فصل هفتم: (ايمان به قضا و قدر)
۸۲- ایمان مىآوریم به قضا و قدر و خیر و شر آن، و آن هم تقدیر و سرنوشت خدا براى آفریدگان وخلایق. چنان که علم خدا بر آن سرنوشت، حکم کرده است.
قضا و قدر چهار مرتبه دارد:
مرتبهء اول: مرتبه علم است. ایمان مىآوریم که خداوند متعال (با علم ازلى و ابدى خود) بر همه چیز عالم و داناست، دانا بر آن چه بوده، و آن چه خواهد بود، و بر چگونگى آن علم جدیدى براى وى به میان نمىآید که مسبوق به جهالت باشد، و بعد از علم فراموشى برایش عارض مىشود.
مرتبهء دوم: مرتبه نوشتن (آن علم است). ایمان مىآوریم که خداوند متعال آنچه مقدر و سرنوشت است تا روز قیامت در لوح محفوظ نوشته است: ﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ذَٰلِكَ فِي كِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٧٠﴾[الحج: ۷۰] .
«آیا نمىدانستى خداوند آنچه را در آسمان و زمین است مىداند؟! همه اینها در کتابى ثبت است (همان کتاب علم بىپایان پروردگار)؛ و این بر خداوند آسان است».
مرتبهء سوم: مرتبهء مشیت و خواست خداست: ایمان مىآوریم به اینکه خداوند آنچه در آسمانها و زمین است خواسته و هیچ چیز جز به مشیت و اراده او نخواهد بود، هر چه را که خدا خواهد مىشود، و آن چه نخواهد، نمىشود.
مرتبهء چهارم: مرتبه خلقت و آفرینش است. ایمان مىآوریم به اینکه: ﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٞ ٦٢ لَّهُۥ مَقَالِيدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ﴾[الزمر: ۶۲-۶۳] .
«خداوند آفریدگار همه چیز است و حافظ و ناظر بر همه اشیا است. کلیدهاى آسمانها و زمین از آن اوست».
این مراتب چهارگانه شامل آن چه از خود بارىتعالى و آن چه از بندگان خواهد بود، مىباشد.
پس هر چه بنده از گفتار و کردار و غیر آن انجام مىدهد براى خداوند واضح، آشکار و معلوم است و خداوند آن را خواسته و به وجود آورده است: ﴿لِمَن شَآءَ مِنكُمۡ أَن يَسۡتَقِيمَ ٢٨ وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢٩﴾[التکویر: ۲۸-۲۹] .
«برای کسی از شما که بخواهد راه مستقیم پیش گیرد. و شما اراده نمیکنید مگر این که خداوند ـ پروردگار جهانیان ـ اراده کند و بخواهد».
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلُواْ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَفۡعَلُ مَا يُرِيدُ ٢٥٣﴾[البقرة: ۲۵۳] .
«اگر خدا مىخواست، با هم پیکار نمىکردند؛ ولى خداوند، آنچه را مىخواهد، (از روى حکمت) انجام مىدهد».
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا فَعَلُوهُۖ فَذَرۡهُمۡ وَمَا يَفۡتَرُونَ ١٣٧﴾[الأنعام: ۱۳۷] .
«و اگر خدا مىخواست، چنین نمىکردند (زیرا مىتوانست جلو آنان را بگیرد؛ ولى اجبار سودى ندارد) بنابر این، آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار (و به آنها اعتنا مکن)».
﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُمۡ وَمَا تَعۡمَلُونَ ٩٦﴾[الصافات: ۹۶] .
«با اینکه خداوند هم شما را آفریده و هم بتهایى که مىسازید!».
اما با این حال، ایمان مىآوریم که خداوند براى بندهء خود اختیار و قدرت قرار داده تا با آن، عمل خود را انجام دهد و نشانى بر این که بنده با خواست و اراده و اختیار خود عمل انجام مىدهد:
[دلیل] اول: خداوند مىفرماید: ﴿فَأۡتُواْ حَرۡثَكُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡۖ﴾[البقرة: ۲۲۳] .
«پس هر زمان که بخواهید، مىتوانید با آنها آمیزش کنید».
و مىفرماید: ﴿۞وَلَوۡ أَرَادُواْ ٱلۡخُرُوجَ لَأَعَدُّواْ لَهُۥ عُدَّةٗ﴾[التوبة: ۴۶] .
