردهاند»[۶] .
در کنار آیههایی که شیعه به آن استدلال کردهاند، آنها همچنین تعدادی حجتهای عقلی را برای اثبات اینکه امامت با نص است نه با اختیار آوردهاند. طوسی که در نزد آنان ملقب به شیخ الطائفه است به این نتیجه میرسد که وجود امام ضروری است، چون شریعت مؤید است و بنابراین لازم است که حافظی داشته باشد، آنگاه میگوید: «و جایز نیست که حافظ آن امت باشد، چون امکان خطا و فراموشی و ارتکاب فسادی که انسان را از آنچه میداند منصرف سازد بر امت جایز است، پس باید حافظ معصومی باشد که از جهت تغییر و تبدیل و اشتباه او درامان بود، تا مکلفین بتوانند به قول او تمسک جویند»[۷] .
شیعه از تفکر مهدی منتظر استفاده کردهاند و آن را به امام آخرشان (محمدبن حسن عسکری) نسبت دادهاند؛ کسی که میگویند در سامرا بعد از مرگ پدرش داخل سردابی شد و سپس ناپدید و غیب شد، و ذکر شده که این امام عمرش از پنج سالگی تجاوز نکرده است.
«و مهدی غایب در نزد آنان دو غیبت دارد: غیبت صغری و غیبت کبری»[۸] .
غیبت صغری مدتی زاید بر هفتاد سال طول کشید، و در آن مدت از طریق وکلا و چهار جانشینی که یکی بعد از یکی – به زعم شیعه – نیابت را به عهده گرفتند، با پیروانش در ارتباط بود.
شیعه به این جانشینان اسم سفراء (واسطهها) اطلاق میکنند، آنها اموال پیروانش را میبردند تا به دست صاحبالزمان برسد، و رسالههایی را مینوشتند که در آنها در مورد مسائل علمی و دینی که در آن مشکل داشتند، درخواست فتوا میدادند و واسطههای صاحبالزمان پیش او میرفتند و بعد از مدتی فتوا خواسته شده احظار میشد و جوابی را که با امضا و خط صاحبالزمان بر آن سؤالها نوشته شده بود، پیدا میکرد[۹] .
کلینی در باب غیبت سی و یک حدیث را از امامانشان در رابطه با موضوع غیبت آورده است از جمله: «از عبیدبن زراره روایت است که گفت: از اباعبدالله شنیدم که میگفت: مردم امامشان را گم میکنند، و او در روز عید حضور پیدا میکند و آنها را میبیند ولی آنها او را نمیبینند».
و باز از او روایت شده که: «مهدی قائم دو غیبت دارد، در یکی از آن دو در عید ظاهر میشود، او مردم را میبیند ولی آنها او را نمیبینند».
و از اسحاقبن عماد روایت است که گفت: ابوعبدالله گفت: «قائم دو غیبت دارد، یکی از آن دو کوتاه است و دیگری طولانی، در غیبت اول مکانش را جز خواص پیروانش نمیدانند و در غیبت دیگر مکانش را تنها موالی مخصوصش میدانند»[۱۰] .
زمان ناپدید شدن امام غایب طبق آن چه که کلینی از ابوجعفر محمدبن علی روایت کرده است واضح و مشخص است؛ وقتی از او در مورد تفسیر آیه:
﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلۡخُنَّسِ ١٥ ٱلۡجَوَارِ ٱلۡكُنَّسِ ١٦﴾[التکویر: ۱۵-۱۶] .
پرسیدند، گفت: «امام در سال ۲۶۰ پنهان میشود، آنگاه مانند شهابی که در شب تاریک بدرخشد ظاهر میشود، اگر در زمان او بودی چشمانت روشن باد[۱۱] ». شیخ الطائفه (طوسی) کتاب مخصوصی را به طور جداگانه در رابطه با موضوع غیبت آورده است و در آن به تفصیل در مورد غیبت صاحبالزمان و مدت غیبت صغرایش و از واسطههایش که دروازه بین او و بین شیعیانش هستند بحث میکند، همچنین در مورد وقوع غیبت کبری سخن میگوید، که با بیرون آمدن امضا و دستخط قائم صاحبالزمان در دست آخرین سفیر او محمدبن علیسمری واقع شد[۱۲] .
شیعه در این مدت طولانی بدون امام معصوم باقی مانده است، و تنها انتظار امام غایبشان را میکشند و برای او دعای تعجیل فرج میکنند، اما غیبت مهدی منتظر طولانی شده، و همین باعث شده است تا دو لنگه در باز شود برای مدعیانی که ادعا میکردند واسطه امام یا خود امام غایب هستند، امثال احمد احسائی و کاظم رشتی و علی شیرازی و غیره.
صاحب کتاب حکومت اسلامی تفکری را اظهار کرد که بعداً به یک حقیقت تحول پیدا کرد، و تلاش کرد که این تفکر موافق با عقیده شیعه قائل به غیبت امام دوازدهم باشد و اینکه حکم تنها از آن پیامبر یا امام است، و از تشکیل حکومت اسلامی سخن به میان آورد و اینکه امام غایب فعلاً ظهور پیدا نمیکند، و به این ترتیب تفکر ولایت فقیه به وجود آمد. تفکری که به امید خدا بعد از موضوع عصمت، در مورد آن بحث میکنیم.
[۱] نگا : الحلّی، ألفین، ص ۱۵ [۲] نگا : د. محمد عقیلی، شیعه، ص ۲۹۰ [۳] د. احمد صبحی، نظریه امامت، ص ۷۹-۸۰ [۴] الحلّی، ألفین، ص ۱۵ [۵] تفسیر ابن کثیر، چاپ دار الشعاب، ۱/۴۱۷ [۶] د. احمد صبحی، نظریه امامت، ص ۸۰ [۷] طوسی، تلخیص شافعی، ۱/۱۳۳-۱۳۴ [۸] احسانالهی ظهیر، شیعه – فرقهها و تاریخ، ص ۳۵۱ [۹] تعلیق د. علی فقیهی بر کتاب امامت اصفهانی، ص ۷۳. [۱۰] کلینی، کافی، ۱/۳۳۷-۳۳۸-۳۴۰. [۱۱] کلینی، کافی، ۳۴۱. [۱۲] طوسی، غیبت، ص ۲۰۹-۲۴۳