توبهای یک رقاصهای الجزایری
او در سرزمینیکه میلیونها شهید داده است به دنیا آمد، ولی به علت تربیت نادرست، به انحراف کشیده شد و در دام زنی یهودی افتاد که او را به پاریس فرستاد و از او یک رقاصه ساخت.
«خدیجه» که توسط همیاران شیطان «هدیة جزایری» صدا میزدند، سرگذشت خود را چنین بیان میکند:
من در منطقهای «شلف» در خانوادهای متدین، چشم به جهان گشودم. یکی از افراد خانوادهام- که خداوند مغفرتش کند- خیلی سختگیر بود، من هنوز طفلی بیش نبودم که او به جایی آموزش صحیح دستورات اسلام، به شدت کتکم میزد.
حادثهای رخ داد که منجر به جدایی پدر و مادرم از یکدیگر شد. قانون گرم خانواده از هم پاشید. من از خانواده فراری شدم و اینگونه بدبختیام آغاز گشت. نخست به باند «محی الدین» پیوستم، سپس جهت یافتن کار پا به خانهای زن یهودی گذاشتم. او پس از مدتی مرا به پاریس فرستاد تا به عنوان دلقک و بذلهگو در اختیار دو مرد اهل همین فن قرار بگیرم. نقش من در این خلاصه میشد که با لباس و قیافهای الجزایری انگیزهای تمسخر و خندهای تماشاگران را فراهم سازم.
در پاریس با زنی به نام «لیلی» که او نیز الجزایری بود آشنا شدم. لیلی که با «فرید اطرش» شیاد معروف کار میکرد از من یک رقاصه ساخت و کم کم به اوج بدبختی و رذالت کشیده شدم.
از همان ابتدا میدانستم که راه خطرناک و اشتباهی را در پیش گرفتهام. همواره احساس پشیمانی و ندامت میکردم و وجدانم مرا سرزنش مینمود تا اینکه روزی فرا رسید که تصمیم قاطع گرفتم، به خانه برگشتم و آنجا دریافتم که هنوز وجدانم زنده است و از رحمت خدا جز کافران، کسی دیگر ناامید نخواهد شد.
از آن روز به بعد کتابهای زیادی مطالعه کرده و بسیار گریستهام و اکنون نیز بر عمر گرانبهاییکه آن را به بطالت از دست دادهام اشک میریزم و امیدوار مشمول رحمتها و الطاف بیکران پروردگار شوم و عاجزانه التماس میکنم تا توبهام را به درگاه خویش بپذیرد [۳].
[۳] المسلمون ۳۷.