«اگر آنها (راست مىگفتند، و) اراده داشتند که (بسوى میدان جهاد) خارج شوند، وسیلهاى براى آن فراهم مىساختند».
پس آمادگى و مُهیا شدن براى جنگ را با اراده مطلق و خواست خود، بر بندهء خود، ثابت کرده است.
[دلیل] دوم: توجیه امر و نهى به بنده. اگر بنده اختیار و قدرت نداشت، امر و نهى کردن به او از جمله تکالیفى بود که توانایى انجام آن را نداشت، و این امرى است که حکمت خداوندى و رحمت او نمىپذیرد و از آن دورى مىکند. خداوند در خبر صادق و راستین قـرآن مىفرماید: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ﴾[البقرة:۲۸۶] .
«خداوند هیچکس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمىکند».
[دلیل] سوم: ستایش نیکوکار به خاطر احسان و نیکى، و نکوهش بدکار بر عمل بد و ناشایست او. جزاى هر کدام به آن چه سزاوارش هستند. اگر عمل و کردار بنده با اراده و اختیارش انجام نمىشد، مدحِ نیکوکار، بىنتیجه و کیفرِ بدکار، ظلم به شمـار مىآمد و خداونـد از کار بىارزش و بىنتیجه و ظلم، منـزه و پاک است.
[دلیل] چهارم: این که خداوند رسولانى را فرستاده است: ﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ﴾[النساء: ۱۶۵] .
«آنان پیامبرانى که بشارتدهنده و بیمدهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود؛) و خداوند، توانا و حکیم است».
اگر اعمال وکردار بنده با اراده و اختیار او انجام نمىگرفت حجت و برهان خدا در فرستادن رسولان و پیامبران، باطل مىشد.
[دلیل] پنجم: هرکس احساس مىکند که عملى را انجام مىدهد، یا آن را ترک مىکند، بدون آن که حس کند کسى او را به انجام آن کار وادار کرده است؛ مثلا با اراده مطلق و خالص خودش برمىخیزد، و مىنشیند، داخل مىشود، و خارج مىگردد، مسافرت مىکند، و ساکن مىشود، بدون آن که هیچ احساس زور و اجبار در او به وجود آید، البته که فرق زیادى است میان کسىکه به انجام چیزى اجبار شود، تا کسىکه با اختیار مطلق، کارى را انجام دهد. آیین اسلام نیز بین این دو؛ یعنى اجبار و اختیار، فرق گذاشته است، پس هرکس عملى را انجام دهد و در انجام آن عمل ناگزیر و مجبور باشد، شرع و آیین اسلام، او را در آنچه به خداى بارىتعالى تعلق دارد، مورد بازخواست قرار نخواهد داد.
۸۳- ما معتقدیم هیچ حجتى براى گناهکار در گناهش به خاطر قضا و قدر وجود ندارد، زیرا که گناهکار گناه را به اختیار خود انجام داده است، بدون آن که بداند که خداوند آنرا از قبل براى او سرنوشت کرده باشد، زیرا هیچ کس از سرنوشت باخبر نیست مگر بعد از وقوع آن عمل: ﴿وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ﴾[لقمان: ۳۴] .
«و هیچ کس نمىداند فردا چه به دست مىآورد».
پس چرا [گناهکار] دلیلى مىآورد که قبلاً در هنگام انجام آن کار، از آن بىخبر است و عذر مىآورد که این، قضا و قدر خداست؟ خداوند، استناد کردن آنها به آن دلیل را با آیه زیر باطل مىفرماید: ﴿سَيَقُولُ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَكۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن شَيۡءٖۚ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأۡسَنَاۗ قُلۡ هَلۡ عِندَكُم مِّنۡ عِلۡمٖ فَتُخۡرِجُوهُ لَنَآۖ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَخۡرُصُونَ ١٤٨﴾[الأنعام: ۱۴۸] .
«بزودى مشرکان (براى تبرئه خویش) مىگویند: «اگر خدا مىخواست، نه ما مشرک مىشدیم و نه پدران ما؛ و نه چیزى را تحریم مىکردیم!» کسانى که پیش از آنها بودند نیز، همین گونه دروغ مىگفتند؛ و سرانجام (طعم) کیفر ما را چشیدند. بگو: «آیا دلیل روشنى (بر این موضوع) دارید؟ پس آن را به ما نشان دهید؟ شما فقط از پندارهاى بىاساس پیروى مىکنید، و تخمینهاى نابجا مىزنید».
