عقیده عصمت بین امام و فقیه از دیدگاه شیعه امامیه

نشأت تفکر عصمت

نشأت تفکر عصمت

تفکر عصمت در نظر شیعه به عنوان انعکاسی در برابر مخالفانشان در قضیه امامت علی و بقیه امامان ظاهر می‌شود، این تفکر مانند صفتی همیشگی برای امام ثابت شده، به او اعتبار بخشیده و از بقیه مردم جدا کرده است[۱۶] ، و (دونالدسن) مستشرق و صاحب کتاب عقیده شیعه علت این امر را چنین بیان می‌کند که: «شیعه برای اینکه ادعای امامان در برابر خلفایی را که عقیده عصمت پیامبران را اظهار کردند، ثابت کنند آنها را ائمه هداة توصیف کردند»[۱۷] .

هشام بن حکم[۱۸] از کسانی که در مورد نص بر امامت و عصمت متولی آن سخن می‌گوید، چنین می‌پندارد که به امامان وحی نمی‌شود، بنابراین سهو و خطا بر آنان جایز نیست[۱۹] ؟! و بعد از تأیید عصمتشان می‌گوید: تمام گناهان چهار وجه دارند؛ حرص و حسد و خشم و شهوت، که تمام اینها از امام به دور است؛ بنابراین صحیح نیست که بر این دنیا حریص باشد، در حالی که دنیا در زیر انگشترش است، چون امام خزانه‌دار مسلمانان است، و جایز نیست که حسود باشد، چون انسان از مافوقش حسد می‌برد و او مافوقی ندارد، و درست نیست که خشمگین شود بنابراین خدا او را از خشم می‌پرهیزد، و جایز نیست که از شهوات تبعیت کند و دنیا را برگزیند، در حالی که خداوند آخرت را برای او اختیار کرده است[۲۰] .

با وجود اینکه عقیده عصمت در نزد شیعه ظاهراً به عنوان امری متعلق به بحث‌های عقاید و شریعت آشکار می‌شود، اما در حقیقت ارتباط مستقیمی با سیاست دارد، و ظهور آن در بین متکلمین شیعه جز به خاطر این غرض متعلق به امامانشان و احق بودنشان به خلافت نیست.

دلیل آن هم اینست که علمای شیعه وجوب عصمت امامان را قبل از بحث در مورد عصمت انبیا مطرح کرده‌اند، عقیده آنها به عصمت انبیا واجب است چون آنچه که برای امام واجب است برای نبی به طریق اولی واجب است[۲۱] ، بنابراین نبوت لطفی خاص و امامت لطفی عام است، و عصمت امام در اولویت کمتری از عصمت رسول نیست، چون شر انتفای عام بیشتر از انتفای خاص است، و ضرر انتفای عام به خاطر طولانی بودن و دوام زمانش شدیدتر از ضرر انتفای خاص است[۲۲] . علاوه بر آن عصمت امام برای استدلال بر احق بودن علی و افضل بودن او به امامت نسبت به صحابه‌ای که مسلمانان برای خلافت با آنها بیعت کردند ثابت شده بود، به همین خاطر متوجه دفاع از عصمت پیامبران شدند؛ با دادن صفت امام به آنها، همانطور که در قرآن آمده است:

﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗا[البقرة: ۱۲۴] [۲۳] .

«ما تو را امام قرار دادیم».

پس امامت از نظر شیعه مانند نبوت از مناصب الهی است که احتیاج به نصب خداوند دارد. همانطور که مردم نمی‌توانند برای خودشان پیامبر انتخاب کنند، همچنین نمی‌توانند و مطلقاً حق ندارند که برای خودشان امام اختیار کنند. حتی بعضی از علمایشان معتقدند که امامت تابع نبوت و بلکه از آن نیز بدتر است، چون ابراهیم÷تنها بعد از نبوت به مقام امامت رسید[۲۴] .

آنچه که حقیقت ارتباط عصمت با سیاست را تأیید می‌کند، مطلبی است که دکتر موسی موسوی یکی از علمای معاصر شیعه ذکر کرده است و آن اینست که هدف از عصمتی که به امامان نسبت داده شده است، تثبیت روایاتی است که با عقل و منطق منافات دارند، و این عصمت به امام نسبت داده شده است تا سازنده این تفکر محتوای آن را بر عاقلان و هوشمندان مسدود کند، و مردم را به قبول آن علاقه‌مند سازد، چون این از شخص معصومی صادر شده که خطا نمی‌کند.

