سرگذشت هنرپیشهای دیگر
«امیره» نیز از کسانی است که توفیق پروردگار نصیبش شد و توبه کرد. او شرح حالش را چنین بیان میکند:
در طول عمر، به یاد خدا بودم. نماز میخواندم و پابند آن بودم. حتی در دوران اشتغال، برای ادای نماز، وقت تعیین میکردم. پس از ازدواج، برای ادای حج، عازم مکه شدم ولی در بازگشت باز هم حجاب را رعایت نمیکردم. بعداً نیز چندین مرتبه موفق به عمره شدم. یادم میآید که پس از پنجمین عمره، برای مدت نه ماه حجاب پوشیدم ولی به خاطر یک سری فشارهای خطرناک- که لازم نمیدانم توضیح دهم- نتوانستم مقاومت کنم و بالآخره حجابم را کنار گذاشتم. با ترک حجاب، نه تنها آرامشی به من دست نداد. بلکه از فشارها چیزی کاسته نشد و بر عکس وجدانم ناراحت بود و مرا عذاب میداد. از این رو دو باره تصمیم به پوشیدن حجاب گرفتم. متأسفانه این بار نیز حجابم در مقابل تند بادهای فساد نتوانست دوام بیاورد.
آخرین باریکه به حجاب روی آوردم تقریباً یک سال پیش بود، مثلی معروف است که «الثالثة ثابتة»(سومی ماندنی است) این بار با توکل به خدا، عزمم را جزم نمودم که به حجابم وفادار بمانم. البته اکنون وضعیتم با سابق کاملاً فرق دارد؛ قبلاً تنها بودم، مجتمعی که در آن به سر میبردم، با حجاب، سازگار نبود و کسی در کنارم وجود نداشت که همکار و مشوقم گردد.
در ادامهای سخنانش میافزاید:
به یاد ندارم که کسی مرا برای پوشیدن حجاب مجبور کرده باشد، حتی دوستم خانم «هناء ثروت» که قبل از من محجبه شده بود، هیچگاه صراحتاً از من چنین درخواستی نکرد. جز اینکه روزی برای ملاقاتش رفته بودم از من خواست که نماز بخوانم. پس از اتمام نماز رو به من کرد و گفت: اگر وقت ملاقات با کسیکه برایت بسیار عزیز باشد فرا رسد. چه لباسی میپوشی؟
گفتم: زیباترین لباسهایم را.
گفت: چرا موقع ملاقات با خداوند، یعنی هنگام نماز، لباسیکه شایستهای ملاقات با خداوند باشد، بر تن نمیکنی؟ پس از مدّت کوتاهی از این واقعه، متوجه شدم که در من علاقه به حجاب پیدا شده است، عملی را که چندین بار آن را به اختیار خودم پذیرفته و سپس نقض نموده بودم.
خدا را سپاس میگویم که به من فرصتی داد تا چنین تصمیمی بگیرم و مرا در حالیکه بد حجاب و بیبند و بار بودم قبض نکرد.