۸۴- ما خطاب به گناهکارى که به قضا و قدر استناد مىکند، مىگوییم: چرا فرمان خدا را اجرا نکردى؟ ممکن بود خداوند این را براى تو سرنوشت کرده بود؛ زیرا وقتى انسان پیش از انجام کار، به سرنوشتْ جاهل باشد هیچ فرقى بین طاعت و معصیت براى او نیست، به همین سبب وقتى رسول اللهصبه صحابه فرمودند:«بأنَّ كلّ واحد قد كتب مقعده من الجنّة و مقعده من النّار قالوا: أفلا نتكل وندع العمل؟ قال: لا، اعملوا فكل ميسر لما خلق له»[البخاری] .
«جایگاه هر کس، در بهشت و دوزخ نوشته شده است، صحابه گفتند: آیا توکل به خدا کرده، انجام عمل و کار را ترک کنیم؟ آن حضرتصفرمود: نه، عمل را انجام دهید؛ زیرا هر کسى آن چه بر او نوشته شده انجام مىدهد».
۸۵- باز خطاب به گنهکارى که قضا و قدر را دلیل گرفته مىگوییم: اگر بخواهى به مکه مکرمه سفر کنى و مکه دو راه داشت و شخصى راستگو به تو بگوید که یکى از این دو راه، خطرناک و دشوار است و راهِ دیگر آسان و ایمن است، پس حتماً راه دومى را انتخاب خواهى کرد و ممکن نیست راه اولى را برگزینى و مىگویى این سرنوشت من است، و اگر راه اولى را انتخاب کنى، مردم تو را دیوانه مىدانند.
۸۶- همچنین به او مىگوییم: اگر دو کار به تو محول کنند و معاش ماهانه یکى از آنها بیشتر باشد، حتماً تو آن کار را بر خواهى گزید که معاش زیادترى دارد؛ پس چه طور و چگونه براى روز رستاخیز خود، آن چه را بدتر و داراى ثواب کمتر است انتخاب مىکنى و مىگویى این قضا و قَدر و سرنوشت من است؟!
۸۷- به او مىگوییم وقتى به مرضى مبتلا شدى، درِ هر مطب و دکترى را مىزنى تا تو را درمان کند و به آن چه از درد وسختى جراحى و تلخى دارو بر تو وارد مىشود صبر مىکنى؛ پس چرا با قلب مریض خود، این کار را نمىکنى و بیمارى گناه و معصیت آن را معالجه نمىکنى؟
۸۸- ما ایمان مىآوریم که شر و بدى به خداوند نسبت داده نمىشـود؛ زیـرا رحـمت و حکمت او کامل است. رسـول الله صمىفرماید:«والشر ليس إليك»[مسلم] .
شر و بدى نزد تو وجود ندارد.
پس هیچگاه در قضا و قدرِ خداوند، ابداً شر نیست؛ زیرا [قضا و قدر] از حکمت و رحمت او صادر مىشود، و شر در مخلوقات و مقتضیات او مىباشد؛ چنان که رسول الله صبه حسن بن علی بدر دعاى قنوت چنین آموخت:«وقني شر ما قضيت»«مرا از شرى که قضا کردى دور فرما» و شر و بدى به آن چه قضا فرموده اضافه کرد. با این حال، شرِّ موجود در آن چه قضا شده است، شر و بدى محض و مطلق نیست، بلکه از یک جهت شر و بدى است که در محل آن است، و در جهت دیگر خیر است، یا در این جا شر، و در جاى دیگر خیر است؛ مثل فساد در زمین، و خشکى و قحطى و مرض و فقر و گرسنگى و ترس، شر و بدى است، ولى در جاى دیگر خیر است؛ چنانکه خداوند مىفرماید: ﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِي ٱلنَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِي عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ ٤١﴾[الروم:۴۱] .
«فساد، در خشکى و دریا بخاطر کارهایى که مردم انجام دادهاند آشکار شده است؛ خدا مىخواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید (بسوى حق) بازگردند».
همچنین قطع کردن دست دزد و سنگسارکردن زناکار براى آنها شر است؛ زیرا دست دزد قطع مىشود و جان زناکار از بین مىرود، ولى از جهت دیگر براى آنها خیر است؛ چون کفاره گناهان آنها خواهد بود، و کیفر دنیا و آخرت با هم جمع نخواهد شد، و از جهت دیگر نیز خیر است؛ زیرا در آن حمایت از اموال و ناموس و نژاد بشر است.