در اینجا اموری وجود دارند که کتب شیعه آنها را به امامان نسبت داده‌اند و کتب روایات معتبر در نزد آنان همچون کافی در اصول، وافی، الإستبصار، من لایحضره الفقیه، و غیره پر است از این موارد، و به منظور اثبات عقیده عصمت، این کتاب‌ها مملو از غلو و افراط شده‌اند.

بدین ترتیب گردن نهادن شیعه به عقیده عصمت، برای اثبات امامت امامانشان امری ضروری بود، بخصوص وقتی که راه فراری نیافتند. برای اثبات تمام روایاتی که در کتاب‌های شیعه پر است، از علم و قدرت و اوصاف امام که جز پیامبران به آن نمی‌رسند[۲۵] .

در این مجال لازم به ذکر است که شیعه در مرجع عصمت اختلاف پیدا کرده‌اند، در اینکه آیا این عصمت از فعل خداوند است یا استعداد مکلف – یعنی امام - ؟! علیرغم اینکه هشام‌بن حکم استدلال کرده است به اینکه به امامان وحی نمی‌شود، اما متلکمین شیعه‌‌ای که بعد از او آمدند چنین معتقد بودند که خداوند به امامان به خاطر عصمتشان و عدم وقوعشان در خطا وحی می‌فرستاد. شیخ مفید در «الإختصاص» از ابوبصیر روایت کرده است که گفت: از ابوعبدالله شنیدم که گفت: اگر ما اضافه نمی‌کردیم چیزی برایمان باقی نمی‌ماند[۲۶] ، گفتم: چیزی را اضافه می‌کنید که در نزد رسول خداصنبوده؟ گفت: فرشته پیش پیامبرصآمد و به او وحی کرد، سپس پیش علی آمد و به او وحی کرد، و سپس پیش یکی بعد از یکی آمد تا به صاحب‌الأمر منتهی شد؟ و در روایتی فرشته پیش رسول خداصآمد و گفت: ای محمدصپروردگارت تو را چنین و چنان امر می‌کند، آنگاه سوی علی روانه شد و آن را به علی داد و سپس پیش حسین رفت و به همین ترتیب یکی بعد از یکی تا اینکه به ما رسید[۲۷] .

[۱۶] د. احمد صبحی، نظریه امامت، ص ۱۴۰. [۱۷] همان، ص ۱۳۴. [۱۸] از متکلمین شیعه و صاحب رساله‌ای در مورد تشبیه، از کسانی است که امامت را بروز دادند، به همین خاطر غیر شیعه برای تشیع او را مثل فرقه‌ای بعد از جعفر صادق در تاریخ نوشته‌اند، و هشام‌بن حکم. نگا: شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۸۴ و محمد بنداری، شیعه، ص ۲۰. [۱۹] نگا : ابوالحسن اشعری، مقالات اسلامی، ۱/۱۲۱ - عبدالرحمن زرعی - رجال شیعه، المیزان، ص ۷۰-۷۱ – لازم به ذکر است که شیعه در مورد نزول وحی بر امامانشان بر یک رأی متفق نیستند، چون بسیاری از متکلمانشان معتقدند که نزول وحی بر امامانشان حتی در حین خطا هم واقع نمی‌شود. نگا: شیخ مفید، الإختصاص، ص ۳۰۷. [۲۰] محمد بنداری، شیعه، ص ۱۶۷، به نقل از ابن بابویه. [۲۱] د. احمد صبحی، نظریه امامت، ص ۱۱۶-۱۳۵. [۲۲] الحلّی، ألفین، ص ۸۴. [۲۳] کلینی، کافی، ۱/۱۱۹-۱۲۰. [۲۴] د. محمد عقیلی، شیعه، ص ۲۸۷. [۲۵] د. موسی موسوی، شیعه و تصحیح، ص ۸۲-۸۳ [۲۶] یعنی اگر کلام وحی همراه با آنها نبود و امامان وحی نمی‌گرفتند علومی که داشتند اجرا می‌شد. [۲۷] شیخ مفید، الإختصاص، ص ۳۰۷.